«۳۰. خواهر برادریها و پدرفرزندیها»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
طی تمام این سالها، فقط یه جا عذاب وجدان داشتم که در مورد بچهها کمکاری کردم، اونم وقتی بود که تازه داشتیم مهدکودک رو راهاندازی میکردیم و معصومه یک ساله بود. چون ما هنوز کلیددار و منشی نداشتیم، چند ماهی مجبور بودم هفت صبح خودم بیدارش کنم و ببرم مهد و این بچه، بچهٔ خوابالویی بود و دلش میخواست تا ۱۰ و ۱۱ ظهر بخوابه. حالا الان فاطمه سحرخیزه. ۶، ۶:۳۰ بلند میشه و اصلاً این مشکل رو ندارم. چه بسا من خواب بمونم ولی فاطمه من رو بیدار میکنه.😅
به جز این، بقیهٔ جاها به لطف خدا هر جا رفتم و هر کاری کردم، بچهها رو همراه خودم بردم و یا اگه یه ساعتی خونه تنها موندن، انقدر مشغول بودن که اصلاً گذر زمان رو حس نکردن.☺️
محل کارم هم شبیه خونه بوده، فضای کاملاً راحتی برای بچهها که کنار خودم باشن.
یه جاهایی بردن بچهها برام خیلی سخت بوده، ولی برای اینکه تنها نمونن، همراهم بردم.
همینطور سعی کردم رسیدگیهای دیگهم (از خوراک و پوشاک و مسائل تربیتی و بازی و تفریح و...) سرجاش باشه و هیچ چیز زندگی ما به خاطر فعالیت من، از روال طبیعی خارج نشه. الحمدلله اینطورم بوده و من همهشو لطف امام حسن (علیهالسلام) و لطف خدا میدونم؛ وگرنه تو حالت عادی، این حجم از کار، با رسیدگی به بچهها، نشدنی به نظر میرسه.😉
اگر هم جایی من کوتاهی کردم، چون سه تا بودن، کمتر احساس کمبود کردن. نبود من با حضور خواهر و برادرا جبران شده براشون.
معصومه و حسین با خواهر کوچیکترشون خوبن، ولی با همدیگه چالش زیاد دارن!
یک وقتهایی قربون صدقهٔ هم میرن. مخصوصاً بیرون از خونه، خیلی پشت هم میایستن. انگار که تو یه دنیای دیگهای باشن.😅
ولی توی خونه همهش تو سر و کلهٔ هم میزنن!
مامان حسین این کار رو میکنه،
مامان معصومه اینو گفت و...
تا حد امکان سعی میکنم فقط بشنوم و قضاوت نکنم، تازه اگه بیان سراغم؛ اگه نیان که هیچ.
غالب اوقات زمانی ورود میکنم که احساس خطر کنم.
بقیهٔ موارد اجازه میدم با این کلکل کردنها رشد بچهها اتفاق بیفته.☺️
سختترین قسمتشم اینه که اعصابمون رو تو این جیغجیغها کنترل کنیم تا بالاخره دعوا تموم بشه؛ و الا تمامشون برای رشد و تعالی بچهها لازمه.
الحمدلله ارتباط بچهها با پدرشونم عالیه. یه عاملش اینه که پدرشون کمتر در منزل حضور دارن و اکثراً مواقعی که من مجبورم بکن نکن با بچهها داشته باشم، ایشون نیستن و ورودی ندارن.
البته در پشت صحنه با گفتگوهای آخر شب، زیاد باهم صحبت میکنیم و فکر میکنیم در مورد تربیت بچهها. ولی در مرحلهٔ اجرا بیشتر خودمم.
همسرم بیشتر جمعهها بچهها رو میبینن، هر سه تاشون به شدت عاشق پدرشون هستن و گاهی که بچهها به خاطر نبودن پدرشون، غر میزنن، من براشون اهمیت کار پدر رو توضیح میدم. برای همین هضم مسئله براشون راحتتر میشه و احترام بیشتری برای پدرشون قائل میشن.☺️
الحمدلله روابط بین من و خواهرام هم صمیمیه. دائم با هم در تماسیم و هفتهای یه بار هم خونهٔ پدر و مادرم دور هم جمع میشیم.🩷
همینطور تلاش میکنم هوای پدر و مادرم رو داشته باشم و هر کاری که بتونم، براشون بکنم. الحمدلله نیاز مالی ندارن؛ بیشترین نیازی که دارن، مشورت و پشتیبانی فکریه.
بین خواهرها هم همینطوره. معمولاً وقتی نیاز به مشورت داریم، از همدیگه کمک میگیریم.
اگه یکی تو خونواده به خاطر شرایط خاصش نیاز به کمک پیدا بکنه، همه میریم کمک. مثلاً اگه یکیمون باردار باشیم و کمک لازم داشته باشیم، یا نیاز به خونه تکونی داشته باشیم، معمولاً همه دستهجمعی میریم کمک اون فرد و مشکلش رو حل میکنیم و با حل مشکل اون فرد، همهمون آروم میگیریم.🥰
#قسمت_سیام
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف🇮🇷
«روزهای بیآینه؛ یک عاشقانهٔ صادقانه»
یک دختر ۱۷ ساله با شور و اشتیاق فراوان و احساسات سرشار عاشقانه پای سفرهٔ عقد مینشیند. در ۱۸ سالگی طعم مادر شدن را میچشد و وقتی پسرش ۴ ماهه است، حفرهٔ بزرگی در زندگیاش ایجاد میشود و در انتظاری ۱۸ ساله فرو میرود.
منیژه، ۱۴ سال تمام از عشقِ زندگیاش، حسین، بیخبرِ بیخبر است و بعد که معلوم میشود حسین این سالها اسیر بوده، باز هم سه سالی طول میکشد تا وصال حاصل شود؛ اما چه وصالی...
یکی از کتابهای دفاع مقدس که با آن خیلی گریه کردم، همین روزهای بیآینه بود.
زندگی، دوباره حسین و منیژه را به هم رسانده بود، حسین در آستانهٔ چهلوشش سالگی و منیژه سیوشش ساله، اما این ۱۸ سالی که از آنها گرفته بود را چطور باید جبران میکرد؟!
گاهی فکر میکنم این دنیا یک زندگی جدید به خیلی عشاق بدهکار است، قطعاً منیژه و حسین یکی از آنها هستند.🥺
پن: اگر فکر میکنید داستان کتاب را افشا کردهام، اشتباه میکنید!
داستان تازه از آنجایی شروع میشود که حسین و منیژه «دوباره» به هم میرسند...
🌿🌿🌿🌿
سلام دوستان کتابخون✋🏻🤓
دومین کتابی که خرداد ماه میخوایم با هم بخونیم، کتاب #روزهای_بیآینه هست.
خاطرات خانم منیژه لشکری
«همسر آزاده خلبان شهید حسین لشکری»
نویسندهٔ این کتاب خانم گلستان جعفریان هستن. ایشون قلم بسیار گیرا و و البته صریحی دارن که تقریباً همهٔ آثارشون رو جذاب کرده.
البته خود کتاب هم سوژهٔ بسیار جذابی داره که جدا پیشنهاد میکنیم مطالعهٔ اون رو از دست ندین و با زندگیِ پرفراز و نشیب این زوج عاشق حتماً آشنا بشین. ❤️
لینک خرید نسخهٔ صوتی 🎵 و الکترونیک📱 کتاب با تخفیف ۵۰ درصد داخل کانال پویش کتاب موجوده:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
✅ ضمناً این ماه برای هر کدوم از کتابهای پویش ( #روزهای_بیآینه و #زیتون_سرخ ) ۷ هدیهٔ ۱۰۰ هزارتومانی داریم.🥳🎁
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف🇮🇷
#بریده_کتاب
#روزهای_بیآینه
📘📘📘
ساعت سهونیم یا چهار بود که وارد سالن شدند. عکس حسین را دیده بودم؛ همین که وارد شد شناختمش. از فاصلهٔ خیلی دور میدیدمش. وسط ایستاده بود و دو خلبان در سمت راست و چپش بودند. همین که چشمم به صورتش افتاد انگارنهانگار این مردی بود که سالها از من دور بوده است؛ کاملاً میشناختمش و دوستش داشتم. احساساتم جان گرفته بود. آن همه حس غریبگی که نسبت به عکسها و تُن و لحن صدایش داشتم دیگر نبود. نمیدانم چه شده بود؛ حس دختری را داشتم که برای اولین بار همسرش را میبیند؛ هم خجالت میکشیدم و شرم داشتم؛ هم خوشحال بودم، هم میخواستم کنارم باشد. زیر لب زمزمه کردم: خدایا، من چقدر این مرد را دوست دارم.
حسین نزدیک شد؛ خیلی نزدیک. همهٔ فامیل و دوست و آشنا دور او ریخته بودند و ماچش میکردند؛ یکی آویزانش میشد، یکی دستش را میگرفت، یکی به پایش افتاده بود. کاملاً احساس میکردم که حسین از بالای سر همهٔ آنها دنبال کسی میگردد.
فقط به او خیره شده بودم. میدیدم آدمها لاینقطع از جلوی من میروند و میآیند، اما هیچ صدایی نمیشنیدم. زانوهایم حس نداشت، نمیتوانستم از جایم بلند شوم. برادربزرگم، که همیشه در جمع و شلوغی متوجه من بود، آمد سراغم و گفت: «منیژه! چرا نشستی؟! بلندشو!» زیر بغل مرا گرفت و با صدای بلند گفت: «لطفاً برید کنار! اجازه بدید همسرش اون رو ببینه!»
دریای جمعیت کنار رفتند و برای من راه باز کردند. خبرنگارها با دوربینهایشان دویدند. روبهروی هم قرار گرفتیم. دست مرا گرفت و گفت: «حالت چطوره؟» گفتم: «خوبم!»
پیشانیام را بوسید و یکدفعه سیل جمعیت من و حسین را از هم جدا کرد.
📚 برشی از کتاب #روزهای_بیآینه
خاطرات منیژه لشکری
همسر خلبان آزاده شهید حسین لشکری
انتشارات سوره مهر
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
«۳۱. روابط همسری تحت تأثیر بچهها»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
در مورد تعداد فرزندان، همسر من از ابتدا به شدت موافق چند فرزندی بودن. حتی گاهی صحبت از شش یا ده تا بچه میکردن!😅 ولی من تا الان توان بیش از این تعداد بچه رو نداشتم.😊 در آینده هم تصمیممون بستگی به شرایط داره.
چند فرزندی سختیهایی داره که مهمترینش مدیریت زمان و شرایط، حوصله داشتن، تسلط بر عصبانیت و تحمل فشارهاست.😫 مخصوصاً زمانی که شیطنت بچهها زیاد میشه. با شرایط آپارتمانتشینی که غالب ماها داریم، بچهها نمیتونن آزادی داشته باشن؛ حتی برای دویدن یا پریدن و... که حق طبیعی هر بچهایه.🥺
با وجود این محدودیتها، ما مجبوریم بیرون از خونه، این نیازشون رو تأمین کنیم که قطعاً سختی داره. برای همین من با توکل به خدا خیلی دعا میکنم که ظرفیتم کم نشه و کم نیارم در مواجهه با این سختیها و خدا خیلی جاها مدد میکنه.🥰
از اصلیترین روابط خانوادگی، رابطه با همسره که اگه این رابطه درست شکل بگیره، بقیه هم درست میشه.
خداروشکر از ابتدای ازدواج تفاوت اعتقادی با همسرم نداشتيم، ولی تفاوتهای فرهنگی و سلیقهای بوده و ناخودآگاه منشأ بسیاری از اختلافهاست.😥
ما معمولاً این چالشهامون رو زمانی که بچهها نیستن یا بعد از خوابیدن بچهها مطرح و حل میکنیم و جلوی بچهها همدلیم.😉 هر چند شده یه جاهایی از دستمون در بره.
در مورد اصول تربیتی هم اونجایی که مثل هم فکر میکنیم که هیچ، ولی هر جایی مشکل پیش بیاد، به کارشناس تربیت دینی رجوع میکنیم که ببینیم کدوممون به خاطر سلیقه و خصلتهامون از اصل فاصله گرفتیم. با این کار برمیگردیم به ریل تربیت دینی.☺️
اگه موردی پیش بیاد که در اون زمان نشه مراجعه کرد، یه اصل داریم که همدیگه رو جلوی بچهها کوچیک نکنیم و بعداً مشکل رو حل کنیم.
اضافه شدن بچهها به زندگی، روی روابط همسری قطعاً تأثیر داره؛ هم تأثیر مثبت داره و هم منفی. ولی تاثیر مثبتش بیشتره.😉
تأثیر منفی از این جهت که وجود بچهها وقت زیادی رو از مادر میگیره و انرژی و حوصلهای رو که باید برای همسرش بذاره، کم میکنه. ولی تلاشم رو میکنم که یه جوری مدیریت کنم. خیلی وقتها خدا کمک میکنه و این مشکل حل میشه ولی یه وقتایی هم نمیشه.😥
از اون طرف تأثیرات مثبت هم خیلی زیاده. وجود هر بچه روابط همسران رو مستحکمتر میکنه و زن و شوهر رو رشد میده. چون بچه ها با ویژگیها و استعدادهای مختلف میان و مادر و پدر باید تلاش کنن که روش تربیتی هر بچه رو پیدا کنن، در واقع هر بچه یه پروژهٔ مشترک جدیده که پدر و مادر باید با هم اونو پیش ببرن.☺️
همسرم الحمدلله در برخورد با بچهها، فرد بسیار آرومی هم هستن. خیلی کم عصبانی میشن که معمولاً هدفمند و کنترلشدهاست. به همین خاطر در معدود چالشهایی که بین ایشون و بچهها ممکنه پیش بیاد، من حق رو به پدرشون میدم و سعی میکنم برای اینکه فضا تلطیف بشه، در گوششون بگم از بابا عذرخواهی کنن. اغلب واقعاً حق با پدره، که از موضع پدر دفاع میکنم. گاهی هم که ممکنه ایشون اشتباه کرده باشن، با این منطق که نباید با پدرت اینطوری صحبت کنی، احترام بابا رو حفظ کن و... ماجرا رو حل و فصل میکنم.
حفظ کیفیت همسرداری خیلی برام مهمه. روح و روان افراد، خیلی وابسته به همسره. اگه فردی محیط خونهش محیط متشنجی باشه، قطعاً بازدهی و عملکردش در جامعه کاهش پیدا میکنه و نمیتونه توانایهاشو بروز بده. ولی اگه خونه فضای آروم و دلچسبی🥰 باشه و بودن در کنار همسر براش دلنشین باشه، این آرامشه، قطعاً بازدهی و عملکرد هر دو نفر، چه زن و چه شوهر رو به شدت بالا میبره.
#قسمت_سی_و_یک
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام مامانها🌷
خوبین؟😉
همراهان خوب مادران شریف ایران زمین بازم دورهمی مجازی داریم، با یه مامان خیلی دوست داشتنی😍
«دهه هشتادی🥹»
دانشجووووووو
فعال فرهنگی
و جذابتر از همه🤩👇🏻
«مامان پنج فرزند😎»
در خدمت «سرکار خانم فاطمه شریف زاده» هستیم.
🗓️زمان: فردا چهارشنبه ۲۳ خرداد
🕔ساعت ۱۷:۳۰
📍مکان: اتاق مجازی اسکایروم ما:
🔗 B2n.ir/y86482
✅ منتظر حضور گرمتون توی این گفتگوی جذاب هستیم.😍
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif