|⇦• سینه زنی زمینه زیبا ویژۀ ایام شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم ماهِ محرم سال 1398 به نفسِ حاج سید محمد جوادی✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
بابا ،
یتیمی سخته خدایی نبودت عذابِ
امشب ،
خرابه سرد و حالِ رقیه خرابِ
عزیزِ دلم ، الهی بمیرم برایِ سرت
شبیه ت شدم ، شکسته سر من فدایِ سرت
بابایی حسین ..
بابایی بابایی بابایی حسین ..
_______________
اینجا ،
همه شکستن و از غمِ هجرِ تو خسته ن
رفتی ،
اومدن و دو تا دستایِ عمه رو بستن
نبودی بابا ، نبودی چه زجری کشیدیم بابا
نبودی بابا ، چه حرفایی که ما شنیدیم بابا
عزیزِ دلم ، الهی بمیرم برایِ سرت
شبیه ت شدم ، شکسته سر من فدایِ سرت
بابایی حسین ..
بابایی بابایی بابایی حسین ..
______________
بابا ،
یتیمی سخته خدایی نبودت عذابِ
امشب ،
خرابه سرد و حالِ رقیه خرابِ
عزیزِ دلم ، الهی بمیرم برایِ سرت
شبیه ت شدم ، شکسته سر من فدایِ سرت
بابایی حسین ..
بابایی بابایی بابایی حسین ..
ابتا یا حسین .. ابتا یا حسین ..
↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
________________
#سید_محمد_جوادی
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
#اربعین
┄┅═✧❁۞═
.
#روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب #عاشورا محرم ۹۸ به نفسِ حاج سید محمد #جوادی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
ای به رویِ دست در راه خدا جانِ شما
آسمان تعظیم آورده به ایمان شما
دین گرفته آبرو از خونِ جوشان شما
خونِ ثارالله جاری از گریبان شما
تیغ ها در دست قاتل ها به فرمان شما
زخم تن سر تا قدم آیاتِ قرآنِ شما
با وصال دوست از هجران رهایی یافتید
تا قیامت سر خط بی انتهایی یافتید
رنگ از رخ باخته رنگِ خدایی یافتید
در مشامِ روح عطر کربلایی یافتید
خط قرمز خورد روی خط پایانِ شما
ای کنار یوسف زهرا همواره جایتان
آسمان ها در زمین گشتند خاک پایتان
عاشق شمشیر ها و نیزه ها اعضایتان
آفرین بر غیرت و بر همت والایتان
*آخه خیلیا امشب جدا شدن رفتن .. اونایی که موندن حضرت فرمود هرکی بمونه فردا کشته میشه ، یک یک وفاداری کردن یکشون گفت چرا باید یک بار در راه شما کشته بشم .. کاش صدها بار کشته شم زنده بشم دوباره فدات بشم ..*
چشم زهرا چشم زینب بر قدُ و بالایتان
اشک شوق فاطمه در چشم گریان شما
تا شما هستید ای مقدادها عمارها
کی رسد بر اهل بیت مصطفی آزارها
کی شود نیلوفری رخسار گل رخسارها
کی خورد سیلی سکینه بر سر بازار ها
ای فدایی های عطرت بار ها و بار ها
تا قیامت احمد و حیدر ثناخوان شما
*چه خبره امشب .. آخرین شبیِ که رقیه تو آغوش باباشِ .. آخرین شبیِ که رباب علی اصغرُ بغل کرده .. علی لای لای .. آخرین شبیِ که زینب هی به قد و بالای داداش نگاه میکنه .. هی به صورت داداش نگاه میکنه .. فردا شب همین صورت رو خاکسترای تنورِ خولیِ ..
امشب زینب هی میگفت : مکن ای صبح طلوع .. من و تو خسته میشیم میریم دنبال استراحتمون میگیم چند روز استراحت کنیم بخوابیم طعام بخوریم آب بخوریم اما این زن و بچه رو تازه اسیری میبرن .. تازه زینبِ و بازارها .. تازه زینب میگه
من کجا کوچه و بازار کجا ..
