#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#مربع_ترکیب
من باعث این دیده ی تر را نمیبخشم
این داغ سنگین مکرر را نمیبخشم
من نیزه و شمشیر و خنجر را نمیبخشم
زجر و سنان و شمر را دیگر نمیبخشم
من از طناب از ناقه از زنجیر بیزارم
از حرمله بیزارم و از تیر بیزارم
یادم نرفته حال و روز کاروان بد بود
هم صحبتی با مستهای بدهان بد بود
طرز نگاه این و آن بر خواهران بد بود
بدتر ازین ها خنده های ساربان بد بود
با چوب میزد ناقه ی من را تکان میداد
عمدا عقیق دزدی خود را نشان میداد
هرجا مهار ناقه را آزاد میکردند
بین مسیرم مشکلی ایجاد میکردند
فریاد میکردند هی فریاد میکردند
از ذبح بابایم به خنده یاد میکردند
اوباش بودند و بدوبیراه میگفتند
در پیش من بر شمر ای والله میگفتند!
کی میرود از خاطرم شبهای غمبارش
لعنت به شام و مردمش لعنت به بازارش
مظلومه زینب که گره افتاد در کارش
شد دستگردان چادر او بین اشرارش
اهل و عیالم داشتند ازغصه میمردند
من زنده بودم خواهرانم سنگ میخوردند
حالا پس از سی سال غرق اضطرابم من
با گریه نوزادها یاد ربابم من
دلخور ازین گرما و از این آفتابم من
شب آمده اما نمیخواهم بخوابم من
درخواب میبینم که در گودال هستند آه
بر سینه ی بابای مظلومم نشستند آه
#سید_پوریا_هاشمی
.
#شهادت_امام_سجاد
بودی علی؛ شبیه علی مقتدا شدی
با درد خو گرفته و دار الشفا شدی
در کارزار واقعه ی تلخ کربلا
از شاهدان غربت خون خدا شدی
از حمله ی حرامی و از غارت خیام
تا شاهد اسارت و صاحب عزا شدی
در بند تب اسیر و در آن بحر سرخ گون
تا ناخدای کشتی غرق بلا شدی
از کوفه تا به شام،چهل روزِ سیل غم
هر ثانیه به درد و غمی مبتلا شدی
با خطبه ها و هم قدم زینب علی
روشنگر حقایق کرب و بلا شدی
خون گریه ها و داغ چهل سال آزگار
شد جاودان و بانی این روضه ها شدی
زین العباد گشته ای از کثرت دعا
با سیل گریه خامس اهل بکا شدی
بودی شهید زنده ی دشت بلا ولی
مسموم زهر گشتی و حاجت روا شدی
چون مجتبی (ع)و باقر(ع) و صادق(ع) ،امام عشق
بی بارگاه و گنبد و صحن و سرا شدی...
#محمدجواد_منوچهری
#یا_سید_الساجدین_علیه_السلام
.
#مدح_امام_سجاد
دوم علی و خامس اهل بکا شده
عمرش تمام غرق سجود و دعا شده
صاحب صحیفه است و چهارم امام عشق
روشنگر حقایق کرب و بلا شده
حتی بدون گنبد و صحن و سرا ،بقیع
در احترام اوست که دارالشفا شده
شد افتخار مردم ایران که مادرش
ایرانی است و همسر خون خدا شده
با او بشر به معرفت و حق رسیده است
تا با شکوه «خمس عشر» آشنا شده
او هم کریم مثل کریمان دیگر است
خاک از نگاه اهل کرم کیمیا شده
#محمدجواد_منوچهری
#یا_سید_الساجدین_علیه_السلام
.
#شهادت_امام_سجاد
بهما تنها اهانت میشد ایکاش و جسارت نه!
شهادت بود ارث خاندان ما...، اسارت نه!
«قَتَلْتُم عِترَتی او اِنْتَهَکْتُم حُرمَتی» یعنی
کهآیا روضهایهم هست بیش ازاینعبارت؟ نه!
نوامیس رسولالله در آن خیمهها بودند
بهآتش میسپردم خیمه را...، اما بهغارت نه!
اگرچه آیهی تطهیر بر روی زمین افتاد
ولی ایکاش با دستان مشتی بیطهارت نه!
به دیدار کریمبنکریمی رفت در گودال...
نیامد شمر هم با دست خالی از زیارت، نه!
دریغا! کشتن ششماهه با تیر سهپر درجنگ
دلِسنگ و نشانِننگ میخواهد، مهارت نه!
به سمت شهر پیغمبر که آمد کاروان ما
بشیر از ما خبر میبرد، اما با بشارت نه...!
حسینبنعلی شمع همیشه روشن دلهاست
بهسعی دشمنان خاموش میشد اینحرارت؟ نه!
به لب آوای؛ "اَینَالمُنتقِم؟" دارد جهان بیتو
که دارد اشتیاق دیدنت را...، انتظارت نه!
#مجتبی_خرسندی
#امام_زمان
#امام_سجاد_علیهالسلام
#امام_سجاد_شهادت
#دوبیتی
آگه چو شد از حالت بیماری او
دامن به کمر بست پیِ یاری او
چون دید کسی بر سر بالینش نیست
سرگرم شد آتش به پرستاری او
#محمدعلی_مجاهدی
#روز_یازدهم
نبریدم!پسر مادرم اینجا مانده
پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده
هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند
مونس بی کسی من تک و تنها مانده
کاش میشد که لباسی برسانم به تنش
آبروی همه عریان رو صحرا مانده
بین یک گونی کهنه سر اورا بردند
ته گودال ولی پیکر او جا مانده
ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم
ساربان راه مرو همسفر ما مانده
چند باری شده گم کرده ام اورا اصلا
بس که از دور تنش مثل معما مانده
باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟
بازهم آمده این حرمله وا مانده
برسانید خبررا به علمدار حرم
چادر زینب تو زیر لگدها مانده
ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم
چشم من سمت علی اکبرم اما مانده..
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_علیهالسلام
#روز_یازدهم
اينهمه راه دويدم به سوی دلدارم
به اميدی كه در اين دشت برادر دارم
تو دعا كن كه كنار بدنت جان بدهم
فكرِ همراهیِ با شمر دهد آزارم
يک عبا داشتی و خرج علی اكبر شد
با چه از روی زمين جسم تورا بردارم
به وداع من و تو خيره بُوَد چشم رباب
خواندم از طرز نگاهش كه منم دل دارم
خيز و نگذار كه ما را به اسيری ببرند
منكه از راهیِ بازار شدن بيزارم
#سعيد_خرازی
#امام_حسین_علیهالسلام
لطف زمین گرم تو را نُه فَلَک نداشت
گودال تو چه داشت که مُلک و ملک نداشت
جز خانه ات تمام جهان خاک غربت است
بی کربلا بشر وطن مشترک نداشت
این حرف عاشقان تو هنگام مردن است
بی گریه بر تو زندگی اصلا نمک نداشت
مادر گذاشت خاک تو را بر زبان من
شیرش حلال باد به کار تو شک نداشت
یادش بخیر تا که تو لبخند می زدی
زهرا دگر نیاز به باغ فدک نداشت
آخر چگونه چوب به لبهای تو زدند...
#مجید_تال
#حضرت_سکینه
#روز_یازدهم
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
تو را نه از صدای دلنشین روزهای قبل
که از سکوت غصهدار حنجرت شناختم
تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را
میان پارهپارههای دفترت شناختم
قیام در قعود را، رکوع در سجود را
من از نماز لحظههای آخرت شناختم
غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را
به روی نیزه، از سر منوّرت شناختم
شکست عهد کوفه... این گناه بیشمار را
به زخمهای بیشمار پیکرت شناختم
تو را به حس بیبدیل خواهر و برادری
به چشمهای بیقرار خواهرت شناختم
اگرچه روی نیزهای ولی نگاه کن مرا
نگاه کن... منم سکینه دخترت... شناختی؟
#رضا_حاجحسینی
#امام_حسین_شهادت
#روز_یازدهم #قتلگاه
دَر قَتلِگاه آمدم و سَر نداشتی
جایی بدونِ زَخم به پیکَر نداشتی
دیدم تو را، چه دیدَنی اِی پاره ی دلم...
حَتّی لباسِ کُهنه ای دَر بَر نداشتی
جُز روی حَنجری که، هَمه بوسه اَش زدند
جایی برای بوسه ی خَنجَر نداشتی؟
زینب بمیرد، این همه خونی شُدی چرا؟
خواهر شود فَدای تو، یاوَر نداشتی؟
تَه مانده های پیرُهَنَت هَم رُبوده شُد
چیزی برای غارَتِ لَشکَر نداشتی...
اِی وای... سینه ی تو پُر اَز جای پا شُده
یکی دو تا که اِرث زِ مادَر نداشتی
بی کَس شُدی، زِ پُشتِ سَرَت نِیزه خورده ای!
حَق می دَهَم حُسِین، بَرادَر نداشتی!
#رضا_رسول_زاده
#امام_حسین_علیه_السلام
#روز_یازدهم
از بچه هات هیچ کسی کم نمی شود
باشد بخواب، بدتر از این غم نمی شود
باید چه کرد در وسط این حرامیان
با دست بسته مقنعه محکم نمی شود
پیشانی ام که بوسه زدی را شکسته اند
مرهم حریف شدت دردم نمی شود
هر کار میکنم بروند آن طرف، ولی
اوباش مانده دور و برم کم نمی شود
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_اسارت
#روز_یازدهم
#محاوره
شبِ این قافله بی تو سخت گذشت
جنگِ با حرمله بی تو سخت گذشت
بین دشمن سوار ناقه شدم
خیلی این مرحله بی تو سخت گذشت
مُردَم از تب بی تو خیلی سخت گذشت
جانِ زینب بی تو خیلی سخت گذشت
سیلی و آتیش و تازیانه ها...
اولین شب بی تو خیلی سخت گذشت
رو خاکه برهنه پیکرت حسین
الهی بمیره خواهرت حسین
سر تو که روی نیزه ها زدن
افتاد از رو ناقه دخترت حسین
میدونی که خیلی دلخونم حسین
میدونی به لب رسید جونم حسین
با اینا که کشتنت، برم سفر؟
من بدون تو نمیتونم حسین
بعد تو پشت و پناه ما کیه
سر و کار دختر تو با کیه
تو که شیرخواره اتو خاک کرده بودی
پس سرِ کوچیک، رو نی برا کیه
بی تو زینب تو بی پناه میره
با کتک از دلِ قتلگاه میره
چشماتو ببند رو نیزه نبینی
شمر کنار خواهر تو راه میره
#عبدالزهرا