eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
شرح تو در قلم نمیگیرد هستی ات را عدم نمیگیرد دل لبریز از محبت تو حسرت و درد و غم نمیگیرد وقت احسان شبیه بارانی کرم تو به کم نمیگیرد معجزات علی اصغری ات تا ابد وقفه هم نمیگیرد مهربانی ت زندگی بخش است هیچ پایانی ام نمیگیرد از کریمان روزگار کسی جای تو در کرم نمیگیرد نوکرت در تمام سختی ها غیر ذکر تو دم نمیگیرد غصه دار است انکه ماه رجب از شما یک حرم نمیگیرد یا من ارجوه من علی اصغر راحت روح من علی اصغر لب تو اعتبار زمزم داشت چشم تو ایه ایه مریم داشت اخرین سوره ی حسینی تو و شفاعت فقط تو را کم داشت ای که فصل الخطاب بودی و کربلا با تو مهر خاتم داشت سند غربت پدر با تو تا همیشه حدیث محکم داشت مادرت با تو بدو امدنت ذکر لالایی محرم داشت نام باب الحوائجي شما روی هر زخم کهنه مرهم داشت نام تو استجابت دعوات بر بلندای نام تو صلوات با تو راه غدیر خواهد ماند ذکر نعم الامیر خواهد ماند با تو در اوج بام مأذنه ها یا علی یا امیر خواهد ماند هر که اخر گدای تو نشود مستمند و فقیر خواهد ماند هر کسی که نشد گرفتارت تا همیشه اسیر خواهد ماند دست های تو کوچک اما پر کرمت بی نظیر خواهد ماند نام باب الحوائجی یعنی دست تو دست گیر خواهد ماند در بنی هاشم اینچنین بوده کودکش مثل شیر خواهد ماند بر ابالفضل و بر علی اصغر نام ماه منیر خواهد ماند افتاب حقیقتی مولا تو جواز شفاعتی مولا روضه ی کربلا علی اصغر خون بهایت خدا علی اصغر گره ای نیست تا که وا نشود با نگاه شما علی اصغر رو به معراج میرود روحم وقت فریاد یا علی اصغر ذکر امن یجیب مضطر ها دم مظلومنا علی اصغر پدر و مادرم به قربانت جان من رو نما علی اصغر روی دست پدر رفیع شدی ناگهان سوختی رضیع شدی گل عمر تو در خطر باشد گل چرا دائم السفر باشد متمایز ترین شهیدانی حرمت سینه ی پدر باشد امده عصر روز عاشورا لب خشک تو جلوه گر باشد تیر بی رحم حرمله نامرد از گلوی تو پهن تر باشد کوفه ای یا هنوز زیر خاک؟ مادرت از تو بی خبر باشد مادرت بعد داغ لبهایت دائمأ زخم بر جگر باشد بیت اخر ستاره میخواهم کربلایی دوباره میخواهم
دوباره سر زده از بامِ عشق آثاری خدا ز نور خودش کرده پرده برداری طلوع کرده دوباره مسیح رخساری یقین که خون خدا هست در رگش جاری ضریحِ قبله خلق است گاهوارهٔ او رسد به خیر ، دوعالم به یک اشاره او رسیده است پسر هدیهٔ نکوی خدا همه به حالت شکر و به گفتگوی خدا علی به معنی این است، روبه سوی خدا که نور روی گلش آمده ز کوی خدا حسین اگر چه شده بر جهانیان رهبر حسین ، کودکی اش می شود علی اصغر هرآنچه پیر شده پای بستِ این کودک هوای خانه دلهاست مستِ این کودک تمامِ هستی شاه است هستِ این کودک کلید خانه زهراست دست این کودک همینکه گفت به چشمان او قمر لبیک به گریه گفت از اول که ای پدر لبیک برای دیدن او آفتاب خوشحال است به شوق دیدن این گل ، گلاب خوشحال است برای بوسه به لبهاش آب خوشحال است فراتر از همه دنیا رباب خوشحال است به مهر مادری اش گشته قافیه نایاب رباب آه رباب و رباب آه رباب علی که بردن نامش حلاوت باباست به حق که حاجت این طفل حاجت باباست ادای حاجت فرزند بهجت باباست ادا نگشت دلیلِ خجالت باباست چو آب کودک او را بخوان تو هست فقط گلوی نازک او بهر بوسه است فقط نه بوسه ایی ز سه شعبه نه بوسه ایی ز خدنگ که نیست جای عزیزی چو این میانهٔ جنگ خدا کند نرسد روبروی یک دل سنگ که جای سینهٔ مادر ، زند به خنجر چنگ جواب تشنگیِ طفل ، آب نیست مگر؟ مگر تر است سه شعبه که رفته در حنجر
