eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
8.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
137 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی تازه به دنیا آمده بودی، گریه می‌کردی...😭 گرسنه بودی و دنبال جرعه‌ای شیر... بعدتر، برای دل‌‌دردهایت هم گریه می‌کردی برای تشنه بودن و آب خواستن‌هایت برای سر کار رفتن بابا... یک لحظه دور شدن مامان... برای زمین خوردن‌هایت... درد گرفتن‌هایت... عزیز دلم❤️ اما... چیزهای دیگری هم گریه دارد😭😭 دل سوختن‌ها... جگر پاره شدن‌ها... «عمو» رفتن‌ها... و برنگشتن‌ها...😭😭😭 آری فرزندم... بزرگتر که شوی... این گریه کردن‌ها را هم می‌فهمی... و آن وقت باز بزرگتر می‌شوی... و پر از بغض مقدس... از خون عمویت... از همه آن‌‌هایی که نمی‌توانند بزرگ شدنت و بزرگ شدن ملتت را ببینند راستی عزیزم... برخیز برویم... علم عمو، علمدار می‌خواهد... 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
هفته‌ای که گذشت خیلی بیشتر از ۷ روز داشت. گواه این حرفم اینه که حالا که به آخر هفته رسیدیم همه‌مون بیشتر از ۷ روز بزرگ شدیم شاید ۷ ماه، شاید هم ۷ سال! همه چیز از صبح جمعه شروع شد... همون موقعی که پیامک شدِ همسرم خواب از چشمم گرفت.😪 خونه‌مون گرد عزا گرفت و شدیم ... ‌ زندگی روی دیگه‌ش رو نشون داد... خونه انگار بمب خورده بود، درس‌ها تل انبار، و اعصاب‌ها ضعیف شد. هر چیزی که قبلا توانایی مدیریتش رو داشتم، دیگه از توانم خارج بود. دلم می‌خواست فقط به داغی که روی سینه‌م بود، فکر کنم. خودم رو گم کرده بودم و نمی‌تونستم پیدا کنم. شده بودم زیر بار این غم و بهترین راه رو می‌دیدم. شاید همسرم حالم رو درک می‌کرد و انتظار نداشت همه چیز سر جاش باشه، شاید حوزه علمیه درک می‌کرد و امتحاناتش رو چند روز تمدید کرد، شاید محل کارم درک می‌کرد و پروژه‌های رو زمین مونده رو ازم پیگیری نمی‌کرد، اما دخترم زهرا چی؟👶 اون که نمی‌فهمه رو، خیلی کوچیکه و هنوز درک نمی‌کنه علت عصبانی شدن‌هام رو از کارهاییش که وقتی توی این غم و غصه نبودم کمتر عصبانیم میکرد. اون می‌فهمه علت بی‌توجهی‌های مادرش رو برای رفع نیازهاش؟ همه‌مون توی این داغ بزرگ شدیم، اما مادر‌ها باز هم مثل همیشه این رو داشتن که بیشتر از بقیه بشن... اما من این‌بار خودم رو یه مادر می‌بینم که نتونست از این فرصت استفاده کنه برای بزرگ شدنش.😑 هی به خودم گفتم دختر جان! کنترلت دست خودت باشه نه دست حال و احوالت! هر وقت خوبی خوبی، هر وقت بدی بدی! اگه خیلی هنرمندی، وقتی بدی خوب باش! اما من این‌بار هنرمند خوبی نبودم... داغ خیلی سنگین بود... سنگین‌تر هم شد.... همون صبحی که خنکای داشت داغ از دست دادن سردار دل‌هامون رو کم می‌کرد، داغ به دلم گذاشت... اونم نه یه رفیق معمولی... ‌ من هنوزم بعد از یک هفته نتونستم خودم رو پیدا کنم. انگار بعضی تکه‌هام توی بغداد و بعضی تکه‌هام توی اون هواپیما سوخت و دیگه پیدا نمی‌شه... پ ن ۱: مادرها هم حق دارن بعضی وقت‌ها بکنن؟ یا اون‌ها دائمی بچه‌هاشونن؟ درسته که همیشه بحران‌ها به این داغی نیستن، اما خیلی روزا از زندگی اتفاقاتی میفته که مادر احتیاج داره یه جوری خودش رو آروم کنه... این جور وقت‌ها با طفلی که همه‌ی وجودش به مادرش وابسته‌ست چی کار بکنه؟ پ ن ۲ : شاید تنها نکته‌ی این متن ‌عکسش بود... لیوانی که رفیق شفیقم زهرا توی دوران برام هدیه آورد، روش نوشته "که جان را فرش مادر می‌توان کرد"... دوست داشت دختردار بشه و اسمش رو بذاره لیلا... ۹۲ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif