هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف🇮🇷
سلام و رحمت خدمت دوستان عزیز🤍
با توکل به خدا پویش کتاب خرداد ماه رو شروع میکنیم.
همونطور که قبلاً گفته بودیم، این ماه دو کتاب کوتاه و متفاوت رو با هم میخونیم که البته هر دو نسخههای صوتی 🎵 و الکترونیک 📱هم دارند.😍
✅ اما اولین کتاب:
کتاب #زیتون_سرخ
خاطرات خانم ناهید یوسفیان
همسر شهید علی امینی
خانم یوسفیان فوق لیسانس فیزیک هستهای دارند، خودشون جانباز ۳۵ درصد و یکی از فرزندانشون هم جانباز ۵۰ درصد هستند.
راوی کتاب #زیتون_سرخ متولد سال ۱۳۳۱ در شهر اراکن. دوران ابتدائی تا دبیرستانشون رو در همین شهر سپری میکنن و برای ادامه تحصیلات راهی دانشگاه جندی شاپور اهواز میشن. اینجاست که با علی امینی آشنا میشن و مسیر زندگیشون تغییر میکنه. بعد از گرفتن مدرک کارشناسی از دانشگاه...
سیدقاسم یاحسینی نویسنده، دربارهٔ علت نامگذاری کتاب اینطور میگن:
زیتون نماد صلح، آرامش و دوستی است و سرخ سمبل جنگ، خون و عصیان است. در واقع در این عنوان پارادوکس وجود دارد، یعنی کسی که دلش میخواست در کنار شوهرش با عشقی عمیق در آرامش زندگی کند، اما...
🍃🍃🍃🍃🍃
اگر دوست دارین توی مطالعهٔ این کتاب با ما همراه باشین، تشریف بیارین کانال پویش کتاب مادران شریف:
👇🏻
🔗 @madaran_sharif_pooyesh_ketab
لینک خرید نسخه صوتی و الکترونیکی کتاب با تخفیف، عضویت تو گروه همخوانی کتاب و اطلاعات بیشتر همگی در کانال پویش موجوده😉
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف🇮🇷
#بریده_کتاب
#زیتون_سرخ
📘📘📘
پدرم در اراک مرا سوار اتوبوس کرد و به راننده هم سپرد که مواظبم باشد. من کنار پنجره نشستم. پشت سرم جوانی نشست. اتوبوس راه افتاد. غرق در اندیشه بودم؛ به تهران و حضور در جمع دختران شایستهٔ ایران میاندیشیدم. در ضمن از شیشه بغل حرکات جوانی را که در صندلی عقب نشسته بود، میپاییدم. متوجه شدم دستش را از کنار صندلی به طرف من میآورد. با خودم گفتم: حالا درسی به تو میدهم که کیف کنی!
همیشه داخل کیفم یک چاقوی ضامندار داشتم. فوراً آن را بیرون آوردم و باز کردم. تا دست آن جوان به من نزدیک شد، محکم چاقو را کف دستش فرو کردم. جوان فریاد بلندی کشید و دستش را عقب برد. کف دستش پاره شد، اما هیچ عکسالعملی از خود نشان نداد.
تا تهران دیگر دست از پا خطا نکرد.
📚 برشی از کتاب #زیتون_سرخ
خاطرات ناهید یوسفیان
به قلم سیدقاسم یاحسینی
انتشارات سوره مهر
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
مادران شریف ایران زمینگفتگو با خانم صائبی ۳ خرداد ۱۴۰۳.mp3
زمان:
حجم:
31.48M
🔷 «صوت کامل گفتگو با خانم صائبی»
▫️مادر ۴ فرزند
▫️لیسانس علوم اجتماعی
🔶 محورهای گفتگو:
🔸 شرایط زندگی یه خونواده شش نفره
🔸 پذیرش و انعطاف در برخورد با چالشها و مشکلات زندگی
🔸 برخی راهکارهای تربیتی فرزندان
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
عرض سلام و ادب به مادران شریف ایران زمین🖤 همهمون این روزا داغداریم ولی این باعث نمیشه وظیفهمون ر
سلام مادرهای عزیز🌷
توی این جلسه از سری گفتگوهامون با مادران توان چهار، با مادر عزیزی صحبت کردیم که با وجود مشکلاتی که سر راهشون پیش اومد، هیچ وقت تسلیم نشدن و تونستن با پذیرش و تسلیم راه درست رو برای زندگیشون پیش بگیرن.
اگر فرصت نکردید با ما همراه باشید الان میتونید این گفتگو رو گوش بدید.
صوتش اینجاست👆🏻
#گفتگو
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۶. روزهای شیرین میزبانی از خانواده»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
طی مدتی که سوریه بودیم، دو بار به ما اجازه دادن اقوام درجه یکمون رو از ایران دعوت کنیم.😍 توی اون فضای غربت، تجربهٔ خیلی دلچسبی بود. هم برای ما و هم برای اونها. چون چند سالی بود که رفتوآمد به سوریه و زیارت حرمها، ممنوع شده بود.
سری اول مادر همسرم و خواهرشون اومدن که خیلی خیلی شیرین بود.
ماه رمضون بود و با کمکشون به همکارای همسرم افطاری دادیم.😍
پنج روزی که اونها بودن، حسین هم خیلی خوشحال بود و همین، رفتنشون رو خیلی سخت کرد.😢 بعدش حسین به قدری گریه و بیقراری کرد که نگو.😭
حال خودم هم بدتر از بچه بود. دیگه جوری شد که یه هفته بعدش از همسرم خواستم ما رو هم راهی ایران کنن. موندن اونجا برامون غیر قابل تحمل شده بود.😥
۶ ماه بعد، قرار شد مامان و بابای من بیان. برای ۱۴ اسفند بلیط گرفتن. تولد حسین هم ۲۶ بهمن بود و داشت ۳ ساله میشد.
من که همهش باید یه امید و انگیزهای برای حسین ایجاد میکردم، تصمیم گرفتم برای هر کدوم از این دو رویداد، روزشمار بذارم.
حسین هر روز صبح با این انگیزه از خواب پا میشد.🥰
برای تولدش میخواستیم جشن بگیریم. ولی کسی رو نداشتیم دعوت کنیم.🥲
برای همین همکاران همسرم رو دعوت کردیم. از اونجایی که اسم قرمهسبزی میاومد، بندگان خدا با شوق میاومدن😅، گفتیم که تولد حسینه به صرف قرمهسبزی...😄
تولد خیلی خیلی خاص و تکرارنشدنیای شد. یه سری عموی خیلی بزرگ دورش بودن که خیلی هم شاد بودن و چقدر شلوغ کردن و چه هدیههایی برای حسین گرفته بودن.
فیلم و عکساشو هنوز داریم. حسین که همیشه غر میزد و تنهایی خیلی اذیتش میکرد، اصلاً تا یه هفته صداش در نمیاومد. مشغول اسباببازیهایی بود که عموها براش آورده بودن.☺️
مخصوصاً که قرار بود تقریبا دو هفتهٔ بعد، پدر و مادرم بیان. اونها تا حالا سوریه نیومده بودن. اومدن و ما ۴ ۵ روز خیلی طلایی رو گذروندیم.😍 برای اینکه موقع رفتنشون، تجربهٔ تلخ قبلی تکرار نشه، ما هم همراه پدر و مادرم، برگشتیم ایران تا عید رو با هم باشیم.🥰 این بار توی پرواز و مراحلی که همیشه تنها طی میکردیم، پدر و مادرم هم همراهمون بودن و این خیلی خیلی دلنشین و خوشایند بود.
برای حسین خاطرهای شده بود که اصلاً دوست نداشت لحظاتش تموم بشه.🥺
اونجا ما دوستان سوری هم داشتیم که گاهی ما رو به خونههاشون دعوت میکردن. بهخصوص وقتهایی که مامانم یا مادرشوهرم اینا مهمونمون بودن.
مدل غذاها و پذیراییشون خیلی خاص و مفصل بود.☺️
مثلاً یکبار که ۱۵ ۱۶ نفر بودیم، یه گوسفند کشتن و سه، چهار مدل غذا طبخ کردند.🥰
ادویهها و موادی که توی غذاشون استفاده میکردن، خیلی متفاوت با ما بود. شاید ۱۰۰ یا ۲۰۰ نوع ادویه برای غذاهای مختلفشون داشتن. سالادهای خیلی متنوع و طعمهای خوشمزهای که ما تو غذاهای ایرانی تجربه نکردیم.😍
#قسمت_شانزدهم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۷. فعالیتهای همسرم در سوریه»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
همسرم ابتدای کار، از بین دانشجویان مستعد، شروع به کادرسازی کردن. این تیم رو به مناطق مختلف میفرستادن و خودشون نظارت کلی روی اونها داشتن.
با کمک اونها کار فرهنگی در کنار دانشآموزان و دانشجویان رو شروع کردن تا اسلام واقعی رو بهشون بشناسونن.☺️
اسلامی که بهشون رسیده بود، اسلام دستوپاشکسته و بعضاً تحریف شدهای بود.
در کنارش ورزش هم داشتند.
همسرم خودشون دان۵ جودو دارن و با بچهها کار میکردن. حتی تا جایی پیش رفته بودن که مربیگری تیم ملی جودو سوریه رو دستشون داده بودن.😉 حتی یکی از شاگردانشون به المپیک هم راه پیدا کردن.
در کنار اینا، اردو هم میبردن. حتی یک بار دانشجویان رو به ایران آوردن.
بعد از مدتی که اینها جمهوری اسلامی رو به عنوان جامعهای که نزدیک به نظر اهل بیته، معرفی میکردن، این دانشجویان خیلی مشتاق شده بودن که بدونن حالا تفاوت سوریه با ایرانی که جمهوری اسلامی حکومت میکنه چیه.☺️
این بچهها رو که آوردن، هتل گرفتن براشون و یه جای خوب مستقرشون کردن. از همون فرودگاه که شروع به دیدن کردن، کاملاً متعجب بودن که چطور ایران اینقدر پیشرفته و مجهز و مدرنه؟!😳
حتی همین خیابونها، فضاهای سبزمون، اتوبانها، پلهای تهران، همه واسهشون تعجب برانگیز بود.
برج میلاد که رفته بودن، دیگه کاملاً انگشت به دهان بودن که این چیه😅 و چه جوری ساخته شده...
شهرهای مختلفی بردن، مثل شیراز و اصفهان و اماکن تاریخی و موزهها.
حرم امام رضا (علیهالسلام) که رفته بودن، مقایسه میکردن با حرمهای دیگه؛ گیج شده بودن که چرا اینقدر حرم بزرگه؟! ما از کجا باید بریم داخل حرم؟ چند تا صحن داره؟
معمولاً حرمهای عراق یا سوریه، یکی دو تا صحن دارن و وسطش حرمه.
و حالا حرم امام رضا (علیهالسلام) اینها رو کاملاً شگفتزده کرده بود. طبقهٔ بالا، طبقهٔ پایین، این همه صحن زیبا...😍
نماز جمعهٔ تهران رفتن. دیدن جمعیت زیادی از خانمهایی که همه چادری هستند، واقعاً براشون حیرتآور بود. چون تو کشورشون اصلاً اینجوری نیست.
در نهایت حرف این بچهها این بود که واقعاً حکومت اسلامی درست، آباد کنندهست.🥰
حتی آخرش بعضیهاشون که اروپا رفته بودن، میگفتن «ایران أجمل من اروپا»😌 ایران از اروپا خیلی قشنگ تره.
کار دیگهای که میکردن، کار اعتقادی روی سربازها بود که مستحکم باشن.
خیالی از اونها از نظر اعتقادی، مثل رزمندههای دفاع مقدس نبودن که خالص و با انگیزههای الهی باشن. بعضاً خیلی راحت و سریع همه چیز رو میفروختن😞 و پا به فرار میذاشتن.
فرهنگ جهاد و دفاع از کشور براشون جا نیفتاده بود. برای همین گروههایی میرفتن بین رزمندهها، جلسات عقیدتی میذاشتن، هیئت و جلسات روضه داشتن و اینها واقعا اثرگذار بود.👌🏻
این باور رو به وجود میآورد که باید برای کشور خودمون بجنگیم، برای اسلام بجنگیم و دفاع کنیم.
#قسمت_هفدهم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۸. آن دههٔ محرم در سوریه»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
دو هفته به محرم مونده بود که من همکارای همسرم رو دعوت کردم.
یکی از مهمانها آقایی بودن به اسم حاج محسن. ایشون با خانوادهشون اومده بودن سوریه ولی اون مهمونی خانومشون نیومد، پابهماه بودن.😍
تقریباً ده روزی از این مهمونی گذشت که همسرم برآشفته اومدن خونه. گفتن حاج محسن تو منطقه تیر خورده.😥 خیلی ناراحت شدم. پرسیدم بچهشون به دنیا اومده؟
- آره چند روزه. تیر به فک خورده. ولی عبور کرده و رسیده نزدیک نخاع. برای همین ایشون رفته تو کما.😔
همه به هم ریختیم. مخصوصاً به خاطر شرایطی که همسرشون داشتن. تازه زایمان کرده بودن و حال خوبی نداشتن. اقوامی هم تو سوریه نداشتن و فقط شوهرشون کنارشون بودن موقع ترخیص از بیمارستان.
یه دختر سه ساله داشتن به نام امالبنین و بچهٔ دومشون محمدحسن، که تازه متولد شده بود.😢
حاج محسن تو بیمارستان بستری بودن و همه ما دست به دعا که انشاءالله ایشون برگردن...
همهش فکرم پیش خانمشون بود که تو چه شرایطیه. پرسوجو کردم ببینم چه جوری میتونم برم پیششون و کمکشون کنم که گفتن دوستانشون هستن و تنها نیستن.
شنیدم که خانومشون، با شرایط بعد از زایمان، هر روز میرفتن بالا سر حاج محسن و شروع میکردن به خوندن زیارت عاشورا و بدون استثناء هر روز بیهوش میشدن و میرفتن زیر سرم.😭
محرم رسیده بود. توی سوریه برنامهٔ خاصی برای ایرانیها نبود. مراسمای حرم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به زبان عربی بود. حرم حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) که دست ایرانیها بود، مداحی نداشت و فقط روضهٔ مختصری میخوندن.
ولی اون محرمی که من اونجا بودم، به پیشنهاد همسرم، مداح دعوت کردن و برنامهٔ مفصلی تو حرم حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) برگزار شد. چقدر هم تو محرم غریبانهٔ سوریه، مورد استقبال ایرانیها قرار گرفت.🥺
همکارای همسرم تصمیم گرفتن یه مراسم دیگه هم ۷ صبح، تو محل کارشون داشته باشن. من که این رو شنیدم، گفتم منم میخوام بیام استفاده کنم.😊 همسرم گفتن هیچ خانومی نیست اونجا. یه اتاق بیست متریه، زنونه مردونه نداریم.😞
ولی با اصرار من یه گوشهٔ اتاق یه فضای یک متر مکعبی ایجاد کردن. من اول صبح قبل از اومدن آقایون، با حسین میرفتیم تو اون اتاقک و از مجلس استفاده میکردیم.
جالبه که حسینم تمام مدت کنار من آروم مینشست. چند مدل براش خوراکی و اسباببازی هم میبردم.
و این لطف خدا بود که تو اون شرایط روحی نصیبمون شد.🥰
#قسمت_هجدهم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif