🌹💐🌷💐🌹💐🌷💐🌹💐🌷💐🌹💐
#گزارش_زایمان1
#گزارش_زایمان2
#گزارش_زایمان3
#گزارش_زایمان4
#گزارش_زایمان5
#گزارش_زایمان6
#گزارش_زایمان7
#گزارش_زایمان8
#گزارش_زایمان9
#گزارش_زایمان10
#گزارش_زایمان11
#گزارش_زایمان12
#گزارش_زایمان13
#گزارش_زایمان14
#گزارش_زایمان15
#گزارش_زایمان16
#گزارش_زایمان17
#گزارش_زایمان18
#گزارش_زایمان19
#گزارش_زایمان20
#گزارش_زایمان21
#گزارش_زایمان22
#گزارش_زایمان23
#گزارش_زایمان24
#گزارش_زایمان25
#گزارش_زایمان26
#گزارش_زایمان27
#گزارش_زایمان28
#گزارش_زایمان30
#گزارش_زایمان31
#گزارش_زایمان32
#گزارش_زایمان33
#گزارش_زایمان34
#گزارش_زایمان35
#گزارش_زایمان36
#گزارش_زایمان37
#گزارش_زایمان38
#گزارش_زایمان39
#گزارش_زایمان40
#گزارش_زایمان41
#گزارش_زایمان42
#گزارش_زایمان43
#گزارش_زایمان44
#گزارش_زایمان45
#گزارش_زایمان46
#گزارش_زایمان47
#گزارش_زایمان48
#گزارش_زایمان49
#گزارش_زایمان50
#گزارش_زایمان51
#گزارش_زایمان52
#گزارش_زایمان53
#گزارش_زایمان54
#گزارش_زایمان55
#گزارش_زایمان56
#گزارش_زایمان57
#گزارش_زایمان58
#گزارش_زایمان59
#گزارش_زایمان60
#گزارش_زایمان61
#گزارش_زایمان62
#گزارش_زایمان63
#گزارش_زایمان64
#گزارش_زایمان65
#گزارش_زایمان66
#گزارش_زایمان67
#گزارش_زایمان68
#گزارش_زایمان69
#گزارش_زایمان70
#گزارش_زایمان71
#گزارش_زایمان72
#گزارش_زایمان73
#گزارش_زایمان74
#گزارش_زایمان75
#گزارش_زایمان76
#گزارش_زایمان77
#گزارش_زایمان78
#گزارش_زایمان79
#گزارش_زایمان80
#گزارش_زایمان81
#گزارش_زایمان82
#گزارش_زایمان83
#گزارش_زایمان84
#گزارش_زایمان85
#گزارش_زایمان86
#گزارش_زایمان87
#گزارش_زایمان87
#گزارش_زایمان88
#گزارش_زایمان89
#گزارش_زایمان90
#گزارش_زایمان91
#گزارش_زایمان92
#گزارش_زایمان93
#گزارش_زایمان94
#گزارش_زایمان95
#گزارش_زایمان96
#گزارش_زایمان97
#گزارش_زایمان98
#گزارش_زایمان99
#گزارش_زایمان100
#گزارش_زایمان101
#گزارش_زایمان102
#گزارش_زایمان103
#گزارش_زایمان104
#گزارش_زایمان105
#گزارش_زایمان106
#گزارش_زایمان107
#گزارش_زایمان108
#گزارش_زایمان109
#گزارش_زایمان110
#دلنوشته_مادران
#دلنوشته_زائو5
#دلنوشته_زائو8
#دلنوشته_زائو9
#دلنوشته_زائو10
#دلنوشته_زائو11
#دلنوشته_زائو12
#دلنوشته_زائو13
#دلنوشته_زائو14
#دلنوشته_زائو19
#دلنوشته_زائو20
#دلنوشته_زائو24
#دلنوشته_زائو29
#دلنوشته_زائو
#دلنوشته_مادر_باردار40
#دلنوشته_مادر_باردار5
#رُمّان_مسیح_پسر_مریم
#رُمان_محمدرسول
#رُمان_علی_فرزند_تبریز
#محمدجواد_فرزند_باغشهرنطنز
🌷💐🌹💐🌷💐🌹💐🌷💐🌹💐🌷💐
#گزارش_سقط1
#گزارش_سقط2
#گزارش_سقط3
#گزارش_سقط4
#گزارش_سقط5
#گزارش_زایمان
#گزارش_سقط
@MADARANE_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام
نرگس خانم ؛ تهران
ماشاالله لا قوه الا بالله العلی العظیم
#گزارش_زایمان22
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام
نمیدونم چجوری و کی با کانال و گروه مادرانه آشنا شدم
فقط یادمه انقدر تهوع داشتم و حالم بد بود که فقط از خدا میخاستم هر چه زودتر کمکم کنه
از هفته ۶ بارداریم تهوعم شروع شد و همینجوری زیاد میشد .
اوایل میتونستم تحمل کنم و قرص و آمپول استفاده نکنم ولی بعد از مدتی انقدر از صبح استفراغ میکردم که دیگه نیمه ی روز نفسم در نمیومد.
به اصرار همسرم و خانوادش هم به خاطر استفراغ شدید و هم ضعفی که داشتم سرم زدم . ولی چند روزی خوب بودم و دوباره حالم به شدت بدتر میشد و دوباره سرم میزدم
اینم بگم که انقدر ضعف داشتم که تا دستشویی هم نمیتونستم گاهی برم و وقتی حمام میرفتم نمیتونستم بایستم و نشسته بودم و حتی از اینکه دستم رو برای شستن سرم تکون بدم هم گاهی ناتوان بودم .
با اصرار فراوان من و دیدن وضعیتم خانم شریفی عزیز
قبول کردن که ویزیتم کنن و تقریبا از هفته ۱۲ تدابیر رو برام فرستادن
بعضی هاش خیلی برام سخت بود مثل پیاده روی چون حتی نمیتونستم گاهی بشینم . چه برسه پیاده روی کنم
ولی شروع کردم و هر جوری بود پیش میرفتم و واقعا از این رو به این رو شده بودم . انقدر خوب شده بودم که یادم رفت براشون انجام تدابیر رو بفرستم . دیگه خبری از تهوع و ضعف نداشتم. راحت به کارهام میرسیدم و چیزای مفیدی که باید تو بارداری استفاده کنم رو میخوردم ، به کارهای عبادی میرسیدم و خلاصه بارداری با آرامش کامل رو طی میکردم؛
البته طبق مطالب کانال هم پیش میرفتم که نیازی به داروهای شیمیایی پیدا نکنم و مشکل جدیدی پیش نیاد . الحمدلله هم به جای استفاده داروهای شیمیایی از طیبات استفاده کردم
تا هفته ۳۶ که به خانم شریفی پیام دادم برای تدابیر زایمان آسان . و ایشون تدابیر رو برام فرستادن و گزارش ها رو میدیدن و نظارت داشتن روی انجام تدابیر و با ویس و پیام راهنمایی میکردن من رو .
تو این مدت بیشتر از خودم من رو چک میکردن و پیام میدادن و چیزایی که فراموش میکردم یا کم انجام میدادم رو یادآوری میکردن . از هفته ۳۹ که پیشرفتی نداشتم تدابیرم رو زیاد کردن و ۱۰ تیر کمی ترشح داشتم که فرمودن یکی از شوهای زایمان هست و ورزش هام رو افزایش دادن ۱۱ تیر خونریزی پیدا کردم و با مشورت ایشون بیمارستان رفتم ،
منتها اونجا به خاطر خونریزی اجازه ورزش ندادن و تا فرداش نوار قلب بچه رو میگرفتن و من رو چک میکردن
البته این رو هم بگم که اونجا به خاطر اینکه پیشرفتی نداشت وضعیتم و خونریزی و اینکه یکبار ضربان قلب بچه پایین اومد میخاستن سزارین کنن من رو ولی خانم لباف اجازه ندادن و و با صبوری پیگیری میکردن وضعیتم رو
۱۲ تیر ساعت حدودا ۲ ظهر بعد از پارگی کیسه آب دردام شروع شد و شدتش هم بالا بود ، شروع کردم به ورزش روی توپ و کمی پیاده روی و اسکات ولی شدت دردم زیاد بود و به خودم هم میپیچیدم .
همسرم بعد از دیدن دردام شروع کرد کمرم رو (ساکرال) ماساژ دادن البته به صورت فشاری شدید .
در واقع درد زایمان با غمز نقاط فشاری دردجوری که داغ میشد پشتم و به شدت دردام کم شد . و هر زمان دردام شروع میشد همسرم دوباره تکرار میکرد و دردم میتونم بگم حداقل از ۴ به ۱ میرسید و قطع میشد و ساعت ۴ وقتی خواستن چکم کنن دیدن سر بچه داره میاد بیرون و سریعا منو خوابوندن و پاهام رو بستن و گفتن اصلا فشار نیار . خانم لباف رو سریع خبر کردن وهیچکس اونجا باورش نمیشد که انقدر سریع توی این مدت پیشرفت کنم .
خود خانم دکتر لباف همونجا لباساش رو عوض کرد و با یک فشار من نرگس ساعت ۱۶ و ۱۸ دقیقه تو دست خانم لباف بود .
اول خدا که همیشه و در همه ی لحظات با وجود گناهان و کم کاری ها نظر لطف و رحمتش روی سر ماست واین معجزه ها رو نشون ما میده
و بعد خانم شریفی عزیز و مومن که در تمام این مدت مادرانه و بیشتر پیگیر کارها بودن و با دقت و مهربونی نظارت داشتن روی من
اگر خداوند من رو با ایشون آشنا نکرده بود معلوم نبود از همون ابتدای بارداری چقدر آمپول و قرص و سرم و ... میخوردم و به جای آرامش فراوانی که داشتم ،
باید با درد و استرس و اضطراب و مواد شیمیایی فرزندم رو توی شکمم پرورش میدادم و
خدا رو شاکرم که تونستم با توکل بهش زایمان راحتی رو داشته باشم .
#گزارش_زایمان22
#گرهگشاییباتوکلخدا
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام