«۱۳. اوضاع نسبتاً آرام و فرزند سوم»
#ام_محمد
(مامان #محدثه ۱۵، #مطهره ۱۲، #محمد ۹ و #مهدی ۶ساله)
دوران مریضی دخترم دوران سختی بود و فشار روحی خیلی زیادی روم بود😭.
در حدی که شب کنکور، مامانم تعریف میکنه که، نصفه شب بیدار شدم و دنبال سرم دخترم میگشتم🥺!
صبح زود کنکور همسرم منو بلند کردن و گفتن پاشو باید بری سر جلسه و من گفتم که چرا منو اینقدر اذیت میکنین.
من اصلاً نخوام درس بخونم باید کی رو ببینم🤨.
ایشون کمک کردن و بهم انگیزه دادن، و با هم صبحانه خوردیم و خودشون منو بردن سر جلسه کنکور✍🏻.
سر جلسه امتحان که نشسته بودم از نیمه امتحان به بعد احساس میکردم که حالم بده و سرم درد میکنه و چشمام سیاهی میره😵💫.
خلاصه هر جور بود امتحان رو دادم و الحمدلله به لطف خدا رتبه خیلی خوبی گرفتم و همون دانشگاهی که میخواستم قبول شدم🥳.
دانشگاه باقرالعلوم یک دانشگاه حوزوی هست که فقط دوستان حوزوی میتونن رایگان ارشد و دکتری بخونند و بقیه باید شهریه بدهند🏢.
فصل جدیدی از فرزند داری و تحصیل برام شروع شد. در ابتدای شروع ترم در مهر ماه یک دختر یک سال و دو ماهه، و یک دختر چهار ساله داشتم. درس خوندن تو دانشگاه از درس خوندن تو حوزه سختتره🤦🏻♀!
شرایط مادری در حوزه کاملاً پذیرفته شده و فضای مناسبی برای مادران فراهم شده ولی در دانشگاه اینطور نیست🥲.
باید دنبال مهد خوبی با ویژگیهای مد نظرم میگشتم، با پرستار موافق نبودم و ترجیح میدادم مهد پیدا کنم. یادمه اون دو سالی که من دانشجو بودم همون اوایل من دو تا مهد عوض کردم تا سومین مهدکودک که ویژگیهای مد نظرم رو داشت😎.
خیلی هم نزدیک دانشگاه نبود و یه رفت و آمدی هم اضافه میشد، گاهی همسرم ماشین رو به من میدادن، من خودم میبردم و میآوردم، گاهی هم خودشون تو رفت و آمد کمک میکردن🚙.
غیر از روزهایی که کلاس درسی داشتم بقیه روزهای هفته هم در دانشگاه بودم و سعی میکردم فضای درسی رو وارد خونه نکنم و تمام وقت در اختیار بچهها باشم. به همین خاطر جز زمان امتحان تو خونه خیلی کتاب درسی دست نمیگرفتم📖.
خیلی دانشگاه و رشته فلسفه رو دوست داشتم و با همسرم که استاد فلسفه هستند بیشتر تبادل نظر میکردیم🤝.
اواخر تحصیلم در دانشگاه، یعنی سال دوم ارشد رو باردار بودم و بچه تقریباً دوساله و پنج ساله هم داشتم ولی سخت نبود برام، تقریباً یه شرایط خوبی ایجاد شده بود و روال کار دستم اومده بود و سختی زیادی نداشتم. همون دو روز رو فقط میرفتم و میاومدم🥰.
این بار بچه کمی زودتر از امتحانات تیر به دنیا میاومد و باید بعد از زایمان برمیگشتم و امتحان میدادم🤓.
بچه اول و دومم رو سزارین کرده بودم، در زایمان اول در طول زایمان طبیعی پیشرفتی حاصل نشد و مجبور به سزارین شدیم😞.
در دومی هم به دلیل سزارین اول، سزارین شدم. اون سال ها بحث زایمان طبیعی در ایران خیلی پررنگ شد و قم یکی از مراکز مهم زایمان طبیعی شد👼.