دارد بساط عاشقی تکمیل می گردد آیات شادی آفرین تنزیل می گردد لبخند او لحن خوشِ ترتیل می گردد دُکّان درد و غصّه ها تعطیل می گردد وقتی که چشمانِ مسیحاگونه اش وا شد لبخند بر روی لبِ ارباب پیدا شد سجّاده،محراب دعاها را بغل می کرد قطره به قطره،برکه دریا را بغل می کرد آئینه احساس تماشا را بغل می کرد دستان کوچک داشت بابا را بغل می کرد جبریل کم کم داشت در این صحنه جان می داد وقتی حسین آرام در گوشش اذان می داد باید که درد دردمندان را دوا می کرد از نور خالق انشعابی را جدا می کرد باید برای ماه نامی دست و پا می کرد او را میان کهکشان خود صدا می کرد مثل ازل هفت آسمان با او بلی می گفت بابا برای بار سوم"یا علی"می گفت این ماه‌سیما پرده ها را از حجاب انداخت از چهره ی آئینه ها رختِ نقاب انداخت لب های جنّ و انس را با خنده آب انداخت ارباب،چشمش را به لبخند رباب انداخت بابا،علی،مادر..،سه تا نور جهان جمع است خورشید و مهتاب و ستاره جمعشان جمع است ذکر علی اصغر ستون طاق دین رَب نور جبینش آیه ی فتح المبین رَب تا شد حسین انگشتری او شد نگین رَب بند قماط او نخ حبل المتینِ رب قطعاً خدا این طفل را باب الحوائج کرد رسم گدایی را درِ این خانه رایج کرد ما را صغیر سفره ی بابای او خواندند ما را اسیر سفره ی بابای او خواندند ما را فقیر سفره ی بابای او خواندند جیره بگیرِ سفره ی بابای او خواندند شکر خدا نان شب ما نامِ ارباب است شیرینی روی لب ما نامِ ارباب است گهواره ی او قبله ی سیّار امروز است کعبه به دورش حاجی هوشیار امروز است یوسف برو،او گرمی بازار امروز است دُلدُل سوار و حیدر کرار امروز است با گریه ها دارد رجز در اصل،می خواند جنگاوری را در دل گهواره می داند قربان این کودک عجب ایل و تباری داشت خون علی را در دل رگهاش جاری داشت بااینکه گلبرگ تنش عطر بهاری داشت تیغ نگاهش کاردبرد ذوالفقاری داشت کوچکترین باز شکاری بین این لانه است او شیرِ در گهواره ی چوبی این خانه است او مُحکمات آیه ی تطهیر قرآن است کوچکترین قطره میان نسل باران است پیراهنش درمان چشمِ پیر کنعان است مثل علی اکبر برای عمه ها جان است قنداقه ی او را میان عرش می چرخاند زینب برایش "وَاْنْ یَکاد"از جان و دل می خواند تا آفتاب ظهر می تابید،می خندید از آسمان باران که می بارید،می خندید وقتی عموعباس را می دید،می خندید گاهی رقیّه جان که می خندید،می خندید چشمان شور ای کاش این ها را نمی دیدند گل های لبخند قشنگش را نمی چیدند در کربلا وقتی عطش کابوس بابا شد از تشنگی قدِّ سکینه،خواهرش،تا شد ماه قبیله راهی آغوش دریا شد لب های خشک او بلای جان سقا شد از تشنگی با مرگ بازی می کند..،ای وای ماهیِ شش ماهه تلظّی می کند..،ای وای بعد از پسر از این پدر چیزی نمی ماند جز آه های شعله ور چیزی نمی ماند وللهِ دیگر از جگر چیزی نمی ماند این حنجر و تیر سه پر..،چیزی نمی ماند نقش سپید بوم او پاشیده شد از هم آئینه ی حلقوم او پاشیده شد از هم
انگارعالم باردیگرجان گرفته    شادی مجال غم ازاین وآن گرفته ازابررحمت بازهم باران گرفته    سردارخوبی ها سر وسامان گرفته امشب شب رؤیائی این عالمین کوچک ترین حیدر به دستان حسین است چشم انتظاری بنی هاشم به سر شد   طوبای باغ فاطمیون پر ثمر شد نوری مضاف جمع خورشید وقمر شد  آقا برای چندمین دفعه پدر شد اجماع کلی بنی هاشم همین است  این طفل تمثال امیرالمؤمنین است یک تکه الماس است بر دستان بابا مانند یک رود است درآغوش دریا آئینه می گردد به روی دست سقا    صف بسته قومی محضرش بهر تماشا اکبر نگاهش کرد او خندید، جان گفت ارباب درگوشش مسیحایی اذان گفت وقتش رسید آقا که نام او بگوید     با سرّ اعظم نام این مه رو بگوید این نکته باریکتر از مو بگوید      کوری چشم دشمنان حق منجلی شد فرزند بچه شیر حق نامش علی شد این طفل کوچک پیر یک دنیای عشق است    سرتا به پا آئینه و سیمای عشق است آقا و آقا زاده آقای عشق است مهری به طومار و به عاشورای عشق است هدیه به زهرا شیره جان رباب است از نسل آب و تشنه لبهاش آب است بند قماطش را زبالا آفریدند   مشگل گشای هر دو دنیا آفریدند محسن برای نسل زهرا آفریدند   هم رتبه و هم شأن سقا آفریدند ششماهه صد ساله کند طی مدارج  آری علی اصغر بود باب الحوائج گهواره اش یک قبله سیّار باشد   کعبه به دورش حاجی هشیار باشد سرباز راه حیدر کرار باشد    پس تیر معمولی برایش خار باشد از بس ابهت داشت لشگر از توان رفت بهر شکار او سه شعبه در کمان رفت با دست وپای بسته میدان را بهم ریخت یک قوم سرگردان وحیران را بهم ریخت نظم وفنون رزم وگردان را بهم ریخت معنای خیر و لطف باران رابهم ریخت مشگل گشا شد حرمله مشگل گشا زد   نامرد مرد کوچکی را بی هوا زد داغش به قاب سینه غم تصویر کرده   انگشت حیرت بر لب تکبیر کرده طوری زدش گویا که صد تقصیر کرده انگار نیزه در گلویش گیر کرده آن سو به صورت مادری بیچاره می زد این سو زحلقش خون چه بد فوّاره می زد طفلک میان نعره ها لرزید وپرزد براشک بابا لحظه ای خندید و پرزد برگ گل حلقوم او پاشید و پرزد        با تیر بر کتف پدر چسبید و پرزد تیر از گلویش در نیامد غم بپا شد در آن کشاکش ها سر از پیکر جدا شد
امشب که مدینه رنگ دیگر دارد یک باغ گل وشکوفۀ تردارد گلخندۀ شادی است به لب های حسین چون دربرخود علی اصغر دارد . امشب به مدینه مرغ دل پرزده است کزگلشن ایثار گلی سرزده است عیدی زکف علی اصغر گیرد هرکس به درخانۀ او درزده است .... ازعطر حضورتوملائک مستند وز مژدۀ میلاد تو شادان هستند روزی که قماط برتنت پیچیدند شیرازۀ عشق وعاشقی را بستند
خانه وحی شده جنت اعلا امشب کرده مه در کف خورشید تجلا امشب از زمین یکسره بر عرش معلا امشب این بود ذکر خوش اهل تولا امشب که رباب امشب، قرص قمری آورده پدر پیر خرد را پسری آورده غم گنه، خنده ثواب است ثواب است امشب بخت اندوه بخواب است بخواب است امشب در گُل دیده گلاب است امشب غرق در وجد رباب است رباب است امشب روح از شادی و از شوق نگنجد به تنش بوسه گیرد زلب اصغر شیرین دهنش اهل دل جلوه جان از نظرش بستانید داروی درد خود از خاک درش بستانید بوسه از روی ز مه خوبترش بستانید عیدی از فاطمه و از پدرش بستانید عالم از وجد و صفا جنت دیگر آمد گل بیارید که امشب علی اصغر آمد مهد او کعبه و چشم همگان زمزم اوست زندگی بخش دو صد عیسی مریم دم اوست ماه من مدح و ثنای همه عالم کم اوست آشنای دل خوبان دو عالم غم اوست گر به لب خنده و گر اشک فشانی دارد با حسین بن علی راز نهانی دارد عطر گل از نفس او به چمن می آید بوی خون از دهنش جای لبن می آید گه پدر را زدمش روح به تن می آید گاه لب بسته و چشمش به سخن می‌آید بر لبش جام بلا خوب تر از شیر آید نگران است که کی حرمله با تیر آید مفتخر می کند این طفل بنی الزّهرا را نه بنی الزّهرا بلکه همه دنیا را می برد خنده اش از شوق دل بابا را آورد یاد پدر قصّه عاشورا را آیه عشق به خال و خط و رویش پیداست مرگ خونین ز سپیدی گلویش پیداست ماه رخسار نکوتر زمهش را نگرید بر رخ یوسف زهرا نگهش را نگرید شرف قرب وی و بُعد رهش را نگرید بسر دوش پدر قتلگش را نگرید طفل را دامن مادر همه دم جا باشد او زند بال که بر شانۀ بابا باشد گُل رخساره او لاله علیّین است بند قنداقه او طُره حورالعین است پدرش بوسه زند بر لبُ ذکرش این است: «دهنت باز ببوسم که لبت شیرین است» خاندان نبوی دست بدستش دادند بوسه ها بود که بر نرگس مستش دادند کیست این طفل که توحید بود مرهونش عشق، دلداده و ایثار و وفا ممنونش می دهد نور به خورشید رخ گلگونش سرخ رو وجه خداوند بود از خونش این همان است که در قلزم خون خنده کند خنده اش حجّت حق را کُشد و زنده کند این چه ماهی است که خورشید سرافکنده اوست این چه طفلی است که استاد خِرد بنده اوست این چه کشته است که جان دو جهان زنده اوست این چه ذبحی است که خون را شرف از خنده اوست «میثم» این کودک شیریست که پیرش گویند پیشتازان صف عشق امیرش گویند
بر غنچه گلشن پیمبر صلوات بر آل حسین و آل حیدر صلوات شادی دل رباب امشب بفرست ناز قدم علی اصغر صلوات
ته این کوچه هرکه پشت در است.. به گدایی خویش معتبر است نه پی نان نه فکر سیم و زر است او نیازش به یار بیشتر است امشب اینجا کرم فراوان است نام این کوچه هم خراسان است سالها شبهه بود در سرها امتحان شد تمام باورها تا که آمد امید نوکرها کوری چشمهای ابترها بعد پنجاه سال سر زد ماه.. جلوه گر شد جواد ال الله این پسر آمده ولی باشد شرف الشمس صیقلی باشد احمد خانه ی علی باشد کرمش بی معطلی باشد هرچه میخواهی از کریم‌ بخواه سائلین جواد بسم الله! اهل تقوا مرید تقوایش جلد قرآن کجاست؟لبهایش ملکوت است قد و بالایش نذر کرده براش بابایش در جلال و جمال محشری است بیشتر از بقیه مادری است رضوی بود جلوه ذاتش همه جا ریخته ست آیاتش بین سجده شدست میقاتش خود حق میرود ملاقاتش.. روی فیروزه نام او حک شد رجب از مقدمش مبارک شد ما مریدیم و او همیشه مراد او جواد و بقیه عبدجواد بارها پشت پنجره فولاد به جوادش رضا براتم داد اوست دلگرمی حسینی ها قبله ی اصل کاظمینی ها .......... از پس پرده آفتاب امد جان ارباب رب آب آمد نفس حضرت رباب آمد کیست این مه نواده حیدر پیر میخانه بلا اصغر هیبتش هیبت پیمبرهاست گریه اش  تار و مار لشگرهاست کی حریفش سنان و خنجرهاست فتح کردن مرام حیدرهاست تا زگهواره رو به میدان کرد لشگر کوفه را هراسان کرد.. ........ حیف بال و پر کبوتر سوخت حنجرش پاره پاره شد سر سوخت پدرش پیش روی لشگر سوخت همه ی آرزوی مادر سوخت نه سری مانده نه بدن دارد شیرخواره مگر زدن دارد؟!
