#امام_جواد__ع__مدح
هرکه درعشق و وفا پابند نیست
با امید وعشق خویشاوند نیست
نیست او را با خدا پیوستگی
هرکه را با مهر تو پیوند نیست
تو جوادی و ندیدم سائلی
کزعطا وجود تو خرسند نیست
چیست جزافسوس وحسرت قسمتش
برشما هرکس ارادتمند نیست
در رهت هرکس نهد پا با یقین
درغم مال و زن و فرزند نیست
ازکریمان ،سائلان ، پرسیده ام
هیچ کس چون تو سخاوتمند نیست
بهترین راه نجات ما توئی
هیچ حرفی بهتر از این پند نیست
خوب میداندوفائی جز شما
تا خدا دیگر پُل پیوند نیست
شاعر : استاد وفایی
امام جواد (ع)
مدح
#لیله_الرغائب
امشب شب آمــالهـــا وآرزوهـــاست
درگاه حق امشب پر از بــا آبروهــاست
امشب رغائب آمده ای چشـم گـریـان
لطف الهــی بـرهمـه گشتــه نمـــایــــان
ای عـاشقـان امشب همه باهم نشینید
تـا چهــره آن یــوسف زهــــــرا ببینیـد
ای غـائب از دیــده بیـا درجمـع یاران
بنگــر بسوز وحال این شب زنده داران
امشب خدا بر بنــده گـان دارد عنایت
بنده نمــوده آرزو خـــواهــــد اجابت
امشب شب جمعه شب طاعــات باشد
مانند قـــدر است وشب حــاجــات باشــد
ای بنـده گان درهای رحمت راگشودند
دلهــــای مــردان الهــی را ربــــودنـــد
یارب بحق فـاطمه (س) زهرای اطهر
بگــــذر زجـــرم شیعیـانت روز محشـــر
امشب تمـــــــام آرزوی دردمنــــدان
بنما قبــول ای تکیـه گــاه مستمنـــــدان
یارب تو(مقـداد) ازکرم حاجت رواکن
از جمـع خوبانت مــــرا امشب ســـوا کن
#لیله_الرغائب
امشب، میانِ دردهایت جستجو کن
زخمِ عمیقِ زجرهایت را رُفو کن
در چشمههایِ بی شمارِ نور و رحمت
قلبِ غبار آلودهات را شستشو کن
امشب، ملائک، جرعه جرعه می بریزند
جامِ دلت، گر بشکند، فکرِ سبو کن
امشب، پس از فرسنگها، هجران از آن یار
یک دم نِشین، مستانه با او گفتگو کن
من، جز غزل گفتن ندانم سِحر ِ دیگر
امشب، به اعجازِ قلم، خواهش از او کن
دستت اگر بالا برفت و جام، پُر شد
امشب، برایم بهترین را آرزو کن
#سحر_زمردی
✍ #شب_جمعه
#لیله_الرغائب
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
شب شب ليلةالرغائب بود
حس راز و نياز غالب بود
هر کسی غرق حاجتش اما
صبح جمعه، امام غائب بود
روی ماهش به شب نمیآيد
دل ما به رجب نمیآيد
ما که مشغول زندگی خوديم
پس نگوييم عجب نمیآيد
گرم دنيای غصه و درديم
با امام زمان خود سرديم
روی لبهاست، يا "من ارجوه" و
در پی "کل خير" میگرديم
غرق در روزگار جنجالی
هفتههامان ز جمعهها خالی
شب، شب آرزو و اما ما
غرق در آرزوی پوشالی
ندبههامان فقط تظاهر بود
نامه از رو سياهیام پر بود
منتظر با دو چشم خوابآلود...
جمعه، آقا، فقط تلنگر بود
#مجتبی_کرمی
هدایت شده از نغمات حسینی
سرود ولادت حضرت علی اصغر(ع)
دل من امشب در پیچ و تاب است
شب میلاد طفل رباب است
یا علی اصغر. یا علی اصغر
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
روی این کودک روی حسین است
موی این کودک موی حسین است
یا علی اصغر یا علی اصغر
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
بر همه دلبر آمد خوش آمد
علی دیگر آمد خوش آمد
یا علی اصغر یا علی اصغر
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
دل ز ما برده روی مه پاره
هر ملک باشد دور گهواره
یا علی اصغر یا علی اصغر
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
من به قربان روی چون ماهت
من به قربان عمر کوتاهت
یا علی اصغر یا علی اصغر
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
آمده دل بر بابا ببندد
بروی دست بابا بخندد
یا علی اصغر یا علی اصغر
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
موی کمندش کرده اسیرم
از حسین امشب عیدی بگیرم
یا علی اصغر یا علی اصغر
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
حاج سید محسن حسینی
نهم رجب ۱۴۴۵ ه. ق ۱۴۰۲ه. ش
هدایت شده از نغمات حسینی
سرود ولادت حضرت علی اصغر(ع)
دل من امشب در پیچ و تاب است
شب میلاد طفل رباب است
یا علی اصغر. یا علی اصغر
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
روی این کودک روی حسین است
موی این کودک موی حسین است
یا علی اصغر یا علی اصغر
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
بر همه دلبر آمد خوش آمد
علی دیگر آمد خوش آمد
یا علی اصغر یا علی اصغر
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
دل ز ما برده روی مه پاره
هر ملک باشد دور گهواره
یا علی اصغر یا علی اصغر
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
من به قربان روی چون ماهت
من به قربان عمر کوتاهت
یا علی اصغر یا علی اصغر
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
آمده دل بر بابا ببندد
بروی دست بابا بخندد
یا علی اصغر یا علی اصغر
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
موی کمندش کرده اسیرم
از حسین امشب عیدی بگیرم
یا علی اصغر یا علی اصغر
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
حاج سید محسن حسینی
نهم رجب ۱۴۴۵ ه. ق ۱۴۰۲ه. ش
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
چند روزه نوبت هر کس به پایان میرسد
ای خوش آن رهرو که ره در خلوت اسرار داشت
در پناه همّت و در پرتو آزادگی
راه حرّیت سپرد و شیوۀ احرار داشت
من غلام همت آنم که از روزِ نخست
افتخارِ دوستی با عترتِ اطهار داشت
جان گرفت از عشق سلطان سریر ارتضا
ور گرامی داشت جان را از پی ایثار داشت
پیرو هشت و چهار آمد، نشد از واقفین
چون به قول خاتم پیغمبران اقرار داشت
مدفنِ پاکِ رضا را کعبۀ امید یافت
بر رضا و نسل پاکش التجا بسیار داشت
جز رضا عهد مودّت با کسِ دیگر نبست
جز جواد از هر چه گویی بگذر و بگذار داشت
تا جمال شاهد ما در حجاب غیب بود
ادعای صدق ما را مدعی انکار داشت
کیست این مهر جهانآرا که چون آباء خویش
جلوهها نور جمالش از در و دیوار داشت
کیست این سرو سَهی بالا کز استغنای طبع
لطف و احسان و کرم بود آنچه برگ و بار داشت
یک طرف خیر کثیر فاطمه میراث برد
یک طرف خُلق عظیم احمد مختار داشت
مظهر تقوا و قُدس و مطلع اَللهُ نور
نور علم و معرفت از حیدر کرّار داشت...
مطلع الفجر حقیقت آشکارا شد از این
لیلة القدری که مخفی ماند و بس مقدار داشت
نازپروردی که شبها تا سحر شمس الشموس
در کنار مهد نازش دیدۀ بیدار داشت...
جلوۀ حسن خدادادش تجلّی تا نمود
بُرد از آیینۀ دلها اگر زنگار داشت
خود خداوند فضیلت بود و بهر کسب فضل
در حریم قدس او «فضل بن شاذان» بار داشت
خوشهچین خرمن فیضش «ابو تمّام» هم
این حقیقت را به اِمداد سخن اِشعار داشت...
آن دلآگاهی که با ظلم و ستم پیکار کرد
دشمن از بیدانشی با او سر پیکار داشت
آزمون حضرتش را کرد دستاویز خویش
آزمونگر «پور اکثم»، تا چه در پندار داشت
شوربختی بین که کرد از تیرهرایان محفلی
قصد شوم خویش را هم مخفی از انظار داشت
بود آن دانای راز آگاه که قاضِی القُضاة
با نهاد و نیّتی ناپاک استفسار داشت
«چیست حکم آنکه مُحرم بود و قتل صید کرد»
لعل لب بگشود و در پاسخ چنین اظهار داشت:
«کشت از راه خطا، یا عمد؟ در حِلّ یا حرم؟
بنده یا مولی؟ پشیمان بود یا اصرار داشت؟
بسته بود احرام حج یا عمره؟ شب یا روز بود؟
جهل بر او چیره شد یا علم بر این کار داشت؟
خردسالی بود وین صید نخستش بود؟ یا،
سالخوردی بود و زین پروندهها بسیار داشت؟
از همه بگذشته، کوچک یا بزرگ از وحش و طیر
با کدامین صید آن صیّادِ مُحرم کار داشت؟»
چون رسید اینجا سخن «یحیی بن اکثم» شرمگین
با چنان فضل و کمال از دانشِ خود، عار داشت
«خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عَجَب در گردش پرگار داشت»...
بر در این روضه «رضوان» مژدۀ «طوبی لکم»،
از پی عرض ارادت عرضه با زوار داشت...
باید اینجا با کمال معرفت شد عذرخواه
هم سرشک توبه هم تسبیح و استغفار داشت
باید اینجا حلقۀ بابِ شفاعت را گرفت
سر به زیر از شرمساری، رویِ دل با یار داشت
باید اینجا چون «اباصلت» از سویدای ضمیر
گاه ذکر «یا جواد» و گاه «یا غفّار» داشت
باید اینجا چنگ زد بر دامن «أمَّن یُجیب»
منتظر بود به مضطرّ حقیقی کار داشت
گر چه ما امروز محروم آمدیم اما «شفق»
ای خوشا آنکس که فردا وعدۀ دیدار داشت
#محمد_جواد_غفورزاده
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#چارپاره
آسمان از منزلش در آسمان دل کنده است
چادر شبرنگِ ماه از روشنی آکنده است
از زمین دارد دوباره نور، میبارد به عرش
نور یعنی؛ بر لب خورشید هشتم خنده است
غصه رفته از دلش؛ اوقاتِ شادش آمده
بین آغوشش دلیلِ «اِنیَکادش» آمده
باب رحمت باز شد بر زائرانِ مشهدش
در مدینه؛ صاحبِ «بابالجوادش» آمده
آب و جارو کرده جبرائیل، با پر، جاده را
میپراند بالهایش هر زمین افتاده را
هدیهای را میبَرد تا خانهی سلطان طوس
میبَرد از جانب حق؛ نامِ سلطانزاده را
تا بساط سور و سات شادمانی جور شد
خانهی خورشید، غرقِ نورِ «نورُالنّور» شد
این طرف؛ چشمِ رضا روشن شد از تابیدنش
آن طرف؛ چشمان شور دشمنانش کور شد
عالِم آل محمد عالِمی آورده است
عالِمی که مکتبِ درسِ خدا پرورده است
پیش او «یحیبناکثم»ها تلمّذ میکنند
عالِمان را علم او طفل دبستان کرده است
من که باشم تا برای مدح او شاعر شوم ؟!
مصرعی گفتم که شاعرهاش، را چاکِر شوم
آمدم اینجا بیاندازم دلم را در ضریح
آمدم تا صاحبِ دربار را زائر شوم
از درِ بابالمرادش هر که داخل میشود
با خروشِ چشمهی جودش مقابل میشود
با ضریحش؛ طبعِ شعرِ هر کسی گل میکند
بیسوادِ این حرم؛ یکباره دعبل میشود
دستِ رقص پرچمش دل میسپارد آسمان
پای کوه گنبدش سر میگذارد آسمان
کاظمین از روزِ روشن نیز نورانیتر است
اصلا انگاری سه تا خورشید دارد آسمان
بُرده ما را از کنارِ خویش، سلطان؛ کاظمین
جسممان اینجاست، زیر پای او؛ جان کاظمین
ما کبوترهای جلد گنبدیم و طی شده
عمرمان در راهِ پروازِ خراسان - کاظمین
#رضا_قاسمی
هدایت شده از نغمات حسینی
سرود ولادت امام جواد (ع)
تو دل آرایی تو دلربایی
تو همه هست امام رضایی
ابن الرضایی ابن الرضایی (۲)
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
شادی راه غم میبندد امشب
امام هشتم میخندد امشب
ابن الرضایی ابن الرضایی
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
همیشه باشد سوی تو دستم
تو جوادی و من گدا هستم
ابن الرضایی ابن الرضایی
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
موی تو باشد شام قدر من
روی تو باشد ماه بدر من
ابن الرضایی ابن الرضایی
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
نشسته امشب بهر گدایی
بر سر راهت حاتم طایی
ابن الرضایی ابن الرضایی
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
بردی دلم را یار مه رویم
در شب عيدت یا علی گویم
ابن الرضایی ابن الرضایی
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
آبرو دادی بروی زشتم
کاظمین تو باشد بهشتم
ابن الرضایی ابن الرضایی
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
حاج سید محسن حسینی
دهم رجب۱۴۴۵ ه. ق ۱۴۰۲ه. ش
#ولادت_امام_جواد علیه السلام
حق سيرتی به صورت انسان رسيده است
آئينه دار جلوه ی يزدان رسيده است
از ماورای عرصه ی جولان جبرئيل
ديباچه اي ز مظهر خوبان رسيده است
وقتي كه پای صحبت عرش است و كبريا
آذين كنيد خانه كه مهمان رسيده است
سرزنده مي شود همه گلهاي ارغوان
عشقی لطيف تر ز بهاران رسيده است
از آسمان نمايشِ رحمت چه ديدنيست
الطافِ حق چو بارش باران رسيده است
در مدحت جمالِ سرا پا خدائي اش
سر رویِ دست ، يوسف كنعان رسيده است
از بسكه دلرباست مناجاتهاي او
از رويِ شوقْ موسیِ عمران رسيده است
ذكر شهادتين به لبهای كوچكش
كودك ولی كمالِ مسلمان رسيده است
بابُ المراد، گل پسر ثامن الحجج
دُردانة امير خراسان رسيده است
در بين ازدحام گدا كوچه وا كنيد
نور دو چشم حضرت سلطان رسيده است
ريحانة بهشتی شمس الشموس شد
خورشيد زاده ای زِ امامان رسيده است
بابا كُش است ناز علي اكبريِ او
تاج سر تمام جوانان رسيده است
مولَي الكريم بنده نوازی ، گره گشا
دلسوز سائلان و فقيران رسيده است
عاشق كُشَ است لحن حجاز لبانِ او
تفسيرِ جامع همهْ قُرآن رسيده است
مسكينی و اسير و زمين خورده اي بيا
شأنِ نزول سورة انسان رسيده است
مجنون كه جايِ خود به تمناي ديدنش
ليلي به گيسوی پريشان رسيده است
زانو زده به پيشِ علومش تمام علم
علامه ی هميشه ی دوران رسيده است
تضمين شيعه بودن ما با ولايتش
احيا گر مبانی ايمان رسيده است
دستش كه هيچ نام عظيمش گره گشاست
صاحب لوای بخشش و احسان رسيده است
با نام او براتِ شهادت دهد رضا
باب وصالِ جمله شهيدان رسيده است
مُهر امامت است ميانِ دو شانه اش
در ظلمت زمان ، مَهِ تابان رسيده است
چون مادرش مشخصه ی حق و باطل است
ميزانِ بينِ جنت و نيران رسيده است
اربابِ ما مُراد چهل ساله رضا
بدرالمنير ليله ی هجران رسيده است
حاجت بياوريد كه بابا شده رضا
كوري چشم جمله حسودان رسيده است
شادم ولی غمی دلِ من رنج مي دهد
شرح غمم به ناله ی سوزان رسيده است
رویِ نگار ما و نگاه نَسَب شناس؟؟؟!!!
زين غصه بر لبم به خدا جان رسيده است
حيفْ اين پسر به چنگ حسودی اسير شد
مانند مادری كه جوان بود و پير شد
برخيز اي جوان سر خود بر زمين مَكِشْ
تو زخم ديده ای پَرِ خود بر زمين مَكِش
اي مادري تر از همه كم دست و پا بزن
پهلو شبيه مادرِ خود بر زمين مَكِشْ
بر تار گيسُوانِ تو جاي لب رضاست
اين گيسوی مطهر خود بر زمين مَكِشْ
اسبابِ رقص و شادي زنها شدي چرا
صورت به پيشِ همسر خود بر زمين مَكِشْ
اينان ز دست و زدنت كِيْفْ مي كنند
طاقت بيار و پيكر خود بر زمين مَكِشْ
بر روي نازينْ لبِ تو خاك و خون نشست
پس آيه هاي كوثر خود بر زمين مَكِشْ
شكر خدا كه نيست تماشا كند رضا
گويد دوديدة ترِ خود بر زمين مَكِشْ
در كربلا پدر به سر التماس كرد
برخيز ای جوان سَرِ خود بر زمين مَكِشْ
بس كن حسين آبرویِ خويش را مَبَر
زانو كنار اكبر خود بر زمين مَكِشْ
كار عباست بُردنِ اين جسم ، زينبا
با گوشه هاي معجر خود بر زمين مَكِشْ
#قاسم_نعمتی
#میلادعلی_اصغر_علیه_السلام
دارد بساط عاشقی تکمیل می گردد
آیات شادی آفرین تنزیل می گردد
لبخند او لحن خوشِ ترتیل می گردد
دُکّان درد و غصّه ها تعطیل می گردد
وقتی که چشمانِ مسیحاگونه اش وا شد
لبخند بر روی لبِ ارباب پیدا شد
سجّاده،محراب دعاها را بغل می کرد
قطره به قطره،برکه دریا را بغل می کرد
آئینه احساس تماشا را بغل می کرد
دستان کوچک داشت بابا را بغل می کرد
جبریل کم کم داشت در این صحنه جان می داد
وقتی حسین آرام در گوشش اذان می داد
باید که درد دردمندان را دوا می کرد
از نور خالق انشعابی را جدا می کرد
باید برای ماه نامی دست و پا می کرد
او را میان کهکشان خود صدا می کرد
مثل ازل هفت آسمان با او بلی می گفت
بابا برای بار سوم”یا علی”می گفت
این ماهسیما پرده ها را از حجاب انداخت
از چهره ی آئینه ها رختِ نقاب انداخت
لب های جنّ و انس را با خنده آب انداخت
ارباب،چشمش را به لبخند رباب انداخت
بابا،علی،مادر..،سه تا نور جهان جمع است
خورشید و مهتاب و ستاره جمعشان جمع است
ذکر علی اصغر ستون طاق دین رَب
نور جبینش آیه ی فتح المبین رَب
تا شد حسین انگشتری او شد نگین رَب
بند قماط او نخ حبل المتینِ رب
قطعاً خدا این طفل را باب الحوائج کرد
رسم گدایی را درِ این خانه رایج کرد
ما را صغیر سفره ی بابای او خواندند
ما را اسیر سفره ی بابای او خواندند
ما را فقیر سفره ی بابای او خواندند
جیره بگیرِ سفره ی بابای او خواندند
شکر خدا نان شب ما نامِ ارباب است
شیرینی روی لب ما نامِ ارباب است
گهواره ی او قبله ی سیّار امروز است
کعبه به دورش حاجی هوشیار امروز است
یوسف برو،او گرمی بازار امروز است
دُلدُل سوار و حیدر کرار امروز است
با گریه ها دارد رجز در اصل،می خواند
جنگاوری را در دل گهواره می داند
قربان این کودک عجب ایل و تباری داشت
خون علی را در دل رگهاش جاری داشت
بااینکه گلبرگ تنش عطر بهاری داشت
تیغ نگاهش کاردبرد ذوالفقاری داشت
کوچکترین باز شکاری بین این لانه است
او شیرِ در گهواره ی چوبی این خانه است
او مُحکمات آیه ی تطهیر قرآن است
کوچکترین قطره میان نسل باران است
پیراهنش درمان چشمِ پیر کنعان است
مثل علی اکبر برای عمه ها جان است
قنداقه ی او را میان عرش می چرخاند
زینب برایش `وَاْنْ یَکاد”از جان و دل می خواند
تا آفتاب ظهر می تابید،می خندید
از آسمان باران که می بارید،می خندید
و ...
#بردیا_محمدی
بسمالله الرحمن الرحيم
#ولادت_امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
دوباره سَرَم در هوایِ شماست
تمامِ دلم سر سرایِ شماست
به سویِ خدا رفتم و دیدهام
فقط ردِ پا ردِ پایِ شماست
خدا هم فقط از شما گفته است
گمانم خدا هم خدایِ شماست
گدایی برازندهیِ ایلِ ماست
برازنده بودن برای شماست
ندارد تفاوت کجا میرسی
که هر انتها ابتدای شماست
خیالم از این و از آن راحت است
گرههام دست دعای شماست
مرا پای حیدر هلاکم کنید
به عشق رضا سینه چاکم کنید
دلی دارم و خانهزادِ رضاست
فقط یاد دارد که یادِ رضاست
کم اینجا ندیده برایش بد است
دلم مستحقِ زیادِ رضاست
فقط مینویسد رضا تا ابد
و شُکرِ خدا بی سوادِ رضاست
نجف ، کربلا رفتم و گفتهاند
که راهش دهید از بلادِ رضاست
گره میخورَد زندگیام ولی
همین نا مُرادی مُرادِ رضاست
به خود آیم و باز بینم سرم
رویِ خاکِ بابُ الجوادِ رضاست
جوادش درِ بسته را باز کرد
گرههای من را رضا باز کرد
خبر را مسیح از مسیحا شنید
خبر را زِ جبریل موسیٰ شنید
اگر گوشِ دل را دهی میتوان...
...که از کعبه هم ذکر مولا شنید
زمین خشکسالی تَرک خورده بود
ولی ناگهان بویِ دریا شنید
دلِ انبیا بر دری میتپید
که از آن صدایِ شما را شنید
خدا خنده کرد و خدا جلوه کرد
شبی که رضا ذکرِ بابا شنید
تو هم مادری هستی و میشود
که از قلبِ تو نامِ زهرا شنید
فدایِ نفسهایِ باباییات
فدایِ تپشهایِ زهراییات
زِ تو کوچهها تا معطر شدند
حسودانِ این شهر ابتر شدند
به کوریِ چشمان ناباوران
همه محوِ رویِ پیمبر شدند
عسلهای کندویِ لبهای توست
گر این روزها شهد و شِکر شدند
برای تماشای لبخند توست
علیاکبریها کبوتر شدند
کریمی، کرامت، جوادی و جود
چه خوش کُنیههایت مکرر شدند
شبی که اذان گفت بابا ، همه
پُر از یادِ میلادِ اصغر شدند
خدا دید چشم پُر احساس تو
از آن ابتدا غرقِ مادر شدند
کسی را نگاهت معطل نکرد
دو دست مرا هیچ معطل نکرد
تو دریایی و در تماشا رُباب
تو در خوابی و غرقِ لالا رُباب
تو تا آمدی آبرو دادیاش
که خندید با تو به زهرا رُباب
شبیه حسینی و ماتِ تو اند
همه دورِ گهواره حتی رُباب
تو ذات بزرگی و جایت بلند
تو را داده بر دوشِ سقا رُباب
تبسم کن و خیمه را شاد کن
بیا زنده کن عمه را با رُباب
به دستان بابا حواسَت نبود
که چشمش به راه است آنجا رُباب
نگو مادرت را صدا میزدی
به دست پدر دست و پا میزدی
#دکتر_حسن_لطفی