eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
8.8هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
193 ویدیو
37 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
. چند وقت پیش که دهه اول محرم بود، یه روز با همسرم با یه ماشین دو سه تا هیئت رفتیم . تو فاصله یه هیئت به هیئت بعدی حسابی خسته شده بود و خوابش میومد و من هر کاری میتونستم کردم و نخوابید! . خلاصه هم من شده بودم از ناتوانی در خوابوندنش و به تبعش بی حوصلگی و نق زدنش و هم ایشون خیلی شده بود از عدم توانایی من در خوابوندش و بد خواب شدنش... . پسر ده ساله خواهر شوهرم گفت بدینش من بخوابونمش! . منم با کلی پوزخند 😀 و نیشخند 😌 و تلخند 😏 گفتم باشه بگیر شما بخوابونش! (که یعنی مثلا من که مامانشم بعد از کلی تلاش نتونستم بخوابونمش تو چه جوری میخوای این کارو بکنی) . زهرا رو دادم بغل پسر عمه ش، در عرض چند ثانیه سرش رو گذاشت روی شونه پسر عمه ش و به خوابی عمیق فرو رفت!!!! . من😒 😐 😶 😳 😞 ☹️ . زهرا👼 😁 ☺️ . پسر عمه ش😬 😎 😏 . این عکس رو هم همون موقع ازشون گرفتم. . و برای بار هزارم ذهنم درگیر یه موضوع تکراری شد؛ "چقدر حضور خانواده ها برای یه مادر کمکه!" . همیشه وقتی حجم کارهای روزمره بهم فشار میاره پیش خودم یه حیاط تصور میکنم با کلی اتاق دورش که هر خانواده از فامیل یه اتاق داره و بچه ها صبح که چشماشونو میمالن میرن تو حیاط و تو حوض و باغچه، شب هم خسته و کوفته بیهوش میشن، بچه های کوچیکم هی دست به دست میشن بغل بچه های بزرگتر، خاله و عمه و کلی آدم دیگه و سهم مادر توی این دست به دست شدن ها فقط به اندازه رتق و فتق های ضروری بچه ست... 😍 👨‍👩‍👧‍ . و حسرت میخورم ازینکه الان دیگه اینجور خونه ها و زندگی ها نایاب شده.🚶 🏢 😪 😓 . . پ ن 1: من جامعه شناس نیستم که مشکلات و چالش های اون جور زندگی رو بررسی کنم و مقایسه کنم با زندگی های الان و اینکه چه شد که تغییر کردیم و کلی پارامتر دیگه هم بیاد وسط که آیا اینجور خوب است یا آنجور خوب بود؟ و ... . من یه مادرم با چالش ها و دغدغه های مادرانه و دیدن این واقعیت که بودن افرادی از خانواده برای کمک رسوندن به یه مادر با بچه های کوچیک چقدر زندگی رو شیرین تر میکنه، هم برای اون مادر که بخشی از فشار های روزمره زندگی از دوشش برداشته میشه، هم برای خانواده ها که از وجود نوه، خواهر زاده، برادر زاده و... لذت ببرن و زندگی شون با معنا تر میشه و هم برای بچه که از نعمت هایی مثل مادر بزرگ، پدر بزرگ، عمه و خاله و عمو و دایی و بچه هاشون بهره مند میشه. . پ ن 2: میفهمم که حالا همه چی عوض شده و توی شرایط موجود شاید برای اکثریت آدم های جامعه بازگشت به این جور سنت ها سخت و حتی غیر ممکن باشه، اختلاف نسل ها پر رنگ تر شده و شاید با وجود این اختلاف ها زندگی در کنار هم بیشتر از گره گشا بودن چالش زا باشه، ولی چیزی که مطمئنم اینه که اگه نمیشه کاملا به سنت ها بازگشت، شرایط موجود هم اصلا مطلوب نیست و حالا که ما مجبور به تغییر سبک زندگی و جدا شدن از خانواده ها شدیم باید راه حلی جدیدی رو پیدا کنیم که تا حد ممکن به مطلوبمون نزدیک بشیم. . پ ن 3: چیزی که توی ذهنمه فقط این نیست که یه نفر بیاد کمکم و بچه م رو بدم دستش تا وقتم آزاد بشه، پس پرستار اصلا گزینه مطلوبم نیست، کنار خانواده بودن موضوعیت داره، سبک معماری خونه ها هم موضوعیت داره. . پ ن 4: من خودم هنوز راه حل دائمی و خیلی ویژه ای رو عملیاتی نکردم! مثلا زندگی کردن با خانواده ها توی طبقات مختلف یک آپارتمان، یا حتی نزدیک بودن به منزل پدر... چون شرایط هیچ کدوم رو نداشتم ولی یه سری مسکن و راه حل موقت داشتم در این حد که مادرم یک روز بیاد پیشم یا من برم پیششون یا از دوستان کمک بگیرم. . شما مامانا تجربه و یا راه کاری در مورد این چالش دارین؟ مثلا به جای خانواده روی گروه های دوستی میشه حساب کرد؟ یا باید سعی کرد تا حد ممکن به خانواده بازگشت و شیوه ای نوین برای این کار پیدا کرد؟ . 🍀🍀🍀 *کانال مادران شریف ایران زمین* @madaran_sharif
