eitaa logo
مادرانه
8.9هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
62 فایل
وابسته به گروه مادرانه ؛ مادرانه حق کپی و بهره برداری با لینک کانال مجاز است. t.me/madarane_2 تلگرام عضویت و طرح پرسش در گروه مادرانه امکان پذیر است☟☟ https://eitaa.com/joinchat/2921267247Cb2f27698d8
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹💐🌷💐🌹💐🌷💐🌹💐🌷💐🌹💐 🌷💐🌹💐🌷💐🌹💐🌷💐🌹💐🌷💐 @MADARANE_1 ایتا t.me/madarane_2 تلگرام
ماشاءالله لاقوه الا بالله العلی العظیم ماشاءالله لاقوه الا بالله العلی العظیم ماشاءالله لاقوه الا بالله العلی العظیم محمدآقا قهرمان فارس فرزند سوم خانواده بالا رفتن پرچم طب اسلامی_ایرانی در زایمان وی‌بک2 با ضلالت محض عیدی جامانده از عید مبعث در شب اول ماه شعبان بر همه‌ی ولایتمداران و دوستداران طب اسلامی_ایرانی مبارک باد... @madarane_1    ایتا t.me/madarane_2   تلگرام
. بر همه دوستان و همراهان عزیز فرض‌است👇 چهار قل و ذکر ماشاءالله را برای این قهرمان کوچک تلاوت کرده و صدقه رفع بلا برای همه‌ی سربازان کوچک حضرت مهدی رد کنند.... قهرمان فارس ضمن بالا بردن پرچم طب اسلامی_ایرانی ♦️ثابت کرد دروغی به جهت سزارین مادر و جیب پر کردن برخی عزیزان‌ست🧐 ♦️ به کمک مادر قهرمان و پدر مهربانش ثابت کرد که از طب نوین بیزارست ♦️مادر قهرمان شهر به شهر با درد زایمان از طب یهود جست و بدنبال مامای طب اسلامی سختی های فراوانی را بجان خرید ♦️مادر مثل زدنی از پشت در اطاق عمل (با ضربان قلب جنین 90) فرار کرد🧐 ❌طب نوین و دست نشانده‌هایش با تلفن های مکرر پدر # را تهدید کردند😳 ❌حتی این دست نشانده های طب نوین با مراجعه به درب خانه ی آنها برای التماس به سزارین رفتند😳😳😳 🌹🌹 ولی این خانواده‌ی قهرمان پرور فرار را بر قرار ترجیح و راهی بیابان و شهر دیگری شدند؛ ♦️در شرایطی که زایمان در مسير و راهِ این مادر، خیلی دور نبود؛ ولی پدر دلاور آماده‌ی گرفتن زایمان بود.... ♦️ از خانواده‌ی وابسته‌ی مادری نیز روی خوش به جهت تولد طبیعی ندید ولی قهرمانانه با تلاش و ثبات قدم والدینش؛ ♦️♦️این را ثابت کرد که با خدا باش پادشاهی کن💪💪💪 بی خدا باش هر چه خواهی کن😞😞 🌺 تولد موفق دیگر بعد حدود ۵۰ ساعت بازشدن کیسه‌ی آب و ضربان قلب ۹۰ و تهدید به سزارین🌺 منتظر گزارش زایمان جالب و مهیج تولد با مهاجرت از فارس تا یزد در فرار از طب یهودی و ایادی دست نشانده‌اش باشید... 👇👇 مادران با قول گرفتن از پزشک، بیمارستان می‌روند و با تمام تلاش‌هایی که می‌کنند؛ سرخورده و پشیمان از طب یهود شده به منزل بر می‌گردند @madarane_1    ایتا t.me/madarane_2   تلگرام
بسم الله الرحمن الرحیم و خدایی که در این نزدیکیست هفته ۹ بارداری بود که به واسطه یکی از دوستانم با کانال و گروه مادرانه آشنا شدم اوایل کاملا تفریحی و تفننی در کانال جستجو می‌کردم به خاطر اینکه مدتی بود با طب اسلامی آشنا شده بودم همواره پیگیر مطالب کانال بودم اولین بار وقتی فیلم یکی از سزارین ها را در کانال مشاهده کردم به این نتیجه رسیدم که در اتاق عمل چه بلای بزرگی به سرم می آید و همین قضیه انگیزه ای شد تا در مورد زایمان طبیعی بعد از سزارین تحقیق کنم. همین طور که پیش می رفتم بیشتر از قبل به مطالب کانال تسلط پیدا می‌کردم و سعی می‌کردم و آنها را رعایت کنم. و مهمتر از همه گزارشهای زایمانی که در کانال میخواندم انرژی انگیزه بیشتری به من می‌داد تا بتوانم به این موضوع فکر کنم تمام دوران بارداری با خواندن گزارش‌های زایمان به انتها رسید هر بار که این گزارش‌ها را می‌خواندم انرژی منفی که از طرف اطرافیان به ما وارد می‌شد خنثی می‌شد هیچ وقت فکر نمی‌کردم که خودم روزی یکی از ترین گزارش ها را برای کانال ارسال کنم. بالاخره انتظار به سر رسید با رعایت دستورالعمل های کانال یک بارداری آرام به هفته ۳۶ رسید. و من به خانم شریفی برای تدابیر زایمان آسان پیام دادم یکی از اشتباهاتی که من کردم اعتماد به حرف دکتری بود که به من گفت اگر شرایط خوب پیش برود قبول می کنم زایمان وی بک تو را انجام دهم. دو هفته از انجام تدابیر زایمان آسان گذشته بود که شبها گهگاهی درد به سراغم می آمد اوایل با استراحت و گرم نگه داشتن دردها ساکت می شد تا اینکه یک شب که درد داشتم با تصور اینکه این درد ها هم ساکت خواهد شد دردها را تحمل می کردم تا اینکه ساعت ۴ بامداد سه شنبه کیسه آب پاره شد وقتی به خانم شریفی پیام دادم تدابیر جدید رو برام ارسال کردند و تا شب مرتب تحت نظر تدابیر را انجام می‌دادم روز اول بعد از پارگی کیسه آب دردهاخیلی زیاد نبود تا شب که دردها زیاد شد. با اینکه نفس گیری عمیق و ماساژ داشتم اما فاصله درد ها زود به زودبود تصور کردم دیگه به مراحل پایانی دردهای زایمانی رسیدم و به خانم شریفی پیام دادم؛ ساعت ۱۱ شب تا جواب دریافت کنم ما راهی بیمارستان شدیم. و شد آنچه نباید میشد🙄 وقتی گفتم که زایمان های قبلی من سزارین بوده و از ساعت ۴ صبح کیسه آب پاره شده پرسنل بیمارستان شروع کردند به دعوا کردن که چرا اینقدر دیر آمدی بچه در خطر است( دیگه بماند که به فهم و شعور من هم توهین کردندکه تحصیلات چیه و از این حرفها ) و همین الان باید به اتاق عمل بروی و سزارین کنی به من می گفتند کی به تو گفته که میتونی بعد از دوبار سزارین طبیعی زایمان کنیم وقتی میگفتم دکتر متخصص زنان گفته می تواند این فرصت را به تو بدهم؛ هیچکدامشان نمی‌پذیرفتند حتی خود متخصص زنان در آن ساعت پاسخ تلفنش را نداد و بعد از مدتی که زنگ زد وقتی گفتند شما به ایشون گفتید میتونه وی بک بکنه؟گفت چون نیامده زیر نظر خودم و زیر نظر من ورزش نکرده من نمی پذیرم که ویبک ایشون رو انجام بدم😔 که این هم بهانه‌اش بود چون اصلا نمی‌خواست این کار را بکند و گفت من اصلا سزارینش هم نمی‌کنم ... تمام عوامل اتاق عمل از دکتر بیهوشی، دکتر زنان که البته رزیدنت بود را خبر کردند ساعت یک نصف شب. همینجور که داشتند از جنین ضربان قلب می‌گرفتند گفتند افت ضربان دارد و ضربان از ۱۴۰ به ۹۰ رسیده طوری پرستار ها نگران و مضطرب بودند که این نگرانی و اضطراب شان من را به این نتیجه رساند که جان فرزندم از سزارین شدن مهمتر است پس برخلاف میل قلبی نامه رضایت سزارین را امضا کردم😏😏 @madarane_1    ایتا t.me/madarane_2   تلگرام
و من آماده اتاق عمل شدم و از اینکه تو اون لحظه ها داشتم تمام زحماتم رو بر باد رفته می‌دیدم بسیار غمگین بودم😢 غم زیادی داشتم اما فقط به امید اینکه دارم جان فرزندم را نجات میدهم تحمل می کردم و من در آستانه ورود به اتاق عمل بودم اما همچنان مردد☹️ در این لحظات فقط دوست داشتم همسرم کنارم باشد وبا او حرف بزنم. در همین لحظه ها همسرم یک بار دیگر گوشی را چک کرد و جواب خانوم شریفی را به من نشان داد؛ ❤️ فقط یک جمله کم و زیاد شدن جنین چیزی است همین جمله باعث شد که من از همه نگرانی ها رها شوم و از رفتن زیر تیغ جراحی منصرف💪 ♦️فقط دانستن همین مطلب که کم و زیاد شدن ضربان قلب جنین در شرایط پارگی کیسه آب یک امر طبیعی است؛ برای اتخاذ یک کافی بود و من همانجا گفتم من نمی خواهم سزارین بشوم💪💪 در این لحظات همراهی همسرم تنها من برای این تصمیم بود🎈🎈 ❌ من و همسرم در یک طرف و تمام کادر و عوامل بیمارستان در طرف دیگر. وقتی می خواستم برگردم به بخش پرستارها و ماماها بسیار از دستم عصبانی بودند😡 حالا که می خواستیم بر گردیم اجازه نمی دادند. می‌گفتن ما باید به همه بگیم 🙃 تا همه از بالا تا پایین اجازه ندهند ما ترخیص نمی کنیم🙃 🏃‍♀🏃‍♂ می‌اومدیم توی بخش رضایت نامه امضا می کردیم میرفتیم برای تسویه زنگ میزدن و میگفتن تسویه انجام نشه ترخیص نمی‌کنیم☹️ 🏃‍♂🏃‍♀ می اومدیم توی بخش با داد و بیداد و دعوا رضایت نامه امضا می کردیم وقتی برای تسویه حساب میرفتیم زنگ میزدن می گفتن از شیراز اجازه ترخیص نمیدن 🤷‍♂ از شیراز دوبار یه خانم زنگ زد مستقیماً با خودم حرف زد و رسماً به ما می‌گفت👇 ❌ تو هیچ حقی برای این که تصمیم بگیری سزارین نشی نداری.من بدون رضایت تو میبرمت اتاق عمل❌ 💪 منم گفتم من اگر بخوام سزارین بشم می خوام برم یه بیمارستان بهتر🏃‍♀ با این بهونه اونا گفتن به شرط اینکه از همین جا مستقیم بری یزد یا اصفهان اجازه میدیم بری🤔🙄 بعد از تمام شدن کار رضایتنامه و ترخیص هر چی التماس میکردم سوند و سرم رو ازم جدا کنند نمی کردند🙄 ⁉️ انگار هنوز منتظر بودن یه طوری بشه تا من برم اتاق عمل دیگه بماند که چند نفر از دکتر ها و متخصصین و رئیس بیمارستان و خدمه و .... چند دقیقه‌ای رو مغز من و همسرم کلی کار می کردند که من تن به عمل بدهم؛ 🧐حتی تهدید می کردند که اگر الان رفتید و فردا برگشتید دیگه کارتون رو راه نمی اندازیم😏 پس با این شرط که بریم یه بیمارستان بهتر بالاخره از دم در اتاق عمل کردیم و به خونه اومدیم🤗😇 ❌از ساعت یک نیمه شب تا ساعت سه درگیر این ماجرا بودیم❌ که ما حتما به یک بیمارستان مجهز در شهر بزرگی مراجعه می کنیم... اما ما اعتنایی نکردیم. به خاطر نگرانی ای که از طرف کادر درمان برای ما ایجاد شده بود می خواستیم بریم درمانگاه نزدیک خونه برای چک کردن ضربان جنین که دیدیم👇👇 😳 اونها خودشون برای رصد ما زنگ زدند😳 فهمیدیم درمانگاه محل هم تو تیم ما نیست☹️ همسرم از خونه رفت بیرون تا عسل بگیره و بیاد که دید دو نفر از کارکنان مرکز بهداشت محل پشت در خونه ایستاده بودند و ایشون رو دیدند 😱😳😱😳😱😳😱😳😱😳😱😳😱😳😱😳😱 و وقتی زنگ در خونه رو زدن دیگه چاره ای نبود جز باز کردن در. و اینجا هم کلی حرف و حدیث و سر و صدا👺👹 👺 در آخر قرار شد برویم به مرکز بهداشت محل و ضربان قلب جنین را بررسی کنیم وقتی که رفتیم ضربان قلب جنین خوب بود🤲 از حق در نرویم کارکنان مرکز بهداشت که از آشنایان و دوستان بودند کمی مهربانانه با ما برخورد می‌کردند🤝 @madarane_1    ایتا t.me/madarane_2   تلگرام
و گفتند اگر نمی‌خواهید سزارین شوید حتما بروید به یک شهر دیگر که ما هم پذیرفتیم. در همین حال تصمیممان را به خانم شریفی اعلام کردیم.ایشان هم ضمن توصیه به استفاده از ، نظرشان با ما موافق بود اما از طرفی مطمئن بودیم در شهرهای دیگر هم هیچ بیمارستانی حاضر به پذیرفتن زایمان وی بک برای من که کیسه آبم باز شده نخواهد بود😔 خانم شریفی به من گفتند در صورت تمایل خودتون و همسر با ماما جهت زایمان در منزل هماهنگ می‌کنند... ما که باید در لحظه تصمیم می‌گرفتیم که به یک شهر دیگر برویم یا منتظر هماهنگی بمانیم؛ النهایه تصمیم گرفتیم که به یزد برویم دقیقاً زمانی که به یزد رسیدیم ماما در شهر دیگری هماهنگ شد😳😳 در یزد به خانه یکی از اقوام رفتیم آنها با دیدن شرایط من سریع اقدام کردند برای نوبت گیری از مراکز درمانی جهت زایمان🧐 و ما مجبور شدیم همه ماجرا را برای آنها توضیح دهیم و اینکه در هر صورت مراجعه به مراکز درمانی مساوی است با سزارین😡 همانجا قبل از هر چیز با ماما صحبت کردیم ایشان که بسیار مهربان و دلسوز بودند با آغوشی باز از ما خواستند که به شهرشان برویم چون خودشان چند زائو در آن شهر زیرنظر داشتند💪 علیرغم امکانات لازم که ایشان برای ما فراهم کرده بود؛ اما همسرم دیگر نمی توانست رانندگی کند و بسیار خسته بود🤨 در این حین همچنان خانم شریفی به دنبال یک ماما در یزد بودند🤔 👈 به توصیه‌ی ماما برای بررسی شرایط و اینکه بدانیم که زایمان نزدیک است یا خیر به یک درمانگاه مراجعه کردیم؛ و در درمانگاه نیز همان برخورد با ما انجام شد که در مراکز درمانی قبل انجام شده بود😬 اما این بار ما گفتیم باشه فقط برای جلوگیری از بحث و جدل🤐 اما رفتیم در منزل در حالی که آنها برای ما نامه در بیمارستان را نوشته بودند🤧🤧 با شروع دردهای زیاد که مانع از استراحت شب می شد و تماس با ماما، ایشان تصمیم گرفتند که به شهر ما بیایند.. برخورد انسان دوستانه، مهربانانه و مخلصانه ماما همه را متعجب کرده بود❤️ که ابراز می‌کردند: قصد ما چیزی جز خدمت به یک مادر باردار نیست🌹 جاری (هم عروس) من در این مدت خیلی به من کمک کرد تا دردها را تحمل کنم؛ همسر و جاری عزیزم مرتب مرا ماساژ می دادند تا اینکه ماما ساعت ۴ بامداد به محل سکونت ما رسید؛ وقتی ماما رسیدند من ۵ فینگر بودم و ضربان قلب بچه نیز خوب بود😘 و من همچنان باید دردها را تحمل می کردم💪 از اینجا به بعد فضای خانه عوض شد😇 مراقبت‌های مهربانانه ماماهای عزیز شروع شد تهیه ، ، 🍳🍗🍯☕️ وقتی این شرایط را می‌دیدم یاد آرزوهایی که در دوران بارداری کرده بودم می افتادم وقتی در دوران بارداری گزارشات زایمان را می‌خواندم😴 ... که ماماها کاچی، کباب اسفند در منزل به راه می انداختند صوت قرآن پخش می‌کردند با خودم می‌گفتم خوش به حال این مادرها که چنین فضایی برایشان فراهم شده🤔 ای کاش من هم چنین شرایطی داشتم؛ باورم نمی شد که ای کاش های قلبم را برایم محقق کرده است و 👌همه چیز دقیقا مانند همان هایی بود که در گزارش های زایمان های قبلی خوانده بودم.. من واقعاً تصور این که چنین چیزی برای من اتفاق بیفتد را هم نداشتم🤗 اصلا مطرح کردنش را هم به صلاح نمی دیدم چون می دانستم که همسرم موافقت نخواهد کرد☹️ اما خداوند وقایع را طوری کنار هم چید که همه چیز همان جور شد که در آرزوی من بود... در این لحظه ها خدا را در نزدیک خودم می‌دیدم🙏 ❤️ که خدا چگونه مرا دیده و صدایم را شنیده و تک تک آرزوهایم را محقق کرده طوری که حتی همسرم هم از این وقایع متحیر شده🙄 از ساعت ۱۰ صبح شرایط زایمان فراهم شده بود و من باید زایمان می‌کردم 💪 🍃ماما به من می گفت زایمان آسانی خواهی داشت. در شرایط سخت زایمان اذان گفتن و نماز خواندن ماما آرامش خاصی در محیط پراکنده می‌کرد و به ما دلگرمی می‌داد... همسرم ماما و دستیارشون به من کمک می کردند تا زایمان کنم؛ من هم به امید این که تا چند دقیقه دیگر فرزندم را در بغل می‌گیرم تمام تلاشم را می کردم با تمام توان سعی می‌کردم توصیه‌های ماما را اجرا کنم؛ خیلی تلاش می‌کردم؛ خیلی خدا را صدا زدم😭 تلاشهای من خیلی زیاد بود اما.....😢 دیگر شرایط طوری بود که به خسته شدن خودم اصلا فکر نمی کردم؛ همه تلاشم را با تمام توان به کار می‌گرفتم تا فرزندم به دنیا بیاید😔 حس می‌کردم قدرت و نیروی خاصی در من متبلور شده 💪 مهم نبود که نفس کم بیاورم یا نه.... @madarane_1    ایتا t.me/madarane_2   تلگرام
همه تلاشم را کردم و بعد از حدود ۲ ساعت بالاخره فرزندم متولد شد😍 ❤️🐣❤️🐣❤️🐣❤️🐣❤️🐣❤️🐣❤️🐣❤️🐣❤️ لحظه وصف ناپذیری بود؛ در آن لحظه فقط از خدای مهربان تشکر می‌کردم‌ که همه وقایع را به دست قدرت خویش در کنار هم مقدر کرد و من و همسرم در تمام مدت طبق امر الهی پیش می رفتیم🌹 هر بار که تصمیمی گرفتیم می‌دانستیم چون به خدا توکل کردیم؛ هدایت با خود اوست😢 قشنگ ترین و به یاد ماندنی ترین خاطره زندگی‌ام تولد فرزند سوم بود ❤️🐣❤️ با اینکه دو بار قبل از آن مادر شده بودم؛ اما این بار با همیشه فرق می‌کرد 🌷این بار تا آخرین لحظه همسرم کنارم بود 🌷 این بار بعد از به دنیا آمدن فرزندم من شدم🎈🎈 🌷 این بار بعد از به دنیا آمدن فرزندم نداشتم؛ درد آزار دهنده زخم 🌷 این بار وقتی که فرزندم گریه می‌کرد؛ خودم او را می‌دیدم 🌷این بار این فرزندم‌ بود که مسیر را برای به دنیا آوردن فرزندان دیگر برایم راحت‌تر می کرد فرزندانی که باید به دنیا بیایند و یاریگر امام زمانمان باشند؛ برای تحقق یافتن امر ولی فقیه🍃 ما مادرها باید تمام تلاشمان را در رسیدن به هدف بکار گیریم؛ وقتی به خدا توکل کنیم او همه چیز را به بهترین شکل ماه هم برای ما رقم می زند وخدایی که در این نزدیکیست فقط باید چشم هایمان را باز کنیم تا او را ببینیم و باید مطمئنانه به او تکیه کنیم.... 👌داستان زایمان توسط مادران سرزمینم همچنان ادامه خواهد یافت... @madarane_1    ایتا t.me/madarane_2   تلگرام
🌹💐🌷💐🌹💐🌷💐🌹💐🌷💐🌹💐 🌷💐🌹💐🌷💐🌹💐🌷💐🌹💐🌷💐 @madarane_1    ایتا t.me/madarane_2   تلگرام