🏴
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#زبانحال_امام_حسین (علیه السلام)
〰〰〰〰〰〰
میزبانِ روضهی ویرانه، مهمان را ببخش
نیزهدار اینجا نیاوردش، عمو جان را ببخش
نه، حریفِ این گرهها نیست انگشتان تو
دستهایت خسته شد، موی پریشان را ببخش
بوسه بر لبهای خشکت آرزوی آب بود
آرزوهای بَرآبِ رود و باران را ببخش
خاکسارت شد، ولی باز از خجالت سرخ شد
زخمِ پایت را نبین، خارِ مغیلان را ببخش
گفت یک شب گم شدی ترسیدی از تاریکیاش
روسیاه از روی زردت شد، بیابان را ببخش
صورتت با بوسهی انگشترم مأنوس بود
رفت در انگشتِ سیلیدارها، آن را ببخش
آن که با لبهای زخمم چوببازی کرد، نه!
خیزرانی را که میبوسید دندان را ببخش
در غمت چیزی نباید گفت، باید جان سپرد
جانِ بابا شاعران و روضهخوانان را ببخش
.
#رضا_قاسمی
.
#شام
#راس_الحسین_علیه_السلام
#خطبه
علویات گرفتار یزیدند امروز
با چه زجری دم این کاخ رسیدند امروز
صندلی بود ولی یکسره سرپا بودند
ایستادند و زپا درد بریدند امروز
وسط طشت کلیمی به سخن آمده بود
چوب ها بهر لبش نقشه کشیدند امروز
دخترانش همگی برلبشان مشت زدند
آه اینها مگر از دور چه دیدند امروز؟!
یک نفر حرف زد و چند نفر غش کردند
حرفهای بدی انگار شنیدند امروز
پیش چشمه همه شلاق به زینب میخورد
تکیه گاه حرم افتاد و خمیدند امروز
منبری ، رفت به منبر و علی را سب کرد
نیمه جان پای همین درد شدیدند امروز
خطبه خواندند و ورق جانب مولا برگشت
آبروی همه را خوب خریدند امروز...
#سیدپوریاهاشمی
#کاروان_اسرا
#مجلس_یزید
.
#دروازه_ساعات
السلام علیک یا اباعبدالله
بعد تو زمانه ی مکافات رسید
بیش از همه غربتت به اثبات رسید
یک شهر برای قافله آذین شد
وقتی که به دروازه ی ساعات رسید
⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤
رفتی و زمان ، زمان مهمانی شد
بر قافله ات وقت پریشانی شد
رأس تو سه روز روی نیزه بود و
یک شهر برای تو چراغانی شد
#محمدعلی_شهاب
.
#طوفان_الاقصی
هر واژهای در سینهی انجیل میسوخت
تورات در دست بنی قابیل میسوخت
تصویب شد با رای شیطان حق و ناحق
آه بشر در سینهی هابیل میسوخت
آه از یهودا ، آه از چشمان یعقوب
از غصهی یوسف دل راحیل میسوخت
از سامری سرشار شد ارض مقدس
موسی به یاد ماجرای نیل میسوخت
آه از زمانی که قبیله هاجرانه
از داغ ابراهیم و اسماعیل میسوخت
مشت تفنگ نقره در خشمی مقدس
با یاد مردان شهید ایل میسوخت
ای کاش ما با چشمهای خود ببینیم
وقتی خبر میآید «اسراییل میسوخت»
#سعیده_کرمانی
.
#ورود_به_شام
#دروازه_ساعات
ای که داغت به دلم صفحه خونبار کشید
دیدی آخر به کجا عاقبت کار کشید
دشمنت پرده نشینان حرم را ز جفا
به سر هر گذر و کوچه و بازار کشید
تا به دروازه ی ساعات رسیدیم حسین
کار بر خواهش از، شمر ستمکار کشید
بس که گردانده شدیم در ملاعام به شام
صبح وارد شدن ما به شب تار کشید
تا سرت را به بر محمل من چرخاندند
دخترت ناله زد و پنجه به رخسار کشید
این سخن را به توسربسته بگویم که عدو
زینبت را به سوی مجلس اغیار کشید
خیزران تا که به لبهای عطشناک تو خورد
آنقدر خواهرتو آه شرر بار کشید
.
#علیرضا_توانا
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غزل
دردهایی کشیده ام که مپرس
زهرِ هجری چشیده ام که مپرس
اصلا از حال خسته ام که نگو
از دلِ رنج دیده ام که مپرس
از هراس عدو پدر آنقدر
در بیابان دویده ام که مپرس
با زبانِ کنایه از دشمن
حرف هایی شنیده ام که مپرس
اضطرابِ بدون وصفی داشت
دلِ در خون تپیده ام که مپرس
آنقَدَر تشنه ی پریدن بود
جانِ بر لب رسیده ام که مپرس
از هیاهوی باد و سایه ی زجر
زجرهایی کشیده ام که مپرس
خواب دیدم شبی،برای شما
خاتمی را خریده ام که مپرس
آه بابا شبیه مادرِ تو
آنچنان قد خمیده ام که مپرس
#محمد_معین_پوریلان
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غزل
بعدِ دوری از تو تنها گریه شد کارم پدر
روضه ی بی وقفه ام ، در حال تکرارم پدر
من چه شبهایی که پای نیزهات خوابم نبرد
پس خیالت تخت ، امشب با تو بیدارم پدر
می توانی سر روی پاهام بگذاری خودت؟
نا ندارم تا تو را از طَشت بردارم پدر
تکتک آمار زخم صورتت دست من است
این چنین آموختم تا خوب بشمارم پدر!
این اواخر راه می افتم شبیه مادرت
هر زمان پا می شوم دنبال دیوارم پدر
گوشوارم باعث این گوشهای پاره شد
تا ابد از هرچه زیور هست..،بیزارم پدر
عاشق بازار رفتن با تو بودم، نه سنان...
تو ندیدی با چه وضعی بُرده بازارم پدر
زجر می خوابید و پا می شد..،کتک می زد مرا
هیچ تفریحی ندارد غیر آزارم پدر
من فقط یک خُرده جا خوردم ، زبانم کُند نیست
آه! کُلِّ شام می خندد به گفتارم پدر
من کجا ، عمّه کجا ، بزم حرامِ مِی کجا...
رنگِ چوب خیزران شد رنگِ رخسارم پدر
ناگهان بحثِ کنیزی شد ، سکینه آب شد...
حرف خود را قطع خواهم کرد ، ناچارم پدر!
▪️
جان هرکس دوست داری با خودت من را ببر
راحتم کن از خیال اینکه سربارم پدر
#بردیا_محمدی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شام
#اسارت
#قطعه
بعد دروازهی ساعات چه ساعاتی بود
کوچه کوچه همهی شهر سرم ریخت حسین
آنکه آورد مرا گوشهی بازار انداخت
عاقبت اشک زِ چشمان ترم ریخت حسین
زن و نامرد و حرامی همه قاطی بودند
در حراجی عرقِ اهل حرم ریخت حسین
سرِ زنجیر کشیدند و همه اُفتادند
به زمین قافلهی دربهدرم ریخت حسین
بال من بود سپر چادر من بود سپر
آنقدر تَرکه به ما خورد پرم ریخت حسین
هرچه زد بر تن من هیچ نگفتم اما
تا که بر روی لبت زد جگرم ریخت حسین
سنگ هربار به ما خورد به سرها هم خورد
آنقدر سنگ زد و دور و برم ریخت حسین
که رُباب تو نگفت از سر نیزه اُفتاد
ناله زد از سر نیزه پسرم ریخت حسین
میهمان بودم و این شهر به زحمت اُفتاد
هرقدر داشت زباله به سرم ریخت حسین
#حسن_لطفی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شام
#مثنوی
می رسد روضه به یک طشت خدا رحم کند
خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند
چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین
زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسین
با سرت خنده کنان حرمله بازی می کرد
خیزران با دل یک قافله بازی می کرد
مگر از خاطره ام می رود آن بزم عذاب
می چکید از لب آن مردک سرمست شراب
خواهرت می رسد از راه طنابی بر دست
دشمنت دور سرت پیک شرابی در دست
مست بود و به دهانش غزلی کفر آمیز
تکیه می کرد به ضرب المثلی کفر آمیز
دخترت خواست روی پنجه ی پا برخیزد
به تماشای تو در طشت طلا برخیزد
هر چه کردم نگذارم به تو سوگند نشد
خیزران از لب و دندان تو دل کند نشد
#حسن_کردی
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹چراغ قافله🔹
کلیم اگر دعا کند بی تو دعا نمیشود
مسیح اگر دوا دهد بی تو دوا نمیشود
اگر جدایی اوفتد میان جسم و جان من
قسم به جان تو دلم از تو جدا نمیشود
گریه اگر کنم همی بهر تو گریه میکنم
ورنه ز دیدهام عبث اشک رها نمیشود
گرد حرم دویدهام، صفا و مروه دیدهام
هیچکجا برای من کربوبلا نمیشود
کسی که گشت گرد تو گرد گنه نمیرود
پیرو خطّ کربلا اهل خطا نمیشود...
جز سر غرق خون تو که شد چراغ قافله
رأس بریده بر کسی راهنما نمیشود...
کربوبلا و کوفه شد سخت به عترتت ولی
هیچکجا به سختی شام بلا نمیشود
چوب به دست قاتلت سوخت و گفت این سخن
جای سر بریده در طشت طلا نمیشود..
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#کاروان_در_شام
#غزل
🔹قافلهگردانی🔹
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
هان ای یزید! بشنو و ابرو گره نزن
این میهمانی تو نه... مهمانی من است!
غرّه نشو به آنچه سرِ نیزه کردهای
اینها چراغهای چراغانی من است
هفتاد سر از این همه، با من برادرند
اما دو سر از این همه، قربانی من است
نذر من است و از پی احیای دین حق
خونِ دو چشم خانۀ بارانی من است
ایمن مباد از این همه مشعل، خزان تو
تا نوبت بهار گُلافشانی من است
ما را چو آفتاب به شامَت کشاندهای
اینک زمان قافلهگردانی من است...
#مهدی_بهارلو
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#کاروان_در_شام
#غزل
🔹فتح خیبر🔹
دختر شیر خدا در شام محشر کرده است
گوییا حیدر دوباره فتح خیبر کرده است
او که منبر رفته جدّش بر جهاز ناقهها
ناقهای را بیجهاز این بار منبر کرده است
چون خدابین است چشمش غیر زیبایی ندید
گرچه چشمش با سری نیزهنشین سر کرده است..
مرتضای نطقهایش کفر را بیچاره کرد
مکر کافر را باذنالله ابتر کرده است
بین خطبه مکث کرده ناگهان...، گویا یزید
چوب را نزدیک لبهای برادر کرده است
#مرضیه_نعیمامینی