ترم تحصیلی جدید وضعیت درسیم رو به دلایلی از #غیر_حضوری به #نیمه_حضوری تغییر دادم.👩🏻💻⬅️👩🏻🏫
پس فعالیتهام نیاز به بازنگری و #برنامه_ریزی مجدد داشت.
ذهنم آشفته بود،
هی کارهام رو میشمردم و میدیدم توانایی #جمع کردن همه رو به نحو مطلوب ندارم:
همسر🧔🏻
فرزند👧🏻
خونه🏡
کار💼
درس📖
دوره مطالعاتی📚
و سایر فعالیتها😅
همهی زمانهای موجود در هفته رو آوردم روی کاغذ،
همهی کارها،
اولویتها،
و زمانهای مورد نیازشون رو هم همینطور،
دوره مطالعاتی آخرین اولویتم بود که با تلفیقی از ایدهآلگرایی و واقعنگری و البته با یه نگاه کاملا مادی، توی هفته ۲ ساعت وقت براش خالی موند.😐🙄
جمله ای که اون روزا توی ذهنم چرخ میخورد این بود "آدم باید بعضی وقتا جرئت حذف و تغییر داشته باشه"🤔
تصمیمم رو گرفتم؛ از لیست کارهام حذفش کنم!
اما چندتا چیز به شدت آزارم میداد:
✅ الان وضعیت زندگیم ثبات نسبی داره👌🏻
هرچی بگذره تا چندین سال آینده وضعیت از نظر تعداد بچهها و... بهتر نمیشه، پس این دوره مطالعاتی که تا چندین سال آینده جزء اولویتهای آخره هیچوقت به سرانجام نمیرسه.
✅ این دوره رو خیلی دوست دارم😍 یه عصارهی خوشمزه و مقوی از دین، برای آدمی در قد و قواره من (یعنی یه آدم معمولی از نظر سواد دینی)
✅همیشه از خودم خجالت میکشم،😥 برای نه حتی به زبون آوردن، بلکه فکر کردن به جملهی "وقت ندارم"، یعنی من هیچی وقت تلف نمیکنم و همهش پره؟🙄
پس اگه بخوام دوره مطالعاتی رو حفظش کنم یه راه بیشتر ندارم؛ به برنامه ریزیم پایبند باشم و بعضی وقتا از خواب شبم بزنم.💤
این وسطا یه نگاهی انداختم به نرم افزار کوالیتی تایم⌛که میزان استفاده از گوشی رو به تفکیک برنامهها نشون میده.
برای اینکه بفهمی چند ساعت در روز تو فضای مجازی پرسه زدی عالیه.😁
روزی میانگین ۵ ساعت تو فجازیام؟؟!😱
کی گفته؟؟😦
اینا همهش توطئهست!! 😡
القصه
جاتون خالی الان که مینویسم جلوی آشپزخونه، دورترین نقطه از اتاق خواب، ساعت ۱۲ شب، در حال مطالعهی مبحث جذاب و کاربردی #تقوا از کتاب ده گفتارم 🥰:
"تقوا نه لازمهی دینداری بلکه لازمهی انسانیت است [...] تقوا یعنی انسان برای رسیدن به هدفی در زندگی، از اصول معین و مشخصی پیروی کند که لازمهی آن محدود کردن هوا و هوس است (شما بخوانید پرسه در فجازی، تنبلی و...😏)"
یه نکتهی انحرافی که الان متوجهش شدم؛ همه فعالیتهام تو سالهای اخیر بدون کم کردن غیر عادی خواب و فجازی بوده!
برکت وقت مادری بوده؟
یا برنامهریزی و تو دل کار رفتن؟!
شایدم #از_من_حرکت_از_او_برکت❣
#ف_جباری
#فیزیک۹۲
#روزنوشت_های_مادری
#برکت
#دزد_وقت
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام دوستان😊
تعدادی از مخاطبین عزیزمون، از ما سوال میپرسیدن، که این دورههای مجازی که در پستهامون میگیم، چیاست و چه جوری میشه در اونها ثبتنام کرد.
ما لیستی از دورههای مجازی مختلف، که تعدادی از دوستان در اونها شرکت کرده و استفاده برده بودند، جمعآوری کردیم و تقدیم حضورتون میکنیم. 😊
لیست این دورهها رو، در پیدیاف جمع و جور زیر ببینید😀
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
بچههای شمام از صدای جاروبرقی میترسن؟😅
یا فقط بچههای من اینطورین؟!😯
عباس از اول نسبت به صداها خیلی حساس بود،
خصوصا صدای جاروبرقی،
خیلی از صداش میترسید و گریه میکرد،
تا یه مدت اصلا نمیشد توی بیداریش جاروبرقی بکشم.