ازون روزایی بود که مغزم فرمان نمی‌داد. دست و دلم به هیچ کاری نمی‌رفت.😑😥 یادم نیست چی شده بود ولی احتمالا مثل همیشه‌‌ی این جور وقت‌ها چند تا اتفاق با هم باعث این حالم شده بود. یکیش این بود که باید تا غروب 🌄 متنی که می‌خواستم بذارم تو صفحه مادران شریف رو آماده می‌کردم، که همون من بود. یه پیش‌نویس داشتم ولی به دلم نمی‌چسبید و حرف دلم نبود!😪 نمی‌تونستم روش فکر و تمرکز کنم و ساعت خواب زهرا هم‌ نبود! ‌ از اینکه فقط چند ساعت وقت مونده بود تا موعد انتشار مطلب، گروه منتظر بودن و روی متن من برای اون‌ روز حساب کرده بودن، 😱 گرفتم و شدم.😟 تو یه لحظه تصمیمم این شد که روشن کنم📺 و طفلکم رو میخ‌کوب کنم جلوش که زمان بخرم برای خودم ⏳ و بتونم روی متنم فکر کنم. اما یهو شیطون درون 😈 با فرشته‌ی درونم 😇 دعواشون شد: - میخوای بچه‌ی یک ساله‌ت رو رها کنی جلوی تلویزیون که بتونی برای مطلب مادرانه بنویسی؟!😔😒 -- به حرفش گوش نکن! تو قول دادی به دوستات، می‌خوای آبروی مادران شریف بره و امروز مطلب نداشته باشه؟!👿 - منم میدونم قول داده!😒 ولی خب الان کار و بچه‌ت برای هم ایجاد کردن! کدوم اولویته؟!🤔 اصلا با نیم ساعتِ بدون تمرکز می‌شه کار درست و درمونی کرد؟ خیر سرت می‌خوای بگی کار با بچه و اولویت با ! !🐝 (شیطون در حالی که داشت محو می‌شد و صداش کم و کم‌تر میشد: ) -- نه نه تلوزیون روشن کن به کارت برس.😜😈 توکل به خدا، گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به یکی از مامان‌ها، گفتم اوضاع رو... و خدا از زبونِ اون دوست راهگشایی کرد برام.💡 گفت حالا که تصمیم خوبی گرفتی خودم برات مسیرو باز می‌کنم.😊 تلفن رو که قطع کردم تصمیم جدیدم این شد که لباس بپوشیم بریم پیاده روی.🚶‍♀️ زهرا تازه راه افتاده بود و عاشق راه رفتن با کفشاش.👟❤ از تصمیمم و لطف خدا و اینکه طفلکم هم به عشقش رسید حال خودمم خوب شد و ساعتی بعد یه مادر پر انرژی و یک دختر خسته به خونه برگشتن.💪🏻👼🏻💤 پ ن: پیش میاد با هدف پخش صدای اذان توی خونه و یا پیگیری اخبار تلویزیون روشن بشه ولی بی‌هدف یا با هدفِ آسایش خودم، روشن بودنش رو خالی از اشکال نمی‌دونم. از نظر و دیدن این تصاویر نورانی متحرک برای همه به خصوص بچه‌های زیر دو سال مضر و حتی ممنوعه. ان شاءالله در مطالب آینده مادران شریف در این باره گفت‌و‌گو میشه و چون موضوع این پست تلویزیون نبود توضیح بیشتری نمیدم. ۹۲ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان زهرا ۲ سال و ۲ ماهه) مثل همیشه توی مهمونی کاری با غذا نخوردن زهرا نداشتم. - باید غذای بچه رو با ترفند و بازی بدی. خودش که نمی‌شینه بخوره!😏 - اووه من اصن حوصله این همه تلاشو ندارم.😀 - انقدر سرتو شلوغ کردی که وقت و برای بچه‌ت نداری!!😒 اون شب باز تو چند صحنه دیگه همه‌ی اعضای خانواده سعی کردن بهم بفهمونن که به نظرشون من به خاطر فعالیت‌های فراتر از مادریم، تبدیل به یک مادر بی‌کفایت شدم و متاسفانه این ماجرا ادامه پیدا کرد.😑 همین شد سرآغاز چند ساعت گریه و چند روز بی‌حوصلگی و و گفت‌و‌گو با همسر و چندین هفته تفکر.🥺😞 حسم این بود که باید قید و بزنم و زندگیم رو به دوش بکشم و به انزوای عمیق و طولانی فرو برم...😪 که خداروشکر همسرم نذاشتن این ماجرا کش پیدا کنه و تنهایی رفتن برای خانواده در باب "برداشت‌های ناصوابشون از زندگی ما" منبری اجرا کردن!😅 سعی کردیم نگرانی‌هاشون در مورد خودمون رو درک کنیم و تصمیممون این شد که طوری پیششون رفتار کنیم که تا جای ممکن هیچ فکر منفی‌ای به ذهنشون خطور نکنه! مثلا وقتی پیششونیم گوشی دستم نگیرم! زهرا رو تنها نذارم برم تو اتاق! هیچ گونه خستگی‌ای توی چهره‌م نباشه! و هیچ شکلی از ناملایمت یا بی‌توجهی به زهرا رو جلوشون نداشته باشم و در بشاش‌ترین حالت‌هام باشم! حالا که از در امان نیستیم، باید جوری زندگی کنیم که خودمون رو از مورد قضاوت غیرمنصفانه قرار گرفتن در امان نگه داریم.😊 (رسول الله صلی الله علیه) پ.ن: حالا بیاین یه کم در مورد این مشکل مامانا صحبت کنیم... ما انگار محکوم به جنگیم 🤺 بعضیامون بجنگیم تا بگیم مادری و خانه‌داری حقیر نیست، بعضیامون هم بجنگیم که نشون بدیم مادری که فعالیت‌های غیر از مادری داره بی‌کفایت نیست...🙄 با دوتا سوال شروع کنیم: ❓اگه زن فعالیت‌های غیر از مادری رو کنار بذاره، پرانرژی‌تر و صبورتر می‌شه؟ ❓می‌شه تاثیر وضعیت جسمی و کم‌تر خوابیدن رو بر میزان صبر و حوصله‌ی مادر انکار کرد؟ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif