eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
9.6هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
145 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
ترم تحصیلی جدید وضعیت درسیم رو به دلایلی از به تغییر دادم.👩🏻‍💻⁩⬅️⁦👩🏻‍🏫⁩ پس فعالیت‌هام نیاز به بازنگری و مجدد داشت. ذهنم آشفته بود، هی کارهام رو می‌شمردم و می‌دیدم توانایی کردن همه رو به نحو مطلوب ندارم: همسر🧔🏻 فرزند⁦⁦👧🏻 خونه🏡 کار💼 درس📖 دوره مطالعاتی📚 و سایر فعالیت‌ها😅 همه‌ی زمان‌های موجود در هفته رو آوردم روی کاغذ، همه‌ی کارها، اولویت‌ها، و زمان‌های مورد نیازشون رو هم همین‌طور، دوره مطالعاتی آخرین اولویتم بود که با تلفیقی از ایده‌آل‌گرایی و واقع‌نگری و البته با یه نگاه کاملا مادی، توی هفته ۲ ساعت وقت براش خالی موند.😐🙄 جمله ای که اون روزا توی ذهنم چرخ می‌خورد این بود "آدم باید بعضی وقتا جرئت حذف و تغییر داشته باشه"🤔 تصمیمم رو گرفتم؛ از لیست کارهام حذفش کنم! اما چندتا چیز به شدت آزارم می‌داد: ✅ الان وضعیت زندگیم ثبات نسبی داره👌🏻 هرچی بگذره تا چندین سال آینده وضعیت از نظر تعداد بچه‌ها و... بهتر نمی‌شه، پس این دوره مطالعاتی که تا چندین سال آینده جزء اولویت‌های آخره هیچ‌وقت به سرانجام نمی‌رسه. ✅ این دوره رو خیلی دوست دارم😍 یه عصاره‌ی خوشمزه و مقوی از دین، برای آدمی در قد و قواره من (یعنی یه آدم معمولی از نظر سواد دینی) ✅همیشه از خودم خجالت می‌کشم،😥 برای نه حتی به زبون آوردن، بلکه فکر کردن به جمله‌ی "وقت ندارم"، یعنی من هیچی وقت تلف نمی‌کنم و همه‌ش پره؟🙄 پس اگه بخوام دوره مطالعاتی رو حفظش کنم یه راه بیشتر ندارم؛ به برنامه ریزیم پایبند باشم و بعضی وقتا از خواب شبم بزنم.💤 این وسطا یه نگاهی انداختم به نرم افزار کوالیتی تایم⌛که میزان استفاده از گوشی رو به تفکیک برنامه‌ها نشون می‌ده. برای اینکه بفهمی چند ساعت در روز تو فضای مجازی پرسه زدی عالیه.😁 روزی میانگین ۵ ساعت تو فجازی‌ام؟؟!😱 کی گفته؟؟😦 اینا همه‌ش توطئه‌ست!! 😡 القصه جاتون خالی الان که می‌نویسم جلوی آشپزخونه، دورترین نقطه از اتاق خواب، ساعت ۱۲ شب، در حال مطالعه‌ی مبحث جذاب و کاربردی از کتاب ده گفتارم 🥰: "تقوا نه لازمه‌ی دین‌داری بلکه لازمه‌ی انسانیت است [...] تقوا یعنی انسان برای رسیدن به هدفی در زندگی، از اصول معین و مشخصی پیروی کند که لازمه‌ی آن محدود کردن هوا و هوس است (شما بخوانید پرسه در فجازی، تنبلی و...😏)" یه نکته‌ی انحرافی که الان متوجهش شدم؛ همه فعالیت‌هام تو سال‌های اخیر بدون کم کردن غیر عادی خواب و فجازی بوده! برکت وقت مادری بوده؟ یا برنامه‌ریزی و تو دل کار رفتن؟! شایدم ۹۲ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
سلام دوستان😊 تعدادی از مخاطبین عزیزمون، از ما سوال می‌پرسیدن، که این دوره‌های مجازی که در پست‌هامون میگیم، چیاست و چه جوری می‌شه در اون‌ها ثبت‌نام کرد. ما لیستی از دوره‌های مجازی مختلف، که تعدادی از دوستان در اون‌ها شرکت کرده و استفاده برده بودند، جمع‌آوری کردیم و تقدیم حضورتون می‌کنیم. 😊 لیست این دوره‌ها رو، در پی‌دی‌اف جمع و جور زیر ببینید😀 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
بچه‌های شمام از صدای جاروبرقی می‌ترسن؟😅 یا فقط بچه‌های من این‌طورین؟!😯 عباس از اول نسبت به صداها خیلی حساس بود، خصوصا صدای جاروبرقی، خیلی از صداش می‌ترسید و گریه می‌کرد، تا یه مدت اصلا نمی‌شد توی بیداریش جاروبرقی بکشم. اما جدیدا یاد گرفته خودش می‌ره توی اتاق، درو می‌بنده تا من جارو بکشم و صداش اذیتش نکنه.😆 هر دو دقیقه یک بار هم سرشو از لای در میاره بیرون می‌پرسه تموم شد؟!😃 یا می‌گه صداشو کم کن من بیام جارو کنم.😆 نکته‌ی غم انگیزش اینجاست که فاطمه هم چند وقته از صداش می‌ترسه و بغض می‌کنه و با سرعت، چهاردست و پا میاد طرفم که بغلش کنم.😢 به خاطر همینم اکثرا جمعه‌ها با کمک باباشون جاروبرقی می‌زنیم و وسط هفته با کمک بچه‌ها جارو نپتون.😅 ولی دیروز به لطف غداخوردن عباس (در حال دویدن البته😉)، خمیربازیش (که ذرات خمیر رو تو خونه پخش کرده بود) و قیچی بازیش (که کلی کاغذ ریز ریز ریخته بود تو خونه)، چاره‌ای نموند جز جارو برقی.😆 عباس که مشکلی نداشت چون می‌رفت تو اتاق، فقط مشکل فاطمه بود که موقع جارو کشیدن بغل می‌خواست. و اینجا بود که راهکار عمه جانم (عمه بزرگم که بهشون می‌گیم عمه جان) به دادم رسید.😅 بستن بچه به پشت با چادر رنگی.😍 این روشو چند وقت پیش به صورت غیر حضوری و با فیلمی که با کمک مامانم و دختر عمه‌م تهیه شده بود، بهم آموزش دادن.😁 خیلی خوبه برای مواقع اضطراری.😍 البته این کار قدیما خیلی عادی بوده. حتی سر مزرعه و موقع نون پختن با تنور!! اینم یکی از رموز سبک زندگی مادران دو نسل قبل ماست که واقعا حیفه اگه منتقل نشه به نسل‌های بعد.😁 شما هم اگر مامان‌بزرگ یا خاله و عمه‌ی بزرگ دارید، ازشون بخواید این روش رو بهتون یاد بدن. مخصوصا برای بچه‌های بغلی زیر یک سال خیلی خوبه.☺️ الانم شاید دیده باشید خانم‌های دست‌فروش توی خیابون و یا مترو بعضا از همین روش استفاده می‌کنن‌.😇 پ.ن : یه روش دیگه هم هست که با یه پارچه بلند می‌شه مثل آغوشی بچه رو بست. طبق جستجوهام این روش بیشتر برای بستن به جلو به کار میره و اسمش هم مراقبت هست و از نوزادی قابل استفاده ست. فقط اینکه نسبت به وقتی که بچه به پشت بسته شده باشه، فشار بیشتری به کمر میاره. یه پارچه نخی (ترجیحا کشی) با عرض ۶۰ و طول ۴ تا ۵ متر لازم دارید. (می‌تونید سه تا شال نخی رو به هم بدوزید از عرض) و طبق روشی که توی عکس می‌بینید می‌تونید بچه رو ببندید. ۹۱ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
از نیمه مرداد😒 که کلاس‌های آقای همسر شروع شد زندگی با سرعت زیادی می‌گذشت و ما هم بدو بدو دنبالش می‌رفتیم🏃🏃 از ۶صبح کلاس داشتن، تا اذان مغرب. من و پسرهای سحرخیز 😣 هم از نماز صبح بیدار بودیم. از لحظه‌ای که چشم باز می‌کردن تا وقتی بی‌هوش بشن، مشغول بشور و بپز و بخور و بخورون و بازی و کتاب و مطالعه شخصی و دوره مجازی و ... تا همسر بیاد خونه، که اگر می‌تونستیم به خستگی غلبه کنیم به کارهایی که از اثاث‌کشی هنوز باقی مونده بود برسیم. خلاصه اینکه زندگی رو دور تند بود ⏪و ما هم دنبالش🏃... دوست داشتم مثل بچگی ها که وسط بازی کم می‌آوردم با خنده داد بزنم و بگم آقاااااا اِستُپپ😂😂 که ناگاه کرونا(بر او و بر سازندگانش لعنت بیشمار) آمد و دکمه ⏯رو فشرد.😁 آخیشش😊😊😊 همسرجان تا اطلاع ثانوی تعطیل شدن😁😆😘😍😄 از خونه هم نباید بریم بیرون😍 هوا بهاری شده و پسرها که به ندرت تو خونه میان، تو حیاط با حنایی و فلفلی و قلقلی و مرغ زرد کاکلی😍😅😂 بازی میکنند. من هم سرخوش از فراغت ایجاد شده، لیست مفصلی از کارها مینویسم و بسم الله... ✅ نظافت ماشین،با محمد آقا مشغول میشیم.کار که تموم میشه،علی رو از تو باغچه برمیدارم و جفتشون رو میذارم تو لگن بزررگ حمام تا خوب خیس بخورن😅😂 ✅ اتو!مدت کوتاهی بعد از تولد علی اتوکردن از برنامه کاری خونه رسماً حذف شد.😅 لباس‌ها بعد از شستشو تو کمد آویزون میشدن به این امید که موقع استفاده اتو بشن،ولی هیچوقت این اتفاق نیفتاد!😅😆 تا اینکه چند روز پیش اتو جان هم به جمعمون اضافه شدن و علی برای اولین بار با این وسیله هیجان انگیز مواجه شد.😆😁 . ✅ بعد از مدت‌ها که میز خیاطی فقط برای گردگیری لمس میشد، نخ و سوزن و قیچی آوردم، به همسر هم گفتم هرچی دوخت و دوز داری بیار که این اتفاق سالی یه بار میفته.😅😂😆 ✅ بالاخره تونستم عقب ماندگی های دوره مطالعاتی رو جبران کنم و برسم به برنامه.😍 ✅ با محمد کاردستی درست میکنیم،با آرد خمیر درست میکنم و محمد و علی رو تا مدتی سر کار میذارم😅. «نقاشی بازی» و «نقاشی قصه» هم تو برنامه هست. آقای همسر نصف روز مطالعه و کلاس مجازی و ... باقی روز کارهای عقب مونده خونه.😊😉 از شخم زدن باغچه و کاشت سبزی و نهال تا ساخت پل معلق برا پسرا!!😅😂 تعمیر وسایل خراب و اصلاح اسباب بازی ها و... خلاصه این ویروس منحوس! برای خانواده ما که دستاورد های زیادی داشت😅... خدا انشاءالله رفتگان رو هم بیامرزه😔 و آرامش به قلب بازمانده ها هدیه بده.❤ امیدوارم برای کشورمون هم منشأ خیرات زیادی باشه.🙏 . ۹۱ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
چند روز قبل از شروع ماجراهای کرونایی، سالگرد ازدواجمون بود.💑 کلی عذاب وجدان و تردید داشتم که زهرا رو بذاریم خونه مادرشوهر و یه تفریح دو نفره داشته باشیم یا نه؟!🤔🙁 آخه چه کاریه؟!😒 بچه‌ی طفلکی اذیت می‌شه، مامانشم از دوری بچه اذیت می‌شه، مادربزرگ پدربزرگم که حتما اذیت می‌شن.😖 آخه واجبه؟! بله واجب‌تر از نون شبه!😏 همسر ۷ صبح می‌زنن بیرون و خیلی تلاش کنن ۸:۳۰ شب می‌رسن خونه.🧔🏻💼 ۱۰:۳۰ هم از فرط خستگی همگی بیهوش می‌شیم.💤 می‌مونه ۲ ساعت ناقابل که با حضور بچه یک جمله رو هم نمی‌شه کامل ادا کرد⁦.⁦⁦🤦🏻‍♀️⁩⁦🤦🏻‍♂️⁩ اگه شما وضعیت بهتری دارین، احتمالا فقط یه بچه دارین که اونم هنوز قنداقیه.😁 یا بچه‌‌های آرومی دارین که ساعت‌ها یه گوشه می‌شینن و خودشون بازی می‌کنن که این‌‌ها گونه‌هایی کمیاب از موجودات زنده هستن.😂 در نهایت احساسِ نیاز به داشتنِ با همسر به منظور و پیوند ، بر عذاب وجدان و دلتنگی برای بچه غلبه کرد و بعد از چندین ماه (که در فراغت کامل و با آسودگی، چند کلامی با همسر هم کلام نشده بودیم) توکل بر خدا، رفتیم یه رستوران خلوت و یه گوشه دنج یکی دو ساعت فقط حرف زدیم⁦.🧕🏻⁩💬🧔🏻 توی این یک سال و نیمی که از تولد زهرا می‌گذره، این سومین بار بود که برای تفریح دو نفره برنامه ریزی می‌کردیم. که میانگین می‌شه ۶ ماه یک بار! به نظرم جا داشت بیشتر هم بشه.🤔⁦⁦👌🏻⁩ آینده و برنامه‌هامون 💭، کارهایی که این روزا هر کدوم مشغولشیم، روزمرگی‌هامون و خلاصه هرچه دل تنگمان خواست رو تند و تند وسط لقمه‌های غذا تقدیم هم کردیم.🍕🎁 البته این وسط غرایز مادری هم دست بردار نبودن،😪 با اینکه تلاشمو می‌کردم تا شش دنگ حواسم پیش همسر باشه و از فرصت پیش اومده نهایت لذت و استفاده رو ببریم،😊 ولی دو سه دنگم در رفت و آمد بین خونه‌ی مادرشوهر و رستوران بود؛ ای وای الان نگه ماما، گرسنه نباشه، خوابش نگرفته باشه، نکنه گریه کنه خبرمون نکنن!😒 بعد از ۲-۳ ساعت تجدید قوا و تجدید بیعت که برگشتیم، انتظار داشتم طور، تا درو باز می‌کنیم من زانو بزنم و زهرا ماما ماما گویان بدوه طرفم⁦🏃🏻‍♀️⁩ 😎 هم دیگه رو سفت بغل کنیم و من بفهمم چقدر به بچه‌م سخت گذشته و دلتنگم بوده. 🥰😥 اما زهرا همون‌جور که مشغول بازی بود با دیدنمون یه لبخند خیلی شیک زد😌 و سریع برگشت به بازیش 🧸🧩 انگار این وقت اختصاصی برای همه لازم بود؛ هم برای من و همسر، هم برای زهرا و مادربزرگ و پدر‌بزرگ.😉 ۹۲ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
سلام دوستان😊 تعدادی از مخاطبین عزیزمون، از ما سوال می‌پرسیدن، که این دوره‌های مجازی که در پست‌هامون
سلام دوستان😀 🔅تعدادی از شما، درمورد نحوه‌ی ثبت‌نام، در دوره‌های مختلف سامانه مجازی کرامت، سوال پرسیده بودید. ✅ این آدرس سایتشونه و دوره‌ها در اون اطلاع‌رسانی می‌شن. http://elearning.karamatnama.com @karamatnamair می‌تونید در پیام‌رسان بله، از این آیدی هم اطلاعات دقیق‌تر رو بپرسید: @tarbiat_amin
سلام به همه مامان های شریف ایران زمین و همراهان عزیز😊 ✨جمعی از دوستان ما در دانشگاه تهران، قدمی برداشتن در راه تسهیل درس خوندن مامان‌ها در دانشگاه 💎 از طریق خبرگزاری فارس، مطالبه‌ای رو از مسئولین ترتیب دادن مبنی بر تاسیس مهد داخل دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها😍 برای مامان‌های دانشجو و نی‌نی‌هاشون 😍، تا ساعت‌هایی که مامان کلاس داره، نی‌نی فقط چند متر باهاش فاصله داشته باشه 🤩 ✅ به جریان افتادن این مطالبه، نیاز به همت همگانی ماها داره ☘ لطفا تک‌تک‌تون به لینک زیر برید، و اگه با متن مطالبه موافق بودین، حمایت کنید. 👌🏻 هرچه تعداد حمایت‌ها بیشتر بشه، این موضوع، با قدرت بیشتری پیگیری می‌شه💪🏻 ❇️ برای حمایت کردن بعد از داخل شدن به لینک و وارد کردن اسم و شماره و کدی که به موبایلتون پیامک میشه📱، دکمه حمایت از طرح رو بفشارید.🙂 ☘☘☘ 🌐 https://my.farsnews.ir/c/18983
✨بسم الله النور✨ 🔷دوستانی که دنبال نکات تربیتی ناب برا فرزندشون👶 هستن وارد این کانال 🔻🔻🔻بشن💯 💎 احادیث تربیت دینی 💞 راهکارهای و جدید پرورش فرزند صالح 🌻 طب اسلامی کودکان 📚 یادداشتهای تربیتی از ، ، و ... 👌بی تعارف، کارش تو این زمینه عالیه و حرف نداره...👇 💌 http://eitaa.com/joinchat/2949054464Cf6a6ec1f40
یه کم مستقل شده بود و کمتر بغل می‌خواست.😉 هر کتابی جلوش باز می‌شد، انگار براش حکم یه خوراکی خوشمزه رو داشت.📖🍪 عاقل‌تر که شد متوجه شد کتابای من خوردنی نیستن؛ بلکه دفتر نقاشین و باید تمام صفحاتش پر بشن.😐😂🖍 خلاصه که نمی‌شد خیلی در حضور حسین آقا مطالعه عمیق کرد.😅 باید دنبال یه جایگزین می‌گشتم.🤔👌🏻 بهترین راهکار این بود که یکی بچه رو سرگرم کنه تا به درس و کارم برسم،😍 که همیشه عملی نبود.😂 مهدکودک هم اصلا نمی‌پسندیدم. پس دفتر برنامه‌ریزی رو برداشتم📝 و تمام درس‌ها و تحقیقایی که باید انجام می‌دادم رو از سیر تا پیاز نوشتم. زمان‌های خالیم شامل دو ساعت خواب روز حسین بود⏰ و خواب شبش.😴 تصمیم گرفتم کارهای خونه رو توی بیداریش انجام بدم که وقتی می‌خوابید کاری غیر از درس برام نمونه.😏😁 بعضیا ممکنه فکر کنن این راهکار، یعنی مادر تمام حواسش به کارش باشه و بچه رو فراموش کنه! که باید بگم سخت در اشتباهن.😆 و اما طرز اعجاب‌آور ترکیب کارِ خونه با بیداری و بازی بچه: ✅ ابتدا طفل را سیر می‌کنم،😋 ✅ از وضع پوشک وی اطمینان حاصل می‌کنم،😜 ✅ سپس با آوردن یه بازی سرگرم‌کننده به آشپزخونه، بازی رو شروع می‌کنیم.🚙⚾🎎 وقتی سرگرم بازی شد، ازش جدا می‌شم و هم‌زمان با کردن بهش، حرف زدن و شعر خوندن باهاش، به آشپزی، ظرف شستن و بقیه کارهای آشپزخونه می‌پردازم.😄 اگر وسط کارها دوباره خواست تا باهاش بازی کنم، برحسب کاری که دارم انجام می‌دم، اونو هم می‌کنم؛😲 مثلا موقع آشپزی، چند تا سبد، قابلمه و قاشق پلاستیکی در اختیارش می‌ذارم تا تو آشپزی کمک کنه. (توی خیالش البته😄) یا توی کابینت‌های پایین، ظرف پلاستیکی و اسباب‌بازی می‌چینم تا باهاشون بازی کنه. بهش طی و دستمال می‌دم تا کف آشپزخونه رو مثل من طی بکشه.😉 یا مثلا در ماشین لباسشویی رو باز میذارم و اونم که عشق ماشین لباسشوییه، می‌ره هرچی براش جالبه می‌ندازه توش.🐰🥎🧥🥿 ✔ و البته توجه کردن بهش، حرف زدن و مواظبت از دور، رو فراموش نمی‌کنم.👌🏻 حتی گاهی کارو رها می‌کنم و بی‌توجه به اینکه چقدر وقفه وسط کار بیفته، بازیش رو دنبال می‌کنم.😄 تا اینکه خودش خسته می‌شه و وقت طلایی خواب او و مطالعه‌ی من از راه می‌رسه.😍😎 نوش جوون😋📚 پ.ن: البته دلیل اصلیم، برای عدم مطالعه در حضور بچه، اینه که بچه توجه مادر رو می‌خواد و اگه مادر مدام حواسش جای دیگه باشه براش ناراحت کننده ست. چه سرگرم گوشی باشه📱 چه مطالعه و پژوهش علمی🙇🏻‍♀ ۹۶_دانشگاه_قم 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
اولین فرزندم ۶ سال و نیم پیش، تو دوران دانشجویی👩🏻‍🎓، وقتی که هنوز حدود ۱ سال از درسم باقی مونده بود، به دنیا اومد.💕👼🏻 دانشجوی پزشکی بودم و دوره‌ی اینترنی رو توی بیمارستان می‌گذروندم🏨 ۹ ماه اول دوره رو باردار بودم. و بعد گل دخترم، به دنیا اومد.😍 تا ۷ ماهگی دخترم، گرفتم.🤱🏻 و بعد از اون، دوران سختی شروع شد...😥 روز اول جدایی سخت‌ترین روز بود، برای من و کودکی هفت ماهه، که قبل از این همیشه با من بوده.😥 چه می‌شد کرد؟! اینم بخشی از من بود؛ نه می‌شد بگیم هیچ زنی پزشک نشه، و نه بگیم هیچ پزشکی مادر نشه... فقط باید رو از خدا می‌خواستم.💖 مگه می‌شد برای بچه (و خودم) آسیب نداشته باشه؟!😔 ولی مطمئن بودم خدا حتما جبران می‌کنه.💗 به جای فکر کردن به بودن، به خودم فکر می‌کردم...✨ و به جای اینکه نقش خودمو، پررنگ ببینم، لطف خدام رو می‌دیدم.✨ خودم و بچه و زندگی و همسر رو سپردم به خود .🤲🏻 و گفتم خدایا من به خاطر وظیفه‌ی اجتماعی، دارم می‌رم سراغ این کار، بی زحمت خودت هوای همه‌مونو داشته باش.🤲🏻😌❤ و ادامه‌ی اینترنی رو با قوت، شروع کردم.💪🏻 روزها بیمارستان، و ۷-۶ بار در ماه هم، کشیک شب🌃 دوره رو باید توی سه چهار تا بیمارستان می‌گذروندم.🏥🏨 یکی دقیقا شرق تهران، یکی غرب، و دوتا مرکز، از طرفی خونه‌ی خودمونم تهران نبود.🥶 از اونجایی که رفت و آمد خیلی سخت می‌شد، پدرشوهر و مادر شوهر مهربانم، یه خونه در تهران برای ما، اجاره کردن.🏬😃😃 خودشونم گاهی برای کمک دادن به ما 😊 و نگه داشتن بچه،👶🏻 می‌اومدن پیش ما.😀 بیشتر اون مدت ۹ ماه رو مهمون ما بودن؛ یعنی در واقع ما مهمون اونا بودیم.😆 خیلی از کارهای خونه و حتی آشپزی اینا رو هم، مادرشوهرم انجام می‌دادن.🍛🍲 خدا رحمتشون کنه...❤️ وقتی می رفتم بیمارستان، گاهی وقت‌ها مادرشوهرم دخترم رو نگه می‌داشتن؛ و گاهی با خودم می‌بردم مهدکودک بیمارستان.👶🏻👩🏻‍⚕ دخترم تو کریر و خودم مشغول رانندگی،😉 تا ظهر اونجا بودیم و بعد برمی‌گشتیم خونه.🚗😊 بین کارهای بخش‌، سریع می‌رفتم بهش سر می‌زدم و شیر می‌دادم.💖 سخت‌تر از ساعات کار روز، کشیک‌های شبم بود...🤨 ۸۶ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
در ماه، ۶-۷ بار، کشیک شب داشتم. مهد بیمارستان فقط تا بعد از ظهر باز بود و نمی‌تونستم دخترم رو شب‌ها، تو بیمارستان نگه دارم. تا عصر اونجا بود و غروب باباش میومد و می‌برد خونه💔 خیلی سخت بود😫 خیلی...😢 حس نبودن یک بخش از وجود💔 البته گاهی اونقدر شدید مشغول کار بیمارها می‌شدم، که کلا یادم می‌رفت. تو بخش اطفال، خیلی سخت‌تر می‌گذشت؛🥺 دیدن بچه‌هایی اندازه بچه خودت، که باید بستری‌شون کنی و نگاه‌های دردناکشونو ببینی😟 تو بخش زنان هم، وقتی که نوزادی متولد می‌شد، دلم غنج می‌رفت و حساااابی تنگ می‌شد برای دخترم!💕💕 تو کشیک‌ها بعضی شب‌ها، پدرش دخترم رو برای شیر خوردن، می‌آورد بیمارستان، و بعد برمی‌گردوند🧔🏻👶🏻🚙 اما بیشتر شب‌ها، خودم، در زمان مخصوص استراحت، (که آف بودیم و بقیه همکارام صاف میرفتن تو تختخواب، 🛌 تا خستگی چند ساعت کار رو بیرون کنن)، می‌اومدم خونه. یه ساعتی پیشش بودم💕 و شیر می‌دادم و می‌بوسیدم😚 و نوازش میکردم و دوباره برمی‌گشتم.🚙🌃 خونمون به لحاظ جغرافیایی به بیمارستان‌ها اصلا نزدیک نبود، ولی خوش مسیر بود😃 خودم باورم نمي‌شد که تا چه حد این خونه، به سه چهار تا بیمارستان، چه این سر شهر، و چه اون سر شهر نزدیکه!😍 حس معجزه داشتم😄 مخصوصا که با خلوتی نصف شب خیابونا، سریع می‌رسیدم خونه پیش دخترم،🤗 و برعکس بیمارستان، سرکارم.😊 عوض این همه سختی، برخلاف درسای مهندسی، تکلیف و پروژه نداشتیم، و البته باید خودمون حسابی می‌خوندیم و درسامونو مرور می‌کردیم📚 برا همین، مشغولیتم تو خونه، خوندن رفرنس و جزوه و هندبوک‌ها بود.📖 که البته اکثر مواقع، تو بیمارستان، تو ساعتهایی که وقتم خالی بود، یا زمان‌های استراحتم، می‌خوندم.😌 گاهی هم تو خونه، با سختی زیاد، و در حالی‌که بچه داره پاره و مچاله‌اش می‌کنه😅 دوره‌ی اینترنی، و درواقع پزشکی عمومی م که تموم شد، طرحم توی مناطق محروم شروع شد.⛺ به مدت۹ ماه، با دختر دوساله‌م، و در حالی‌که طبق برنامه خودم، بعدی رو باردار بودم، در یکی از روستاهای جنوب کشور.👩‍⚕️ بدون همسرم😣 تنهای تنها.... روستایی که گاز که نداشت، حتی آب لوله‌کشی هم نداشت.😲 و تا هکتارها اطراف پانسیونم، مزرعه بود و مزرعه... 🌱🌱😩 داستان اون روزها مفصله. تصمیم دارم ان‌شاء‌الله در صفحه شخصی خودم، به مرور، داستان اون روزها رو بذارم...✍️ گذشت و دختر دومم هم، به دنیا اومد.💖 الحمدلله ۹ ماه مرخصی زایمان داشتم و رفتم خونه.🏡 بعدش چیز زیادی از طرحم نموند و به خوبی و سلامت (و البته سختی خاص خودش😅) تمام شد... پ.ن: صفحه خانم دکتر در اینستا: @dr.mother8 در بله: @hejrat_kon ۸۶ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
بعد از اتمام طرحم تو مناطق محروم، برگشتم خونه.☺️🏘 برای مدتی طبابت و سرکار رفتن حضوری🥼 رو کنار گذاشتم. البته سه چهار ماهی، پنجشنبه جمعه‌ها برای دل خودم و افزایش تجربه، کار می‌کردم.☺️ دوست داشتم چند سالی رو برای بچه‌ها وقت بذارم و روی اون‌‌ها سرمایه گذاری کنم.😌🥰 ۲.۵ سال بعد تولد دختر دومم، با برنامه‌ریزی و تصمیم قبلی، پسرم هم به دنیا اومد.👶🏻 اضافه شدن فرزند سوم به خانواده راحت‌تر از اضافه شدن فرزند دوم بود.🤩 دوتای قبلی بیشتر با هم بودن🤼‍♀️ و لازم نبود من ، هم حامی و سرگرم‌کننده فرزند قبلی👧🏻 باشم، هم مشغول رسیدگی به نوزاد.👼🏻 دختر بزرگ پنج ساله‌م خیلی کمک حال بود،👩🏻 هم تو کارهای دختر دوم؛👧🏻 مثل آب و خوراکی دادن،🥣🥛 سرگرم کردن،🧩 و کاهش حساسیت و حسادت،☺️ هم کارهای نوزاد؛👼🏻 مثل آوردن پوشک و لباس،👕👖 سرگرم کردنش برای نماز،😚 و خندوندن و بازی کردن🤸 الان که دیگه پسرم ۱.۵ سالش شده، سه تایی با هم سرگرمن.😎😃 تماشای بازی‌ها و خنده‌هاشون فوق‌العاده انرژی بخشه.🥰 ، گریه، جیغ و کتک کاری هم دارن؛ اما همین‌ها رو هم من می‌دونم👌🏻 که توش یه سری مهارت‌های خاص به دست میاد، مثلا پسرم تو همین سن، ماشاالله چنان یاد گرفته حق خودش رو بگیره که نگو.😄 در این روزها، سه تا فرشته‌م🥰 و در بهشت خونه با اون‌ها وقت می‌گذرونم. به علاوه‌، فعالیت‌های اجتماعی منظم هم دارم👌🏻 و البته مرور درس‌ها📚 (یک پزشک هیچ وقت نمی‌تونه درس خوندن رو کنار بذاره😅) و ده‌ها مشاوره مجازی پزشکی در روز.☺️ این چندماه اخیر، آخر هفته‌ها که همسرم خونه هستن و می‌تونن بچه‌ها رو نگه دارن، رو می‌گذرونم.🌱 چند هفته‌ای هم هست که شروع کردم برای (تخصصی پزشکی) بخونم.📚 البته برای اهل فن، شبیه شوخیه😄 به امسال امیدی ندارم، ان‌شاءالله سال آینده😃 احتمالا از یکی دو ماه دیگه، کارم رو در یکی دوتا هم شروع می‌کنم.👩🏻‍⚕🏥 ساعتش محدوده و زیاد از بچه‌هام دور نمی‌شم.😊😍 برای این ساعت‌ها احتمالا از یک کمک بگیرم. با تعداد فرزند زیاد، به نظرم داشتن پرستار راه حل بهتری نسبت به مهدکودکه. به گذشته‌م که نگاه می‌کنم، می‌بینم تا الان طبق برنامه‌ها و اهدافم پیش رفتم،📝💪🏻 و مادری هم بخشی از منه😌👼🏻🏆 زندگیم رو برای فرزندآوری متوقف نکردم، بلکه بچه‌دار شدن بخشی از برنامه من بوده، درست در مسیری که برای و متصورم. بگذریم که خودم تا چه حد با بچه ها بزرگ شدم و رشد کردم.🤩 و ان‌شاءالله با دو سه تای بعدی، رشد بیشتری رو تجربه کنم.😍☺️ ۸۶ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
پدر شوهرم دوست داشتن بیشتر پیششون بمونیم.🤩 چندین بار گفتن بمونید همینجا کاراتونو انجام بدید.😔 و هر بار همسر گفتن نمی‌شه؛ زودتر بریم خونه تا ساعت خواب زهراست ما هم به کارامون برسیم. از صبحش برای این زمان ریخته بودیم.🗒✏ سوار ماشین شدیم،🚙 امروز دادی همسر جان؟😊 بله صبح دادم.🙂 هم‌زمان با بستن رو بلند خوندیم تا دخترک با این مناسک آشنا بشه.😅 زهرا غر می‌زد و می‌خواست بیاد بغلم ولی چون می‌دونستم تا راه بیفتیم از فرط خستگی خوابش می‌بره😴، به غر زدنش توجه نکردم و رفت توی . چند دقیقه‌ای گذشت و وارد تونل زیرگذر شدیم، سرم توی گوشی بود که یهو🤳🏻 - بوووممممم😳 ماشین دور خودش می‌چرخید و با سرعت روی آسفالت کشیده می‌شد.😨 از شدت تکون‌ها چشمم درست نمی‌دید😣 و با اینکه حواسم پیش زهرا بود ولی کنترل دست و سرم رو نداشتم که سر برگردونم و ببینم تو چه وضعیتیه.🥺😢 گیج بودم که چی شده؟🤷🏻‍♀ چی می‌شه؟ قراره چپ کنیم یا چه اتفاق دیگه‌ای در انتظارمونه؟ دختر و همسرم در چه حالین؟😟 بلاخره این چند ثانیه‌ی کوتاه اما طولانی تموم شد و ماشین ایستاد.⛔ خداروشکر همه سالمن؟😧🤲🏻 زهرا الحمدلله توی صندلیش بود، فقط یه کم همراه صندلی جا‌به‌جا شده بود و متحیر از خواب پریده بود.🙄😒 از ماشین پیاده شدیم؛ ۳۰ لیتر 😅 ریخته بود کفِ خیابون و ته مونده‌ش داشت با سرعت از باک تخلیه می‌شد، زهرا رو بغل کردم و از ماشین فاصله گرفتیم.😱 همسرم با آتش‌نشانی و پلیس تماس گرفتن و خداروشکر بدون صدمه جانی اما با آسیب مالی ماجرا تموم شد.🙏🏻 (نکنه منتظر بودین یهو همه چی منفجر بشه و ما هم بریم رو هوا؟!🤣🤪) حواشی ماجرا چند ساعتی طول کشید و زهرا همون‌جا خوابش برد و لحظه‌ای که رسیدیم خونه بیدار شد.👧🏻🤦🏻‍♀🤦🏻‍♂ ما موندیم و کارایی که براش برنامه‌ریزی کرده بودیم😅 و خستگی😪 و دخترکی که ساعت ۸ شب تازه از خواب عصرگاهیش بیدار شده😇 و البته خدایی که اَلرحَمَ الرّاحِمین بود ❤ و اجلی که فرا نرسیده بود...👻 همیشه وقتی هزاران اتفاق ریز و درشت توی زندگی می‌افته که در ظاهر برنامه‌ها به ریخته، دست خدا رو در و می‌بینم. (امیرالمومنین می‌فرمایند خدا را در ۳ چیز شناختم که دو تاش این‌هاست؛ فسخ کردن تصمیم‌های محکم و برهم زدن اراده‌ها👌🏻😅) این بار خدا خواسته بود واضح‌تر از همیشه خودش رو نشونم بده،🤔 شاید هم اجل معلقی بود که به واسطه‌ی صدقه و دعا رهامون کرد🙏🏻💰 یا شاید پدرشوهر از همه‌ی کارها مهم تر بود،🤔 یا گناهی که هزینه‌ی تعمیر ماشین بود،🤔 یا... خلاصه نفهمیدم دقیقا کدومش مد نظر خدا جون بود.🤔😄 اما یه چیز گنده‌‌تر که به چشم دیدم؛ این فرمونی که سفت چسبیدم بهش و تخت گاز می‌رم به سمت هدف‌هام (و البته خوب کاری هم می‌کنم)... ممکنه یهو دکمه استپ بازی رو بزنن‌ و از دستم در بره... اگه این اجل، حتمی بود، از اونایی بودم که می‌گن تو رو خدا یه مهلتی بدین برگردم دنیا چهارتا چیز بیاریم با خودم😪😢 (سوره منافقون آیه ۱۱) و جواب می‌گیرم فَادخُلوا اَبوابَ جَهنَّم فیها خالِدون 😰😭 (سوره نحل آیه ۲۹) یا ازونایی هستم که می‌رم پیش اون خوب خوبایی که دوسشون دارم؟🥰🤩 (سوره نساء آیه ۶۹) پ.ن : می‌دونم کنجکاو شدین که چی شده بود بلاخره... 😃 در چاه فاضلاب باز بود و گرفت به زیر ماشین، در فولادی و سنگین چاه، ۸۰ متر جلوتر از خود چاه پرت شد و احتمالا گیر کرده بوده زیر ماشین و بین چرخ‌ها که باک بنزین رو ترکونده بود، طوری که تمام ۳۰ لیتر تازه پر شده در ۵۰ متری که ما روی زمین کشیده شدیم به فنا رفت. و البته کوچک‌ترین جرقه‌ای می‌تونست ما رو هم به فنا بده😱 مشکلات دیگه‌ای از جمله کج شدن محور اتصال چرخ‌ها و سوراخ شدن اگزوز هم پیش اومد، از طرفی اگه فرمون از کنترل خارج شده بود چپ می‌کردیم یا می‌خوردیم تو در و دیوار تونل و اینکه خداروشکر عصر جمعه اونجا بسیار خلوت بود و هیچ ماشینی نبود تا باهاش برخورد کنیم.🙂 ۹۲ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
قبل از ازدواج همیشه یه خانواده👨‍👩‍👧‍👦 و زندگی پر از رو تصور می‌کردم.😇 اهل نماز جماعت، اهل هیئت ، قرآن روزانه ، مطالعه احکام و... یه روز به خودم اومدم و دیدم ۲ تا فسقلی وروجک👶🏻👦🏻 داریم که فرصت نفس کشیدنم ازمون گرفتن و زندگیمون بعضی از اونایی که تو تصورمون بود رو نداره...😒 احساس کردیم لازمه که بچه‌هامون با قرآن و... بیشتر انس داشته باشن، که طبیعتا هم باید از ما یاد می‌گرفتن.😊 این شد که یه قرار ساده گذاشتیم. برنامه روزانه تلاوت قرآن👌🏻 هرشب سعی می‌کنیم همه کنار هم بشینیم و ۲ صفحه قرآن در جمع خانواده بخونیم یه صفحه من و یه صفحه آقای پدر😉 حالا به نظرتون در چه حالتی؟😅 آنچه در تصور من هست👈🏻😌 خیلی مرتب و با ادب رو به قبله با رعایت قواعد تجویدی و صوت زیبای ترتیل و آنچه در واقعیت اتفاق میفته👈🏻😑 در حالی که یکی بغل منه👩‍👦 یکی بغل آقای همسر👨‍👧 شروع به تلاوت می‌کنیم، وسطش تغییر عقیده می‌دن و هردو میان بغل من، یکی کتاب قرآن رو می‌کشه که بده من بخونم اون یکی کتاب دعایی که دادیم دستش رو مچاله می‌کنه، یهو می‌بینی کتاب قرآن رو بستن📓 حالا بگرد پیدا کن کجا بودیم.🤦🏻‍♀ وسط هر صفحه هم باید فرصت بدیم گل پسر تلاوت کنه😉 (به زبون نی‌نی‌ها یه چیزایی می‌خونه) جدیدا دختری هم یاد گرفته و هم‌صدا می‌شه.😍 آخرش هم صلوات قرآنی می‌خونیم و به امام زمان سلام می‌دیم.😊 تازه تلاوت قرآنمون رو هم طعم‌دار کردیم،😋 بعدش همه با هم لواشک می‌خوریم😉 البته لواشک خونگی سالم.😝😋 البته اینا قدم‌های خیلی کوچیکی در معنوی کردن فضای خونه🏠 است... پ.ن۱: می‌شه قرآن رو وقتی خوند که فسقلی‌ها خواب😴 باشن ولی لطفش به اینه که ببینند و بشنوند و در فضا حضور داشته باشند. پ.ن۲: لواشک خوردن توی خونمون مخصوص بعد تلاوت قرآنه و این باعث شده تجربه‌ی شیرینی🍩🤔 (شایدم ترشی😝) از قرآن خوندن تو ذهن بچه‌ها باشه...😎 هر دفعه با کلی ذوق میان می‌شینن که قرآن بخونیم.😅 ۹۴ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
مطالبمونو دوست دارید؟😃 اگه آره، ما رو به دوستانتون هم معرفی کنید، و در گروه‌های دوستی‌تون ☺️ اگه دوستانی دارید که در ایتا نیستن، ما در اینستاگرام، و پیامرسان‌های بله و سروشم هستیم. 😉 با همین آیدی @madaran_sharif