#امام_سجاد_شهادت
صدای گریه ی بی انتها خودش روضه ست
لباس مشکی صاحب عزا خودش روضه ست
امان ز درد، به گودال قتلگاه قسم
که گود زیر دو چشم شما خودش روضه ست
دوباره گریه و یک جرعه آب و ذکر حسین
حسین گفتنت این روزها خودش روضه ست
حکایتی ست که قصاب کوچه میفهمد
بریدن سر ذبح از قفا خودش روضه ست
بگو به گریه که هل من معین...ادامه نده
غریب ماندن خون خدا خودش روضه ست
شکست بغض تو...گفتی سه مرتبه: الشام
همین نگفتنِ از کربلا خودش روضه ست
#مسعود_یوسف_پور
#امام_سجاد_شهادت
#دوبیتی
غمش هم مثل اشکش بی حسابه
جلو روش آب اگه باشه عذابه
چهل ساله میگه الشام الشام
هنوزم فکر اون بزم شرابه
شده تسبیح ، غم ؛ سجاده آهش
سر ظهر عطش خیس نگاهش
میگن قد یه دریا گریه می کرد
اگه قصاب می دید بین راهش
نه تنها روضه ی گودال و دیده
نه تنها پیکر پامال و دیده
چهل منزل کنار عمه زینب
زمین افتادن اطفال و دیده
#شهریار_سنجری
#امام_سجاد_شهادت
تمام عمر خود، آزار دیدم
جهان را بر سرم آوار دیدم
عزیزان خدا را خوار دیدم
میان مجلس اغیار دیدم
چهل منزل که نه، عمری حزینم
چهل سال است من چله نشینم
شبانه روز، یاد اربعینم
همیشه چشم خود، پُربار دیدم
کنارِ گریه دوشادوش ماندم
فقط خیره شدم، خاموش ماندم
گمانم ساعتی بیهوش ماندم
همینکه آب، بالاجبار دیدم
شده اشکم روان، با که بگویم
غمِ هفت آسمان با که بگویم
ازین داغ گران با که بگویم
حرم را بر سرِ بازار دیدم
الهی که زنی مضطر نماند
میان کوچه، بی یاور نماند
اگر هم ماند، بی معجر نماند
خودم این درد را ناچار دیدم
ازین غصه گریبان می دهم چاک
میان خنده های قوم ناپاک
عقیله عمه ام را بر روی خاک...
به زیر کعب نی، بسیار دیدم
نرفت از تن، نشانِ سلسله... نه
نرفت از گوش، صوتِ هلهله... نه
نرفت از خاطر من، حرمله... نه
از آن ملعون غمی دشوار دیدم
مداوا کرد چشم تار ما را
تسلا داد قلب زار ما را
خدا خیرش دهد، مختار ما را
سر شمر و سنان بر دار دیدم
رباب و گریه اش... ای داد، ای وای
صدای گریه ی نوزاد، ای وای
کشیدم از جگر فریاد ای وای...
پرِ گهواره را هر بار دیدم
نمی دانم، گمانم خواب بودم
میان خیمه ها بی تاب بودم
مریض اما پیِ ارباب بودم
به حال زار، داغ یار دیدم
به روی سینه اش دیدم دویدند
تنش را سمت گودالی کشیدند
سرش با خنجر کندی بریدند
خودم دیدم، اگرچه تار دیدم
بمیرم عاقبت انگشترش را
لباسِ دستباف مادرش را
عبا، عمامه ی پیغمبرش را
به دست مردم بازار دیدم
#محمدجواد_شیرازی
#امام_سجاد_شهادت
درد خود را همه با اشک مداوا کردم
دامنم را ز سرشک مژه دریا کردم
پیش چشمان همه تا که دو دستم بستند
یاد من از علی عالی اعلا کردم
چه بگویم سر بازار چه آمد به سرم
سنگ باران شدن عمه تماشا کردم
پسر فاطمه ام خارجی ام می خواندند
مرگ خود را ز خداوند تمنا کردم
خواهر کوچک من از همه نیلی تر بود
من که با دیدن او دیدن زهرا کردم
خواهرم سوی طبق با سر زانو می رفت
پای او پای نشد هر چه تقلا کردم
پدرم در ته گودال به هم ریخته بود
من به زحمت تن در هم شده پیدا کردم
جای جای بدنش جای سم مرکب بود
گوئیا خاک روی خاک تماشا کردم
سعی کردم که نریزد به زمین بار دگر
بوریا جای کفن بر تن بابا کردم
دفن بابا شده بود از همه طولانی تر
چون به سختی تن در هم شده را وا کردم
سر سردار حرم را روی نیزه بستند
من زیارت روی نی ماه دل آرا کردم
آنقدر ساقی در علقمه کوچک شده بود
قبری اندازه شش ماهه مهیا کردم
#سیدمحسن_حسینی
#امام_سجاد_شهادت
من چارمین سلاله ی پاک پیمبرم
زین العباد،مظهر الله اکبرم
زهر جفا نکشت مرا،می کشد مرا
هر صحنه ای که دیده دو چشم ز خون ترم
گریم به یاد واقعه ی کربلا مدام
آن خاطرات تلخ ز خاطر نمی برم
یادم نرفته ست که طفلی دم غروب
فریاد زد که عمه ببین سوخت معجرم
یک عمر گریه کرده ام از یاد کربلا
یک عمر سوخت قلب من از غارت حرم
من بین خیمه روی گلیمی به سوز تب
خولی رسید خنده کنان در برابرم
برد آن گلیم و من به زمین خوردم از ستم
ذکر لبم به خیمه شد ای وای مادرم
همچون پدر رخم به روی خاک تیره ماند
عمه در آن میانه فقط گشت یاورم
دیدم به چشم خویش که در پشت خیمه ها
بودند عده ای پی راس برادرم
ای وای من ز شام که دیدم به چشم خویش
سرها ز روی نیزه زمین خورد در برم
در بین کوچه عمه ی ما را کتک زدند
هرگز نبود دیدن این صحنه باورم
در مجلس یزید چو حرف از کنیز شد
دیدم فتاده لرزه بر اندام خواهرم
#محمود_اسدی_شائق
#امام_سجاد_شهادت
ای تمام آفرینش تشنهی اشک شبت
وی خدا و خلق او مشتاق یارب یاربت
ای مسیحای دعا در هر نفس، لعل لبت
سینههای سوخته یک شعله از تاب و تبت
باب حاجت باب رحمت باب ایمان باب دین
قطب عرفان، سیّدسجّاد، زینالعابدین
--
ای مزار بیچراغت نور چشم و چشم نور
ای مناجات شبت آل محمّد را زبور
سجدهگاهت در عبادت طور نور و نور طور
چشم ظلمت از تو و روی منیرت دور دور
حاجت خلق جهان در آستانت ریخته
وحی ساعد در سماوات از دهانت ریخته
--
آفتابا ماهتاب از جلوه رویت خجل
طوبی از قد، جنت از رخ، لاله از بویت خجل
پادشاهان از گدایان سر کویت خجل
حلقههای سلسله از دست و بازویت خجل
نیست تنها دوستان را دست بر دامان تو
دشمنان را هم طمع بر لطف و بر احسان تو
--
تو به خلق و خوی اعجاز پیمبر میکنی
گر بخواهی در اسارت کار حیدر میکنی
با دو دست بسته خود فتح خیبر میکنی
شام را در چشم دشمن، صبح محشر میکنی
دست تقدیر تو دست اقتدار حیدر است
بلکه هر انگشت تو یک ذوالفقار حیدر است
--
کربلا و کوفه و شام بلا رام تو بود
دشمن بیدادگر را وحشت از نام تو بود
تو میان سلسله نه، خصم در دام تو بود
فتح آل مصطفی از خطبهی شام تو بود
چارده قرن است مسجد میکشد از دل خروش
میرسد بانگ انا ابن مکهات دائم به گوش
--
سرگذشتت شعلهای در دل شد و از سرگذشت
شام شوم از کربلا بهر تو سنگینتر گذشت
کس نمیداند چهها بر آل پیغمبر گذشت
ناقهی عریانت از هر کوچه و معبر گذشت
شامیان از کینه و طغیان شرار انگیختند
از فراز بامها آتش به فرقت ریختند
--
ای ز چشم شیعه جاری خون ساق پای تو
آفتاب فاطمه خاکستر و سیمای تو
تو چراغ عرشی و ویرانه شد مأوای تو
خاک ویرانه کجا و صورت زیبای تو؟
بود در ویرانه بر رأس پدر، چشم ترت
همچو بسمل بال زد در پیش چشمت خواهرت
--
تو همای وحی بودی و پرت را سوختند
لحظه لحظه سینه پر آذرت را سوختند
نخل ایمان بودی و برگ و برت را سوختند
آخر از زهر ستم پا تا سرت را سوختند
گر چه دیدی صدْمه و آزار و محنت آن همه
قاتلت داغ پدر بود ای عزیز فاطمه
--
سالها بگذشت و بودی هیجده داغت به دل
سوختی یک عمر همچون شمع سوزان متصل
سینهات چون خیمههای سوخته شد مشتعل
ای به وقت سجده خاک از اشک چشمان تو گل
بر تو میگریم که بر گلهای پرپر سوختی
هر کجا دیدی جوان، از داغ اکبر سوختی
--
باغبانی گر به باغ لالهاش میداد آب
تو به یاد کام عطشان پدر رفتی ز تاب
گریه میکردی به یاد طفل معصوم رباب
بر لب خشک علیاکبر دلت میشد کباب
میبریدی گوسفندی را اگر قصاب سر
یاد میکردی ز تیغ شمر و حلقوم پدر
--
کاش میشد قبر پاکت را بگیرم در بغل
همچو نور ماه، خاکت را بگیرم در بغل
ساق پای دردناکت را بگیرم در بغل
زخم قلب چاک چاکت را بگیرم در بغل
کاش میشد شیعه برگرد مزارت میگریست
روز و شب پیوسته «میثم» در کنارت میگریست
#غلامرضا_سازگار
#امام_سجاد_شهادت
سجاده ی سجاد پر از اشک روان بود
چل سال خودش پای دلش مرثیه خوان بود
کابوس حرم از جگرش زخم گرفته
چل سال به یاد عطش غم زدگان بود
با یاد اسیران حرم, آب و غذایش
چل سال شب و روز فقط آه و فغان بود
چل سال دلش تنگ صدای علی اکبر
چل سال وضو ساخت و دلتنگ اذان بود
از خاطر او محْو نشد جسم برادر
در سینه ی آزرده ی او داغ جوان بود
عمامه ی او سوخت, ولی موی سرش نه
شرمنده ی موی سر دلسوختگان بود
چشمان ترش زخم شد از اشک سحرها
از آن همه گل در نظرش باغ خزان بود
موی سرش از گوشه ی گودال سفید است
این روضه برای دل او بسکه گِران بود
در گوشه ای از حجره, به یاد تن عریان
یک عمر خودش بود و همین قَدِ کمان بود
تا آبِ گوارا به لبش خورد, دلش ریخت
لبهای علی در نظرش آه, عیان بود
چندی است که سجاده ی نیم سوخته ی او
در سجده به حالات امامش نگران بود
در کرببلا قاتل او زخمِ سنان شد
دروازه ی ساعات فقط زخم زبان بود
#رضا_باقریان
#امام_سجاد_شهادت
ای مقتدای اهل بکا و دعا، علی
ای بانی ارادت ما بر خدا، علی
ای گریه هات، روضه ی بی انتها، علی
ای مقتل مجسّم کرببلا، علی
زخمی که مانده روی پرت فرق می کند
داغی که مانده بر جگرت فرق می کند
اصلا دلیل درد سرت فرق می کند
از کربلای خون، خبرت فرق می کند
داغ اسارت و غم هجران چشیده ای
از کربلا به شام به چشمت چه دیده ای
بر شانه بار شام غریبان کشیده ای
پس بی دلیل نیست چنین قد - خمیده ای
با نیزه پای نیزه ی دلدار بردنت
بر روی ناقه با تن تب دار بردنت
با دست بسته مجلس اغیار بردنت
با دختران فاطمه بازار بردنت
غم با حساب گریه ی تو بی حساب شد
با روضه های آب تنت آبِ آب شد
تا ذبح دیدی و دل زارت کباب شد
هر شب گریز روضه ی آبت رباب شد ...
#وحید_محمدی
#تخریب_حرم_سامرا
#سامرا #دوبیتی
در ناله ی ما ، شور عراقی مانده است
در خاطره یک باغ اقاقی مانده است
ای سامره ، تو دوباره ترمیم شدی
اما دل ما شکسته باقی مانده است
#میثم_مومنی_نژاد
#تخریب_حرم_سامرا
#سامرا
#سالروز
دل امام زمان، زین عزا پریشان است
که مرقد دو ولی خدای، ویران است
به شهر سامره شد، قبه ای خراب کز آن
زمین و عرش و سماوات، نور باران است
ضریح عسکریین، از شرار آتش سوخت
دلِ هر آنکه محب علی است، سوزان است
تو گویی آنکه عزادار، بهر سامرا
مدینه و نجف و مکه و خراسان است
چو گل که در قفس خار، گشته زندانی
حَرَم، اسیر مریدان آلسفیان است
سزد که چشم جهان، خون در این عزا گرید
که چشمِ چشم و چراغ رسول، گریان است
کسی که باغ بهشت، از وجود اوست، «بهشت»
مزار مادرش از جور خصم، ویران است
کسی که خلق جهان، میهمان سفره اوست
دلش، به غصه و چشمش به اشک، مهمان است
هنوز گنبد زیبای شهر سامرا
به زیر خاک غریبی و درد، پنهان است
هنوز بر حرم پاک چار امام بقیع
به شام، ماه و به روز، آفتاب تابان است
هنوز ناله زهرا، به گوش جان آید
که دود آتش، از خانهاش، نمایان است
«هنوز ناله زینب، به گوش میآید»
که جسم پاک حسینش، به خاک، عریان است
هنوز ناله اطفال سیدالشهدا
بلند، در دل تفتیده بیابان است
#سیدرضا_هاشمی_گلپایگانی
#سامرا
#تخریب_حرم_سامرا
اين شهر سامره است و يا عرش کبرياست
يا کعبه ي مقدس دلهاي انبياست
شهري که مطلع دو مه است و دو آفتاب
کز نورشان به چشم دل اهل دل ضياست
اينجا مزار حضرت هادي و عسکري است
اينجا حريم پاک دو محبوب کبرياست
اينجاست قبر حضرت هادي وليّ حق
ابن الرضا علي، خلف پاک مرتضاست
حاجت از او بخواه که باب الحوائج است
درمان از او بگير که خاک درش شفاست
قبر امام عسکري از جان و دل ببوس
زيرا که قبلگاه دل و کعبه ي ولاست
مولاي خلق والد مهدي منتظر
شمس الولا، امام اُمم، حجت خداست
اينجا مزار عمه ي صاحب زمان بود
آن اختري که دختر والشمسُ و الضحاست
آن بانويي که مَحرم سرّ ولايت است
نامش حکيمه فخر زنان شمسه ي حياست
اينجا مزار نرجس پاکيزه دامن است
آن بانويي که مادر مولاي عصر ماست
از ما سلام باد به مهدي و مادرش
تا اهلبيت را شرف و عزت و بقاست
اينجا امام عصر به عالم قدم نهاد
مانند مرتضي که بر او کعبه زادگاست
اينجا مکان غيبت آن نجل فاطمه است
اينجا محل زمزمه و گريه و دعاست
«ميثم» بخوان دعاي فرج را در اين حرم
حاجات خود بخواه که از لطف حق رواست
#غلامرضا_سازگار
#امام_سجاد_شهادت
آن روز پر عذاب زیادم نمی رود
فریاد آب آب زیادم نمی رود
جسم حسین بی سرو عریان به روی خاک
در بین آفتاب زیادم نمی رود
تیر سه شعبه و گلوی طفل شیر خوار
بی تابی رباب زیادم نمی رود
معجر کشیدن از سر طفل سه ساله و
رخسار بی نقاب زیادم نمی رود
رگهای پاره پاره و فریاد شیعتی
از حنجر کباب زیادم نمی رود
#زهیر_سازگار