eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
بن حسن زمینه ، سنگین ، واحد ، شور (به همه سبکها خوانده میشود) عمه جانم یا زینب رسیده وقت امتحان دل عمو حسینم از غریبی شد نگران ببین عمویم حسین تنها مانده بین میدان بذار عمه برم من ، عمو شده دل پریشان آمده جانم بر لب کن رهایم یا زینب ای عمو جان یا حسین (۴) من به پایت عمو جان هست خود را می گذارم برای یاری تو ، دست خود را می گذارم تا شنیدم صدای هَل مِن مُعینَت یا حسین لا اُفارق گفتم تا. تنها نمونی نور عین شدی غریب و مضطر بی کس و یار و یاور ای عمو جان یا حسین شُکرُ لِلّه حاجتم در کربلا روا شده با یه تیرِ حرمله دردم اینجا دوا شده مثل قاسم اینجا من به آرزوهام رسیدم توی آغوش عمو ، سوی بابا پر کشیدم داده ام جان برایت سر و دستم فدایت ای عمو جان یا حسین @mortaza110shahmandi. ایتا
۳۱ تیر ۱۴۰۲
هر یک از مردان به میدان بلا می‌رفت در رجزها چیزی از نام و نشان می‌گفت چیزی از ایل و تبار و دودمان می‌گفت او خودش را ذره‌ای می‌دید از خورشید او خودش را در وجود آن صدای آشنا می‌دید او خدا را در طنینِ آن صدا می‌دید! گفت و همچون شیر مردان رفت و زمین و آسمان دیدند: کودکی تنها به میدان رفت تاکنون در هر کجا پیران، کودکان را درس می‌دادند اینک این کودک، در دل میدان به پیران درس می‌آموخت چشم‌هایش را به آن سوی سپاهِ تیرگی می‌دوخت سینه‌اش از تشنگی می‌سوخت چشم او هر سو که می‌چرخید در نگاهش جنگلی از نیزه می‌رویید کودکی لب تشنه سوی دشمنان می‌رفت با خودش تیغی ز برقِ آسمان می‌برد کودکی تنها که تیغش بر زمین می‌خورد کودکی تنها که شمشیر بلندش کربلا را شخم می‌زد! در زمین کربلا با گام‌های کودکانه دانهٔ مردانگی می‌کاشت گرچه کوچک بود؛ شمشیر بلندی داشت! کودک ما در میان صحنه تنها بود آسمان، غرق تماشا بود ابرها را آسمان از پیشِ چشمِ خویش پس می‌زد و زمین از خستگی در زیر پای او نفس می‌زد آسمان بر طبل می‌کوبید کودکی تنها به سوی دشمنان می‌راند می‌خروشید و رجز می‌خواند دستهٔ شمشیر را در دست می‌چرخاند در دل گرد و غبارِ دشت می‌چرخید برق تیغش پارهٔ خورشید! شیههٔ اسبان به اوج آسمان می‌رفت و چکاچاکِ بلند تیغ‌ها در دشت می‌پیچید کودک ما، با دل صد مرد تیغ را ناگه فرود آورد! و سواران را، ز روی زین بر زمین انداخت لرزه‌ای در قلب‌های آهنین انداخت من نمی‌دانم چه شد دیگر بس که میدان خاک بر سر زد بعد از آن چیزی نمی‌دیدم در میان گرد و خاک دشت مرغی از میدان به سوی آسمان پر زد پردهٔ هفت‌آسمان افتاد دشت، پرخون شد عرش، گلگون شد عشق، زد فریاد آفتاب، از بام خود افتاد شیونی در خیمه‌ها پیچید بعد از آن، تنها خدا می‌دید بعد از آن، تنها خدا می‌دید قصهٔ آن کودک پیروز سال‌ها سینه به سینه گشته تا امروز بوی خون او هنوز از باد می‌آید داستانش تا ابد در یاد می‌ماند داستان کودکی تنها که شمشیر بلندش کربلا را شخم می‌زد! خون او امروز در رگ‌های گل جاری‌ست خون او در نبض بیداری‌ست خون او در آسمان پیداست خون او در سرخی رنگین‌کمان پیداست این زمان، او را در میان لاله‌های سرخ باید جُست از میان خون پاک او در آن میدان باغی از گل رُست روز عاشوراست باغِ گل، لب تشنه و تنهاست عشق اما همچنان با ماست
۳۱ تیر ۱۴۰۲
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند گل‌های مدینه داغ‌دارش بودند آن‌روز که جای مجتبی خالی بود در کرب‌و‌بلا دو یادگارش بودند
۳۱ تیر ۱۴۰۲
علیه‌السلام 🔹گل یاسِ حسن🔹 روح والای عبادت به ظهور آمده بود یا که عبدالله در جبههٔ نور آمده بود؟ کربلا بود تماشاگر ماهی کز مهر یازده لیلهٔ قدرش به حضور آمده بود یازده برگ، گل یاسِ حسن بیش نداشت که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود یوسف دیگری از آل علی، کز رخ او چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود باغبان در ورق چهرهٔ گرمازده‌اش گلشن حُسن حَسن را به مرور آمده بود صورتش صفحهٔ برجستهٔ قرآن کریم صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود بی‌کلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت بس که از تاب تجلّی به سرور آمده بود قتلگه طور و حسین بن علی، چون موسی به تماشای کلیم اللَّه و طور آمده بود به طواف حرم عشق ز آغوش حرم دل ز جان شُسته به شیدایی و شور آمده بود عجب از این همه مستی چو برادر را دید که چه‌ها بر سرش از سمِّ ستور آمده بود طفل نوخاسته برخاسته از جان و جهان آسمان زین همه غیرت به غرور آمده بود بر دل و پهلوی این عاشق و معشوق، دریغ نیزه و تیر ز نزدیک و ز دور آمده بود دست شد قطع ولی دل ز عمو، قطع نکرد طفل این طایفه یا رب چه صبور آمده بود گرچه لب‌تشنه به دامان امامت جان داد بر سرش فاطمه با ماء طهور آمده بود...
۳۱ تیر ۱۴۰۲
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 مقصد شعر و غزل دست من است عضو بی مثل و بدل دست من است سیزده شیشه اگر قاسم داشت یازده جام عسل دست من است بر زمین بودی و من حیّ علی فاعل خیرالعمل دست من است آن که بر تیزی شمشیر عدو ندهد هیچ محل دست من است ضربه ی بی مثل از تیغ گرفت ریشه ی ضرب و مثل دست من است علّت این که مرا باز چنین پدرم کرده بغل دست من است دست دادم که بگویم دشمن شده معلول و علل دست من است حلقه ی گردن تو دست دگر هاله ی دور زُحل دست من است ضرب شمشیر پدر قاسم شد سپر جنگ جمل دست من است شاعر:سعید توفیقی عبدالله ابن الحسن (ع) روضه
۳۱ تیر ۱۴۰۲
. نوحوعلی‌الحسین که این کارفاطمه است این اشک دیده‌ها همگی یار فاطمه است نوحوعلی الحسین که جدم غریب بود گودال قتلگاه پُر از بوی سیب بود نوحوعلی‌الحسین که لب‌تشنه جان سپُرد بیش از هزار و نهصدوپنجاه ضربه خورد نوحو علی‌الحسین درخاک وخون نشست هرکه رسید در بدنش نیزه را شکست نوحوعلی الحسین که مویش کشیده شد جان داشت جدِ من که گلویش بریده شد نوحو علی الحسین که در بین ازدحام با ضربهٔ دوازدهم کار شد تمام نوحو علی الحسین که ذبحش حرام بود چشمان او هنوز به سوی خیام بود نوحوعلی الحسین که می‌دید خواهرش تاراج می‌شود همه هستش برابرش نوحوعلی الحسین که باصورتی کبود چشم ِ سرِ بریدهٔ او باز مانده بود نوحوعلی الحسین که با ضجر کُشتَنَش چیزی نمانده بود ز رگهای گردنش «اللّهُمَّ عَجِّل لوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
۳۱ تیر ۱۴۰۲
. با هر غمی شبیه و برابر نمی شود هر روضه ای که روضه ی اصغر(ع) نمی شود زخمی گذاشت حرمله بر قلب اهل بیت زخمی که بسته تا صف محشر نمی شود شش ماهه را ز شیر مگر می شود گرفت!!!؟ باشد، به دست تیر که دیگر نمی شود اصلا به فرض جرم پدر، هیچ کودکی با حکم هیچ محکمه کیفر نمی شود آخر جواب اشک و تلظی ،سه شعبه نیست آنهم روانه سوی کبوتر نمی شود ظلمت به روی پیکر خورشید اگر چه تاخت بر روی جسم غنچه ی پر پر نمی شود! باب الحوائجی است که جز با نگاه او احوال شهر غم زده بهتر نمی شود هرکس گرفت حاجت از او غرق اشک گفت: هر روضه ای که روضه ی اصغر(ع)نمی شود
۳۱ تیر ۱۴۰۲
تصویری از اشک و آه شد فریادم در کرب‌و‌بلا، مدینه آمد یادم در یاریِ از امام خود در گودال چون مادر خویش، دست بیعت دادم استاد
۳۱ تیر ۱۴۰۲
؛ آن لاله که عشق و خون بهارش بودند گل‌های مدینه داغ‌دارش بودند آن‌روز که جای مجتبی خالی بود در کرب‌و‌بلا دو یادگارش بودند مرحوم
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دلم پیش تو باقی مونده، رفتم حلالم کن نگو ناخونده رفتم خودت گفتی عموت تنها نمونه ببین تنهای تنها مونده، رفتم...
۳۱ تیر ۱۴۰۲
بسم الله الرحمن الرحیم نگاهِ ملتمس‌اش تا به آن کران اُفتاد زد آنقدر به زمین پا  که نیمه‌جان اُفتاد حرارتِ جگرِ عمه‌اش  تنش سوزاند کشید آهی و آتش به استخوان اُفتاد گرفته بازوی او را ، امانتِ حسن است به ناله گفت مَرو  عمه از توان اُفتاد گرفته بود که ناخن  به صورتش  نزند ولی به چهره‌اش از زخمها نشان اُفتاد همینکه دید رهایش نمی‌کند عمه به روی سینه‌ی خود زد  به الامان اُفتاد نگاه کن که بزرگ قبیله را کشتند خدایِ من تَهِ گودال آسمان اُفتاد نگاه کن به تَنِ ذوالجناح نیزه زدند بلند مرتبه شاهی نفَس زنان اُفتاد تلاش کرد بماند به زین ، هُلَش دادند که چند نیزه به او خورد و ناگهان اُفتاد * * * یتیم گریه کند عرش را بهم بزند به گریه‌های یتیمانه‌ای چُنان اُفتاد... که عمه دید حسن را میانِ کوچه‌ی تنگ کنارِ مادرش  آنجا به سر زنان اُفتاد کشید بازوی خود را دوید تا گودال سرش شکست همینکه دوان دوان اُفتاد در ازدحامِ حرامی چه سخت رد می‌شد که چند دفعه دراین بِین بی امان اُفتاد میان شهیه‌یِ اسبان و نعره‌های هجوم نگاهِ او به عمو بینِ قاتلان اُفتاد از این و آن چقدر ضربه خود اما رفت که دید موی عمو دست این و آن اُفتاد رسید در تَهِ گودال روبروی سنان میانِ حرمله و شمر و ساربان  اُفتاد عمو به خاک و سرش روی دامن باباست کنارِ این دو   زنی با قدی کمان اُفتاد همینکه خواست بگوید پدر ؛ عمو را دید همینکه گفت عمو دستش آن میان اُفتاد ( ۴۰۲/۰۴/۳۰)
۳۱ تیر ۱۴۰۲
نقش ربّنا به زير سُمّ ستوران تنت رها مانده عموفدای توگردد تنت كجامانده صدازدی توعمورا ولی خبردارم كه نيمی ازنفست درگلوت جا مانده گل بهشتی من گرچه پرپرت كردند شميم ناب تودرخاك كربلامانده زپشت پرده ی خونين اشك خودديدم به عضوعضوتنت زخم نيزه هامانده شكسته اند چرا حُرمت تورا ای گل چقدربربدنت جای رّدپا مانده هنوزظرف عسل ازلبت نيفتاده هنوز روی لبت ،نقش ربنّا مانده صداي خواندن امّن يجيب می آيد كه نجمه منتظرت دست بردعا مانده توراچگونه بردخيمه گه عمو بنگر كنارجسم توازپا دراين منا مانده نوشت اشك «وفایی» پس ازشهادت تو حديث عاشقی ات برزبان مامانده
۳۱ تیر ۱۴۰۲