سر دختر اولم خیلی دوست داشتم طبیعی زایمان کنم و همیشه افسوس میخوردم و احساس میکردم که من یک ناتوانی داشتم که یک کاری رو که همه میتونستن انجام بدن من نتونستم😔.
از طرفی ما یواش یواش تو این فکر افتاده بودیم که تعداد بچههامون بیشتر بشه، چون از اولش فکر این نبودم که جزء مادرهای پرفرزند باشم بنابراین به این فکر افتادم که بچه سومم رو زایمان طبیعی کنم یعنی ویبک انجام بدم. 🙄
اون موقع تقریباً میشه گفت تو خیلی از شهرها ویبک انجام نمیدادن، تو قم که اصلاً انجام نمیدادن. بعضی از شهرهای بزرگ تک و توک دکترها قبول میکردن، اون زمان تو مشهد دو تا دکتر ویبک قبول میکردن، ولی به هر حال ویبک رایج نبود🤨.
بعد از تحقیقم فهمیدم خیلی کار خطرناکی نیست و در دنیا انجام میشه و تصمیم بر این شد انشاءالله اگه شرایط فراهم بود سومی رو ویبک کنم.☺️
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
دشمنان ما باید منتظر عذاب باشن
مثل بلاهایی که خدا در گذشته بر ظالمان نازل کرد.
ما هم منتظر اون روزیم ...
اما در مورد جبهه حق، خدا میگه: ما نجاتشون میدیم.
سنت خدا اینه که مؤمنین رو نجات بده. ❤️
#کلام_الله
#انتظار
#نجات_مؤمنین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
همه سر صبحانه نشسته بودیم، تنها بچه مدرسه ایمون حسین آقا، به ساعت نگاه کرد و گفت بابا خودم با دوچرخه میرم، نمیخواد شما برسونی.
ما همونطور نشسته توصیه های لازم رو گفتیم و سپردیمش به خدا.
نفهمیدم کی فاطمه از روی پام بلند شد.
موقعی به خودم اومدم که از حیاط داشت میاومد تو و گزارش داد که: با حسین خدافظی کردم، درم بستم.😍
#مزه_های_زندگی
#خواهر_داشته_باشی_بدون_بدرقه_جایی_نمیری💕
حسین ۸ ساله، مهدی ۶ ساله، فاطمه ۲ ساله، سجاد ۲ ماهه
🍀🍀🍀
مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام به همه مامانهای عزیز🌼
یادتونه چند وقت پیش همینجا یه تجربه داشتیم از زندگی مامان پنج فرزندی که معلم هستن؟
خانم زهرا متقیان که چند سالی توی کانادا زندگی کردن و بین مادری و فعالیت شخصیشون، #مادری رو انتخاب کردن؛
همیشه به کسایی که بهش میگفتن چرا درستو ول کردی، میگفتن میخوام تا ۴۰ سالگی بچه بیارم؛ بعدش حالا یه کارایی میکنم.
اما بقیه میگفتن کی به آدم ۴۰ ساله، شغل میده؟!😏
اما خدا اوضاع رو همینطور که خودشون میخواستن رقم میزنه،
و ایشون بعد فرزند پنجمشون، تو ۳۸ سالگی معلم یه مدرسه دولتی شدن؛ اونم یه خاطر به دغدغه مهم!
و اما یه خبر خیلی خوب!🤩🥳
قراره فردا با این مامان مهربون، یعنی «سرکار خانوم زهرا متقیان»، به گفت و گو بشینیم تا برامون بیشتر بگن از چالشهای چند فرزندی و معلمی و...🌱
⏰ همین الان ساعتهاتون رو برای فردا ساعت ۱۵:۳۰ کوک کنید🕞
❣ فردا سه شنبه ۲۲ آبان ساعت ۱۵:۳۰
تشریف بیارید به 👈🏻 اینجا
#جلسه_مجازی
#ز_متقیان
(مامان #محمدعلی ۱۳، #محمدحسین ۱۰.۵، #محمدمهدی ۷.۵، #محمدهادی ۴ و #فاطمه ۲ ساله)
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۴. ادامه مسیر آهسته و پیوسته»
#ام_محمد
(مامان #محدثه ۱۵، #مطهره ۱۲، #محمد ۹ و #مهدی ۶ساله)
خیلی وقت بود مشهد نرفته بودیم و من هنوز فرصت نکرده بودم خبر بارداریم رو به مادرم بدم😅.
مادرم همیشه ماه صفر نذری دارن که ما سعی میکنیم حتماً تو انجام اون نذر کمکش کنیم، اون سال هم به خاطر این نذری راهی مشهد شدیم🚗.
نزدیک خونه که شدیم، به همسرم گفتم که بهتره قبل از رسیدن، مادرم رو از بارداریم باخبر کنیم. همسرم با مادرم تماس گرفتن و به ایشون گفتن که ما نزدیک خونه هستیم، فقط یه مهمونی هم با خودمون آوردیم، اشکالی نداره با خودمون بیاریمش🤭؟
مامانم گفتن که نه، چه اشکالی داره؟ قدم سر چشم، کی هست حالا این مهمون؟ همسرم خندیدن گفتن چیزی نیست یه پسر بچهست حالا با خودمون میاریم میبینینش😍!
وقتی رسیدیم و مادرم فهمید که اون پسر بچه، بچه تو راهی ماست خیلی تعجب کردن و کمی شوکه شدن، همه فامیل هم اونجا بودن و از بارداری من باخبر شدن🥰.
توی همین سفر پیش پزشک متخصص رفتم و تصمیمم برای ویبک، نهایی شد. مادرم با این تصمیم من مخالف بودن و استرس خیلی زیادی داشتن. با توجه به درس و فعالیتهام در قم و نگرانیهای مادرم برای زایمان، تا آخرین لحظات هفته سی وهشت قم بودیم🤦🏻♀.
دکتر قمم خیلی نگران شرایط سفر من بود ولی با توکل بر خدا، دل به جاده زدیم و بدون آسیب به مشهد رسیدیم🤲🏻.
برنامه این بود که هر جا دردم شروع شد در اولین بیمارستان نزدیک، زایمان کنم و این کارم، ریسک بالایی داشت ولی چاره دیگهای نداشتم😫.
هفته بعد از رسیدن دردم شروع شد و به لطف خدا در سال ۱۳۹۴ تونستم *زایمان طبیعی* کنم🤲🏻😍.
با توجه به شرایط خاص ویبک، سختیهای خیلی زیادی حین زایمان طبیعی برام پیش اومد. از لحاظ جسمی خیلی بهم فشار اومده بود و تا سیزده روز دراز کش بودم😢.
حتی غذا رو در حالت خوابیده میخوردم، از لحاظ روحی بهم شوک وارد شده بود و خیلی اوضاع خوبی نداشتم🥺.
همسرم پنج روز بعد از زایمانم به مأموریت رفتن و یک هفته بعد برگشتن و ما راهی قم شدیم، با این شرایط جسمی و روحی باید حواسم به بچهها میبود و امتحانات تیرماه رو هم به نتیجه میرسوندم. به خاطر این شرایط بعد از تموم شدن امتحانهای اون ترم سراغ پایاننامه نرفتم، خیلی خسته بودم و با اوضاع جسمی خرابم فقط میتونستم بچهها رو مدیریت کنم و به کار خونه برسم😢.
سعی کردم به خودم مرخصی بدم و از بودن کنار بچهها لذت ببرم😎.
تقریباً یک سال طول کشید، تا من به لحاظ جسمانی روبهراه شدم ولی این زمان طولانی اثرات مخربی هم روم داشت. از لحاظ روحی نیازمند درمان بودم ولی سراغش نمیرفتم😔.
زندگی آپارتمانی این حال بدم رو تشدید میکرد، هرچقدر هم همسایهها و خودمون مراعات میکردیم ولی باز آپارتمان مناسب خانواده پرجمعیت نبود و نیست🤫.
تذکرهای همسایه بالایی باعث میشد یه وقتایی زود از کوره در برم و متوجه میشدم که یه چیزایی داره از دستم خارج میشه🤯!
