eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.1هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
52 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلام_الله_علیها کربلا چشم به راه زینب آمده وقت سپاه زینب مثل خورشید به تابندگی اش این دو هستند همه زندگی اش می چکد عشق ز آه زینب این دو طفل اند سپاه زینب عشق را تا که تک و تنها دید تکیه بر نیزه ی غربت را دید گفت غم را به دلت راه مده به لبت فرصت یک آه مده دو نفر دل به هوایی داری تو هنوز عشق فدایی داری عهد و پیمان من از یادت رفت؟ نوجوانان من از یادت رفت؟ نوجوانند ولی دلداده به حسین بن علی دلداده پیش عباس سیاهی لشکر هر دو قربان علیِ اکبر هر دو تا حیدری و کرارند از دلت کاش غمی بردارند هر دو از عشق سبک بار شدند جلوه ی جعفر طیار شدند وای اگر پس بزنی هدیه ی من تویی و آه من و گریه ی من من و وابستگی غیری نیست زندگی بی تو در آن خیری نیست بهتر این است پس از تو مردن پسر بی تو نمی خواهم من جسم را فارغِ از جان می کرد عشق را راهیِ میدان میکرد باز در دل هیجان ها افتاد نام حیدر به زبان ها افتاد نفس کوفه شماره افتاد پرچم شام دوباره افتاد از هیاهوی دو آقازاده ترس بر کوفه و شام افتاده کینه اما ز علی اوج گرفت تیرها سمت گلو موج گرفت نیزه افتاد به جان هر دو ضرب شد پیکر هر دو بر دو سنگ ها پر زده بر دامن شان نیزه ها کاشته شد در تن شان تا حسین آن دو گل پر پر برد زینب از خیمه تکان خورد نخورد در دل عرش مقرّب شده است اینچنین است که زینب شده است
. زینت پنج تن آل ولایت زینب کربلا از قدمت یافت شرافت زینب با تو در کرببلا عشق به پایان نرسید ناجی مرحله ی سخت امامت زینب عصمت از بردن نام تو به عصمت برسد چیست عصمت به خدا خاک سرایت زینب امتحانی ز ازل بود که الله گرفت با شهادت ز حسین و به اسارت زینب ما کجا شرح یکی از همه اوصاف شما شرح اوصاف تو باشد به قیامت زینب سایه انداخته بر دین نخی از چادر تو مریم از درس تو آموخت نجابت زینب کوفه در عمر خودش مثل تو زن دید؟ ندید آفرین بر جگر کوه بلاغت زینب مثل چشمان پر از خون تو در عصر دهم که چنان رفته به دنبال زیارت، زینب؟ یافتی در دل آن دشت به خون آکنده آن پراکنده تن غرق جراحت زینب
. سلام الله علیها می‌رود دست به دامان برادر زینب شده هر لحظه به قربان برادر زینب غم تنها شدن از لحن برادر خوانده می برد شمع وجودی که برایش مانده دو گل خرمن جان نذر برادر آورد تا پذیرد قسم حضرت مادر آورد گفت بعد از تو وجودم به جهان اینهایند این دو با عشق فدایی شدنت اینجایند این دو از کودکی از عشق شما دم بزنند کوفه را با رجز نام تو بر هم بزنند عشق را از ادب درس من آموخته اند عمری از خاطره ی مادرمان سوخته اند انتقام است فقط در نظر این هر دو یاد حیدر برسد از جگر این هر دو حرف آتش بشود مثل حسن می سوزند برسد خاک روی چادر من می سوزند غیرتی آخته بر معجر مادر دارند این دو جنگ آور من ارث ز حیدر دارند هر دو یک کوچه غم از واژه ی سیلی دارند اسم کوچه بشود صورت نیلی دارند بگذار عشق من اینگونه به اثبات رسد من نباشم که غباری به سر و پات رسد تکیه بر نیزه غربت بزنی میمیرم حرفی از این دو امانت بزنی میمیرم به فدای سر تو حنجره ی این دو پسر هم به دنبال تو آیند روی نی دو سپر بپذیر از منِ مادر همه ی هستم را رد نکن ای پسر فاطمه ام دستم را
. صلی الله علیک یا اباعبدالله قالَ امام الرضا ، تا دم آخر حسین گفت به اِبن شبیب ، گریه فقط بر حسین با همه ، رَیّان بگو ، از شه عطشان بگو ذکر فراوان بگو ، ای سر و سرور حسین تشنه لب کربلا ، کشته ی تیغ بلا کعبه ی اهل ولا ، شافع محشر حسین روح پیمبر حسین ، ثانی حیدر حسین هستی کوثر حسین ، بر همه محور حسین ماه شبم تا سحر ، هستی اهل نظر ای به قضا و قدَر ، عشق مقدّر حسین " عشق فقط یک کلام ، حسین علیه السلام " ذکر لب ما مدام ، تا دم آخر حسین کشتی اهل نجات ، چشمه ی آب حیات بعد سلامِ صلات ، ذکر مکرر حسین مظهر عقل و ذُکا ، بر تو کنم اتّکا روزی اهل بُکا ، رزق مقرر حسین ای که دمادم مدد ، از تو به عالم رسد مانده غمت تا ابد ، در دل مادر حسین قبله ی عشق و وفا ، سر ز تنت شد جدا ای به سرِ نیزه ها ، قبله ی خواهر حسین ای سر و افسر حسین ، عشق ، سراسر حسین قربِ میسر حسین ، ای گل پرپر حسین مذهب و باور حسین ، کشته ی خنجر حسین گریه فقط بر حسین ، ای شه بی سر حسین
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب فغان و آه از آن دم! که خصم دون به لب شط بُرید سر ز قفای حسین مقابل زینب فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر قرار و صبر و تحمّل، برون شد از دل زینب میان لشگر اعدا به راه شام نبودی به غیر معجر نیلی، به چهره، حایل زینب به گِرد ناقه‌ی او، کوفیان به عشرت و امّا سر حسین به سنان، پیش روی محمل زینب نه آب بود و نه نانی، نه شمعی و نه چراغی چو گشت کنج خرابه مقام و منزل زینب چگونه شرح غمش را رقم کند، ید «جودی»؟ که جز خدا نه کس آگه، ز درد و مشکل زینب
شیعه دارد آبرو، زیرا دلش با زینب است آبرودار حقیقی در دو دنیا زینب است راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست افتخار و اعتبار مکتب ما، زینب است با وقار و با صلابت کن صدایت را بلند چون که رمز اقتدار ما دم یا زینب‌ است چشم او غیر حسین ابن علی چیزی ندید روشنی "ما رأیت الاّ جمیلا” زینب است هاله‌‌ای از نور دورش را همیشه می‌گرفت آری آن مستوره‌ی دور از تماشا زینب است آنکه از حجب و حیا و پاکی و شرم و عفاف چشم همسایه ندیده سایه‌اش را زینب است خم به ابرویش نیاورده‌است درطوفان غم آنکه صبر از دست او افتاد از پا زینب‌است آنکه با آن خطبه‌ی غرّای خود یکباره کرد مردمان کوفه را گریان و رسوا، زینب است حجت خلق خدا را با وجودش حفظ کرد آنکه با احیاگری‌اش کرده غوغا، زینب است
در راه دین ؛ راه خدا ؛ راه عمو جانش جان داد ؛ جان بچه های ما به قربانش دستی که آویزان شود از پوست می لرزد ما را مدینه می برد با دست لرزانش دست حسین بن علی با زحمت بسیار خون لخته ها را می گرفت از روی دندانش وقتی در آغوش امام عصر خود جان داد نقش تبسم بود بر لب های عطشانش روی تن غرق به خونش راه افتادند تکبیر گویان دشمنان نامسلمانش پیش نگاه اهل خیمه عصر عاشورا می رفت زیر سم مرکب جسم عریانش بستند با دستار عبدالله دستان را وای از دل بی تاب خواهرهای گریانش روشن کند مانند ماهی از سر نیزه شب های تار نجمه را چشم درخشانش
هفت پشتم به سر سفره‌ی آلِ حسن است که جهان ریزه‌خور جاه و جلال حسن است ما که یک عمر فقط نان حلالش خوردیم خون ما پس همه‌ی عمر حلال حسن است در دل فاطمه هر لحظه مقرب باشد هرکه در سینه‌ی او نقش جمال حسن است سرِ ما پیش خداوند شرافت دارد که سرِ ما همه بر خاکِ خیال حسن است عمر آن است که با یاد عزیزت برود عمرِ عشاق فقط قال و مقال حسن است ما گدایش شده و گردن او اُفتادیم که گدا هرچه کند باز وبال حسن است* صاعقه بود جمل  تا به خود آمد اُفتاد بعد از آن کارِ همه شرح خصال حسن است سال در سال حسن خرج عزا می‌بخشد اول ماه محرم سرِ سالِ حسن است رزق ، اشک است  خلوص است  گذشت است  ولی هرچه رزق است همه از پرِ شال حسن است لحظه‌ی آخر خود روضه‌ی عاشورا خواند گریه می‌کرد که این گریه مجال حسن است با پسرهای خودش کرب و بلا حاضر بود همه گفتند که در دشت جلال حسن است شش پسر را همگی پیشکشِ زینب داد پس هلالِ سرِ این ماه هلال حسن است او غریب است غریب است غریب است غریب گریه‌ای هست اگر گریه به حال حسن است * وبال :سربار ** تا شش پسر از اولاد امام حسن علیه السلام را مقاتل جزو شهدا آورده اند.
8 آن لاله که عشق و خون بهارش بودند گل‌های مدینه داغ‌دارش بودند آن‌روز که جای مجتبی خالی بود در کرب‌و‌بلا دو یادگارش بودند مرحوم
. تا شهنشاه شهیدان ز حقیقت دم زد آتش عشق حقیقی به دل عالم زد شاه احرار جهان در ره عشق ابدی هرکجا رفت ز معشوق حقیقت دم زد قائد اعظم اسلام، حسین بن علی رأیت عدل به بام فلک اعظم زد میر میدان فضیلت به هواداری دین در صف ماریه بر رغم عدو پرچم زد مدعی خواست که آگه شود از عالم عشق تیغ حق گشت عیان، گردن نامحرم زد نوحِ کشتیِ نجات از ره اخلاص عمل بهر آزادی دین، یکدله دل بر یَم زد با ید فضل و کرم، پور یداللَه نه عجب مشت حق بر دهن دشمن دین محکم زد یکسره کرد فدا خیل جوانان حرم پشت پا بر همه اندوه و ملال و غم زد حرمله حنجر اصغر بدرید و تیرش زو گذر کرد و به قلب نبی اکرم زد عاقبت کرد فدا جان به ره عزت دین داغ این واقعه بر قلب بنی آدم زد مظهر جود و کرم جان به ره جانان داد خط بطلان ز سخا بر کرم حاتم زد شجر دین چو ز خون گلویش یافت ثمر ریشه ی ظلم، ز بستان جهان کم کم زد کاخ بیداد فرو ریخت چو با تیشهٔ عدل دستگاه خلل و کفر و ستم، بر هم زد بر سر بام جهان کوفت درفش توحید بعد از آنی که به دل‌ها شرر ماتم زد ظلم و بیداد چو بنمود یزید بَدکیش نام او دهر، ردیفِ پسر ملجم زد (شمس قم) چونکه بوَد نوحه‌گر آل عبا کوس آزادگی و فخر، به مُلک جم زد مرحوم
. با هر غمی شبیه و برابر نمی شود هر روضه ای که روضه ی اصغر(ع) نمی شود زخمی گذاشت حرمله بر قلب اهل بیت زخمی که بسته تا صف محشر نمی شود شش ماهه را ز شیر مگر می شود گرفت!!!؟ باشد، به دست تیر که دیگر نمی شود اصلا به فرض جرم پدر، هیچ کودکی با حکم هیچ محکمه کیفر نمی شود آخر جواب اشک و تلظی ،سه شعبه نیست آنهم روانه سوی کبوتر نمی شود ظلمت به روی پیکر خورشید اگر چه تاخت بر روی جسم غنچه ی پر پر نمی شود! باب الحوائجی است که جز با نگاه او احوال شهر غم زده بهتر نمی شود هرکس گرفت حاجت از او غرق اشک گفت: هر روضه ای که روضه ی اصغر(ع)نمی شود .
. با سیلی و زور هرچه زیور بردند... از روی سرش به زور معجر بردند... از خار مغیلان و بیابان که گذشت آغوش پدر خواست ولی سر بردند...