جلوه ها بسیار اما دل یکی، دلبر یکی بین این میخانه ها، باده یکی ساغر یکی ریشه های ما یکی، مصدر یکی، محشر یکی تا ابد حیدر یکی، کوثر یکی، مادر یکی چارده تا جلوه دیدیم از خدا، مطلب یکی است سجده کن چون حضرت معشوق ما امشب یکی است وا شده امشب به سمت آسمان ها پنجره میشود گفت از نگاه یار، صدها خاطره میرسد گاهی از آنجا که نباید تذکره من گدای این درم، من کار دارم با گره از گره هایی که کورند عشق پیدا میشود خوش بحال ما رضا این بار بابا میشود عشق را وقتی خدا در بین عالم باب کرد ابروی دلدار ما را قبلهء محراب کرد تا رضا را دیدن این گل پسر بی تاب کرد خنده ای کرد و دل بابای خود را آب کرد او که عشقش بوده از حالا به زهرا آمده آن یکی یکدانهء آغوش بابا شده جان فدای آنکسی که مست و حیرانش شده هرچه حور است و ملک گهواره جنبانش شده بارها خورشید، محو نور ایمانش شده عالمی دلبستهء ذکر رضاجانش شده خوب شد اصلا" کسی امشب جوابم را نداد چون عریضه میبرم مشهد دم باب الجواد اینکه میگویند دستش سفرهء جود خداست آینه قدّی سلطان سریر ارتضاست عاشقش کعبه است، ذاتاً قبله و روح دعاست کاظمینش چون خراسان، چون نجف، چون کربلاست ابتدای حاجت است و انتهای حاجت است سائل و مسکین کنار سفره او راحت است از زیارت دور شش گوشه، چه چیزی بهتر است کعبهء مشکل گشا، باب الحوائج اصغر است من فدای آنکه تا دنیاست، عشق مادر است خنده اش شیرینی بزم علی اکبر است از میان عرش، نور محشری آورده اند جلوه ای از جلوه های حیدری آورده اند می درخشد ماه شب های کویری حسین می شود دید از دو چشم او دلیری حسین می کند در وقت وقتش دستگیری حسین می شود سرباز عصر روز پیری حسین از لب خشکیده اش گفتم که آب آتش گرفت بر فراز نیزه ها قلب رباب آتش گرفت
ای که چون آمدی آماده ی پرواز شدی غنچه ای بودی و چون شاخه ی گل باز شدی در گلستان و سراپرده ی زیبایی ها زینت و زیور باغی ز گل ناز شدی قاصدک بودی و اما به مسیر معشوق توسن عشق شدی رفتی و تکتاز شدی کودکی بودی و بر جمله ی پیران طریق رهنمای حرم و جلوه ی ایجاز شدی در کرمخانه ی انبوه کریمان جهان باب حاجات دو صد حاتم و ایّاز شدی ظاهراً کوچکی اما به زمان پرواز نه کبوتر که عقابی ، ز پی باز شدی چون ستاره برِ خورشید تجلّی کردی بر سر دست پدر مایه ی اعجاز شدی گوشه چشمی به تو شد از رخ زیبای حسین محرم راز شدی دلبر طنّاز شدی در دل خیمه نماندی که پدر تنها بود تا که سرباز شدی کودک جانباز شدی رفته ای قافله ی دل ببری همراهت یا که با محسن شش ماهه تو همراز شدی این که جان از بدن کوچک تو بیرون رفت نیست پایان ، به خداوند تو آغاز شدی خون تو هدیه شد از دست حسین تا به خدا روی دست پدر آماده ی پرواز شدی