با همه وداع کرد با زینبم خداحافظی کرد سوار ذوالجناح میخواد بره هی میگه :*
ذوالجناح زودتر چون شب رسد
ترسم آخر از خفا زینب رسد
ذوالجناح ای عرش پیما مرکبم
میروم اما به فکر زینبم
*هرچه میکنه اسب قدم از قدم برنمیداره یه وقت دید دخترش پای اسبُ بغل کرده بابا کجا داری میری؟! بابا باید از ذوالجناح پیاده بشی بغلم کنی .. گفت چرا دخترم گفت یادته فلان منزل خبر شهادت مسلمُ دادن؟! اره یادمه بابا .. من دیدم دختر مسلمُ صدا کردم دختر مسلمُ رو زانوت نشوندی گفتی من هستم نوازشش کردی بابا باید از ذوالجناح پیاده بشی بغلم کنی .. یخورده دست توی این موهام ببری ..
دورت بگردم سکینه جان چرا بابا؟! (زبان حال) آخه منم تا ساعتی دیگه بی بابا میشم .. ساعتی دیگه اینا با اسباشون از روی بدنت رد میشن .. من یتیم میشم بابا .. ساعت دیگه سرتو بالا نیزه میزنن میریزن تو خیمه .. اینقدر برام سخته جلو چشمام عمهمو با نی بزنن ..
خداحافظی کرد هر جور بود رفت میدان خبری نشد دیگه اگر چه در مقاتل میگن حضرت یه وقتایی نزدیک خیمه ها میشد لا حول ولا قوه الی بالله این زن و بچه قوت میگرفتن من میخوام از اینجا بگم چون فردا نمیشه خیلی حرفارو زد امشب شب عاشوراست باید روضه هارو خوند صدا شیههی ذوالجناح اومد هشتاد و چهار زن و بچه بیرون ریختن دیدم ذوالجناح یال خون آلوده بدنش تیر خورده ..*
ذوالجناح از چه خود را باختی
جان زینب را کجا انداختی؟!..
*دوباره سکینه اومد جلو صدا زد ذوالجناح بابام میدون میرفت تشنه بود سوالم اینه بگو به من آیا آب بهش دادن یا با لب تشنه سر از تنش جدا کردن ؟!.. تازه ناحیه مقدسه میگه این زن و بچه دنبال ذوالجناح راه افتادن اومدن رو تل زینبیه درست یه موقع رسیدن والشمر جالس علی صدرک ..*
او میدوید و من میدویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او مینشست و من مینشستم
او روی سینه من در مقابل
او میبرید و من میبریدم
او از حسین سر من از حسین دل
غریب گیر آووردنت
هی رو خاکا کشیدنت
با نیزه زد تو دهنت
غریب گیر آووردنت
*دیگه نه عباس هست نه علی اکبر هیچکس نیست کمک حسین کنه .. میگه هی با صورت روی خاک میفتاد هی با زحمت پا میشد طرف خیمه ها بیاد میگفت تا من زنده ام طرف خیمه نرید ..*
زنده بودی که دشمنت
برد از تنت پیراهنت
غریب گیر آووردنت
ــــــــــــــــــ
#سید_محمد_جوادی
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژه_ایام_محرم
👇
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇
@rozevanoheayammoharramsoghandi
|⇦• #قسمت_اول
#روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله اجرا شده شب سوم محرم ۹۸ به نفسِ حاج سید محمد جوادی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
من آفتابِ فاطمه را ماه پاره ام
آغوشِ سیدالشهدا را ستاره ام
غم هایِ ناشنیده و درد نگفته را
بنوشته اند بر جگرِ پاره پاره ام
پروانه ای که بالُ پرش سوخته مدام
یا شمعِ روشنم که سراپا شراره ام
*ان شاءالله حرم رقیه سلام الله علیها ..*
هر روز دل چراغِ عزاخانهی من است
هرشب بُوَد زمین و زمان یادواره ام
مه را غریب رویِ زمین دیده هیچکس!
