امروز میخواستیم به خاطر یه جلسهی کاری بریم تهران.
آخرین باری که تهران بودیم به خاطر آلودگیِ هوا خیلی اذیت شدیم، ولی اهمیتِ این جلسه انقدری بود که حاضر بودم بیخیالِ آلودگی بشم و مثل همهی اون ۱۹ سالی که تو تهران بزرگ شدم، دو روز آخر هفتهمون رو دودی کنم😁
از قضا بچهها دیروز مریض شدن، دیشب تا صبح مشغول مریضداری بودیم.
برنامهی تهران که تعطیل شد، نوبتِ دکتر گرفتیم که این طفلانِ مریض رو ببریم،
و چون همسرم هم باید به کلاسش میرسید، عجله داشتیم و بدون صبحانه راه افتادیم. همین که از در خونه اومدم بیرون، دیدم محمد آقای بیمار ما، بالا و پایین میپره، علی آقا هم دستشو به نشانه ی سلام تکون میده و میخنده.😶😯
بعله، با گلهی گوسفندها و بزها روبرو شدیم.😆🐑🐏 محمد اصرار کرد که بمونیم و با بزها بریم چِرا😒😀
ولی ما عجله داشتیم و به سختی سوارِ ماشینش کردیم که بریم.
چرخِ ماشین پنچر بود...!
من😅 (کارم از گریه گذشته است، به آن میخندم)
همسر😭😣
محمد😀😛😏
خلاصه تا چرخ ماشین جابه جا بشه (شاید باورتون نشه، آچارِ چرخ هم شکست و تا همسر بره یه آچار گیر بیاره)، من با بچهها رفتیم کلللی ببعیها و بزها رو دیدیم و درحالیکه خوشحال بودم که از هوای آلودهی تهران نجات پیدا کردم، «خوش به حالت ای روستایی» رو خطاب به خودم و بچههام میخوندم😅😅😂😆
پ ن۱: علیکم بالفرار از تهران😏😷
پ ن۲: مامان بزیِ موجود در تصویر باردار میباشد😍
پ ن۳: هیچوقت فکر نمیکردم یه گله بز و گوسفند، بتونه منو از بحرانِ شب بیداری و بیماری و شکمِ گرسنه و از دست رفتن جلسهی خودم و کلاسِ همسرم، در بیاره و انقدر به خودمو بچهها خوش بگذره.
باید با آقای چوپان هماهنگ کنیم گاهی مارو هم ببره چِرا 😆😂🐑🐏
#پ_بهروزی
#ریاضی_۹۱
#روزنوشت_های_مادری
#نصیرالدین_محمد
#عمادالدین_علی
#هوای_پاک
#خوش_به_حالت_ای_روستایی
#مهاجرت_معکوس
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_بهروزی
#قسمت_هفتم
این دو برادر از همون ابتدا یه گردان تشکیل دادن و سنگر رو با قدرت💪🏻 حفظ میکردن.😁
یکی که میخوابید، اون یکی بیدار میشد و نگهبانی میداد.
وقتی هم هر دو بیدار بودن محمدآقا لحظهای از داداش کوچولو غافل نمیشد، لذا در اون مواقع هم من باید نگهبانی میدادم که علی آقا آسیبی نبینه.😅
خواب که یک رویا بود برای من.
برنامهی درسی آقای همسر هم حسابی تحتالشعاع حضور عضو جدید قرار گرفت.
چند ماهی شرایط خیلی سخت بود و ما سرخوشانه آرمان زندگی تو خونهی مستقل حیاطدار رو در سر میپروراندیم.😅
داشتن چند تا بچه و تلاش برای تربیت صحیح تو آپارتمان، اگر نگم ناممکن، باید بگم خیلیییییی دشواره.
نتیجه بررسیهای انجام شده این بود که در فاصلهی ۱۳ کیلومتری مجتمعی که ساکن بودیم، میشد تو یه خونهی مستقل حیاطدار زندگی کنیم.😮😀😜
راضی کردن خانوادههای به شدت مخالف،😒
جمع کردن اسباب و وسایل به کمک محمد و علی،😫
آماده کردن خونه نیمه کاره،🏡🔨
طبق معمول مشکل مالی،💰
دو تا بچه فسقلی،👶🏻👦🏻
روزه ماه رمضان،😇
و گرمای طاقت فرسای قم،🌞💥
همه رو پشت سر گذاشتیم،
و رفتیم تو خونهی باصفای روستاییمون و زندگی رو از سر گرفتیم.
البته خونه هنوز نیمه کارهست😁 ولی وقتی مقایسه میکنم با وقتی که هنوز آب، برق، گاز وصل نبود، آشپزخونه نداشتیم و کولر و آبگرمکن نبود😅 به وضع موجود امیدوار میشم.😍
یه روز تموم میشه بالاخره.😀
بعد از هر سختی که پشت سر میذاریم، احساس میکنم که بزرگتر میشم، هرچقدر هم تو کتابا بخونم، تا تو زندگی با این رنجها دست و پنجه نرم نکنم، قوی نمیشم.💪🏻
البته ابلیس ملعون هم بیکار ننشسته، در قالبهای مختلف جلومون سبز میشه.👿(سبز که نه، بهتره بگم جلومون قرمز میشه😆)
در قالب حرفهای مردم، یا با دردسرهای بچهها، یا بزرگ جلوه دادن مشکلات موجود و کمرنگ کردن قشنگیهای زندگی...
گاهی متوقفم میکنه و گاهی حتی به عقب میبره.😣
اما خدایی دارم که به خاطر حضور این فرشتهها نگاهم میکنه،
با هر بوسهای که به بچهها میزنم، بوی بهشت رو بهم هدیه میده.😍💞
خدایی که من رو مادر آفریده، فطرتم رو هم طوری قرار داده که با مادری کردن آرامش داشته باشم،
و بعد برای همین مادری کردنم کلی پاداش قرار داده.😍😘
هر وقت شیطان میاد که غالب بشه و کارو خراب کنه، تلنگرهای کتاب «طعم شیرین خدا» رو برا خودم تجویز میکنم...هر روز یه درس از این کتابو با یه فنجون بادرنجبویه مینوشم.😍
و به زندگی ادامه میدم...
#پ_بهروزی
#ریاضی۹۱
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_هفتم
#مهاجرت_معکوس
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ه_تقیزاده
(مامان #حلما ۸ ساله و #محمد ۴ ساله)
ما تا دو سال پیش تهران زندگی میکردیم. با اینکه اونجا همهچیز خوب بود و خونه از خودمون داشتیم، اما بهخاطر اینکه بچهها زندگی آزادانه کنار مهر پدربزرگها و مادربزرگها رو تجربه کنن، تصمیم گرفتیم برگردیم به روستای زیبای مادریمون، نزدیک شهر مراغه.
تهران که بودیم، یه آپارتمان ۷۰ متری داشتیم که تمیز کردنش زیاد زمان نمیبرد؛ مهمونم نداشتم.
بچههامم مدرسه نمیرفتن و حدودا روزی ۶ ساعت وقت اضافه داشتم، ولی هیچ فعالیت خاصی نداشتم😳😢
الان ولی شکر خدا، با اینکه خونهی بزرگی داریم که تمیز کردن حیاطش زمانبره،
هر روز خونهی مامانم یا مادر همسرم میرم و تو کارای خونه یا تابستونا، توی باغ بهشون کمک میکنم،
بچهمدرسهای دارم و هفته دو سه بار مهمون دارم😊 خدا رو شکر؛ با این حال برای مطالعه خودم هم وقت میذارم و روزی حداقل یه ساعت کتاب میخونم😇 و همزمان قرآن هم حفظ میکنم☺️ و بازم وقت اضافه یکی دو ساعته دارم😅
چه جوریاست🙄
پس معلومه قبلا هم قویتر ازاین حرفا بودم و خودم خبر نداشتم💪
گاهی وقتا روحیه
گاهی وقتا اراده
گاهی وقتا کمک به بزرگترامون
به وقت و انرژیمون برکت میده😍
و البته باغ و زمین کشاورزی و خونه حیاط دار، نعمتیه که شرایط سرگرمی بچهها رو فراهم میکنه.
تابستونا آببازی تو حوض و خاکبازی و بدو بدو...
زمستونا هم برفبازی.
و مواقعی که سردی هوا خونهنشینمون میکنه، کاغذ بازی، یعنی بریدن کاغذای باطله، یا درست کردن کاردستی، نقاشی کردن و بریدن اونا و اجرای نمایش باهاشون☺️
حلما عاشق داستان گفتنه.
الان که باسواد شده خودش داستان مینویسه ومحمدم نقاشیهاشو میکشه😍
البته این کارا رو من توی تهران داخل آپارتمانم انجام می دادم.👌🏻☺️
سعی میکنم بچهها رو هفتهای یه ساعت پیش مامانم یا جاری مهربونم بذارم و تجدید قوا کنم و با همسر جان یه گشت و گذار دونفره داشته باشیم😊
بیرون رفتن با بچهها هم که یه چیز دیگهس😍
خدا رو شکر بچهها هم ساعتها با هم، یا با دخترعموشون مشغول میشن؛ هرچند دعوا هم دارن که با چوب جادوی محبت مامان آشتی میکنن😁
ولی فکر کنم مهمترین مسألهای که وقت و انرژیم رو زیاد کرده، عشقیه که با دیدن عزیزانم تو قلبم ایجاد میشه❤️
خدایا شکرت🤲🏻
ممنونتم برای همهی داشتهها و نداشتهها❤️
پ.ن: ما یه فاطمه خانوم هم داشتیم که ۱.۵ سال پیش وقتی نوزاد یک ماهه بود، به دلیل مشکل قلبی مادرزادی که تو بارداری قابل تشخیص بود و قابل درمان نبود، آسمانی شد...
#مهاجرت_معکوس
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif