#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_مدح_و_ولادت
حس خوبیست که امشب به زبان آمده است
در تن عاطفهام باز توان آمده است
چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی
كه صدای ملكوتی اذان آمده است
چه نشستید! درِ میکدهها باز شده
آی مستان خدا! پیر مغان آمده است
حرف از کوثر و از ساقی کوثر بزنید
حال که صحبت مستی به میان آمده است
تا كه از راه رسيدهست مسيحاي حرم
به تن مُردهی طبعم ضربان آمده است
روزهداران شب پانزدهم! مژده دهید
نمک سفرهی ماه رمضان آمده است
سفره تکمیل شد و ماه خدا کامل شد
سورهی قدرِ شبِ پانزدهم نازل شد
کوچهباغ از نفس یاس، معطر شده است
شب شهر از قدم ماه، منور شده است
زودتر از همه مژده به پیمبر دادند
نوهات آمده و فاطمه مادر شده است
نمک از روی تو میریزد و خرمای لبت
رطب سفرهی افطار پیمبر شده است
طعم چشمان بهاری تو ای روح بهار
میوۀ نوبر هر روزۀ حیدر شده است
سفرهی ماه مبارک برکت دارد، لیک
با قدمهای شما با برکتتر شده است
چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم، آمدهایم
بر در خانهی ارباب کریم آمدهایم
پادشاهی تو و من نیز همان مسکینی،
که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی
قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم!
سحری هم به کنار دل من بنشینی
مستجاب است دعای دل آلودهی من
اگر از صحن لبانت برسد آمینی
به صف مشتریانت نظر اندازی گر
تهِ صف یوسف دلباخته را میبینی
کوهکن میشوم از شوق شکر خندهٔ تو
آب افتاده دهانم چقدَر شیرینی!
بیشتر از همه نام تو حلاوت دارد
باز هم قاری تو شوق تلاوت دارد
حسنی، چون که از احسان خدا بودی تو
میوۀ عرشی پیغمبر ما بودی تو
«کُلُکُم نورُ واحد» ولی ای نور خدا
روشنی بخش دل آل عبا بودی تو
چند باری همه دارایی خود بخشیدی
از ازل در کرم انگشتنما بودی تو
شبی افطار بیا خانهی ما مهمان باش
ای که همسفرۀ بزم فقرا بودی تو
اهل این خاک نبودی و نگفتی آخر
مرد خاکی زمین! اهل کجا بودی تو؟
ماورای همه افکار نگاهت بوده
آخر عرش خدا، اول راهت بوده
گاه سوگند خدا گشتی و انجیر شدی
گاه با آیۀ کِفلَین، تو تفسیر شدی
گاه با صلح زدی در دل دشمن، تنها
گاه در جنگ جمل دست به شمشیر شدی
زانو از غم به بغل داری و سر بر زانو
به گمانم دگر از زندگیات سیر شدی
آه، آقای غریبم چه به روزت آمد
چه شد آخر که تو در کودکیات پیر شدی؟
آسمان در وسط كوچه چرا خورد زمين
از چه يک عمر در آن راه زمينگير شدي
خبري آمد و كوه از كمر انگار شكست
"شيشهی عطر خدا، خورد به ديوار شكست"
#محسن_عرب_خالقی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_مدح_و_ولادت
کبوتریم و پی دانهی امامحسن
رسیدهایم درِ خانهی امامحسن
تمام مردم این شهر، شهرت ما را
شناختند به دیوانهی امامحسن
عجیب نیست اگر میشوند دشمن و دوست
اسیر لطف کریمانهی امام حسن
اگر تمام جهان میهمان او باشند
هنوز جا دارد خانهی امام حسن
نمیرویم سراغ کسی به غیر از او
که رزق ماست به پیمانهی امام حسن
دل شکستهی ما آنقدر طوافش کرد
لقب گرفت به پروانهی امام حسن
فقیر بوده ولی پادشاه میگردد
گرفته هرکس عیدانهی امامحسن
هزارشکر که نام تو بر زبان من است
"حسن" قشنگترین واژهی جهان من است
تمام شهر سر سفرهی ضیافت اوست
که روزی همهی خلق از کرامت اوست
اگر چه خم نشده پیش هیچکس، اما
همیشه گردن ما زیر بار منّت اوست
کریم قابل تعریف نیست، پس چه عجب!
اگر که دشمن او شامل شفاعت اوست
عجیب نیست که لبخند و مهربانی و عشق
جواب آنهمه بیحرمتی به ساحت اوست
"سکوت" حکم خدا و رسول بود، ولی
جمل نمونهای از قدرت و شجاعت اوست
فقط نه این که کرم کرد و رزق ما را داد
نفس کشیدن ما نیز با عنایت اوست
وجود عالم امکان به خاطر حسن است
خوشا به حال هر آنکس که شاعر حسن است
همان که با ادب و باوقار میبخشد
فقط به خاطر پرودگار میبخشد
به این دلیل غلام حسن خودش آقاست
که گل همیشه به خار اعتبار میبخشد
تمام زندگی من فدای مردی که
تمام زندگیاش را سهبار میبخشد
چرا که او پسر ارشد همان مردیست
که بین معرکهی کارزار میبخشد
بجز علی که به هنگام جنگ بخشیدهست؟
کدام شیر به وقت شکار میبخشد؟
همیشه موقع بخشش که میشود این مرد
به رسم فاطمه اول به "جار" میبخشد
همیشه گفتهام از تو، ولی کم است حسن
غلام کوی تو آقای عالم است حسن
کریم اوست که در اوج بیمرامیها
نشسته است سر سفرهی جزامیها
که نیکنامترین است و خوردهاند قسم
به نیکنامی او کل نیکنامیها
کج است گردنشان پیش او، چرا که شدند
به احترام حسن محترم گرامیها
غلام آل علی باش چون که میارزد
به پادشاهی عالَم، همین غلامیها
در این مقام که شهرت در اوج گمنامیست
همیشه در پی گمنامیاند نامیها
به یک نگاه کریم تو میشود شیرین
برای دشمن تو اوج تلخکامیها
همیشه گرم بماند به حق حضرت عشق
به شوق دم زدن از او دم "کلامی" ها
"چه مِدحتی بنویسیم در مقام حسن
که هم غلام حسینیم و هم غلام حسن"
تو را که دیده غم، از شوق ریشهکن شده است
همه اویس شدند و جهان قرن شده است
برای هرکه تو را دیده، نیست جای گله
که همردیف ترانی همیشه لن شده است
زبان شعر کم آورده است هرجایی
که از فضائل بسیار تو سخن شده است
به رمز و راز مسیحایی تو پی بردم
از آن کویر که تا رد شدی چمن شده است
حرام باشد اگر دست بیوضو بزنم
به هر نگین که مزین به یاحسن شده است
مگر به خواب ببیند شترسوار جمل
کسی حریف تو در جنگ تنبهتن شده است!
تمام شهر برای حسین سینه زدند
ولی حسین برای تو سینهزن شده است...
امید ما کرم توست یا امامحسن
زیارت حرم توست یا امامحسن
#مجتبی_خرسندی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_مدح_و_ولادت
اگرچه عاشق ناقابل شماست دلم
بیا به خانهی خود، منزل شماست دلم
اگر که شیعه شدم از دل شماست دلم
که از اضافهی آب و گِل شماست دلم
من آفریده شدم تو دل مرا ببری
طفیل هستی عشقاند آدمی و پری
تو آمدی، رمضان سفرهی ضیافت شد
شب تولد تو، تازه ماه رؤیت شد
همین که در دو جهان کار تو کرامت شد
خیال من دگر از روز حشر راحت شد
به شکر آنکه برای خدا حسن شدهای
چهار رکعت یومیههای من شدهای
سه بار زندگیات را به این و آن دادی
جذامی آمده و روی خوش نشان دادی
به آنکه گفت به تو ناسزا، امان دادی
گرسنه بود و به او قرصهای نان دادی
هزار سفره اگر هم فراهم آورده
کَرَم کنار کریمی تو کم آورده
ازل ندیده دگر تا ابد همانندت
غزل چه هست به جز بندهای دربندت
جمل شکسته شده فتنهاش ز ترفندت
عسل شدهست چه شیرین ز کام فرزندت
برای روز مبادا دوتا پسر داری
دوتا پسر که نه، یک جفت شیر نر داری
سفید نیست که سرخ است پرچم صلحت
و نیست صحبت سازش در عالم صلحت
نبود تیغ برندهتر از دم صلحت
بپاست کرب و بلا از مُحرم صلحت
سکوت تو ثمرش میشود قیام حسین
شما امامْ حسن هستی و امامِ حسین
تو اعتبار زمین، افتخار زهرایی
قرار فاطمهای، بیقرار زهرایی
توئی که تا به ابد رازدار زهرایی
میان کوچه فقط تو کنار زهرایی
دوباره حرف تو شد، نام مادرت بردم
مرا ببخش اگر خاطر تو آزردم
#محمد_رسولی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_ولادت_مدح_شهادت
ای فروزنده ز رخ حُسن خدات
وی همه حُسنفروشان بفدات
جلوهگر آینهی ذوالمننی
پای تا فرق، حَسن در حَسنی
مصطفی را تو فروع بصری
وصی دوم و اوّل پسری
خلد، گردیست ز خاک حرمت
چرخ، موجیست ز بحر کرمت
مهر را جلوه ز پیرایهی تو
آفتابش همه از سایهی تو
رمضان سفرهی مهمانی تو
مشعلش چهرهی نورانی تو
روزهداری که بُوَد تشنهی دوست
آتش عشق تو افطاری اوست
ای فدای رُخ بهتر ز مهت
روزهداران خدا خاک رهت
ای به خلد غمت افسانه بهشت
پیش رخسار تو زیبایی، زشت
گنج توحیدی و دل ویرانت
روی نادیده! همه حیرانت
ای ز غمهای تو خون بر دل خاک
پنجهی صبر، گریبان زده چاک
صبر، دیوانه شده از صبرت
حلم، خون خورده کنار قبرت
صلح و جنگ تو درش سرّ و سریست
هر دو را هر که بداند اثریست
پای صلح تو در آن آتش جنگ
سر بیدادگران خورد به سنگ
تو امامی به قعود و به قیام
به قعود و به قیام تو سلام
مَرکب حکم، تو میرانی و بس
جنگ یا صلح، تو میدانی و بس
هر که با صلح و قیام تو نساخت
بخدا مرتبهات را نشناخت
تو که مانند پدر در پیکار
شعلهی مرگ زدی بر اشرار
صف کفار ز هم پاشیدی
فاتح جنگ جمل گردیدی
راه تا قلب سپه طی کردی
ناقهی عایشه را پی کردی
ای ز رزمآوریات در صفّین
بانگ تکبیر بلند از طرفین
تو که نجل اسدالله استی
تو که فرزند یدالله استی
نَبُوَد در دلت از دشمن بیم
نکنی صلح که گردی تسلیم
تو، به هر حال ولیُّ اللّهی
جنگ یا صلح کنی، آگاهی
مصطفی کو سخنش وحی خداست
گفته در شأن تو این گفته به راست:
حسنیناند دو پاکیزه امام
همگان را به قعود و به قیام
ای رخت شمع جوانان بهشت
سیّد جمع جوانان بهشت
وصی دوم بر حق رسول
پسر اول زهرای بتول
تو که هستی که به رغم دشنام
خصم خود را کنی از لطف سلام؟
صفت و خُلق تو از بسکه نکوست
شود از یک نگهت دشمن، دوست
ای فدای تو! من و امّ و ابم
وی ثنای تو به لب روز و شبم
ای تو بعد از پدر، اوّل مظلوم
سوّمین نور و چهارم معصوم
مهر افلاک به حُسنت خندان
ماهی بحر به یادت گریان
جگر صبر ز صبرت پُرخون
چهرهی حلم ز شرمت گلگون
دل عشّاق مزارت همه رشک
آب باران بقیعت همه اشک
سینهها را به تمنّای تو داغ
قلبها را ز مزار تو چراغ
کاش گردی شوم و از کرمت
بنشینم به کنار حرمت
کاش چون ماه به شبهای دراز
داشتم با حرمت راز و نیاز
کاش مانند چراغی سوزم
تا شبی در حرمت افروزم
کاش مانند نسیم سحری
داشتم بر سر کویت گذری
کاش چون اشک کنارت افتم
بر روی خاک مزارت افتم
روی جانها همه بر تربت تو
سوز دلها همه از غربت تو
غربت آن است که فردی مظلوم
شود از کینهی یارش مسموم
غربت آن است که بعد از کشتن
بارش تیر ببارد به بدن
تیر بارید ز بس بر بدنت
بدنت گشت یکی با کفنت
سینهها از اِلَم، فروخته شد
تن و تابوت، بهم دوخته شد
ای بیاد تو دل هستی، خون
وی حساب غمت از حد بیرون
قلب احمد که برایت خون بود
به همه مردم عالم فرمود:
روز محشر که همه گریانند
اشک ریزان حسن خندانند
زین شرر سوخته «میثم» امروز
بارالها تو به فرداش، مسوز
#غلامرضا_سازگار
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_مدح_و_ولادت
عالَم پیر دگر باره جوان خواهد شد
رمضان تازه از امشب رمضان خواهد شد
خبر آمدنش بین گداها پیچید
همه گفتند فراوانی نان خواهد شد
با قدم رنجهی این شاهْ پسر، بیش از پیش
قیمت سائل این خانه گران خواهد شد
عشقِ عرش است همین شیر که در گهوارست
سید و شاه جوانان جنان خواهد شد
متجلا شده از هر نَفَسِ او الله
از ید او کرمُ الله، عیان خواهد شد
اعتقاد دلم این است که فردای ظهور
«اَشهد اَنَّ حَسَن...» جزء اذان خواهد شد
#عماد_بهرامی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_مدح
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
زمانِ از تو نوشتن ورق کند پرواز
زمانِ از تو سرودن قلم شود الوار
زبان به مدح تو واکردن آنچنان سخت است
که بین جمع کند یل به ضعف خود اقرار
تو آنچنان که تویی روبروی آینه باش
نه در مقابل این پای تا به سر زنگار
کرامت تو به هر بیت، بیت خواهد داد
مراست در پی هر یک، هزار استغفار...
روایتیست شریف از کتاب القطره
که قطرهایست ز دریا و وصف توست بحار
که بَر نِشاند تو را جای خویش بر منبر
امیر قصر کلام و عمارت گفتار
امام خطبه طلب کرد خطبهای از تو
ولیِّ راز طلب کرد سِرّی از اسرار
تو بر بلندی کوه تواضع و تسلیم
شبیه فاطمه در مشی و قول و حلم و وقار
کسی ندیده چنین ماهتاب بر منبر
کسی ندیده چنین آفتاب در انظار
زبان به خطبه گشودی و مرتضی مدهوش
شبیه عاشق و معشوق لحظۀ دیدار
پس از ثنای الهی و نعت مصطفوی
چه گوید آنکه علی راست تاج ایل و تبار؟
علیست باب الهی علیست حصن حصین
علیست پرسش اول علیست آخر کار
موالیان علی مؤمناند و گوهر قدر
و منکران علی کافرند و بیمقدار
چنان مدیح علی از زبان پاک حسن
نشست بر دل کروبیان عرشسوار
که مرتضی به تو بر زد صلا: «بِنَفسی اَنت»
فدای لفظ تو جان نبی بگیر قرار
فدای تو پدر و مادرم که فضل تو را
هزار لوح و مُجَلّد نیاورد به شمار
ثنای حُسن تو گفتن بهشت شاعرهاست
ثنای حُسن تو گفتهست حیدر کرار
#هادی_جانفدا
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام_مدح_و_ولادت
خرم از بوی گلی، دامن کوه و چمن است
هر کجا مینگرم، رشک بهشت عدن است
بر لب بلبل و گل از لب زهرا سخن است
نـیـمـهی مـاه خـدای اَحَـد ذوالـمـنـن است
خبر از هلهله و شادی هر انجمن است
سخن از ماهِ رخ و جلوه حُسنِ حَسن است
دل شب، طلعـت خـورشید هُـدا پیدا شد
نـیــمـه مـاه خــدا، مــاه خــدا پــیــدا شـد
آمد آن ماه که خورشید کمین بندۀ اوست
نور حق جلوهگر از حُسن فروزندۀ اوست
فیض صد باغِ بهار از گل یک خندۀ اوست
عـقـلِ کل واله مِـهـر رخ تـابـندۀ اوست
صبر و صلح و کرم و لطف و عطا زندۀ اوست
دوست مات کَرَم و دشمن، شرمنده اوست
این گل سرسـبد باغ پیـمـبر حسن است
پای تا فرق حَسن، بلکه حَسن در حَسن است
روزهداران! به رهش جان و دل ایثار کنید
امشب از جـام تـوّلای وی افـطار کـنید
چـشم، گـردیـده تـماشـای رخ یـار کـنید
سـجـده بـر آیـنـۀ طـلـعـت دلـدار کـنـیـد
گـل رخـسار حـسن را همه دیـدار کنید
ناز با آن گل و رو بر گل و گلزار کنید
باغـبان! خـنـده بـزن یـاسـمنـت را بنگر
یا محـمـد! گـل روی حـسـنـت را بنـگـر
این همان است که لبهاش پیمبر بوسید
نه پیـمـبـر، که عـلی ساقی کـوثر بوسید
نه عـلی، فـاطـمه صدیقهی اطـهـر بوسید
روی او حضرت جـبریل مکرر بوسید
دست او را لب سلـمان و ابـوذر بوسید
قـاسـم و اکـبـر و عـبـاس دلاور بـوسید
طوطی وحی خدا را سخن از این حسن است
کُنیهی شیر خدا بوالحسن، از این حسن است
این حسن کیست که چون خصم دهد دشنامش
حـلم پـیـش آرد و با خـنـده کـند آرامش
بــرهــانـد ز کـرامـت ز غــم و آلامـش
بـدهـد بُـرد یـمـانـی و کـنـد اطـعــامـش
با دلی شاد فـرسـتد سوی شـهـر شامش
ای فدای وی و آن مرحمت و اکـرامش
به خدائی که غفور است و حکیم است و رحیم
این کریم است، کریم است، کریم است، کریم
به رسـول و به گـلِ یاسـمنـش باد سلام
به عـلـی و به مـه انـجـمنـش بـاد سـلام
به بتـول و به جـمال حسـنـش بـاد سلام
به جمال حسن و جان و تنـش باد سلام
به نسیـمی که وزد از وطنـش باد سلام
به چـنـین لالۀ باغ و چـمنـش باد سـلام
مهـر او از همه طاعات بُوَد حاصل ما
حــرم مـحــتـرم اوسـت بــقــیـع دل مـا
#غلامرضا_سازگار
#مناجات
سینه ام خسته ی آه است الهی العفو
حاصلم بار گناه است الهی العفو
خِجلت وشَرمم از آنست که با موی سفید
نامه ام جُمله سیاه است الهی العفو
وای از آنروز که هر عضو تنم بر گُنهی
در حضور تو گواه است الهی العفو
پشتم از بار گُنه خم شده وباز مرا
به عطای تو نگاه است الهی العفو
بارم از اولِ ره بود گنه روی گنه
وایِ من آخرراه است الهی العفو
آنچه آورده ام امشب به درِ خانه ی تو
گریه وناله وآه است الهی العفو
گُنه از کوه فُزون است وتوانایی من
کمتر از یک پَرِ کاه است الهی العفو
گر مُجسم کنی انبوه گناهانم را
همچنان فوج سپاه اس الهی العفو
بارسنگین و فضا تیره زدود گنهم
پیش رویم همه چاه است الهی العفو
یأس بر دل ندهد راه ونگردد نومید
آنکه را چون تو اله است الهی العفو
#غلامرضاسازگار
#امام_مجتبی_علیه_السلام_ولادت
از نان تو بلند شده بوی دیگری
اعجاز کردی و غزلم شد پیمبری
ای یاکریم در دل من خوب میپری
وقت قنوت ها بخدا عین مادری
مستت شدیم (بَه)، چقدر شکل حیدری
آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری
ماییم و سفره های پذیرایی شما
ایل و تبار من ، همه بر نان تو گدا
وقتی گذر کند ز سر موی تو هوا
بی هوش میشویم ، نکن زلف را رها
یوسف گدای خانه ی تو بهر دلبری
آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری
امشب نریز می، بده بر این جگر عسل
کاری که (مِی) کند، بکند بیشتر عسل
مادر عسل ، پدر عسل و این پسر عسل
شیرین بنوش چون که ندارد ضرر عسل
حتی عسل به قند لبان تو مشتری
آقا قسم به نام ابالفضل ، محشری
باده کنار زلف تو تعریف میشود
شور از سه تار زلف تو تعریف میشود
داغ از شرار زلف تو تعریف میشود
مه در مدار زلف تو تعریف میشود
بیچاره ات شدیم به مصراع آخری
آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری
مدهوش جلوهای نحیف لب تو ایم
حیران آیه های شریف لب توایم
دیوانه ی صدای لطیف لب توایم
ما کشته گان نقش ظریف لب توایم
به به، به خالق هنر و این فن آوری
آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری
ای منتهای جود و کرم شاه بی بدل
جان مرا بگیر به پایان این غزل
انگور های قلب تو احلی من العسل
یک نعره ای کشید که حی علی الاجل
بر تیغ قاسم تو سر ماست مشتری
آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری
قدی نبود کز غم قاسم دوتا نشد
حق عسل به شعر شما هم ادا نشد
آقا اگر حریم تو چون کربلا نشد
اما کفن برای شما بوریا نشد
غصه برای نسل شما ارث مادری
آقا قسم به نام ابالفضل ، محشری
#حامدشریف
#امام_حسن علیه السلام
#ولادت_امام_حسن علیه السلام
#مدح_و_مرثیه_امام_حسن علیه السلام
کیست آقام ، شاه ذوالمنن است
به همه گفته ام که عشق من است
بنویسید روی بابِ نجف
کنیهٔ مرتضی ابوالحسن است
او فقط صاحب کرمخانه است
سفره دارِ تمام پنج تن است
ناقهٔ ام فتنه را پی کرد
پسرِ کعبه زاده ، بت شکن است
خطبه می خواند عین ِ پیغمبر
از همان کودکی چه خوش سخن است
با وجودیکه بی حرم شده است
صاحبِ این همه گدا حسن است
مظهر ِ اسم ِ یا کریم ِ خداست
او بزرگِ همه بنی الزهراست
جلوات خدا نماست حسن
اولین شبهِ مصطفاست حسن
شیر خورده ز سینهٔ زهرا
مَحرَمِ عصمتِ خداست حسن
پسرِ ارشدِ امیرِ نجف
شاهِ ما بعدِ مرتضاست حسن
همه حاجت روا روید امشب
دست هایش گره گشاست حسن
در دو دنیا نگاهِ قاسمِ او
چاره سازِ امورِ ماست حسن
ظاهراً در مدینه بی حرم است
مالکِ کُلِّ کربلاست حسن
بی جهت نیست پرچمش بالاست
حسنی کیست ؟! سیدالشهداست
حلم دارد به وسعت عالم
در کرم دست بوسِ او حاتم
گیسوانِ سپید ِ او دارد
خاطراتی ز روزهای غم
ای بمیرم چه زود پیر شده
روزگارش گذشته با ماتم
قاتلش گشته کوچه ای باریک
کوچه ای تنگ و پُر ز پیچ و خم
دست در دست مادرش می رفت
آمد از روبرو یکی کم کم
جلو آمد دو سه قدم نامرد
مادرش رفت عقب یکی دو قدم
مانده ام من چه نسبتی دارد
رویِ حوریه....سیلی ِ محکم
صورتی که تمام عصمت بود
غرقِ خون شد به دست نامَحرم
یک طرف دست و یک طرف دیوار
چهره از آن به بعد شد درهم
تا قیامت برای ما بد شد
پا به چادرگذاشت و رد شد
#قاسم_نعمتی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
پیچیده در این کوچهها، عطر عبایت
همراه با نجوای زیبای دعایت
میزد به پايت بوسه، لبهای مدينه
ای خوش به حال نيمهشبهای مدينه
در دستهايت، ياکريمان لانه دارند
وقت قنوتت، قدسيان پيمانه دارند
دیدم هوای چشمهایت کوثری بود
بر شانهات، شال شکوه حیدری بود
عطرت، دل از من برده بود و مینوشتم:
سرمست آقای جوانان بهشتم
ميخانهی خاکی، غبارش هم شراب است
الطاف صحن خاکیات هم بیحساب است
این مثنوی، تا یاد سردار جمل کرد
روحالقدس، گویی هوای یک غزل کرد
دل، بیقرار از شوق ذکر «یاحسن» شد
یادِ قرارم با تو، از روز ازل کرد
من در زمان، آوارهی آن لحظه هستم،
آن دم که دستان تو، قاسم را بغل کرد
آری! چنان شیرین در آغوشش کشیدی
تا بیتو بودن، مرگ را پیشش عسل کرد
پای تو، دوش مصطفی را عرش کرده
جبریل، بالش را برایت فرش کرده
پای پیاده، کعبه میآید به سویت
لبهای زمزم، تشنهی آب وضویت
ای یاکریمان جَلد بام خانهی تو!
مثل علی، جای یتیمان، شانهی تو
روح تو را از نور زهرا آفريدند
از اسم تو، اسماء حسنا آفريدند
نام حسن، يعني تمام حُسن دنيا
این ما و این دست کريم آل طاها
#قاسم_صرافان
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
حرم ندارد و دل در غمش مقیمتر است
کسی که رأفتش از آسمان عظیمتر است
اگرچه جمله کریماند و شهره در کرماند
در این سلاله یکی از همه کریمتر است
علی که رفت همه کوفه شد یتیم، ولی
میان کوفه حسن از همه یتیمتر است
تو صلح کردی و بیغیرتان نفهمیدند
که راه صلح تو از جنگ، مستقیمتر است
به لطف صلح تو تا کربلا رسید حسین
قسم به نام خدایی که خود علیمتر است
دعا کن این جمعه آخرین "ولی" برسد
که حال دنیا از هر زمان وخیمتر است
#علی_سلیمیان