#امام_رضا علیهالسلام
#چارپاره
🔹به حریمت پناه آوردم🔹
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
آشنایی ندیده چشمانم
آشنایی نخوانده در گوشم
میرسم چون کویری از آتش
چون شب تیرهای که نزدیک است
تشنهٔ آفتاب و بارانم
دیده کم آب و سینه تاریک است
آمدم تا کنار مرقد تو
دامنی اشک و آه آوردم
مثل آهوی خسته از صیّاد
به حریمت پناه آوردم
آمدم تا خزان قلبم را
با نگاهی پر از جوانه کنی
بشکند بغض و اشکهایم را
مثل تسبیح دانهدانه کنی
در طواف تو مثل پروانه
هستیام را به باد خواهم داد
تا نگاهم کنی تو را سوگند
به عزیزت جواد خواهم داد
#مصطفی_محدثی
#آغاز_امامت_امام_زمان__عج__مدح
محمود ژولیده
ای تاج امامت بسرت یوسف زهرا
وی خَلعت عصمت به برت یوسف زهرا
شک نیست که سلطان جهانی تو پس از این
از بعد وفات پدرت یوسف زهرا
باباست گرفتار نگاه و نفَس تو
مادر بزند بوسه سرت یوسف زهرا
المنة لله که تو حجت حقی
عالم همه تحت نظرت یوسف زهرا
صد شکر که این تاج ولایت بسر توست
شمشیر علی بر کمرت یوسف زهرا
پیغمبر اکرم شده بس مفتخر از تو
ای هیبت احمد سپرت یوسف زهرا
تو منجی زهرایی و او چشم براهت
کی میرسد از ره خبرت یوسف زهرا
چشمان پر اشک حسنین است بسویت
عباس شده خونجگرت یوسف زهرا
تو قبلۀ دلهایی و معنای نمازی
ما شیعۀ اثنی عشرت یوسف زهرا
رفتی به پس پردۀ غیبت بسلامت
برگرد دگر از سفرت یوسف زهرا
زیباست که طاووس جنان رخ بنماید
گسترده شود بال و پرت یوسف زهرا
بازآ که کلام تو کلام اللهِ محض است
این است بقرآن هنرت یوسف زهرا
برگرد که احکام همه مانده معطل
اسلام شده دربدرت یوسف زهرا
لعنت به کسانی که همه حق تو بردند
شد غصب تمام ثمرت یوسف زهرا
ای رفته به تاراج حقوقت، أقِمِ الحَرب
شد شیعۀ تو پشت سرت یوسف زهرا
روزیکه مسلط بشوی بر همه عالم
جمع شهدا دور و برت یوسف زهرا
بر بام فلک پرچم تو یکسره بالاست
تا کفر ببیند اثرت یوسف زهرا
در هم شکند قدرت پوشالی بت ها
با ضربت تیغ و تبرت یوسف زهرا
گردن بزنی چون همه طاغوت جهان را
یکجاست فقط درد سرت یوسف
بر ضارب زهرا بزنی ضربت سیلی
ای مادر تو منتظرت یوسف زهرا
ای منتقم محسن شش ماهه کجایی
صد روضه شده همسفرت یوسف زهرا
در روضۀ ارباب چه بی صبر و قراری
قربان تو و چشم ترت یوسف زهرا
ما منتظر فجر ظهوریم اماما
تا صبح قریب سحرت یوسف زهرا
از خون شهیدان حرم فتح دمیده
محسن حججی شد قمرت یوسف زهرا
آغاز امامت امام زمان (عج)
مدح
#حضرت_سکینه__س__روضه
او هم کنار پیکر بی سر رسیده است
هم پای عمّه تا لب مقتل دویده است
افتاده روی سینه ی زخمی ترین شهید
از زخم سنگ و تیغ و عصا بوسه چیده است
او هم هزار و نهصد و پنجاه کینه را
در عمق زخم های گل چیده دیده است
پیغام کشته بین دو دریا به شیعه را
از لابلای حنجر پاره شنیده است
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
کلّ مسیر ،اشک نگاهش چکیده است
هر قطره آب خورده عمو را صدا زده
لطمه زنان ِروضه ی دست بُریده است
بازار رفته است به او حق دهید که
مثل تمام فاطمه ها قدخمیده است
از نسبت کنیزی ِ موسرخ ِ بزم شام
هر صبح وشام رنج زیادی کشیده است
خوابی اگر رسیده به چشمان خیس او
با خواب ِ تیر ِ حرمله از جا پریده است
مرگش فرا رسیده ولی او حقیقتاً
در کربلا میانه ی مقتل شهیده است
️عبدالمحسن
حضرت سکینه (س)
روضه
#امام_عسکری__ع__روضه
خورشید تابناک تمام مسیرها
هستند در طواف تو ماه منیرها
ای شاهراه یازدهم در مسیر نور
ای دست گیر قاطبه ی مستجیرها
دست کسی به دامن درکت نمی رسد
از تو نگفته اند به غیر از خبیرها
تفسیر آیه های خدا را قلم بزن
وامانده است بی تو کلام دبیرها
معراج عشق در حرم سامرای توست
کوری چشم شور تمام حقیرها
ما را گدای سامره خواندند و بعد از آن
خط خورد نام ما ز جهان فقیرها
نورت شکافت لشکر ظلمت پرست را
دنیا ندیده است تو را چون اسیرها
در تنگنای سامره می خواند چشم تو
از چشم شیعه درد نهان ضمیرها
آشفته است حال جهان منجی اش کجاست؟
فرزند تو خلاصه ی نعم الامیرها
حسن کردی
امام عسکری (ع)
روضه
#حضرت_سکینه__س__روضه
چگونه پلك ترت ميل خواب داشته باشد ؟
اگر برادر تو درد آب داشته باشد
تو خواهري و براي گلوي نازك اصغر
طبيعي است دلت اضطراب داشته باشد
خدا كند كه از اين لشگر خبيث ، اقلّاً
يكي بيايد و قصد ثواب داشته باشد
خدا كند پدرت وقت باز گشت به خيمه
رباب را كه ببيند جواب داشته باشد
حسين شيعتي از حلق پاره گفت به گوشت
كه شعر روضه مضامين ناب داشته باشد
هزار مرتبه راضي به مرگ مي شوي آري
اگر پدر ، سرِ از خون خضاب داشته باشد
اجازه مي دهي از شام چند جمله بگويم ؟
به شرط اينكه مصيبت حجاب داشته باشد
چگونه هضم كنم ؟ اي وقار محض ، سكينه
كه دستهاي تو ردّ طناب داشته باشد
چگونه هضم كنم كه يزيد ، چوب به يك دست
به دست ديگر خود هم شراب داشته باشد
نخواستي كه بفهمد كسي ، چرا كه كشيدي
چه قدر مي شود اين غم عذاب داشته باشد!
اراده كرد خداوند بعد رفتن اصغر
تو را به خانه كنارش ، رباب داشته باشد
تصوّرش به خدا غيرممكن است برايم
كه شصت سال، دلي ، پيچ و تاب داشته باشد
تو هم شبيه ربابي به سايه كار نداري
پس از حسين و علي اصغرش قرار نداري
محمد قاسمی
حضرت سکینه (س)
روضه
#حضرت_سکینه__س__روضه
امشبم را سحر نمیآید
خواب، در چشمِ تر نمیآید
مدحش از من که بر نمیآید
چون سکینه دگر نمیآید
دختر شاه...گوهر نایاب
بیقرینه... درست مثل رباب
روضه میخواند، روضه با احساس
روضهاش داشت عطر و بوی یاس
شرم یک مرد... روضهای حساس
وای از مشک پارهی عباس
روضهی دست و چشم و مشک عمو
روضهی قطرهقطره اشک عمو
روضهخوان چشمهای خود را بست
مادرش دست میزند بر دست
رأس اصغر به روی نیزه نشست
پای نیزه قد سکینه شکست
خواهر اصغر است حق دارد
به خدا خواهر است حق دارد
به روی ناقه خواند نافله را
دور ناقه شنید هلهله را
چه کند خندههای حرمله را
چشم دشمن به سوی قافله را
مثل یک مرد... مثل عمهی خود
صبر میکرد... مثل عمهی خود
قلبش از غصهها کباب شده
بعد سقا فقط عذاب شده
مثل او از خجالت آب شده
وارد مجلس شراب شده
خیزرانِ یزید پیرش کرد
حرف مردی پلید پیرش کرد
دختر بیقرینهی پدرش
روضهخوان مدینهی پدرش
همهجا شد سکینهی پدرش
یادش افتاده سینهی پدرش...
... زیر پای سوارها افتاد
روی گل، ردِ خارها افتاد
یادش افتاد آه آهِ حسین
غرق در خون همهسپاه حسین
بود یک نیزه تکیهگاه حسین
داد میزد که قتلگاهِ حسین...
... پر شد از خونِ زخمهای تنش
پر شد از تیر و نیزهها بدنش
وسط حجرهی محقر خود
چشم گریان... میان بستر خود
باز در لحظههای آخر خود
یادش افتاد داغِ خواهر خود
کنج ویرانه خواهرش جان داد
سر بابا برابرش... جان داد
علی سپهری
محمدجواد شیرازی
حضرت سکینه (س)
روضه
#حضرت_سکینه__س__روضه
فریاد عَلَیکُنَ شنیدم
با پای برهنه می دویدم
با دست ورم کرده به صحرا
خار از کف پای خود کشیدم
وقتی که عدو مرا لگد زد
خوردم که زمین نفس بریدم
سنگ آمد و خورد از سر من
افتادم و جز خنده ندیدم
در سینه ی من غصه ی بسیار
با نعره ز جای خود پریدم
تا زمزمه ی پدر گرفتم
بر نیزه سرش بریده دیدم
مثل سر تو کبود هستم
زخمی شده ی یهود هستم...
محمد حبیب زاده
حضرت سکینه (س)
روضه
#امام_عسکری__ع__روضه
صاحب عزای سامرا آجرک الله
مأنوس اشک و روضه ها آجرک الله
بودی تو در شهر مدینه داغدار ِ
شش ماهه ی شیر خدا آجرک الله
در پشت درب خانه بین آتش و میخ
مادر تو را می زد صدا آجرک الله
حالا تو سمت موطن خود رهسپاری
داری به لب سوز و نوا آجرک الله
داغ پدر آتش زده بر سینه ی تو
داری به تن رخت عزا آجرک الله
آخر شده بابای تو با زهر کینه
از بند زندان ها رها آجرک الله
کاری شده زهر جفا در پیکر او
می لرزد او سر تا به پا آجرک الله
بر دامنت سر می گذارد با دل خون
راحت شود از هر بلا آجرک الله
شکر خدا در زیر سایه جان سپارد
رأسش نمی گردد جدا آجرک الله
دیگر نمی گردد تن او پاره پاره
از مرکب ده بی حیا آجرک الله
آقا ندیدی بر تنش زخم ِ روی زخم
از نیزه و سنگ وعصا آجرک الله
در وقت تدفینش خدا را شکر دیگر
لازم نباشد بوریا آجرک الله
️عبدالمحسن
امام عسکری (ع)
روضه
#امام_عسکری__ع__روضه
زچشم پر گهر من خدا خبر دارد
زجان پر شرر من خدا خبر دارد
که بود معتمد و ظلم او چگونه شکست
ز کینه بالو و پر من خدا خبر دارد
زهمزمانی با سه خلیفه در شش سال
چه آمده به سر من خدا خبر دارد
زسوز زهر شرر زا چگونه می گذرد
زشام تا سحر من خدا خبر دارد
شرار زهر ستم همچو شمع آبم کرد
زسوزش جگر من خدا خبر دارد
میان این همه دشمن چه ها کند مهدی؟
زغربت پسر من خدا خبر دارد
زبعد من برسد غیبت خدائی او
زصب منتظَر منخدا خبر دارد
سید رضا مؤید
امام عسکری (ع)
روضه
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#غزل
جان دو عالم شود فدای پیمبر
شیعه گی ماست به امضای پیمبر
نور ولا داشتن ما به جز این نیست
در دل ما هست تولای پیمبر
آب و گل ما سرشته گشته به ایمان
بوده دلیلش غبار پای پیمبر
جان نبی جان علی بود که خوابید
نفس پیمبر علی به جای پیمبر
معجزه کرده ست نبی با دم یاهو
ذکر علی زینت لبهای پیمبر
عشق علی زینت اعمال بشر شد
بوده چنین حرف به فتوای پیمبر
عشق علی چیست شده زینت ابرار
نفس نبی کیست به جز حیدر کرار
#محمد_حبیب_زاده
.
#حضرت_زهرا
بهشت هستی
----------
منم گدا منم گدا ، گدای کوی فاطمه
روز و شبم می گذرد به گفتگوی فاطمه
فتاده دل به پای او صفای دل صفای او
داده به عشق آبرو آب وضوی فاطمه
من که غمین و خسته ام دیده ز غیر بسته ام
بود دل شکسته ام به جستجوی فاطمه
دل شده پای بست او دیده بود به دست او
مستم و مست ، مست او مست سبوی فاطمه
جهان ازوست گلستان جنان ازوست گل فشان
می دهد ای جهانیان بهشت بوی فاطمه
میان کوچه ای خدا به پیش چشم مجتبی
دست سیاه شب چرا خورده به روی فاطمه
خصم که باب کین گشود آتش کینه را فزود
زد به تمام هست و بود شعله عدوی فاطمه
"یاسر" اگر کند رها مرغ دل شکسته را
بال گشاید از وفا باز به سوی فاطمه
**
حاج محمود تاری «یاسر»
#ربیع_الاول
.
#شهادت_امام_عسکری سلام الله علیه
طفل اشکی که در این دیده ی تر می لرزد
خبر آورده ز داغی ، که جگر می لرزد
رو به قبله شده خورشید و شفق می گرید
پشت افلاک ، از این هول خبر می لرزد
جسم بابای جوان در بغل کودک اوست
شعله ی شمع در آغوش سحر می لرزد
بر پسر درد یتیمی است ، مسلم وقتی
کاسه ی آب به دستان پدر می لرزد
حسن عسکری از زهر ستم می سوزد
دل زهرا ز غم مرگ پسر می لرزد
#شهادت_امام_حسن_عسکری
#امام_حسن_عسکری
#میثم_مومنی_نژاد
.
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا
معصومه و نوریّه و صدّیقۀ کبری
حنّانه و هانیّه و ریحانه و کوثر
انسیّه و حوریّه و انسیّۀ حَورا
اینها همگی فاطمه هستند ولی نیست
محبوبیت فاطمه محدود به اینها
مادر که نه! بالاتر از اُمُّ الحَسنِین است
دختر که نه! بالاتر از آن، اُم اَبیها
فردوس برین، باغ بهشت است به صورت
فردوس برین، خانۀ زهراست به معنا
پیچیده در آن عطرِ «بِه» و «یاس» و «گل سرخ»
بیرون زده از پنجرهاش شاخۀ طوبی
روزی که بخندد همۀ شهر، بهاریست
آن شب که بگریَد، شب عالم شب یلدا
* * *
آن شب که بگریَد، همۀ شهر بگریند
آن شب که بگریَد...چه میآید سر مولا؟
از روی لب مادرمان فاطمه چندیست
لبخند فراری شده کاری بکن اَسما
کاری بکن اَسما که پریشان شده مادر
درد است سراپا و سکوت است سراسر
این هیزمِ تَر چیست که در آتش آن سوخت
یک مرتبه هم مادر و هم دختر و همسر
"در" سوخت، ولی مانده به یادم که محمد
یک مرتبه بیاذن نشد وارد از این در
من خواب بدی دیدهام اَسما، چه بگویم؟
دور کمرش شال عزا بست پیمبر
از عطر «بِه» و «یاس» و «گل سرخ» در این شهر
خالیست مشام همه، کافور بیاور...
#محمدحسین_ملکیان
.
#شهادت_امام_عسکری سلام الله علیه
طفل اشکی که در این دیده ی تر می لرزد
خبر آورده ز داغی ، که جگر می لرزد
رو به قبله شده خورشید و شفق می گرید
پشت افلاک ، از این هول خبر می لرزد
جسم بابای جوان در بغل کودک اوست
شعله ی شمع در آغوش سحر می لرزد
بر پسر درد یتیمی است ، مسلم وقتی
کاسه ی آب به دستان پدر می لرزد
حسن عسکری از زهر ستم می سوزد
دل زهرا ز غم مرگ پسر می لرزد
#شهادت_امام_حسن_عسکری
#امام_حسن_عسکری
#میثم_مومنی_نژاد
.
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#مسمط
ای وای از آن حدیثِ به دفتر نیامده
ای وای از آن شروعِ به آخر نیامده
ای وای از آن یقینِ به باور نیامده
ای وای از آن مزارِ کبوتر نیامده
ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده
ای دل حدیث دختر طاها شنیدهای؟
یَرضی شنیدهای، لِرضاها شنیدهای؟
هنگامۀ نماز، دعاها شنیدهای؟
"حتی تَوَرَّمَت قَدَماها" شنیدهای؟
أمّن یُجیب این همه مضطر نیامده
یاللعجب! فصلّ لربّک ولادتش
واحیرتا! لِیُذهِبَ عنکم شرافتش
طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش
جبریل با تمام بزرگی و رتبتش
از عهدۀ ستایش او برنیامده
* *
اما چه سود، حرمت قرآن شکسته شد
یکباره قلب سورۀ انسان شکسته شد
در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد
نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد
فصل غریبی تو چرا سر نیامده؟
زهرا هنوز گریهی بیگاه میکند
مولا هنوز سر به دل چاه میکند
پاییز ادعای أنا الله میکند
صبح بهار از آمدن اکراه میکند
آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟
#مهدی_جهاندار
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#امام_حسین_ع_شهادت
زنی از خاک، از خورشید، از دریا قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیتر_
که قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش، از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
نشانْد آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
زنی آنسان که خورشیدست سرگرم مصابیحش
که باران نام او را میستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتیهای تلمیحش
جهان این شاهمقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش
ندانمهای عالَم ثبت شد در لوح محفوظش
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قَدَر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پَر بر آن چادر
ستونِ آسمانها میگذارد سَر بَر آن چادر
تیمّم میکند هر روز، پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش، رستخیز کربلا بودهست
* *
غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار
برایش روضه میخواند، صدایی در دل باران
که یا أُماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنهست، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر را
بمیرم بسته میشد آن نگاه، آهسته آهسته
به چشم ما جهان میشد سیاه، آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه، آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه، آهسته آهسته
بُنَّیَ! تشنهای! مادر برایت آب آورده...
#سیدحمیدرضا_برقعی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
از ابتدا قیامت او آشکار بود
آن بانویی که ممتحن کردگار بود
در بندگی خویش خدای بقیه بود
سرتا به پاش مظهر پروردگار بود
در خانه با کنیز خودش همکلام بود
در سجده با خدای خودش همجوار بود
مردان جنگی از پس او برنیامدند
با اینکه بر جراحت پهلو دچار بود
کاری به این نداشت که تنها و بیکس است
وقت گذر ز کوچه، چه با اقتدار بود
زهرا عجیب غیرتیِ عشق حیدرست
پای علی برای بلا بیقرار بود
از گرگهای شهر، فدک را گرفته بود
کرار بود، گرچه خودش خانهدار بود
بستند راه کوچه! مگر کم میاورد؟!
غافل ازآنکه چادر او ذولفقار بود
سیلی زدند جا بزند! گفت یا علی!
یک دم عقب نرفت! سراپا وقار بود
رویش کبود شد، رویشان را سیاه کرد
با قامت شکسته عجب پای کار بود
تا حشر، خاک بر سر اهل مدینه کرد
آن معجری که روی سرش پرغبار بود
اصلاً نخورد غصهی آن گوشِ.....
اما حَسَن نِشَست و پی گوشوار بود
واضحتر از همیشه علی را نظاره کرد
هرچند چشمهاش از آن ضربه تار بود
* *
ارثیه داد حضرت مادر به دخترش
ارثیهای که درد و غم بیشمار بود
وقتی سر عزیز خدا رفت روی نی
زینب اسیر هلهلهی سی هزار بود...
از یک کفن مضایقه کردند کوفیان
بر روی بوریا، بدنی آشکار بود
درراه، زینب از همه بدتر عذاب دید
دُخت علی به ناقهی عریان سوار بود
دستش شکست و دست ستم را ز پشت بست
با دست بسته فاتح این کارزار بود...
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
دری که بوسهگه انبیای عظمی شد
چگونه بود که با ضربهی لگد وا شد؟!
بجای دسته گل، جای احترام و سلام
شرار، قسمت آن خانهی معلی شد
مقابل نفس بانوی عفیف علی
صدای عربدهی یک غریبه پیدا شد
آهای سینه زنان، فاطمه زمین افتاد
کمک دهید که در بین کوچه دعوا شد
امان ز میخ که کج رفت، سمت پهلو رفت
امان ز «در» که شکست و بلای زهرا شد
غلاف تیغ یکی و دوتا نه، خیلی بود
چگونه اینهمه ضربه به دست او جا شد؟!
اگرچه پشت «درِ» خانه رفته بود از حال
به احترام نگاه علی ز جا پا شد
#سید_پوریا_هاشمی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#جمهوری_اسلامی_ایران
در سِلک ما، معراج رفتن، پَر نمیخواهد
مؤمن پَری بهتر ز چشم تَر نمیخواهد
با اشک، وقتی حاجت ما را روا کردند
گریه کُنات مشکلگُشا دیگر نمیخواهد
خاک حسینیه برای شاعران کافیست
از تو نوشتن جوهر و دفتر نمیخواهد
جاروی دستم را نگیر از دست من «خانم»
این روضهخانهها مگر نوکر نمیخواهد!؟
ذات تو را تمثال "أَعْطَیْنا" بیان کردند
تفسیرِ دیگر، سورهی کوثر نمیخواهد
با دیدن روی تو با خود روبهرو میشد
آئینهای بعد از تو پیغمبر نمیخواهد
تو مستقیماً حامل وحی خداوندی
دیگر خدا جبریلِ نامهبر نمیخواهد
نور وجودت را «علی» از قبل خِلقَت دید
این مُدَّعا شاهد از این بهتر نمیخواهد
وقتی دعای تو نگهدار علی باشد
دیگر «سپر» را فاتح خیبر نمیخواهد
نان تو خادمپرورِ بیتِ یدالله است
نانی بهجز این سفره را قنبر نمیخواهد
ذرات روی چادرت حُکم طلا دارد
تا گرد و خاکش هست، فضّه، زر نمیخواهد
چادرنمازت سایهسارِ مُلک سَلمان است
جز سایهی امنِ تو این کشور نمیخواهد
این نسل سِوُّم، خوب در پیکار ثابت کرد
حرف دفاع از دین که باشد، سر نمیخواهد
تمّار اگر باشی به روی دار خواهیگفت:
حرف ولایت را زدن، منبر نمیخواهد
این انقلاب فاطمی چل سال ثابت کرد
جز نسلِ زهرا و علی، سرور نمیخواهد
چل سال جنگیدیم پای پرچم زهرا
فرزندْ جز خونخواهیِ مادر نمیخواهد
* *
نجّار کاش از ابتدا بی میخ، در میساخت
هرگز کسی اینگونه دردسر، نمیخواهد
مادر تقلا میکند قدری رها گردد
دیوار پیله کرده، میخ در نمیخواهد...
#بردیا_محمدی
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
برای مادر خود تا سپر شدی دمِ در
گرفت جان تو را ضربههای مُحکمِ در
کسی هنوز نفهمیده داغ شیر خدا
غم تو بود؟ غم کوچه بود؟ یا غمِ در؟
عجب حکایت تلخی شد این که با شدت
به جانِ جسم تو افتاد بیمقدمه، در
سیاه شد همهی چوبها به این علت
که در عزای تو باشد لباس ماتمِ در
به شکلِ خونشده و قطرهقطره از آن میخ
به احترام تو میریخت اشک نمنمِ در
هزارسال گذشتهست و ماجرایی تلخ
هنوز هم که هنوزست مانده در خَمِ در
به ذبحِ اعظمِ گودالِ سُرخِ عشق قسم
که تا ابد لقب توست: ذبحِ اعظمِ در
* *
به انتقام تو یکروز میرسد از راه
کسی که مانده چنان راز، بین عالَمِ در...
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
#محاوره
تو هم تا نفس داشتی سوختی
تو هم پشت در پابهپام اومدی
ولی آرزو داشتم لااقل
میموندی و مادر صدام میزدی
نذاشتن که حتی به دنیا بیای
نذاشتن ولی تو مسیح منی
نشد آخرش هم ببینیم که
شبیه علی یا شبیه منی
چقد زینبم آرزو داشت که
داداش محسنش رو ببینه... نشد
میدونی حسینم چقد دوس داشت
پا گهوارهی تو بشینه... نشد؟!
تو هم بی نشونی مث مادرت
نه... قَدرت واسه هیشکی معلوم نیست
اینم حکمت با علی بودنه
کی عشقش علی هست و مظلوم نیست
تا دیدی درو با لگد میزنن
تا دیدی غریبم، شدی غیرتی
تو هم، سنگ عشقو به سینهات زدی
ولی آه... میخِ درِ لعنتی
بمونه واسه بعد، حرفای سخت
بمونه واسه چند سال دیگه
واسه روزی که صحبت کربلاس
تو خیمه یه مادر به بچهش میگه:
عزیزم میخوام روسفیدم کنی
برو هرچی دارم فدای حسین
نذاری بگن که بابات بی کسه
گلوتو سپر کن برای حسین
سه تا میخ در یا سه شعبه... چی بود
یکی گفت پسر رو نشونه بگیر
علی اصغر اونروز محسن شدو
رباب پیش زهرا نشد سر به زیر
#مجید_تال
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
مثل حسن، مثل حسین، آقاست محسن
نور دو چشم حضرت زهراست محسن
در این فضیلت مثل و مانندی ندارد
اول شهیدِ غربتِ مولاست محسن
روز قیامت او شفیع شیعیان است
مشکلگشای عرصهی عقباست محسن
با مادرش آمد که بابایش بماند
مانند اصغر، حامیِ باباست محسن
اصلاً به دنیا هم بیاید یا نیاید
یک سومِ ساداتِ این دنیاست محسن
هرکس که دستِ کم گرفته داغ او را
با او بگو: اصلِ عزای ماست محسن
از پشتِ در آتش به جان خیمه افتاد
پس ریشهی اصلی عاشوراست محسن
روز قیامت اولین حکم الهیست
پایهگذار محشر کبراست محسن
#پوریا_باقری
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_مناجات
چند روزی میشود با بُغض صحبت میکنی
روشنای خانهام! کم استراحت میکنی
با همان دستی که بالا هم نمیآید دگر
روزیِ افلاک را هر صبح قسمت میکنی
هم میان کوچهها و هم میان شعلهها
با علی جای تمام شهر بیعت میکنی
بیشتر از خود به فکر روزیِ همسایهای
مثل بارانی و بی منت محبت میکنی
این منم از رو گرفتنهای تو دق میکنم
این تویی در خانهات احساس غربت میکنی
لاقل مرگ مرا هم از خدای خود بخواه
نیمهشب وقتی که با معبود خلوت میکنی
* * *
* * *
اسم این دیگر گدایی نیست وقتی سالهاست
بیشتر از حاجت سائل عنایت میکنی
روز محشر شعلهها وقتی مهیا میشوند
مادرانه میرسی ما را شفاعت میکنی
#احسان_نرگسی
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
عالَمی در اسارتش... اما
گذرِ عمر کنجِ زندان داشت
آسمان در رثای او میسوخت
هرچه بارید باز باران داشت...!!
#عادل_حسين_قربان
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
لبان تشنه اش وقتی تکان خورد
عطش برحنجر و براستخوان خورد
به لبهای تو ظرف آب ميخورد
لبِ ارباب چوب خیزران خورد
#مرضیه_عاطفی
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
سامرایی می شوم وقتی هوایی می شوم
از زمین پر می کشم غرق رهایی می شوم
مطمئن هستم که تاثیر روایات شماست
اربعین؛هرسال؛اگر کرببلایی می شوم
#اسماعیل_شبرنگ
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
در بین خانواده زهرای مرضیه
باید شوند تمام علی زاده ها ؛ حسن
زنجیره ی محبت زهراست دین من
با یک حسین و چار علی و دوتا حسن
#علی_اکبر_لطیفیان
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
نفَس پس از نفَس و بعد از آن کمی سرفه
و تکه ی جگری که گمانم آخری است...
حسن همان حسن و قصه اش همان قصه
هوای سامره امشب عجیب مادری است
#محسن_نوان
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
پر می زند دوباره دلم در هوای تو
دارم هوای بوسه به صحن و سرای تو
اذن دخول خوانده دلم تا کنی نظر
زائر شوم دوباره سوی سامرای تو
ای دومین حسن چو حسن ذره پروری
پر می شود دو دست گدا از عطای تو
#ناصر_شهریاری
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
همچون شب قدر، قدرتو مکتوم است
با تو جلوات چارده معصوم است
گفتند به طعنه حج نشد رزقت!نه
کعبه ز طواف روی تومحروم است
#یوسف_رحیمی