#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#حضرت_علی_اصغر
علیِ اصغر من، طفل ناز و شيرينم
چگونه رأس تو را بر فراز نی بينم
گداخت اين دل من بعد رفتنت جانا
ز بعد تو من و اين روضه هاي سنگينم
سرت به روي ني و پيكرت به پشت خيام
فداي تو، به كنار كدام بنشينم؟
چه ناله هاي جگر سوز بعد تو بكشم
چه خواب هاي پريشان كه بعد تو بينم
نشد كه بشنوم حرفي از اين دو غنچه ي لب
مگر به خواب دهي اندكي تو تسكينم
از اين به بعد من و ناله هاي پي در پي
من و خيال تو و لاي لاي غمگينم
#مسعود_صفارنژاد
#حضرت_علی_اصغر
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
ای طفل شیرخواره ی من،یاس پرپرم
با دیدن سرت،سر نی سوخت حنجرم
شرمنده ام که بی تو کمی آب خورده ام
این آب آتشی شده بر قلب مضطرم
حالا که شیر آمده در سینه ی رباب
از چه به روی نیزه نشستی برابرم
این نیزه ها توان سر کوچکت نداشت
نیزه بزرگ تر ز سرت،خاک بر سرم
آندم که حرمله به تنم تازیانه زد
از روی نیزه داد زد ای وای مادرم
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
بیدار شو عزیز دلم وقت خواب نیست
حتی به خواب دیدنِ تو حرف آب نیست
مهمانِ تیغ و تیرِ سه شعبه شدیم ما
در این دیار خشک ، محبت ثواب نیست
می سوزد از غمِ تو فقط ظلّ آفتاب
قلبی دگر برای لبِ تو کباب نیست
شرمندهٔ حسین شدم تا که گفتم آب
شرمنده گشت گفت ببخشید آب نیست
هشتاد و چار مضطرب این سو نظاره گر
برعکس ، آن طرف به دلی اضطراب نیست
آب ست دور تو که به اسراف می رود
اما به جز سه شعبه برایت جواب نیست
این وقت آخری به خدا می کنی نگاه
قربان رتبه ات که به چشمت حجاب نیست
ای کوچکِ به نیزه بگو بر عموی خود
بر پای عمه هیچ کس اینجا رکاب نیست
آنقدر کربلا شده ام پیر که مرا
هر کس که دید گفت به خود این رباب نیست
باید به نام تو قسمش را بیاورد
زیرا پس از تو ذکر کسی مستجاب نیست
#حامد_آقایی
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#رباعی
افسوس کبوترم دگر پر نگرفت
هر قدر دعا نمودم آخر نگرفت
نفرین به تو ای حرمله که طفلی را
با تیر ز شیر هیچ کافر نگرفت
#علی_سلطانی
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#حضرت_علی_اصغر
شکسته پشت غم از بار غصه های رباب
از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب
به سوز سینه ی گهواره داغ غم زده است
شرار زخم دل خون لای لای رباب
و تار صوتی آتش گرفته می فهمد
که آمده چه بلایی سر صدای رباب
برای کودکش آنقدر آه و ناله نکرد
که چشم مشک پر از اشک شد بجای رباب
به جان گریه ی شش ماهه روی دست حسین
کسی نریخته اشکی مگر به پای رباب
قنوت صبر گرفته برای حلق علی
خدا کند به اجابت رسد دعای رباب
میان هلهله ی چنگ و های و هوی رباب
سه شعبه زخم زد و ناله شد نوای رباب
و ناگهان پر و بال فرشته ها تر شد
به خون کشته ی مظلوم کربلای رباب
"رقیه" آمده از یک فرشته می پرسد
پیام تسلیت آورده ای برای رباب؟
و فکر می کنم آب فرات گل شده است
که ریخته به سرش خاک، در عزای رباب
خدا به داد دل خاطرات او برسد
چه می کشند خیالات انزوای رباب
#مرتضی_پور_رجب
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#حضرت_علی_اصغر
#دوبیتی
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
نمیآید پس از توخواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
مرا آزار با زنجیر میداد
به من او نان با تحقیر میداد
زنِ شامی مرا سوزاند وقتی
کنارم طفل خود را شیر میداد
دوباره روضه میگیرم عزیزم
در این ویرانه میمیرم عزیزم
دوباره حرمله رد شد از اینجا
دوباره خشک شد شیرم عزیزم
نگفتند آه داغِ بچه دیدهاست
نگفتند از بلا پُشتش خمیده است
ولی گفتند این تازه عروسان
عروسِ فاطمه مویش سفید است
گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند
مرا با ریسمان بر ناقه بستند
نمیماندی به نیزه چاره کردند
سَرَت را با نخِ قنداقه بستند
چه حسرتها جشیدم بچهام را
چه سختیها کشیدم بچه ام را
کنارِ بچههای نیزه دارش
به روی نیزه دیدم بچه ام را
فقط لالا کنم لالا بخوابی
ندارم غصه دیگر تا بخوابی
از آغوشم جدا گشتی و رفتی
که رویِ سینهی بابا بخوابی
نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند
بساطِ غارتش را گرم کردند
برای آنکه راحتتر بخوابی
زدند و سینهاش را نَرم کردند
سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد
به دنبالِ تو میگشتند بر خاک...
چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمهام قلبم گرفته
تمام چهرهام را غم گرفته
زِ بس نازی که تیری با سهشعبه
در آغوشش تو را محکم گرفته
عبا را روی تو افکند بابا
دلش را از غمت آکند بابا
چنان با تیر چسبیدی به قلبش
تو را از سینهی خود کَند بابا
#حسن_لطفی
#حضرت_علی_اصغر
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
دادم پس از تو ديگر از كف راه چاره
من ماندم و يك آسمان بي ستاره
فرقي ندارد زنده باشم يا نباشم
وقتي ندارم روي دوشم شيرخواره
آغوش مادر بود روزي جايت اما
حالا سرت بر نيزه،دست آن سواره
ديگر صداي هر دوتاي ما گرفته
تو پلك بر هم ميزني من با اشاره
تو سهم آغوش خودم هستي عزيزم
آخر بغل ميگيرمت يك شب دوباره
از نيزه مي آئي كمي هم پيش مادر
تا بوسه گيرم از گلوي پاره پاره
اصغر دعا كن تا بميرم در غم تو
تا كي كنم راس تو را بر ني نظاره
#محسن_صرامی
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
حال او سخت خراب است مراعات كنيد
دلش از داغ كباب است مراعات كنيد
نكش اينقدر!زمين خورد،زمين خورد رباب
دست و پايش به طناب است مراعات كنيد
اين عروس پسر دختر پيغمبر ماست
فرض كن اهل كتاب است مراعات كنيد
همه ي طايفه اش تشنه به خون غلتيدند
درد او ديدن آب است مراعات كنيد
خواهشأ پاي نكوبيد،گمان كرده به ني
كودكش خسته و خواب است مراعات كنيد
نيزه ي راس علي اصغر او را ببريد
اينكه اينجاست رباب است مراعات كنيد
نگذاريد به سر حرمله نزديك شود
بي حيا مست شراب است مراعات كنيد
لب گزيدي كه نگو،چشم،نميگويم،چشم
ادب روضه ثواب است مراعات كنيد
#محسن_صرامی
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
با روضه خطبه خواند به لحن محن رباب
زینب ترین روایت یک شیرزن رباب
رویم ندیده روی سپیدم نموده ای
با توست روی فاطمه در این سخن رباب
یکسال گرچه سوخته ای زیر آفتاب
در سایه ات نشسته بهشت عدن رباب
با اینکه کربلا وطنش شد پس از حسین
دیگر نماند بعد پسر در وطن رباب
در مجلسی که مرثیه خوانش رقیه است
زینب خطیب میشود و لطمه زن رباب
در راه شام خیره به گهواره ی فراق
گاهی سکینه است ولی عمدتا رباب
بر نیزه رفته است ولی بی کفن که نیست
قنداقه شد به قامت طفلت کفن رباب
قربان سوز آذری روضه های تو
"سولموش علیِّ اصغره لای لای دیَن رباب"
بس کن عروس فاطمه از دست میروی
تازه عروس را چه به لطمه زدن رباب
#سید_ابوالفضل_عصمت_پرست
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#رباعی
با قلب کباب میفرستم صلوات
با دیدن آب میفرستم صلوات
چشمم که به چشم کودکی میافتد
بر روح رباب میفرستم صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
ءگع
#ایوب_پرندآور
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
مادري كه داغ شيش ماهه ديده
دستاشو حتي تو خواب تكون ميده
توي خواب و تو بيداري ميبينه
داره بچه ش پيش چشماش جون ميده
ميشينه گوشه ي تنهائي خود
تو خيالش شير ميده به پسرش
هيچ كسي حريف گريه ش نميشه
زخمه از گريه دوتا پلك ترش
گاهي با گهواره خلوت ميكنه
جاي بچه ش رو مرتب ميكنه
گاهي با گريه لالائي ميخونه
روزشو با اين كارا شب ميكنه
لحظه اي آروم نميگيره دلش
مگه يادش ميره اين داغ و رباب
ميگه اي حرمله آتيش بگيري
كاش بشه خونه ي ظلم تو خراب
توي آفتاب ميشينه از صبح تا شب
هي فقط با مشت به سينه ميزنه
ميگه اصغرم فدا سر حسين
كاش بميرم كه آقام بي كفنه...
#محسن_صرامی
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
از خواب ناز کودک من پا نمی شود
می خواستم که پا شود اما نمی شود
هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه
سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود
چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم
با تیر هم گلوی علی وا نمی شود
چشم امید من به ابالفضل بود آه !
عباسِ روی نیزه که سقّا نمی شود
بی فایده است سعی شما نیزه دارها
سر کوچک است بر سر نی جا نمی شود
من رو زدم به نیزه ، علی را به من نداد
این نی چه محکم است چرا تا نمی شود
خم شو برای خاطرم ای چوب ! رحم کن
از پای نیزه خوب تماشا نمی شود
#محسن_ناصحی