اما جدیدا یاد گرفته خودش میره توی اتاق، درو میبنده تا من جارو بکشم و صداش اذیتش نکنه.😆
هر دو دقیقه یک بار هم سرشو از لای در میاره بیرون میپرسه تموم شد؟!😃
یا میگه صداشو کم کن من بیام جارو کنم.😆
نکتهی غم انگیزش اینجاست که فاطمه هم چند وقته از صداش میترسه و بغض میکنه و با سرعت، چهاردست و پا میاد طرفم که بغلش کنم.😢
به خاطر همینم اکثرا جمعهها با کمک باباشون جاروبرقی میزنیم و وسط هفته با کمک بچهها جارو نپتون.😅
ولی دیروز به لطف غداخوردن عباس (در حال دویدن البته😉)،
خمیربازیش (که ذرات خمیر رو تو خونه پخش کرده بود)
و قیچی بازیش (که کلی کاغذ ریز ریز ریخته بود تو خونه)،
چارهای نموند جز جارو برقی.😆
عباس که مشکلی نداشت چون میرفت تو اتاق،
فقط مشکل فاطمه بود که موقع جارو کشیدن بغل میخواست.
و اینجا بود که راهکار عمه جانم (عمه بزرگم که بهشون میگیم عمه جان) به دادم رسید.😅
بستن بچه به پشت با چادر رنگی.😍
این روشو چند وقت پیش به صورت غیر حضوری و با فیلمی که با کمک مامانم و دختر عمهم تهیه شده بود، بهم آموزش دادن.😁
خیلی خوبه برای مواقع اضطراری.😍
البته این کار قدیما خیلی عادی بوده. حتی سر مزرعه و موقع نون پختن با تنور!!
اینم یکی از رموز سبک زندگی مادران دو نسل قبل ماست که واقعا حیفه اگه منتقل نشه به نسلهای بعد.😁
شما هم اگر مامانبزرگ یا خاله و عمهی بزرگ دارید، ازشون بخواید این روش رو بهتون یاد بدن.
مخصوصا برای بچههای بغلی زیر یک سال خیلی خوبه.☺️
الانم شاید دیده باشید خانمهای دستفروش توی خیابون و یا مترو بعضا از همین روش استفاده میکنن.😇
پ.ن : یه روش دیگه هم هست که با یه پارچه بلند میشه مثل آغوشی بچه رو بست. طبق جستجوهام این روش بیشتر برای بستن به جلو به کار میره و اسمش هم مراقبت #کانگوریی هست و از نوزادی قابل استفاده ست.
فقط اینکه نسبت به وقتی که بچه به پشت بسته شده باشه، فشار بیشتری به کمر میاره.
یه پارچه نخی (ترجیحا کشی) با عرض ۶۰ و طول ۴ تا ۵ متر لازم دارید. (میتونید سه تا شال نخی رو به هم بدوزید از عرض)
و طبق روشی که توی عکس میبینید میتونید بچه رو ببندید.
#پ_شکوری
#شیمی۹۱
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
از نیمه مرداد😒 که کلاسهای آقای همسر شروع شد زندگی با سرعت زیادی میگذشت و ما هم بدو بدو دنبالش میرفتیم🏃🏃
از ۶صبح کلاس داشتن، تا اذان مغرب.
من و پسرهای سحرخیز 😣 هم از نماز صبح بیدار بودیم.
از لحظهای که چشم باز میکردن تا وقتی بیهوش بشن، مشغول بشور و بپز و بخور و بخورون و بازی و کتاب و مطالعه شخصی و دوره مجازی و ...
تا همسر بیاد خونه،
که اگر میتونستیم به خستگی غلبه کنیم به کارهایی که از اثاثکشی هنوز باقی مونده بود برسیم.
خلاصه اینکه زندگی رو دور تند بود ⏪و ما هم دنبالش🏃...
دوست داشتم مثل بچگی ها که وسط بازی کم میآوردم با خنده داد بزنم و بگم آقاااااا اِستُپپ😂😂
که ناگاه کرونا(بر او و بر سازندگانش لعنت بیشمار) آمد و دکمه ⏯رو فشرد.😁
آخیشش😊😊😊
همسرجان تا اطلاع ثانوی تعطیل شدن😁😆😘😍😄
از خونه هم نباید بریم بیرون😍
هوا بهاری شده و پسرها که به ندرت تو خونه میان، تو حیاط با حنایی و فلفلی و قلقلی و مرغ زرد کاکلی😍😅😂 بازی میکنند.
من هم سرخوش از فراغت ایجاد شده، لیست مفصلی از کارها مینویسم و بسم الله...
✅ نظافت ماشین،با محمد آقا مشغول میشیم.کار که تموم میشه،علی رو از تو باغچه برمیدارم و جفتشون رو میذارم تو لگن بزررگ حمام تا خوب خیس بخورن😅😂
✅ اتو!مدت کوتاهی بعد از تولد علی اتوکردن از برنامه کاری خونه رسماً حذف شد.😅 لباسها بعد از شستشو تو کمد آویزون میشدن به این امید که موقع استفاده اتو بشن،ولی هیچوقت این اتفاق نیفتاد!😅😆 تا اینکه چند روز پیش اتو جان هم به جمعمون اضافه شدن و علی برای اولین بار با این وسیله هیجان انگیز مواجه شد.😆😁
.
✅ بعد از مدتها که میز خیاطی فقط برای گردگیری لمس میشد، نخ و سوزن و قیچی آوردم، به همسر هم گفتم هرچی دوخت و دوز داری بیار که این اتفاق سالی یه بار میفته.😅😂😆
✅ بالاخره تونستم عقب ماندگی های دوره مطالعاتی رو جبران کنم و برسم به برنامه.😍
✅ با محمد کاردستی درست میکنیم،با آرد خمیر درست میکنم و محمد و علی رو تا مدتی سر کار میذارم😅. «نقاشی بازی» و «نقاشی قصه» هم تو برنامه هست.
آقای همسر نصف روز مطالعه و کلاس مجازی و ...
باقی روز کارهای عقب مونده خونه.😊😉
از شخم زدن باغچه و کاشت سبزی و نهال
تا ساخت پل معلق برا پسرا!!😅😂
تعمیر وسایل خراب و اصلاح اسباب بازی ها و...
خلاصه این ویروس منحوس! برای خانواده ما که دستاورد های زیادی داشت😅...
خدا انشاءالله رفتگان رو هم بیامرزه😔 و آرامش به قلب بازمانده ها هدیه بده.❤
امیدوارم برای کشورمون هم منشأ خیرات زیادی باشه.🙏
.
#پ_بهروزی
#ریاضی۹۱
#کرونا
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
چند روز قبل از شروع ماجراهای کرونایی، سالگرد ازدواجمون بود.💑
کلی عذاب وجدان و تردید داشتم که زهرا رو بذاریم خونه مادرشوهر و یه تفریح دو نفره داشته باشیم یا نه؟!🤔🙁
آخه چه کاریه؟!😒
بچهی طفلکی اذیت میشه،
مامانشم از دوری بچه اذیت میشه،
مادربزرگ پدربزرگم که حتما اذیت میشن.😖
آخه واجبه؟!
بله واجبتر از نون شبه!😏
همسر ۷ صبح میزنن بیرون و خیلی تلاش کنن ۸:۳۰ شب میرسن خونه.🧔🏻💼
۱۰:۳۰ هم از فرط خستگی همگی بیهوش میشیم.💤
میمونه ۲ ساعت ناقابل که با حضور بچه یک جمله رو هم نمیشه کامل ادا کرد.🤦🏻♀️🤦🏻♂️
اگه شما وضعیت بهتری دارین، احتمالا فقط یه بچه دارین که اونم هنوز قنداقیه.😁
یا بچههای آرومی دارین که ساعتها یه گوشه میشینن و خودشون بازی میکنن که اینها گونههایی کمیاب از موجودات زنده هستن.😂
در نهایت
احساسِ نیاز به داشتنِ #وقتِ_اختصاصی با همسر به منظور #استحکام و #تقویت پیوند #زناشویی، بر عذاب وجدان و دلتنگی برای بچه غلبه کرد و بعد از چندین ماه (که در فراغت کامل و با آسودگی، چند کلامی با همسر هم کلام نشده بودیم) توکل بر خدا، رفتیم یه رستوران خلوت و یه گوشه دنج یکی دو ساعت فقط حرف زدیم.🧕🏻💬🧔🏻
توی این یک سال و نیمی که از تولد زهرا میگذره، این سومین بار بود که برای تفریح دو نفره برنامه ریزی میکردیم. که میانگین میشه ۶ ماه یک بار!
به نظرم جا داشت بیشتر هم بشه.🤔👌🏻
آینده و برنامههامون 💭، کارهایی که این روزا هر کدوم مشغولشیم، روزمرگیهامون و خلاصه هرچه دل تنگمان خواست رو تند و تند وسط لقمههای غذا تقدیم هم کردیم.🍕🎁
البته این وسط غرایز مادری هم دست بردار نبودن،😪
با اینکه تلاشمو میکردم تا شش دنگ حواسم پیش همسر باشه و از فرصت پیش اومده نهایت لذت و استفاده رو ببریم،😊 ولی دو سه دنگم در رفت و آمد بین خونهی مادرشوهر و رستوران بود؛
ای وای الان نگه ماما،
گرسنه نباشه،
خوابش نگرفته باشه،
نکنه گریه کنه خبرمون نکنن!😒
بعد از ۲-۳ ساعت تجدید قوا و تجدید بیعت که برگشتیم، انتظار داشتم #فیلم_هندی طور، تا درو باز میکنیم من زانو بزنم و زهرا ماما ماما گویان بدوه طرفم🏃🏻♀️ 😎 هم دیگه رو سفت بغل کنیم و من بفهمم چقدر به بچهم سخت گذشته و دلتنگم بوده. 🥰😥
اما زهرا همونجور که مشغول بازی بود با دیدنمون یه لبخند خیلی شیک زد😌 و سریع برگشت به بازیش 🧸🧩
انگار این وقت اختصاصی برای همه لازم بود؛
هم برای من و همسر، هم برای زهرا و مادربزرگ و پدربزرگ.😉
#ف_جباری
#فیزیک۹۲
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
سلام دوستان😊 تعدادی از مخاطبین عزیزمون، از ما سوال میپرسیدن، که این دورههای مجازی که در پستهامون
سلام دوستان😀
🔅تعدادی از شما، درمورد نحوهی ثبتنام، در دورههای مختلف سامانه مجازی کرامت، سوال پرسیده بودید.
✅ این آدرس سایتشونه و دورهها در اون اطلاعرسانی میشن.
http://elearning.karamatnama.com
@karamatnamair
میتونید در پیامرسان بله، از این آیدی هم اطلاعات دقیقتر رو بپرسید:
@tarbiat_amin
سلام به همه مامان های شریف ایران زمین و همراهان عزیز😊
✨جمعی از دوستان ما در دانشگاه تهران، قدمی برداشتن در راه تسهیل درس خوندن مامانها در دانشگاه
💎 از طریق خبرگزاری فارس، مطالبهای رو از مسئولین ترتیب دادن
مبنی بر تاسیس مهد داخل دانشگاهها و دانشکدهها😍
برای مامانهای دانشجو و نینیهاشون 😍،
تا ساعتهایی که مامان کلاس داره، نینی فقط چند متر باهاش فاصله داشته باشه 🤩
✅ به جریان افتادن این مطالبه، نیاز به همت همگانی ماها داره
☘ لطفا تکتکتون به لینک زیر برید، و اگه با متن مطالبه موافق بودین، حمایت کنید.
👌🏻 هرچه تعداد حمایتها بیشتر بشه، این موضوع، با قدرت بیشتری پیگیری میشه💪🏻
❇️ برای حمایت کردن بعد از داخل شدن به لینک و وارد کردن اسم و شماره و کدی که به موبایلتون پیامک میشه📱، دکمه حمایت از طرح رو بفشارید.🙂
☘☘☘
🌐 https://my.farsnews.ir/c/18983
✨بسم الله النور✨
#تقدیمی_امشب
🔷دوستانی که دنبال نکات تربیتی ناب برا #تربیت فرزندشون👶 هستن
وارد این کانال 🔻🔻🔻بشن💯
💎 احادیث تربیت دینی
💞 راهکارهای #عملی و جدید پرورش فرزند صالح
🌻 طب اسلامی کودکان
📚 یادداشتهای تربیتی از #آیتالله_حائری، #استاد_پناهیان، #عباسیولدی #تراشیون #دهنوی و ...
👌بی تعارف، کارش تو این زمینه عالیه و حرف نداره...👇
💌 http://eitaa.com/joinchat/2949054464Cf6a6ec1f40
#ف_مصلحتجو
یه کم مستقل شده بود و کمتر بغل میخواست.😉
هر کتابی جلوش باز میشد، انگار براش حکم یه خوراکی خوشمزه رو داشت.📖🍪
عاقلتر که شد متوجه شد کتابای من خوردنی نیستن؛ بلکه دفتر نقاشین و باید تمام صفحاتش پر بشن.😐😂🖍
خلاصه که نمیشد خیلی در حضور حسین آقا مطالعه عمیق کرد.😅
باید دنبال یه جایگزین میگشتم.🤔👌🏻
بهترین راهکار این بود که یکی بچه رو سرگرم کنه تا به درس و کارم برسم،😍
که همیشه عملی نبود.😂
مهدکودک هم اصلا نمیپسندیدم.
پس دفتر برنامهریزی رو برداشتم📝
و تمام درسها و تحقیقایی که باید انجام میدادم رو از سیر تا پیاز نوشتم.
زمانهای خالیم شامل دو ساعت خواب روز حسین بود⏰
و خواب شبش.😴
تصمیم گرفتم کارهای خونه رو توی بیداریش انجام بدم که وقتی میخوابید کاری غیر از درس برام نمونه.😏😁
بعضیا ممکنه فکر کنن این راهکار، یعنی مادر تمام حواسش به کارش باشه و بچه رو فراموش کنه!
که باید بگم سخت در اشتباهن.😆
و اما طرز اعجابآور ترکیب کارِ خونه با بیداری و بازی بچه:
✅ ابتدا طفل را سیر میکنم،😋
✅ از وضع پوشک وی اطمینان حاصل میکنم،😜
✅ سپس با آوردن یه بازی سرگرمکننده به آشپزخونه، بازی رو شروع میکنیم.🚙⚾🎎
وقتی سرگرم بازی شد، ازش جدا میشم و همزمان با #توجه کردن بهش، حرف زدن و شعر خوندن باهاش، به آشپزی، ظرف شستن و بقیه کارهای آشپزخونه میپردازم.😄
اگر وسط کارها دوباره خواست تا باهاش بازی کنم، برحسب کاری که دارم انجام میدم، اونو هم #شریک میکنم؛😲
مثلا موقع آشپزی، چند تا سبد، قابلمه و قاشق پلاستیکی در اختیارش میذارم تا تو آشپزی کمک کنه. (توی خیالش البته😄)
یا توی کابینتهای پایین، ظرف پلاستیکی و اسباببازی میچینم تا باهاشون بازی کنه.
بهش طی و دستمال میدم تا کف آشپزخونه رو مثل من طی بکشه.😉
یا مثلا در ماشین لباسشویی رو باز میذارم و اونم که عشق ماشین لباسشوییه، میره هرچی براش جالبه میندازه توش.🐰🥎🧥🥿
✔ و البته توجه کردن بهش، حرف زدن و مواظبت از دور، رو فراموش نمیکنم.👌🏻
حتی گاهی کارو رها میکنم و بیتوجه به اینکه چقدر وقفه وسط کار بیفته، بازیش رو دنبال میکنم.😄
تا اینکه خودش خسته میشه و وقت طلایی خواب او و مطالعهی من از راه میرسه.😍😎
نوش جوون😋📚
پ.ن: البته دلیل اصلیم، برای عدم مطالعه در حضور بچه، اینه که بچه توجه مادر رو میخواد و اگه مادر مدام حواسش جای دیگه باشه براش ناراحت کننده ست. چه سرگرم گوشی باشه📱 چه مطالعه و پژوهش علمی🙇🏻♀
#ف_مصلحتجو
#ارشدکلام۹۶_دانشگاه_قم
#تجربه_مخاطبین
#سبک_مادری
#مرتب_کردن_خانه_با_بچه
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#هجرت
#قسمت_اول
اولین فرزندم ۶ سال و نیم پیش، تو دوران دانشجویی👩🏻🎓، وقتی که هنوز حدود ۱ سال از درسم باقی مونده بود، به دنیا اومد.💕👼🏻
دانشجوی پزشکی بودم و دورهی اینترنی رو توی بیمارستان میگذروندم🏨
۹ ماه اول دوره رو باردار بودم.
و بعد گل دخترم، به دنیا اومد.😍
تا ۷ ماهگی دخترم، #مرخصی گرفتم.🤱🏻
و بعد از اون، دوران سختی شروع شد...😥
روز اول جدایی سختترین روز بود،
برای من و کودکی هفت ماهه، که قبل از این همیشه با من بوده.😥
چه میشد کرد؟!
اینم بخشی از #وظیفهی من بود؛
نه میشد بگیم هیچ زنی پزشک نشه،
و نه بگیم هیچ پزشکی مادر نشه...
فقط باید #جبرانش رو از خدا میخواستم.💖
مگه میشد برای بچه (و خودم) آسیب نداشته باشه؟!😔
ولی مطمئن بودم خدا حتما جبران میکنه.💗
به جای فکر کردن به #مادر_کافی بودن، به #خدای_کافی خودم فکر میکردم...✨
و به جای اینکه نقش خودمو، پررنگ ببینم،
لطف خدام رو میدیدم.✨
خودم و بچه و زندگی و همسر رو سپردم به خود #خدا.🤲🏻
و گفتم خدایا من به خاطر وظیفهی اجتماعی، دارم میرم سراغ این کار،
بی زحمت خودت هوای همهمونو داشته باش.🤲🏻😌❤
و ادامهی اینترنی رو با قوت، شروع کردم.💪🏻
روزها بیمارستان،
و ۷-۶ بار در ماه هم، کشیک شب🌃
دوره رو باید توی سه چهار تا بیمارستان میگذروندم.🏥🏨
یکی دقیقا شرق تهران، یکی غرب، و دوتا مرکز،
از طرفی خونهی خودمونم تهران نبود.🥶
از اونجایی که رفت و آمد خیلی سخت میشد، پدرشوهر و مادر شوهر مهربانم، یه خونه در تهران برای ما، اجاره کردن.🏬😃😃
خودشونم گاهی برای کمک دادن به ما 😊
و نگه داشتن بچه،👶🏻
میاومدن پیش ما.😀
بیشتر اون مدت ۹ ماه رو مهمون ما بودن؛ یعنی در واقع ما مهمون اونا بودیم.😆
خیلی از کارهای خونه و حتی آشپزی اینا رو هم، مادرشوهرم انجام میدادن.🍛🍲
خدا رحمتشون کنه...❤️
وقتی می رفتم بیمارستان، گاهی وقتها مادرشوهرم دخترم رو نگه میداشتن؛ و گاهی با خودم میبردم مهدکودک بیمارستان.👶🏻👩🏻⚕
دخترم تو کریر و خودم مشغول رانندگی،😉
تا ظهر اونجا بودیم و بعد برمیگشتیم خونه.🚗😊
بین کارهای بخش، سریع میرفتم بهش سر میزدم و شیر میدادم.💖
سختتر از ساعات کار روز، کشیکهای شبم بود...🤨
#هجرت
#پزشکی۸۶
#تجربه_شما
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_اول
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#هجرت
#قسمت_دوم
در ماه، ۶-۷ بار، کشیک شب داشتم.
مهد بیمارستان فقط تا بعد از ظهر باز بود و نمیتونستم دخترم رو شبها، تو بیمارستان نگه دارم.
تا عصر اونجا بود و غروب باباش میومد و میبرد خونه💔
خیلی سخت بود😫
خیلی...😢
حس نبودن یک بخش از وجود💔
البته گاهی اونقدر شدید مشغول کار بیمارها میشدم، که کلا یادم میرفت.
تو بخش اطفال، خیلی سختتر میگذشت؛🥺
دیدن بچههایی اندازه بچه خودت، که باید بستریشون کنی و نگاههای دردناکشونو ببینی😟
تو بخش زنان هم، وقتی که نوزادی متولد میشد، دلم غنج میرفت و حساااابی تنگ میشد برای دخترم!💕💕
تو کشیکها بعضی شبها، پدرش دخترم رو برای شیر خوردن، میآورد بیمارستان، و بعد برمیگردوند🧔🏻👶🏻🚙
اما بیشتر شبها، خودم، در زمان مخصوص استراحت، (که آف بودیم و بقیه همکارام صاف میرفتن تو تختخواب، 🛌 تا خستگی چند ساعت کار رو بیرون کنن)، میاومدم خونه.
یه ساعتی پیشش بودم💕 و شیر میدادم و میبوسیدم😚 و نوازش میکردم و دوباره برمیگشتم.🚙🌃
خونمون به لحاظ جغرافیایی به بیمارستانها اصلا نزدیک نبود، ولی خوش مسیر بود😃
خودم باورم نميشد که تا چه حد این خونه، به سه چهار تا بیمارستان، چه این سر شهر، و چه اون سر شهر نزدیکه!😍
حس معجزه داشتم😄
مخصوصا که با خلوتی نصف شب خیابونا، سریع میرسیدم خونه پیش دخترم،🤗
و برعکس بیمارستان، سرکارم.😊
عوض این همه سختی، برخلاف درسای مهندسی، تکلیف و پروژه نداشتیم،
و البته باید خودمون حسابی میخوندیم و درسامونو مرور میکردیم📚
برا همین، مشغولیتم تو خونه، خوندن رفرنس و جزوه و هندبوکها بود.📖
که البته اکثر مواقع، تو بیمارستان، تو ساعتهایی که وقتم خالی بود، یا زمانهای استراحتم، میخوندم.😌
گاهی هم تو خونه، با سختی زیاد، و در حالیکه بچه داره پاره و مچالهاش میکنه😅
دورهی اینترنی، و درواقع پزشکی عمومی م که تموم شد، طرحم توی مناطق محروم شروع شد.⛺
به مدت۹ ماه،
با دختر دوسالهم،
و در حالیکه طبق برنامه خودم، بعدی رو باردار بودم،
در یکی از روستاهای جنوب کشور.👩⚕️
بدون همسرم😣
تنهای تنها....
روستایی که گاز که نداشت، حتی آب لولهکشی هم نداشت.😲
و تا هکتارها اطراف پانسیونم، مزرعه بود و مزرعه... 🌱🌱😩
داستان اون روزها مفصله.
تصمیم دارم انشاءالله در صفحه شخصی خودم، به مرور، داستان اون روزها رو بذارم...✍️
گذشت و دختر دومم هم، به دنیا اومد.💖
الحمدلله ۹ ماه مرخصی زایمان داشتم و رفتم خونه.🏡
بعدش چیز زیادی از طرحم نموند و به خوبی و سلامت (و البته سختی خاص خودش😅) تمام شد...
پ.ن:
صفحه خانم دکتر در اینستا:
@dr.mother8
در بله:
@hejrat_kon
#هجرت
#پزشکی۸۶
#تجربه_شما
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_دوم
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#هجرت
#قسمت_پایانی
بعد از اتمام طرحم تو مناطق محروم، برگشتم خونه.☺️🏘
برای مدتی طبابت و سرکار رفتن حضوری🥼 رو کنار گذاشتم.
البته سه چهار ماهی، پنجشنبه جمعهها برای دل خودم و افزایش تجربه، کار میکردم.☺️
دوست داشتم چند سالی رو برای بچهها وقت بذارم و روی اونها سرمایه گذاری کنم.😌🥰
۲.۵ سال بعد تولد دختر دومم، با برنامهریزی و تصمیم قبلی، پسرم هم به دنیا اومد.👶🏻
اضافه شدن فرزند سوم به خانواده راحتتر از اضافه شدن فرزند دوم بود.🤩
دوتای قبلی بیشتر با هم #سرگرم بودن🤼♀️
و لازم نبود من #یک_تنه، هم حامی و سرگرمکننده فرزند قبلی👧🏻 باشم،
هم مشغول رسیدگی به نوزاد.👼🏻
دختر بزرگ پنج سالهم خیلی کمک حال بود،👩🏻
هم تو کارهای دختر دوم؛👧🏻
مثل آب و خوراکی دادن،🥣🥛
سرگرم کردن،🧩
و کاهش حساسیت و حسادت،☺️
هم کارهای نوزاد؛👼🏻
مثل آوردن پوشک و لباس،👕👖
سرگرم کردنش برای نماز،😚
و خندوندن و بازی کردن🤸
الان که دیگه پسرم ۱.۵ سالش شده، سه تایی با هم سرگرمن.😎😃
تماشای بازیها و خندههاشون فوقالعاده انرژی بخشه.🥰
#دعوا، گریه، جیغ و کتک کاری هم دارن؛
اما همینها رو هم من #تعامل_مثبت میدونم👌🏻
که توش یه سری مهارتهای خاص به دست میاد،
مثلا پسرم تو همین سن، ماشاالله چنان یاد گرفته حق خودش رو بگیره که نگو.😄
در این روزها، #مادر سه تا فرشتهم🥰
و در بهشت خونه با اونها وقت میگذرونم.
به علاوه، فعالیتهای اجتماعی منظم هم دارم👌🏻
و البته مرور درسها📚 (یک پزشک هیچ وقت نمیتونه درس خوندن رو کنار بذاره😅)
و دهها مشاوره مجازی پزشکی در روز.☺️
این چندماه اخیر، آخر هفتهها که همسرم خونه هستن و میتونن بچهها رو نگه دارن، #دوره_دانشگاهی_طب_سنتی رو میگذرونم.🌱
چند هفتهای هم هست که شروع کردم برای #آزمون_دستیاری (تخصصی پزشکی) بخونم.📚
البته برای اهل فن، شبیه شوخیه😄
به امسال امیدی ندارم،
انشاءالله سال آینده😃
احتمالا از یکی دو ماه دیگه، کارم رو در یکی دوتا #درمانگاه هم شروع میکنم.👩🏻⚕🏥
ساعتش محدوده و زیاد از بچههام دور نمیشم.😊😍
برای این ساعتها احتمالا از یک #پرستار_کودک کمک بگیرم.
با تعداد فرزند زیاد، به نظرم داشتن پرستار راه حل بهتری نسبت به مهدکودکه.
به گذشتهم که نگاه میکنم، میبینم تا الان طبق برنامهها و اهدافم پیش رفتم،📝💪🏻
و مادری هم بخشی از #موفقیت منه😌👼🏻🏆
زندگیم رو برای فرزندآوری متوقف نکردم، بلکه بچهدار شدن بخشی از برنامه من بوده،
درست در مسیری که برای #رشد و #پیشرفتم متصورم.
بگذریم که خودم تا چه حد با بچه ها بزرگ شدم و رشد کردم.🤩
و انشاءالله با دو سه تای بعدی، رشد بیشتری رو تجربه کنم.😍☺️
#هجرت
#پزشکی۸۶
#تجربه_شما
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_پایانی
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ف_جباری
پدر شوهرم دوست داشتن بیشتر پیششون بمونیم.🤩
چندین بار گفتن بمونید همینجا کاراتونو انجام بدید.😔
و هر بار همسر گفتن نمیشه؛ زودتر بریم خونه تا ساعت خواب زهراست ما هم به کارامون برسیم.
از صبحش برای این زمان #برنامه ریخته بودیم.🗒✏
سوار ماشین شدیم،🚙
امروز #صدقه دادی همسر جان؟😊
بله صبح دادم.🙂
همزمان با بستن #کمربند #آیت_الکرسی رو بلند خوندیم تا دخترک با این مناسک آشنا بشه.😅
زهرا غر میزد و میخواست بیاد بغلم ولی چون میدونستم تا راه بیفتیم از فرط خستگی خوابش میبره😴، به غر زدنش توجه نکردم و رفت توی #صندلی_ماشین.
چند دقیقهای گذشت و وارد تونل زیرگذر شدیم، سرم توی گوشی بود که یهو🤳🏻
- بوووممممم😳
ماشین دور خودش میچرخید و با سرعت روی آسفالت کشیده میشد.😨
از شدت تکونها چشمم درست نمیدید😣 و با اینکه حواسم پیش زهرا بود ولی کنترل دست و سرم رو نداشتم که سر برگردونم و ببینم تو چه وضعیتیه.🥺😢
گیج بودم که چی شده؟🤷🏻♀
چی میشه؟
قراره چپ کنیم یا چه اتفاق دیگهای در انتظارمونه؟
دختر و همسرم در چه حالین؟😟
بلاخره این چند ثانیهی کوتاه اما طولانی تموم شد و ماشین ایستاد.⛔
خداروشکر همه سالمن؟😧🤲🏻
زهرا الحمدلله توی صندلیش بود، فقط یه کم همراه صندلی جابهجا شده بود و متحیر از خواب پریده بود.🙄😒
از ماشین پیاده شدیم؛ ۳۰ لیتر #بنزین😅 ریخته بود کفِ خیابون و ته موندهش داشت با سرعت از باک تخلیه میشد، زهرا رو بغل کردم و از ماشین فاصله گرفتیم.😱
همسرم با آتشنشانی و پلیس تماس گرفتن و خداروشکر بدون صدمه جانی اما با آسیب مالی ماجرا تموم شد.🙏🏻
(نکنه منتظر بودین یهو همه چی منفجر بشه و ما هم بریم رو هوا؟!🤣🤪)
حواشی ماجرا چند ساعتی طول کشید و زهرا همونجا خوابش برد و
لحظهای که رسیدیم خونه بیدار شد.👧🏻🤦🏻♀🤦🏻♂
ما موندیم و کارایی که براش برنامهریزی کرده بودیم😅
و خستگی😪
و دخترکی که ساعت ۸ شب تازه از خواب عصرگاهیش بیدار شده😇
و البته خدایی که اَلرحَمَ الرّاحِمین بود ❤ و اجلی که فرا نرسیده بود...👻
همیشه وقتی هزاران اتفاق ریز و درشت توی زندگی میافته که در ظاهر برنامهها به ریخته،
دست خدا رو در #فَسخِ_العَزائم و #نَقضِ_الهِمَم میبینم.
(امیرالمومنین میفرمایند خدا را در ۳ چیز شناختم که دو تاش اینهاست؛ فسخ کردن تصمیمهای محکم و برهم زدن ارادهها👌🏻😅)
این بار خدا خواسته بود واضحتر از همیشه خودش رو نشونم بده،🤔
شاید هم اجل معلقی بود که به واسطهی صدقه و دعا رهامون کرد🙏🏻💰
یا شاید #رضایت پدرشوهر از همهی کارها مهم تر بود،🤔
یا گناهی که #کفارهش هزینهی تعمیر ماشین بود،🤔
یا...
خلاصه نفهمیدم دقیقا کدومش مد نظر خدا جون بود.🤔😄
اما یه چیز گندهتر که به چشم دیدم؛
این فرمونی که سفت چسبیدم بهش و تخت گاز میرم به سمت هدفهام (و البته خوب کاری هم میکنم)... ممکنه یهو دکمه استپ بازی رو بزنن و از دستم در بره...
اگه این اجل، حتمی بود، از اونایی بودم که میگن تو رو خدا یه مهلتی بدین برگردم دنیا چهارتا چیز بیاریم با خودم😪😢
(سوره منافقون آیه ۱۱)
و جواب میگیرم فَادخُلوا اَبوابَ جَهنَّم فیها خالِدون 😰😭
(سوره نحل آیه ۲۹)
یا ازونایی هستم که میرم پیش اون خوب خوبایی که دوسشون دارم؟🥰🤩
(سوره نساء آیه ۶۹)
پ.ن : میدونم کنجکاو شدین که چی شده بود بلاخره... 😃
در چاه فاضلاب باز بود و گرفت به زیر ماشین، در فولادی و سنگین چاه، ۸۰ متر جلوتر از خود چاه پرت شد و احتمالا گیر کرده بوده زیر ماشین و بین چرخها که باک بنزین رو ترکونده بود، طوری که تمام ۳۰ لیتر تازه پر شده در ۵۰ متری که ما روی زمین کشیده شدیم به فنا رفت.
و البته کوچکترین جرقهای میتونست ما رو هم به فنا بده😱
مشکلات دیگهای از جمله کج شدن محور اتصال چرخها و سوراخ شدن اگزوز هم پیش اومد، از طرفی اگه فرمون از کنترل خارج شده بود چپ میکردیم یا میخوردیم تو در و دیوار تونل
و اینکه خداروشکر عصر جمعه اونجا بسیار خلوت بود و هیچ ماشینی نبود تا باهاش برخورد کنیم.🙂
#ف_جباری
#فیزیک۹۲
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
قبل از ازدواج همیشه یه خانواده👨👩👧👦 و زندگی پر از #معنویت رو تصور میکردم.😇
اهل نماز جماعت، اهل هیئت ، قرآن روزانه ، مطالعه احکام و...
یه روز به خودم اومدم و دیدم ۲ تا فسقلی وروجک👶🏻👦🏻 داریم که فرصت نفس کشیدنم ازمون گرفتن و زندگیمون بعضی از اونایی که تو تصورمون بود رو نداره...😒
احساس کردیم لازمه که بچههامون با قرآن و... بیشتر انس داشته باشن، که طبیعتا هم باید از ما یاد میگرفتن.😊
این شد که یه قرار ساده گذاشتیم.
برنامه روزانه تلاوت قرآن👌🏻
هرشب سعی میکنیم همه کنار هم بشینیم و ۲ صفحه قرآن در جمع خانواده بخونیم یه صفحه من و یه صفحه آقای پدر😉
حالا به نظرتون در چه حالتی؟😅
آنچه در تصور من هست👈🏻😌
خیلی مرتب و با ادب رو به قبله با رعایت قواعد تجویدی و صوت زیبای ترتیل
و آنچه در واقعیت اتفاق میفته👈🏻😑
در حالی که یکی بغل منه👩👦 یکی بغل آقای همسر👨👧 شروع به تلاوت میکنیم، وسطش تغییر عقیده میدن و هردو میان بغل من، یکی کتاب قرآن رو میکشه که بده من بخونم
اون یکی کتاب دعایی که دادیم دستش رو مچاله میکنه، یهو میبینی کتاب قرآن رو بستن📓 حالا بگرد پیدا کن کجا بودیم.🤦🏻♀
وسط هر صفحه هم باید فرصت بدیم
گل پسر تلاوت کنه😉 (به زبون نینیها یه چیزایی میخونه)
جدیدا دختری هم یاد گرفته و همصدا میشه.😍
آخرش هم صلوات قرآنی میخونیم و به امام زمان سلام میدیم.😊
تازه تلاوت قرآنمون رو هم طعمدار کردیم،😋 بعدش همه با هم لواشک میخوریم😉 البته لواشک خونگی سالم.😝😋
البته اینا قدمهای خیلی کوچیکی در معنوی کردن فضای خونه🏠 است...
پ.ن۱: میشه قرآن رو وقتی خوند که فسقلیها خواب😴 باشن ولی لطفش به اینه که ببینند و بشنوند و در فضا حضور داشته باشند.
پ.ن۲: لواشک خوردن توی خونمون مخصوص بعد تلاوت قرآنه و این باعث شده تجربهی شیرینی🍩🤔 (شایدم ترشی😝) از قرآن خوندن تو ذهن بچهها باشه...😎
هر دفعه با کلی ذوق میان میشینن که قرآن بخونیم.😅
#ز_م
#فقه_و_حقوق۹۴
#دانشگاه_امام_صادق
#سبک_مادری
#تجربه_شما
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مطالبمونو دوست دارید؟😃
اگه آره، ما رو به دوستانتون هم معرفی کنید،
و در گروههای دوستیتون #سفیر_ما_باشید ☺️
اگه دوستانی دارید که در ایتا نیستن، ما در اینستاگرام، و پیامرسانهای بله و سروشم هستیم. 😉
با همین آیدی
@madaran_sharif