#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
شبی که آینهام را به دستِ خاک سپردم
هزار بار شکستم، هزار مرتبه مردم
دو دست از سر حسرت به هم زدم که چگونه
به دست خود گل خود را چنین به خاک سپردم؟
شد اشک غربت و گل کرد روی خاک مزارش
هر آنچه داغ که دیدم، هر آنچه غصه که خوردم
شب آمدم که بگریم تمام درد دلم را
سحر به غربت خانه، جز اشک و آه نبردم
بدون فاطمه سخت است زندگی، که پس از او
برای آمدنِ روزِ مرگ، لحظه شمردم
#سیدمحمدجواد_شرافت
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
ای خوش آنروزی که ما، در خانه مادر داشتیم
دیده از دیدار رخسارش، منور داشتیم
هر کسی جسم عزیزش روز بر دارد، ولی،
ما که جسم مادر خود را به شب برداشتیم!
کاش آنروزی که تنها مادر ما را زدند
ما یکی را در میان کوچه، یاور داشتیم!
کاش محسن را نمیکشتند، تا ما غنچهایی
یادگار از آن گلِ رعنای پرپر داشتیم!
کاش آن ساعت که دانستیم بی مادر شدیم
جای آغوشش به خاکِ تیره، بستر داشتیم!
این در و دیوار میگرید به حال ما، که ما
مادری بشکسته پهلو پشت این در داشتیم!
مادر ما، رفت از دنیا در آنحالی که ما
گریه بر حالش سر قبر پیمبر داشتیم!
(میثم) از دل میسراید شعرِ جانسوزش، بلی
از عنایت ما به او چون لطف دیگر داشتیم
استاد #غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
قاری، حسین و گریه کنِ فاطمه خداست
در خانهٔ علی چه عزاخانهای به پاست
جانم فدایِ مجلسِ ختمی غریب که
مهمان ندارد و پُر از اندوهِ بیصداست
شاید حسن به زینبِ آشفته حال گفت:
گریه نکن! که رفتنِ مادر خودش شفاست
در شهر، یک نفر به علی تسلیت نگفت
این رسم ناسپاسیِ دنیایِ بیوفاست
زهرا کجاست؟! تا که ببیند هنوز هم
ردّ طناب، دورِ دو دستانِ مرتضاست
حرفش نداشت هیچ خریدار بعد از این*
سنگِ صبورِ روز و شبِ مرتضی کجاست؟!
مادر کجاست؟ تا بشود حالِ خانه خوب
مادر که نیست، خانه نفسگیر و بیصفاست
عالَم عزا گرفته برایش ولی بدان
صدّیقةُ الشهیده عزادارِ نینواست
قلبش هنوز میشود آرام با حسین
آرامگاهِ مادرِ سادات، کربلاست
هر روزِ هفته بر لبِ گودالِ قتلگاه
گریانِ پیکریست که مابینِ بوریاست!
#مرضیه_عاطفی
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
ای باخبر ز درد و غم بیشمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من
رفتی ز دیدۀ من و، از دل نمیروی
حس میکنم همیشه تویی در کنار من
شیرینی حیات من! ای بَضعَةُ الرّسول!
تلخست با غمت همه لیل و نهار من
خیری پس از تو نیست در این زندگیّ و، من
گِریَم از اینکه طول کشد روزگار من
مردم ز گریه، غصّۀ خود حل کنند، لیک
افتد ز گریه، غصّۀ دیگر به کار من
خواهم ز کودکان تو پنهان گریستن
اما غمت ربوده ز کف اختیار من
این روزها ز خانه کم آیم برون، مگر
کمتر به قتلگاه تو افتد گذار من
مرحوم استاد #سیدرضا_مؤید
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
عرش از جریان خانهاش میلرزید
از روضهٔ عاشقانهاش میلرزید
دیوار و دری سوخته بود و یک مرد...
مردی که پس از تو شانهاش میلرزید
#احمد_حیدری