eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
8.9هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
193 ویدیو
37 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز علاوه بر مردم فلسطین، مردم لبنان هم در چنین شرایطی هستن...👆🏻 (بخشی از بیانات رهبر انقلاب در خطبه های نماز جمعه ۱۳۸۱/۱/۱۶) داشتیم با دوستان حساب می‌کردیم که هزار تومان سال ۱۳۸۱ الآن چقدر میشه؟ آیا همه مسلمان‌ها این دغدغه رو دارن که همین مقدار کمک کنن؟ بسم الله همچنان جهاد مالی ادامه داره. 🌷 می‌خوایم با کمک شما تا آخر هفته ۵ میلیون تومان جمع کنیم. 🔹 سهم هر کدوم از ما: حداقل ۱۰ هزار تومان ✅ و ارسال این پیام به بقیه مسلمانان. شماره کارت به نام شکوری روش بزنید کپی میشه
6037997528330963
(کارت مخصوص همین کاره و نیازی به رسید نیست.) نهایتا کل مبالغ به سایت رهبر عزیز انقلاب واریز میشه برای کمک به رزمندگان مقاومت لبنان. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
✊🏻 تجمع مادران ایرانی به همراه فرزندان در اعتراض به جنایات رژیم صهیونیستی و اهدا نامه به بیدارمادران جهان من اگر بنشینم تو اگر بنشینی چه کسی برخیزد؟ من اگر برخیزم تو اگر برخیزی همه بر می‌خیزند 📍تهران، خیابان فردوسی، بین خیابان جمهوری و خیابان نوفل لوشاتو، مقابل سفارت انگلیس 📍 فردا، چهارشنبه ۹ آبان ساعت ۱۵ کودکان با عروسک های باندپیچی شده و بادکنک قرمز و قلک ها برای اطلاع بیشتر از جزئیات برنامه، از طریق پیوند زیر وارد گروه نصر مادری شوید ble.ir/join/3AhKmyzbtC 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
✊🏻 تجمع مادران ایرانی به همراه فرزندان در اعتراض به جنایات رژیم صهیونیستی و اهدا نامه به بیدارمادرا
. اگه امکانشو داشتید این تجمع فردا رو بیاید. کلی رسانه و خبرنگار هم قراره بیان. حرکت از مقابل سفارت انگلیس به سمت سفارت آلمان هست.
«۴. چهار سال دوری» ‌(مامان ۱۵، ۱۲، ۹ و ۶ساله) دوران عقد ما چهار سال کارشناسی من طول کشید🤦🏻‍♀. محل کار همسرم قم بود و دانشگاه قم رشته فیزیک رو نداشت. خانواده من اصرار داشتن قبل از ازدواج درسم رو تموم کنم چون می‌دونستن زندگی با یک طلبه سختی‌هایی دارد و می‌خواستن قبل از شروع این سختی‌ها من پیشرفتم رو کرده‌باشم👩🏻‍🎓. اگر می‌خواستیم در طول دوره کارشناسی بریم سر خونه‌‌ و زندگی‌مون باید یک مسیر رو انتخاب می‌کردم، یا ترک تحصیل یا تحصیل در رشته دیگه🫢. پدرم با هر دو مسیر مخالف‌ بودن و به همسرم گفتن که تا وقتی که درسش تموم نشده، اجازه نمی‌دیم عروسی بگیرین🥺. علت دیگه هم وابستگی زیاد *مادرم* به من بود، حتی همین الان هم این‌طور هستیم و ایشون اون‌موقع دوست داشتن مدت زمان بیشتری پیششون باشم🥰. این تصمیم باعث تنش‌های بسیاری در من شد، هم در تحصیل و هم در شخصیتم که احساس می‌کردم استقلال رای ندارم😢. همسرم از ابتدا گفتن که من به هیچ عنوان شما رو از خانواده‌تون به زور جدا نمی‌کنم و تا زمانی که دلشون راضی نشه شما رو قم نمی‌برم و اجازه ندادن که من سر این موضوع با خانواده‌ام وارد چالش بشم🥹. به‌خاطر شرایط روحی‌ بدم دوران دانشجویی سخت گذشت، احساس دلتنگی‌های خیلی زیاد باعث شده بود که همه فکرم زود تموم کردن درسم باشه🤯. البته این‌طور نبود که کار فرهنگی نکنم، عضو بسیج دانشگاه و نهاد رهبری بودم. یک عضو عادی که