همیشه تلاش میکردم ظاهرم رو خوب حفظ کنم. دور شدن از تحصیل و فضای شلوغ خونه و نبودنهای زیاد همسرم و شرایط جسمیام خیلی بهم فشار میاورد و باعث میشد حال خرابم تشدید بشه😰!
از اونجایی که علمآموزی همیشه حالم رو بهتر میکنه و به روحم جلا میده، به این فکر افتادم که سریعتر راه حلی برای شرایط روحیم پیدا کنم👊🏻.
توانایی جمع کردن زندگی با سه بچه و درس حضوری رو در خودم نمیدیدم. لطف خدا بود که به ذهنم انداخت سطح سه حوزه رو به صورت غیرحضوری ادامه بدم به همین خاطر در یک سالگی پسرم تصمیم گرفتم به صورت غیرحضوری سطح سه حوزه رو توی جامعه الزهرا پیش ببرم، با توجه به رشته ارشد که فسلفه بود، سطح سه رو فلسفه رفتم🤔.
گاهی دوستام بهم میگفتن: هدفت الآن چیه، سطح سه هم معادل کارشناسی ارشد هست دیگه، حدود چهارسال و نیم طول میکشه،
به شوخی میگفتم: مدرک گرایی. من هدف دیگهای به جز مدرک ندارم.
ولی خودم بهتر از هر کسی میدونستم که راکد بودن حال منو بدتر میکنه و باید مسیری برای حرکت کردن هرچند کند و ضعیف پیدا کنم👊🏻.
شرایط حوزه طوری بود که میتونستم درس بخونم و تو خونه باشم و گاهی از مزایای مهدکودک حوزه جامعه الزهرا استفاده کنم😎.
حدود دو ترم به صورت غیرحضوری شرکت کردم و تعدادی از درس ها رو خوندم اما راضیم نمیکرد، میدونستم اگر تلاشم رو بیشتر کنم میتونم پایان نامه ارشد رو بنویسم و ارشد فلسفه رو تموم کنم. برای روشن شدن موتور تلاشم نیازمند جرقهای بودم. این جرقه از طرف همسرم زده شد🤩.
تو دو سالگی پسرم، همسرم پیشنهاد داد که دکترای دانشگاه باقرالعلوم شرکت کنم آهسته درسمو ادامه بدم و تلاشمو پیوسته بیشتر کنم😍.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
و اما یه خبر خیلی خوب!🤩🥳 قراره فردا با این مامان مهربون، یعنی «سرکار خانوم زهرا متقیان»، به گفت و گ
❗️یادتون نره! 😉
همین امروزه.
ساعت ۱۵:۳۰
اینجا:
https://daneh.ir/demo2/mod/lmskaranskyroomtwo/view.php?id=39964
مادران شریف ایران زمین
و اما یه خبر خیلی خوب!🤩🥳 قراره فردا با این مامان مهربون، یعنی «سرکار خانوم زهرا متقیان»، به گفت و گ
گفتگوی تصویری ما با خانم متقیان عزیز شروع شده، جا نمونین 😉
#نظرات_شما
ام علاء کتابی بسیار زیبا و خواندنیه.
جالبه ما چندین کتاب رو زیر و رو میکنیم تا بفهمیم چه طور با بچه رفتار کنیم
اما این بانوی والامقام، بدون هیچ سواد کتاب خواندنی (به جز قرآن) چه زیبا اصول تربیتی و همسرداری رو رعایت میکردن
🌱🌱
#ام_علاء
#پویش_کتابخوانی
خیلی پیامهای این مدلی👆🏻 داشتیم در مورد کتاب زیبای امعلاء
۱۰ روز تا پایان پویشمون وقت هست و کتاب اونقدر جذابه که به راحتی میتونید تو این مدت تمومش کنید.🌱
#نظرات_شما
اینم یه مورد دیگه👆🏻
ارادت خاص و قلبی این بانوی سیده به ائمه واقعا شگفتانگیز بود...
#ام_علاء