خورشید را خرابه نشین دیده هیچکس!
طفلم ولی ز کوهِ بلند استوار تر
از هرچه مرد مردتر و سر به دار تر
با آنکه صورتم رویِ خاکِ خرابه است
آیینه ام زِ ماه بُوَد بی غبار تر
جانم شده نثار امامم هزار بار
دنیا ندیده مرد ز من جان نثار تر
مثل امام خویش چراغ هدایتم
بیش از هزار سال سفیر ولایتم
من قبلهی حوائج خلقم خدا گواه است
بازوم بسته بوده و دستم گره گشا است
*نگاه نکنید دستاش کوچیکه .. به خدا بزرگترین گریه های عالمُ باز میکنه .. کافیه امشب بگه ببین بابا اینا برام چجوری گریه میکنن .. بابا اینا عین شامیا نبودن .. سر هر بازار به ما بلند خندیدن بابا ..*
باید نوشت بر رویِ دیوار صحنِ من
سیلی به رویِ طفلِ کتک خورده نارواست
*امشب دیگه تو جلوتر از منی .. اومدی داد بزنی .. برای اون خانومی که چهل منزل دستاشُ بستن .. هی از این محل به اون محل چرخوندنش ..
اجازه بدید زبان حال بگم صدا ناله ت بلند شه .. دیگه این شبِ آخری می گفت عمه خسته شدم .. عمه تا کی به ما صدقه نون و خرما بدن .. ما هی به اینا بگیم بابا حرامِ به ما .. ما بچه های پیغمبریم .. تا کی تو خرابه بشینیم عمه خسته شدم من بابامُ میخوام ..
اینقدر اون شب بهانه گرفت ، زینب هر جور بود آرومش کرد تا گفت بابات رفته سفر گفت عمه میگی بابا رفته سفر میگم باشه ، میگی عمو رفته سفر میگم باشه ، میگی علی اکبر رفته سفر میگم باشه ، اما مگه شیرخواره بی مادر سفر میره .. پس چرا رباب هی دستاشُ تکون میده ..*
#مرگ_بر_آمریکا
#سید_محمد_جوادی
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#ویژه_ایام_محرم
•┄┅══༻○༺══┅┄کانال اشعار،روضه ، نوحه ایام محرم واربعین تا ورود اسرا به مدینه...👇
@rozevanoheayammoharramsoghandi
|⇦• #قسمت_پایانی
#روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله اجرا شده شب سوم محرم ۹۸ به نفسِ حاج سید محمد جوادی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
دلم آغوشِ گرم تورو میخواد
خرابه سردِ و دارم میلرزم ..
هوا سردِ ولی عیبی نداره
من از تاریکی ها خیلی میترسم ..
از کسی که ، سرِ تورو رو نیزه بست ، بدم میاد
از اون که دندونِ تورو ، با سنگ شکست ، بدم میاد
عمو ! گوشواره ها رو کرده گوشش
النگوها رو دستش کرده باباش
میده گهواره رو آروم تکونُ
میخونه زیرِ لب ، لالایی داداش ..
میگفت بابا ، دلم میخواد صدا کنی دخترکم
آخه اگه صدات کنم اینا میزنن کتکم ..
*بابا جات خالی بود با دخترت چه کردن .. *
یه شب جاموندم و اومد سراغم
همون مردی که با من خیلی بد بود
الهی که دلش آتیش بگیره
که دل سوزوندنُ خیلی بلد بود
همش میگفت عموت کجاست حالِ تورو نگاه کنه
بگو از علقمه بیاد دستِ بسته تُ وا کنه ...
یه جور میزد که انگاری گرفته
منو با مردِ جنگی اشتباهی
یه چیزایی میگم عمه نفهمِ
از اون شب میره چشمِ من سیاهی
از کسی که سرِ تورو رو نیزه بست بدم میاد
از اون که دندونِ تورو با سنگ شکست بدم میاد ..
#سید_محمد_جوادی
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
#اربعین
کانال اشعار،روضه ، نوحه ایام محرم واربعین تا ورود اسرا به مدینه...👇
@rozevanoheayammoharramsoghandi
| #توسل و روضه جنابِ حر سلام الله علیه اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفسِ حاج سید محمد جوادی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
ما از اول انتخابت کرده ایم
*شمارو که نمیدونم اما من خودمُ میگم امشب اومدیم با ابیعبدالله آشتی کنیم حسین جا بخر همۀ ما را*
ما از اول انتخابت کرده ایم
در شرار عشق آبت کرده ایم
حُر ما امروز خیر الناس ماست
حُر ما آیینۀ عباس ماست
سایه بودی آفتابت کرده ایم
سنگ بودی دُّر نابت کرده ایم
*حر میدونی چیکار کردی؟! گفت آقا من اول راه آبُ به شما بستم .. اجازه بده اول من فداییت بشم آقا ، اجازه بدید اینجور بگم ، حُر :
خواهرم زینب صدایت میکند
مادرم زهرا دعایت میکند ..*
با سرشگت دُرّ نایاب آورده ای
یا که بر شش ماهه آب آورده ای
*نمیدونی تو خیمه ها چه خبره حر .. شیرخوارم تو خیمه داره از تشنگی بال بال میزنه .. اینقدر حر خجالت کشید گفت آقا بذار برم فدا بشم .. بذار من نبینم بچه هاتو آب بشم از خجالت .. گفت سرتو بالا بگیر ..*
گر دوصد جرم عظیم آورده ای
غم مخور رو بر کریم آورده ای
تو بدی کردی ولی بد نیستی
امتحان دادی ولی رد نیستی
*تا حضرت بهش گفت مادرت به عزات بشینه ، (ببخشید اینو میگم) یه وقت یکی تو ضعفه یکی تو اوج قدرته هزار مرد جنگی باهاشن یه پهلوانیِ یه فرمانده سپاهیِ .. سرشُ انداخت پایین گفت در عرب هرکی جز شما این حرفُ میزد من جوابشُ میدادم ، چه کنم تو مادرت زهراست ..
بعضی ها زرنگن از همین جا گریزُ میزنن .. میدونن چی میخوام بگم ..
حر تا نام فاطمه رو شنیدی ادب کردی .. اصلاً تو مادر مارو ندیدی اما اسمشُ شنیدی خجالت کشیدی .. کاش این مدینه ای ها هم یه ذره ادب داشتن ..
منو حلال کنید روضه ی مادرِ .. شب چهارمِ .. اومد پشت در حضرت زهرا ، گفت یا بگو علی بیاد بیرون یا خونه رو با اهلش آتیش میزنم ..میگه دستور داد هیزم آوردن .. در خونه رو آتیش زد ..
مادر ما دستشُ جلو آوورد .. اینقدر فلانی با تازیانه به این دستا زد ..
جوان نَنَه .. به خدا نمیخوام اینجوری مثال بزنم اما روضه خوان باید بتونه روضه رو جا بندازه .. اگر یه روز جلو چشمت تویِ مسیر داری با مادرت میری یکی جلو مادرتو بگیره مگه حالا حالا یادت میره !.. اونم یه نانجیبی همه بغضشُ تو دستش جمع کرد .. نمیتونم بگم آقا .. ما روضه گودالم میخونیم ولی به روضه مادر که میرسیم کم میاریم .. ان شاءالله هیچ موقع مادرت دست به دیوار نگیره راه بره .. بابا هجده سالش بود ، جوان بود ، بچه هاش کوچیک بودن میخواست راه بره خجالت میکشید ..
هر وقت روضه حضرت زهرا میشنوی تا میتونی برای فاطمه داد بزن .. بعضیا میگن چرا؟! دلیل دارم. اون شب اینقدر بچه هاش دوست داشتن بلند گریه کنن اما حسن آستین به دهن گرفته بود علی گفت بچه ها آرام گریه کنید .. حالا تلافی اون شبِ مدینه رو کن .. ان شاءالله داغ مادر نبینی .. ان شاءالله هیچوقت مادرت جلوت زمین نخوره .. یه چیز دیگه هم میگم گوش بده دومین دلیل مو بگم :این مادر همهی عمرش هجده سال بوده ، این مردم باید بدونن با این مادر هجده ساله چه کردند ..گفت زهرا :*
با رفتنت خالی نکن دور و برم را
پاشیده تر از این نگردان لشگرم را
بعد از تو ای سرو شکسته تا قیامت
از خجلتم بالا نمیگیرم سرم را
تو بین آتش رفتیُ من گر گرفتم
حالا بیاو جمع کن خاکسترم را
هر شب حسن در خواب میگوید مغیره
دست از سرش بردار کشتی مادرم را
شب بودُ میرفتند مادر را بشویند
با اشک ها جانِ پیمبر را بشویند
شب بودُ گیسویِ سپیدش را ندیدند
هر چند باید ابتدا سر را بشویند
*بدنُ غسل داد کفن کرد علی میخواد خودش با دست خودش فاطمه شو تو خاک بذاره .. خیلی سخته .. یه وقت دید دو تا دستِ رسولِ خدا از خاک بیرون اومد تا دید دستایِ پیغمبرُ خجالت کشید*
ای ختم رسل چرخ مرا مضطر کرد
در حفظ گل امانتت کوشیدم
اما چه کنم مغیرهاش پر پر کرد
نزن ، ببین که مادرم جوونه
دلش گرفته از زمونه ..
نزن ، ببین که بار شیشه داره
ببین شکسته گوشواره ..
*اینجا مادرُ زدن کربلا سه ساله رو زدن ..*
دلم آغوش گرم تو رو میخواد
خرابه سرده و دارم میلرزم
هوا سرده ولی عیبی نداره
من از تاریکیا خیلی میترسم
از کسی که سر تورو
رو نیزه بست بدم میاد
از اون که دندون تورو
با سنگ شکست بدم میاد
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#سید_محمد_جوادی
#شب_چهارم_محرم
#روضه_حضرت_حر_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
•┄┅══༻○༺══┅┄
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه و توسل ویژۀ #ماه رجب سالروز حرکت قافلۀ اباعبدالله از شهر مدینه
یا رسول الله روز موعود فرا رسید حسینت داره راهی ميشه .. یه سر اومد کنارِ قبر مخفیِ مادرش زهرا .. آی مادرِ سیلی خورده خداحافظ .. مادر پسرت داره ميره کربلا .. تا قافله راه افتاد زود زینب اومد پیشِ عبدالله ابن جعفر ، داداشم داره ميره عبدالله .. ادب و مرام اين خانمُ ببین ..
اجازه ندي برم ، نميرم .. اما زینبِ بی حسین زود میمیره ... آی قربونت دلایِ کربلایی تون برم .. یه گوشه اُم البنین با عباس وداع میکنه .. یه طرف اکبر داره با اُم لیلی خداحافظی می کنه .. به گوشه ام دیدن یه مادر یه بچۀ 17 ، 18 روزه رو زیرِ چادرش گرفته .. هی میگه علی لای لای .. گُلُوم لای لای ... بالام لای لای علی ...
حسین ....
اومدن دوره ربابُ گرفتن .. رباب این بچه زوده براش به سفر .. روزا که آفتاب میتابه چادرتُ رو صورتش بگیر .. رباب بگو عباس خیلی از محملت دور نشه .. این بچه زود تشه ش میشه ... زود به زود آبش بده ...
آی رقیه .. عموش عباس اومد رقیه رو سوار بر محمل کرد .. هر جور بود این قافله راه افتاد ... کنایه فهما عمه جانِ امام زمان شبانه سوار بر محمل شد .. یه نفر سایۀ زینبُ ندید .. ای روزگارِ نامرد .. اما روز یازدهم هر طرفُ نگاه کرد ... دید همه دارن خیره خیره نگاش می کنن ..
ساربانان مزنید این همه آوایِ رحیل
آخر این قافله را ، قافله سالاری هست
به زخم تنت روی ریگ بیابان
به سوز دل و اشک و آه یتیمان
به شهر شام در هجوم نظر ها
کند خنده دشمنت به غم ما
خداحافظ ای برادرِ زینب ..
به خون غلطان در برابر زینب
زینب دوید و دید که از بادِ حادثات
درخون خویش غرقه شده کشتی نجات
انگشت رفته از پیِ انگشتری به باد
بر عتترتش چو حلقۀ انگشتری جهات
شاها! مگر سکینه جگر گوشۀ تو نیست
بر خیز و کن به سویِ جگر گوشه التفات
#سید_محمد_جوادی
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
چند روزی است خدایا که پسر دار شده
یا رب ای کاش علی اصغر خود را نبرد
@madahi_moharram
#روضه و توسل ویژۀ #ماه رجب سالروز حرکت قافلۀ #اباعبدالله از شهر مدینه
▪️▪️🥀▪️▪️🥀
یا رسول الله روز موعود فرا رسید حسینت داره راهی ميشه .. یه سر اومد کنارِ قبر مخفیِ مادرش زهرا .. آی مادرِ سیلی خورده خداحافظ .. مادر پسرت داره ميره کربلا .. تا قافله راه افتاد زود زینب اومد پیشِ عبدالله ابن جعفر ، داداشم داره ميره عبدالله .. ادب و مرام اين خانمُ ببین ..
اجازه ندي برم ، نميرم .. اما زینبِ بی حسین زود میمیره ... آی قربونت دلایِ کربلایی تون برم .. یه گوشه اُم البنین با عباس وداع میکنه .. یه طرف اکبر داره با اُم لیلی خداحافظی می کنه .. به گوشه ام دیدن یه مادر یه بچۀ 17 ، 18 روزه رو زیرِ چادرش گرفته .. هی میگه علی لای لای .. گُلُوم لای لای ... بالام لای لای علی ...
حسین ....
اومدن دوره ربابُ گرفتن .. رباب این بچه زوده براش به سفر .. روزا که آفتاب میتابه چادرتُ رو صورتش بگیر .. رباب بگو عباس خیلی از محملت دور نشه .. این بچه زود تشه ش میشه ... زود به زود آبش بده ...
آی رقیه .. عموش عباس اومد رقیه رو سوار بر محمل کرد .. هر جور بود این قافله راه افتاد ... کنایه فهما عمه جانِ امام زمان شبانه سوار بر محمل شد .. یه نفر سایۀ زینبُ ندید .. ای روزگارِ نامرد .. اما روز یازدهم هر طرفُ نگاه کرد ... دید همه دارن خیره خیره نگاش می کنن ..
ساربانان مزنید این همه آوایِ رحیل
آخر این قافله را ، قافله سالاری هست
به زخم تنت روی ریگ بیابان
به سوز دل و اشک و آه یتیمان
به شهر شام در هجوم نظر ها
کند خنده دشمنت به غم ما
خداحافظ ای برادرِ زینب ..
به خون غلطان در برابر زینب
زینب دوید و دید که از بادِ حادثات
درخون خویش غرقه شده کشتی نجات
انگشت رفته از پیِ انگشتری به باد
بر عتترتش چو حلقۀ انگشتری جهات
شاها! مگر سکینه جگر گوشۀ تو نیست
بر خیز و کن به سویِ جگر گوشه التفات
#سید_محمد_جوادی
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
چند روزی است خدایا که پسر دار شده
یا رب ای کاش علی اصغر خود را نبرد
@madahi_moharram