eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
1 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
دار و ندار زینب، روح بهار زینب به گلشن نبوّت بنفشه زار زینب ای که حسین ماند از تو یادگار زینب زِ سرّ حق تعالی پرده برآر زینب نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب ای که برادرانت همه مطاف بودند به دور تو چو کعبه گرم طواف بودند کنار چادر تو به انعطاف بودند اُف به سراب دنیا، به روزگار زینب نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب بیا به قتلگاهم ماهِ منیر بنگر بیا برادرت را یک دل سیر بنگر به زیر پای نیزه مرا حصیر بنگر حصیر را به شن ها وامگذار زینب نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب کشته شده حسینت چو آفتاب تشنه به روی خاک اِبنِ ابوتراب تشنه مثل دو تا علیّ اش رفته بخواب تشنه بیا به زخم هایم گریه ببار زینب نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب دور و برم هزاران رنگ پریده نیزه به جسم من چو باران نیزه چکیده، نیزه سه شعبه، نه دلم را نیزه دریده، نیزه چقدر دشمن از من نیزه کشیده، نیزه دمیده نیزه زار از این تن زار زینب نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب
از آه خود شرر به دل ماسوا مزن آتش به قلب مادر غم مبتلا مزن لبهای تو کبود شده مثل بازویم با این لب کبود مرا هی صدا مزن حالا که آمدم ز تو این است خواهشم تا من میان قتلگهم، دست و پا مزن هرکس رسید ضربه زد، اما یکی نگفت با سنگ میزنی، تو دگر با عصا مزن با قرب حق به جانب گودال میزنی رحمی کن و برای رضای خدا مزن برسینه اش نشستی و بر او لگد زدی پنجه براین محاسن از خون حنا مزن هرضربه میزنی بزن ای بی حیا ولی بر استخوان گردن او، بی هوا مزن
    هر نی فغان نای تو را در می آورد آوای ربنای تو را در می آورد   با اینکه زنده ای! چه حریصانه نیزه دار دارد لباس های تو را در می آورد   پا بر زمین مکش،که کمان دار سنگ دل می خندد و ادای تو را در می آورد   دارد نگاه مات من از متن تیغ ها تفسیر بوریای تو را در می آورد   در حیرتم که سنگ به من می خورد ولی بالای نی صدای تو را در می آورد   زخم لبت هم اشک مرا در می آورد هم گریه ی خدای تو را در می آورد   وقت نماز افسری از خورجین خویش عمامه و عبای تو را در می آورد  
🏴 علیه السلام علیه السلام علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ مجنون شدم - به هوات بازم سرگردون شدم توی بزم روضه مهمون شدم - مجنون شدم راه قلبم به سمت تو افتاده باز / حسین حسین بی بی زهرا ما رو خجالت داده باز / حسین حسین واسه مُردن می‌خوام بشم آماده باز / حسین حسین ۲ مادرت حاجتِ ما رو روا کرده برای نوکریت ما رو سوا کرده یقیناً تک تکِ ما رو خریده چون درای رحمت و روی ما وا کرده ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ خیلی ساله - مادرت فاطمه توو گوداله شب‌های جمعه تا صبح می ناله - خیلی ساله خیلی ساله می‌ریزه اشکْ دونه دونه / حسین حسین خیلی ساله روضه ی گودال می‌خونه / حسین حسین خیلی ساله گریونه با هر بهونه / حسین حسین ۲ آخه پیش نگاش تو رو غریب کشتن پسرش رو یه عدّه نانجیب کشتن میگن سیصد نفر ریختن توی گودال بمیرم یاحسین! تو رو عجیب کشتن ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ غمبار میشه - هر سال این حادثه تکرار میشه مادرت شاهدِ این کار میشه - غمبار میشه پیش چشماش رگاتو خنجر می‌بُره / حسین حسین شمر ملعون از پشت سر، سر می‌بُره / حسین حسین خواهری داره دل ز دلبر می‌بُره / حسین حسین ۲ آخه مادر کجا تحملِ این غم؟! بکُشن عشقشو با قتل صبر کم کم به خدا تا ابد باید از این غم مُرد آخه یک زن کجا اونهمه نامَحرم ۲ . .👇
ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر زینب بیا , این شمر با پا رفته منبر را ببر چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر این فرصت پیش آمده دیگر نمیاید به دست دامن کشان, دام‍ن بیاور با خودت سر را ببر ناله بزن , فریاد کن ؛ اما همه ش بی فایده است این شمر- از اینجا نخواهد رفت ؛ مادر را ببر ای لشگر بی آبرو اینگونه عریانش مکن پیراهنش را بر زمین بگذار , معجر را ببر انگشتری که ضربه خورده درنمیاید ز دست جایش النگوی من و این چند دختر را ببر من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده ام از بین نامحرم بیا عباس خواهر را ببر
با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک لَم تَقُل شیئا سِوا: قُم یا اخا! أدرِک اخاک ! مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر مانده بر صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک عِندَما کُلُ یَرَونَ المَوتَ اَحلی مِن عَسَل خاک گلگون را نمی شویند جز با خون پاک کلُّ مَن فِی الموکبِ قالَ خُذینی یا سُیوف تشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک؟ یَلمَعُ النُّور الذی سَمّاهُ مصباحَ الهُدی تا قیامت می درخشد این چراغ تابناک داوری عادل تر از تاریخ در تاریخ نیست نور هرگز در شب ظلمت نمی گردد هلاک
کشمکش بهر پیروهن نکنید سر غارت بزن بزن نکنید نیزه را داخل دهن نکنید جسم او را اگر کفن نکنید آه و نفرین میکنم همه را میکشانم علی و فاطمه را نیزه را از روی پرش بردار چکمه ات را ز پیکرش بردار خنجرت را ز حنجرش بردار لعنتی دست از سرش بردار تشنه هست و رمق ندارد او سر او را عقب نکش از مو شمر بس کن تو قتلگاه نرو بی وضو سمت و سوی شاه نرو دخترش میکند نگاه نرو روی این جسم پاره راه نرو این که افتاده نور عین من است خواهرش هستم و حسین من است
  كار را يكسره كرد و پا شد دور شد از همگان، تنها شد مقتل انگار پر از غوغا شد سر پيراهن او دعوا شد روح از حنجر او زد بيرون شمر از قتلگه آمد بيرون تا جدا شد سر شاه از بدنش شمر ماند و دل غرق محنش يادش آمد بدن بى كفنش لرزه افتاد بر اعضاى تنش بيشتر شد غم و دردش، هردم با خودش گفت چه كارى كردم سنگ با پيكر مولا ضد بود نيزه در كار خودش وارد بود سر او دست دو تا فاسد بود خواهرش هم روى تل شاهد بود كفن مادرى اش را بردند آه، انگشترى اش را بردند شمر هرچند كه نادم شده بود تازه آغاز مراسم شده بود خيمه خالى ز محارم شده بود وقت تقسيم غنائم شده بود حرمله سهم خودش را برداشت خیمه هم بوی علی اصغر داشت بين شان چهرۀ نامى بسيار عالم فقه و كلامى بسيار زن يكى بود و حرامى بسيار پيش رو مردم شامى بسيار كمر واژه از اين غم خم شد صحبت از زينب و نامحرم شد
در معرض گرما به تماشا بدنش را حتی ز تنش برد کسی پیروهنش را بر نِی سر او جالس و بر تیرهٔ صحرا کردند رها، از سرِ تحقیر تنش را بر باد رود کون و مکان آه اگر که.. از باد بگیرند سراغ کفنش را جا دارد اگر از نگهش سیل ببارد آن دیده که کردند پر از خون دهنش را گودال مجالِ سخن از شاه گرفت و... خنجر ز جفا ذبح نموده سخنش را ای وای اگر مادر آن کشته ببیند در لُجهٔ خون حالت پرپر زدنش را
دار و ندار زینب، روح بهار زینب به گلشن نبوّت بنفشه زار زینب ای که حسین ماند از تو یادگار زینب زِ سرّ حق تعالی پرده برآر زینب نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب ای که برادرانت همه مطاف بودند به دور تو چو کعبه گرم طواف بودند کنار چادر تو به انعطاف بودند اُف به سراب دنیا، به روزگار زینب نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب بیا به قتلگاهم ماهِ منیر بنگر بیا برادرت را یک دل سیر بنگر به زیر پای نیزه مرا حصیر بنگر حصیر را به شن ها وامگذار زینب نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب کشته شده حسینت چو آفتاب تشنه به روی خاک اِبنِ ابوتراب تشنه مثل دو تا علیّ اش رفته بخواب تشنه بیا به زخم هایم گریه ببار زینب نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب دور و برم هزاران رنگ پریده نیزه به جسم من چو باران نیزه چکیده، نیزه سه شعبه، نه دلم را نیزه دریده، نیزه چقدر دشمن از من نیزه کشیده، نیزه دمیده نیزه زار از این تن زار زینب نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب
قتلگاه ست و مادری مضطر قتلگاه ست و پیکری بی‌سر قتلگاه ست و حنجر و خنجر قتلگاه ست و روضه ای دیگر روضه ی قتلگاه و روز دهم وای از ضربه‌ی دوازدهم شمر ملعون چه پُر شتاب شد و جانب پور بوتراب شد و مادری که در اضطراب‌ شد و آهِ زهرا چه بی حساب شد و این گلو را نبری ای خنجر چون بُوَد بوسه گاه پیغمبر مشق خنجر چو با گلو می‌کرد گاه در سینه هم فرو می‌کرد عضو دیگر چو جستجو می کرد با نوک چکمه پشت و رو می‌کرد راس او از قفا جدا کردند پیکرش بی کفن رها کردند روضه خوان گشته مادری محزون مادری غرق ناله و دلخون روضه خواند به پیکر ی گلگون کی رود او ز قتلگه بیرون مادری که به گوشه ی گودال گاه و بیگاه میرود از حال روضه خواند چو از پریشانی گوید ای وای از چه عریانی؟ از چه عریان و بی کفن مانی؟ آب مهر من و تو عطشانی؟ پدر توست صاحب خاک ات روی خاک ست نعش صد چاک ات؟
برای روضه نشستیم و روضه‌خوان آمد صداگرفته و غمگین و ناتوان آمد نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان سلام حضرت لب تشنه! روضه‌خوان آمد سلام حضرت شیب الخضیب! مقتل‌ها نوشته‌اند چه بر روزگارتان آمد نوشته‌اند مقاتل که ظهر روز دهم چه روضه‌ها که از این داغ بر زبان آمد سه سیب را، سه هدف را، سه تیر کافی بود سه بار حرمله هربار با کمان آمد نوشته‌اند که شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش در فغان آمد نوشته‌اند مقاتل که عصر عاشورا بلند مرتبه‌ای خسته، نیمه‌جان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی بریده باد زبانم ولی سنان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی به قصد حنجره‌ات شمر همچنان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی میان هروله زینب دوان دوان آمد یکی به دشنه تو را زد‌، یکی به نیزه؛ ولی یکی به قصد تبرک عصا زنان آمد هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک رسید خولی و در دشت بوی نان آمد..