در کلاس‌های فرهنگی مسئول هماهنگی جلسات، ارائه مطالبی در کلاس و... بودم😎. از لحاظ علمی به خاطر ازدواج زودهنگام چند ترمی به مشکلات درسی برخوردم ولی خداروشکر تونستم در ترم‌های آخر جبران کنم و معدل الف بشم🤲🏻. ازدواج باعث عقب افتادن من از تحصیل نشده‌بود ولی حواشی حول ازدواج روی روحیه‌ام تاثیر گذاشته بود. وابستگی عاطفی خاصی به همسرم پیدا کرده بودم و برام خیلی سخت شده بود که این دوری رو تحمل کنم و به سختی خودم رو جلوی بقیه کنترل کنم و بروز ندم😔. همسرم خیلی دیر به دیر مشهد می‌اومدن مخصوصاً دو سال اول که هم درس زیادی داشتن هم از لحاظ مالی مشکل داشتن، در دو سال بعدی کمی اوضاع بهتر شد. اواخر دوران‌عقد تو ذهنم با خودم مرور می‌کردم که دوری خانواده رو تاب میارم ولی دوری همسرم رو نه🥲. سال ۸۶ بعد از تموم شدن کارشناسیم مراسم عروسی گرفته‌شد، این مراسم مثل مراسم عقد معمولی بود و بیشتر برای این بود که به اطرافیان نشون بدیم که ما سر خونه زندگی خودمون رفتیم و بعدش به قم مهاجرت کردیم و در کنار *حضرت معصومه‌(سلام‌الله‌علیها)* زندگی‌مون رو شروع کردیم، جمع کردن بین تحصیلی و زندگی مشترک برای من خیلی ساده‌تر گذشت، چون شرایط روحی بهتری داشتم💪🏻. مادرم جهیزیه‌ کاملی رو برایم تدارک دیدن تا همه وسایل موردنیاز و غیر موردنیاز رو داشته باشم. بعدها در هر اسباب‌کشی مجبور شدیم کمی از وسایل جهیزیه رو کم کنیم و به دیگران هدیه بدیم🎁. همسرم برای محل زندگی در قم، زیرزمینی رو فراهم کرده‌بودن که اولین مواجهه من با خونه وقتی بود که می‌خواستیم خونه رو بچینیم😅. اون موقع خونه‌های آپارتمانی قم خیلی کم بود و طلبه‌ها بیشتر در زیرزمین‌ها زندگی می‌کردن. این زیرزمین شرایط خوبی نداشت، موریانه‌ها خیلی از وسایلم رو خراب کردن😩. هوای خفه‌ای هم داشت که مجبور بودیم، زمستون هم کولر روشن کنیم. شرایط زندگی برایمان سخت شده بود به طوری‌که بعداز هشت ماه مجبور شدیم از اونجا به زیرزمین دیگه‌ای نقل مکان کنیم🚛. زیر‌زمین دوم شرایط بهتری داشت و مدت طولانی‌تری اونجا بودیم ولی در دوسال اول زندگی چهار بار منزل عوض کردیم تا بالاخره خونه‌ای با شرایط مناسب برایمان پیدا شد🥳. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
نکنه یه وقت توی جهاد در راه خدا کوتاهی و سستی کنیم به خاطر حب دنیا. خدا با کسی تعارف نداره، اگر ما کوتاهی کنیم، این رسالت رو از ما می‌گیره و به مردم دیگه‌ای می‌سپاره ... ان‌شاءالله تک تک ما مردم و مسئولین توی این جهاد سربلند بشیم و ذره‌ای کوتاهی نکنیم. 🙏🏻 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
«۱. دنیای گرم بچگی» #ام_محمد (مامان #محدثه ۱۵، #مطهره ۱۲، #محمد ۹ و #مهدی ۶ ساله) سال ۱۳۶۳ در مش
🔸سلام ببخشید میشه از اون خانم که مادر وپدرشون سپاهی بودن بپرسید مادرشون تو سپاه چه کار می کردن یعنی چه کاره بودن؟ 🪴🪴🪴 🔹سلام و رحمت مادرشون عمدتا کار فرهنگی می‌کردن. از جمله رسیدگی به امور خانواده‌های پاسداران و مخصوصا خانواده‌های شهدا. مسائلی مثل حل مشکلات فرزندان شهدا، اعم از مشکلات درسی و احیانا اجتماعی و روانشناختی و.... به جز این، مدیریت امور مربوط به بسیج خواهران رو هم به عهده داشتن. خصوصا در شرایط جنگ، بسیج محلات خیلی فعال بود. بخش خیلی کمی هم، فعالیت‌های نظامی و رزمایش و این تیپ کارها بود. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«۵. شروع مادری من» ‌(مامان ۱۵، ۱۲، ۹ و ۶ساله) در مدتی که عقد بودیم، در مورد حوزه تحقیق کرده‌بودم و با همسرم در مورد شرایط طلبگی صحبت کرده بودیم. جمع‌بندی من از این تحقیقات این بود که بعد از تموم شدن درسم در مشهد، حتما‌ً در قم دروس حوزوی رو شروع کنم. با مستقر شدنمون در قم و با پیگیری‌های فراوان در حوزه جامعه‌الزهرا سلام‌الله علیها ثبت نام کردم و سطح دو رو شروع کردم✍🏻. از همان ابتدا به درس‌ها علاقه داشتم و سرعت پیشرفتم زیاد بود، این سرعت بالا باعث شد،‌ خیلی زود وارد فضای تبلیغی هم بشم. اولش به صورت غیررسمی و بعد از تقریباً دوسال،‌ فعالیت‌های تبلیغی رسمی خودم رو هم شروع کردم. در حالت غیررسمی سعی می‌کردم وقت‌هایی که همسرم تبلیغ می‌رفتند با ایشون همراه باشم. وقتی ایشون برای مردان جلسه تبلیغی داشت، من برای خانوم‌ها جلسه داشتم🧕🏻. برای تبلیغ رسمی در دانشگاه‌ها داوطلب شدم، در نهاد رهبری دانشگاه پرونده داشتم. در طرح امین به مدارس می‌رفتم و سعی می‌کردم در روضه‌های خانگی شرکت کنم و سخنرانی و مداحی کنم🎤. بزرگترین مشوقم در طول تحصیل، همسرم بودن و در بخش‌هایی از مشکلات تحصیلی به من کمک می‌کردن، خیلی با هم صحبت می‌کردیم و سعی می‌کردیم گفت‌وگوی سازنده داشته باشیم. این سبک از برخورد باعث می‌شد تنش‌های زندگی‌مون خیلی کم باشه و الحمدلله مشکلات کمتر به چشم بیان🤲🏻. زندگی روال عادی خودشو پیش گرفته بود، هر دو مشغول تحصیل و کار بودیم، تا اینکه تصمیم گرفتیم بچه‌دار بشیم👩🏻‍🍼. یکی از برنامه‌ریزی‌های ما این بود که بارداری از ماه مهر تا پایان فصل بهار باشه که مشکلی در تحصیل نداشته باشیم و سه ماه تابستون از کمک خانواده استفاده کنیم یک سال و دو ماه بعد از اینکه وارد قم شدیم و با شروع سال تحصیلی من باردار شدم😍. بارداری برای بد ویارا سختی‌هایی داره، اول صبح یه جور سخته وسط روز یه جور سخته، شباهم یه جور دیگه سخته🤢. نگاه من این بود که زندگی و بارداری جزئی از زندگی منه نه همه زندگی! و بقیه زندگی‌م نیز متشکل از خانه‌داری و تحصیله🤔. پس باید بتونم بین همه اجزای زندگی‌م، توازن برقرار کنم و با هم پیش ببرم💪🏻. بارداری اول که در عین حال سخت‌ترین بارداری هم محسوب می‌شه، تجربه‌های جدیدی به دست میاد، که از قبل وجود نداشته🔎. این موضوع باعث سختی مضاعف می‌شه، ولی این سختی زیاد باعث نشد من کوتاه بیام و فقط به بارداری اهمیت بدم. برای همین تلاش می‌کردم که شرایط جدیدمو بپذیرم💪🏻. سر زایمانم با توجه به این‌که تجربه نداشتم، خیلی نگران بودم، نگران تنهایی! ما قم غریب بودیم و کسی رو نداشتیم و این نگرانی و استرس با نگرانی‌های مادرم مضاعف می‌شد😢. یکی از خاطرات تلخ من در مورد بارداری‌م، زمان گفتن خبر بچه‌دار شدنمون به مادرم بود، ایشون خیلی لحن سرد و بدی داشتن😔. این برخوردشون به خاطر نگرانی و استرس‌شون در مورد شرایط من بود ولی روحیه‌مو به‌هم ریخت😭. به‌همین‌خاطر ما یکم زودتر از موعد زایمان به مشهد رفتیم، یک ماه آخر سال تحصیلی رو هم مرخصی گرفتم و تمام حق غیبت‌های کل سال رو خرج این یک ماه کردم⏳. از ابتدای هفته سی‌وهفت مشهد بودم و یادمه مامان خیلی به من رسیدن، طوری که حدود پنج کیلو همون سه چهار هفته‌ای که مشهد بودم وزن زیاد کردم🤦🏻‍♀. دست به سیاه و سفید نمی‌زدم، سر سفره نمی‌نشستم و برام جدا میز می‌ذاشتن☺️. این وسط همسرم کامل مشهد نبودن،‌‌ مشغول درس و بحث و تبلیغ و برنامه‌های خودشون بودن💔. بالاخره انتظارها به سر رسید... تقریبا‌ً می‌شه گفت سالگرد دوم عروسی‌مون یعنی تیر ۱۳۸۸ دخترم به دنیا اومد😍. قرار شد ما تا آخر شهریور مشهد بمونیم و آخر شهریور دوباره وسایل و کوله بار ببندیم و برگردیم قم🚙. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«تجربه میز گفت‌وگو درباره فلسطین توی پارک» ( مامان ۸، ۶، ۴، و ۲ ساله) دوست داشتم به جز کمک مالی برای غزه و لبنان، کاری کنم که مردم اطرافم رو هم بیارم پای کار تا اونا هم متوجه قضیه بشن و روی این موضوع حساسیت پیدا کنن👀. این شد که با چندتا از دوستان هم محله‌ای (که عضو مادرانه محله بودیم)، هماهنگ کردیم و رفتیم یکی از بوستان‌های شهرمون، قم🌳. دخترا رو با خودم بردم؛ اما پسرم که کوچیک بود پیش همسرم موند👶. اول فضاسازی رو انجام دادیم و پذیرایی رو آماده کردیم (پذیرایی‌مون چای و خرما و حلوا بود)☕️. بعد مداحی‌های مربوط به لبنان و فلسطین و ضد اسرائیل رو پخش کردیم و از افرادی که رد می‌شدن تا وارد پارک بشن، دعوت می‌کردیم هم پذیرایی بشن و هم یه صحبتی با هم داشته باشیم.😀 یه عده فقط در حد پذیرایی می‌ایستادند و می‌رفتن‌😏، یه عده هم که کاملا‌ً در جبهه خودمون بودن🤝، گروه سومی هم بودن که مخالف این‌کار بودن اما علاقه به صحبت داشتن🗣. گفت‌وگو رو با این جمله شروع می‌کردیم که: ما یه پویشی داریم برای حمایت از جبهه مقاومت و بعد نظر اون‌ها رو می‌پرسیدیم. اگه مخالف بودن می‌پرسیدیم چرا دوست ندارن حامی جبهه مقاومت باشن؟ و بعد دلایل خودشونو می‌گفتن و گفت‌وگو شروع می‌شد😊. اما پاسخ‌هایی که ما می‌دادیم: اولاً این‌که مردم فلسطین هم انسان هستند و خیلی خیلی تنها شدن، به لحاظ انسانی باید به دادشون رسید و ما شیعه امیرالمومنین علیه‌السلام هستیم که غم زن یهودی رو هم می‌خورد. ثانیاً اسرائیل دشمن مشترک‌مونه بعد از فلسطین و لبنان و... سراغ کشور ما هم میاد😡. بعضی‌ها آخرسر، حرف ما رو قبول می‌کردن، ولی خب چند نفری هم بودن که اصرار داشتن ما نباید هیچ دخالت و کمکی بهشون کنیم و باید به کشور خودمون فکر کنیم😕. کارمون صد درصد نتیجه بخش نشد؛ اما از نظر خودمون خداروشکر رضایت‌بخش بود و تجربه خوبی شد برامون🥰. مطمئن‌یم که جهاد تبیین باید انجام بشه؛ نه فقط یکی دوبار، بلکه به‌صورت مداوم و به هر بهانه‌ای... 👊🏻. ما باید حضور داشته باشیم بین مردم تا هم مردم ما رو جدای از خودشون ندونن و فکر نکنن آدمای عجیب غریبی هستیم😜، و هم بلاخره یواش یواش به جمع ما بپیوندن و متقاعد بشن که حق چیه و با کیه😇. ان‌شاءالله بازم ادامه می‌دیم این‌کار رو، مخصوصاً اگه توی یه مکان ثابت باشه که افرادی که در اون مکان رفت و آمد می‌کنند،‌ متوجه بشن که فلان اتفاقی که تو کشور یا منطقه افتاده، مهمه و باید حساسیت نشون بدیم🥺. می‌خوایم که فقط حرف خبرگزاری‌های غربی و خارجی براشون آشنا نباشه و صحبت‌های ما رو هم بشنون و خودشون تشخیص بدن که حق کجاست و باطل کجا... 🤔. پ.ن: کمک مالی آن‌چنانی نتونستیم جمع کنیم، چون هم شناخته شده نبودیم که مردم بخوان اعتماد کنن، هم بعضی‌هاشون می‌گفتن قبلاً کمک مالی انجام دادن و یا پول نقد همراهشون نبود🤷🏻‍♀. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif