eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
2 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
این هفته هم گذشت تو اما نیامدی خورشید خانواده ی زهرا نیامدی از جاده ی همیشه ی چشم انتظارها ای آخرین مسافردنیا نیامدی صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم آمد غروب، رفت و تو آقا نیامدی امروزمان که رفت چه خاکی به سر کنیم؟ آقای من! اگر زد و فردا نیامدی غیبت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم تا روبرویمان نشدی، تا نیامدی!
هدایت شده از محمد
یا من بک حاجتی و روحی بیدیک عن غیرک اعرضت و اقبلت علیک مالی عمل صالح استظهر به الجات علیک واثقا خذ بیدیک
هدایت شده از محمد
یا رب از دل های ما نور محبت را مگیر این توسل، این تجمع، این ارادت را مگیر هستی ما بستگی دارد به عشق اهل بیت هرچه می خواهی بگیر اما ولایت را مگیر
چه کنم ؟ آتشی افتاده به جانم ، چه کنم ؟ آتش از آب دو چشمم ننشانم چه کنم ؟ با حضور تو ، به من خانه نشینی سهل است گر نمانی تو و من بی تو بمانم ، چه کنم ؟ تو در این شهر ، فقط در به رخم باز کنی ” ای همیشه نگرانم ، نگرانم چه کنم ؟ “ زرِهم پشت ندارد ، به تو پشتم گرم است بی سپر بعد تو با خصم گرانم چه کنم ؟ گوشه ی خانه ، من و چار جگر گوشه ی تو غم ز شش سمت گرفته به میانم چه کنم ؟ در ره مسجد و خانه به زمین می خوردم از همان موقع شده ورد زبانم ” چه کنم ؟ “ من که هر کس گرهی داشت کمک از من خواست گرهی خورده به کارم که ندانم چه کنم ؟ زود ای عمر علی می روی از دست علی بی تو بر ماندن خود نیست گمانم ، چه کنم حاج علی انسانی حضرت زهرا (س) روضه
ای یاور ِ غدیر ، دوباره قیام کن غم رابه قلب خسته ی حیدرحرام کن حالا که بی جواب ،سلام علی شده بر این غریب شهر مدینه سلام کن در کوچه زخم خوردی وشدزخم،دیده ام با یک نگاه زخم ِ مرا التیام کن از زیر این نقاب ِهمیشه به ماه روت در باب راز ِ کوچه مرا هم کلام کن (عَجّل وفاتی) ِ تو مرا کرده محتضر دیگر دعای رفتن خود را تمام کن باید که مادری کند این چارساله ات با فاطمه شدن،تو دگر آشنام کن حالاکه کوچه،روضه ی هرلحظه ات شده فکری برای بغض یهودی ِشام کن وقتی نگاه می کنی آن گوشواره را یاد از هجوم وغارت اهل خیام کن ️علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) حضرت زهرا (س) روضه
با اینکه شب ها بوده ای از درد بیدار شکر خدا که بهتری امروز انگار جارو زدی این خانه را با این که دیدم دستی به پهلو داری و دستی به دیوار سهم تو شد بعد از پیمبر تازیانه سهم من مظلوم هم ، لبخندِ اغیار اجر رسالت را عجب پرداخت کردند وقتی که سهم دخترش شد ضرب مسمار تنهای تنها مانده ام در شهر ، زهرا یاری نمانده از مهاجر ، یا که انصار زهرا ، بگو میمانی و با این کلامت کوه غم و درد از روی این سینه بردار سروده : یونس وصالی
وقتی هوای روضه‌ی ما باز مادری‌ست حال و هوای گریه‌ی ما جور دیگری‌ست وقتی که مادر همه‌ی ماست فاطمه حِسی که بین ماست، همانا برادری‌ست مداح و روضه‌خوان و سخنران و چای‌ریز کارِ تمام ما درِ این خانه نوکری‌ست شاهان روزگار به ما غبطه می‌خورند این نوکری خودش به خدا عین سروری‌ست این اشک‌ها نشان دل بی‌قرار ماست عالم بداند اینکه دل شیعه مادری‌ست زهراست آن که وصف شکوهش نگفتنی‌ست زهراست آنکه شأنِ مقامش پیمبری‌ست زهراست آن که ام ابیهای احمد است زهراست مادر همه‌ی ما، چه مادری است! زهراست آن که شیعه به او کرده اقتدا از لطف فاطمه‌ست، اگر شیعه حیدری‌ست زهراست آنکه در رهِ حیدر خمیده شد بگذاشت سر به پای ولایت... شهیده شد
ای که پیش از خلقت خود امتحان پس‌ داده‌ای از ازل -آری- برای سوختن آماده‌ای "بَضعَةٌ مِنّی" شدی یعنی خودِ پیغمبری شأن تو این نیست که تنها پیمبرزاده‌ای "بَضعَةٌ مِنّی" شدی یعنی تو هم روز اَلَست اولین فردی که فریاد "بَلَی" سرداده‌ای فوق عصمت، فوق باور، فوق درک انبیا فوق هر تعریفی و توصیف، فوق‌العاده‌ای ای که عرش از چادرت حاجت تمنا می‌کند از چه سرکردی جهان را با حصیر ساده‌ای؟ درد پهلو، زخم بازو داری اما همچنان با قنوت گریه‌هایت بر سر سجاده‌ای مادر سادات! تنها مادر سادات نه مادر دلسوز هر مرد و زن آزاده‌ای بغض تلخی در گلوی ماست تا روز ابد از همان روزی که تو در بسترت افتاده‌ای لیلةالقدر انتظار دیدنت را می‌کشد مطلع‌الفجر تماشایی! کجای جاده‌ای؟
صعودت بود، هجده سالِ نوری در زمین بودن عروجِ عرش یعنی با امیرالمومنین بودن غبارِ ردّ پایت آسمان را نقشه‌ی راه است نخی از چادرت می‌گوید از حبلُ‌المَتین بودن بگو از خاطراتِ قدسی‌ات؛ از دفترِ لولاک بگو از سال‌های با خدایت همنشین بودن بگو از رازِ زهرا بودنت؛ از زینتُ‌اللّهی بگو یعنی رکابِ آفرینش را نگین بودن نمی‌فهمیم حتی معنی پایین‌‌ترین‌ها را چگونه شأن تو می‌گوید از بالاترین بودن هوای هم‌نشینت هر دَم از فردوس می‌گوید گلِ سجّاده‌ات از رازِ فردوس‌آفرین بودن که می‌گوید پس از ختمِ رُسُل وحی از زمین پَر زد؟! بگو از روزها هم‌صحبتِ روح‌الامین بودن بخند ای دلخوشی‌های علی آیاتِ لبخندت! نمی‌آید به نورِ چهره‌ات اندوهگین بودن * * قنوتِ خسته‌ات عَجّل وفاتی می‌برد بالا گریزان است مرغِ عرش، از روی زمین بودن
انبیا خاک بوس تربت او جان عالم فدای حضرت او گره خورده‌ست این دوتا بر هم دست خالی ما، سخاوت او فاطمه خود نهایت خوبی‌ست لطف‌ها دیدم از کرامت او رو به او کور هم اگر باشد کم نمی‌گردد از نجابت او مادر خانواده‌ی خورشید از خدیجه رسد اصالت او ای که دنبال مرقدش هستی برو شهر نجف زیارت او سر به زیریم در صف محشر می‌رسد موعدِ قیامت او خیلِ دلدادگان! کمی آرام به همه می‌رسد شفاعت او
@shere_aeini وقتی مرا در روضه دعوت می‌کند زهرا یعنی کریمانه کرامت می‌کند زهرا بیش از پدر‌مادر محبت می‌کند زهرا از نان شب خرج رعیت می‌کند زهرا تفسیر ناب آیه‌های هل اتی یعنی... لطف بدون منت و بی انتها یعنی... پیراهنش در دست خالی گدا یعنی ... شام زفافش هم عنایت می‌کند زهرا غم می‌زداید از دل سائل به یک لبخند با دست و دل بازی گدا را میکند خرسند یک روز نان سفره و یک روز گردن بند همواره لطف بی نهایت می‌کند زهرا هرکس مقیم خانه‌اش شد، اهل ایمان شد مقداد شد، میثم شد و عمار و سلمان شد از برکتش حتی یهودی هم مسلمان شد چادر نمازش هم هدایت می‌کند زهرا زهراتر از زهرا ندارد عالم ایجاد آیات قرآن از مقاماتش خبر می‌داد جانم به این عفت که نزد کور مادرزاد حجب و حجابش را رعایت می‌کند زهرا توحید دارد می‌چکد از سقف ایوانش اعجاز بیرون می‌زند از مطبخ نانش زهرا که جای خود، بگویم از کنیزانش ... فضه‌ش پیمبرگونه صحبت می‌کند زهرا چیزی نمی‌خواهد در این دنیا برای خود فیضی دهد همسایه را با ربنای خود پهلویش آزرده‌ست اما با خدای خود هرشب سر سجاده خلوت می‌کند زهرا یک عمر در کنج دلش یاد علی دارد تصمیم بر یاری و امداد علی دارد لحظه به لحظه بر لبش ناد علی دارد با ذکر مولایش عبادت می‌کند زهرا با اینکه خلقت را برای او بنا کردند از عالم هستی حسابش را جدا کردند هر سیزده معصوم بر او اقتدا کردند پس بر امامان هم امامت می‌کند زهرا دنیا اسیر عشق پاکش بیشتر ایران محبوب زهرا می‌شود از هر نظر ایران دیروز در شهر نبی، امروز در ایران سیدعلی‌ها را حمایت می‌کند زهرا یا قهر و آتش یا دگر تسلیم یعنی چه ؟ در پای طاغوت زمان تعظیم یعنی چه؟ در ریسمان ذلت و تحریم یعنی چه ؟ تفسیر صبر و استقامت می‌کند زهرا از هرم آتش صورت پروانه می‌سوزد در پیش چشم کودکان، کاشانه می‌سوزد چون شمع، ذره ذره مرد خانه می‌سوزد اما صبوری در مصیبت می‌کند زهرا وقتی که دل را می‌دهد در دست دلبر هم... در پای عهدش می‌گذارد تا ابد سر هم... با صاحب و مولای خود یکبار دیگر هم... بین در و دیوار بیعت می‌کند زهرا پا را که داخل می‌گذارد از در مسجد از ترس می‌لرزد به خود سرتاسر مسجد محو کلام آتشین‌اش منبر مسجد با خطبه‌ای غرا قیامت می‌کند زهرا بوی شهادت می‌رسد از لحن سوگندش "لبیک یا حیدر" نوشته روی سربندش جان علی را می‌خرد با جان فرزندش از هستی‌اش خرج ولایت می‌کند زهرا با صورت نیلی و با چشمان کم سویش با سینه‌ی آزرده و با زخم بازویش با لاله‌های بسترش، با درد پهلویش از غربت مولا روایت می‌کند زهرا هرشب سراغ از مهبط مسمار می‌گیرد از پا می افتد، پهلویش هر بار می‌گیرد وقتی کمک از شانه‌ی دیوار می‌گیرد یعنی که به سختی حرکت می‌کند زهرا از تندی شلاق بی احساس بی دین نه از بی حیایی غلاف تیغ بدبین نه از چشم شور و پای شوم و دست سنگین نه از درد تنهایی شکایت می‌کند زهرا اشک مرا پای شب مهتاب بگذارید تابوت را در گوشه‌ی سرداب بگذارید نزد حسینم نیمه شب‌ها آب بگذارید این روزها دارد وصیت می‌کند زهرا همچون پرستویی که بالش گشته آزرده مانند سرو سیلی از باد خزان خورده مثل گلی پرپر شبیه یاس پژمرده در عرش بابا را زیارت می‌کند زهرا فردای محشر باز محشر می‌شود قطعاً مادر می‌آید دیدنی‌تر می‌شود قطعاً با لطف او یک طور دیگر می‌شود قطعاً از ما گنهکاران شفاعت می‌کند زهرا خسران زده در کوله‌بارش در ندارد که در روز رستاخیز دست پُر ندارد که هرچه بگوید فاطمه رد خور ندارد که نزد خدا از ما ضمانت می‌کند زهرا هم سینه زن، هم گریه کن، هم روضه‌خوانش را هم چای‌ریز بی ریا و بی نشانش را تا دوستانِ دوستانِ دوستانش را با دست خود راهی جنت می‌کند زهرا شاعر: علیرضا خاکساری
دو سه روزیست ناتوان شده ای مثل یک پوست و استخوان شده ای قوت زانوان من برخیز سرو من از چه قد کمان شده ای با منه خسته جان تکلم کن علت اشک دیدگان شده ای جان اطفال کوچکت نروی باعث لرز کودکان شده ای تا قیامت نمی برم از یاد که لگد مال این و آن شده ای سینه ات شد سپر برای علی زخمی پای دیگران شده ای قصد پرواز تا خدا داری بسکه دلتنگ آسمان شده ای پرو بالت شکسته شرمندم خون به بالت نشسته شرمندم محمد حبیب زاده حضرت زهرا (س) روضه