رسیدی بین آغوش رقیه در شعف باشی رسیدی تا برای بوسه ی عمه هدف باشی علی اکبر رسید و چون عقیق دست بابا شد ولی تو آمدی در دست او دُرِّ نجف باشی گرفتی خو تو با بوی عبای حضرت ساقی تو باید مثل مروارید در قلب صدف باشی علی حق است و حق هم باعلی من خوب می دانم که تو معیار حق هستی اگر در هر طرف باشی تویی که از پر جبریل پیراهن به تن داری بنازم هیبتی مثل عمو جانت حسن داری نوشته بر سر هر طاق و هر منبر، علی اصغر تو هستی ساقی و خم و می و ساغر، علی اصغر رقیه گوشه ای او را به روی پاش می گیرد و می خواند که ای همبازی خواهر، علی اصغر تویی که با نوازشهای پیغمبر صفا کردی شدی در بند آغوش علی اکبر، علی اصغر ربابه بوسه های پشت هم می زد به لبهایت تو هستی آشنا با بوسه ی مادر، علی اصغر ز رویت موج می زد هیبت مردانه ی حیدر چه غوغا می کنی ای بچه شیر خانه ی حیدر برای دیدنت چشم همه غرق تماشا شد زمین از قطره های اشک مشتاقانه دریا شد چه رویی دلربا داری، چه گیسویی رها داری قیامت زودتر از موعدش انگار بر پا شد چنان باب الحوائج می شوی کز مهر و احسانت غلامی بر در این خانه از لطف تو آقا شد خدا را شکر ما هم نوکر این آستان هستیم که آقا شد هر آنکس نوکر فرزند زهرا شد تویی که پیش پاهایت پر پروانه می ریزد کسی بی بردن نامت ز جایش بر نمی خیزد زمین دور سرم چرخید و شعرم را رها کردم برای مادرت نذر عجیبی ادعا کردم که شاید عاقبت روزی کنار این حسینیه مکانی را به عنوان "ربابیه" بنا کردم دلم می خواست روزی خادم صحن شما باشم نمی دانم چرا اینگونه نذرم را ادا کردم تویی باب الحوائج، استجابت می کنی ما را فقط با چشم بارانی دعا کردم دعا کردم شب عید است و ما هم نوکر آل عبا هستیم کرامت کن که ما چشم انتظار کربلا هستیم..
یم عشق و وفا را گوهر آمد سپهر سرخ خون را اختر آمد نهال آرزوی کربلا را به گلزار ولایت نوبر آمد امیرالمؤمنین چشم تو روشن ذبیحت را ذبیح دیگر آمد بنی هاشم بنی هاشم مبارک که میلاد علیِّ اصغر آمد ذبیحان را ذبیح شیر خواره شهیدان را شهید دیگر آمد حسین بن علی را آخرین گل که شد تقدیم حیّ داور آمد -جهان را لاله باران کرده این گل -خزان‌ها را بهاران کرده این گل همای وحی طبعم این خبرداد خدا بر شمس دین قرص قمر داد به نجل شیر یزدان شیرخواری ز شیران شجاعت، شیرتر داد عروس فاطمه چشم تو روشن که نخل آرزوهایت ثمر داد خدا را یوسف مصر ولایت به حُسن ماه کنعانت پسر داد پسر نه، مُهر طومار شهادت پسر نه، رایت فتح و ظفر داد ببین مادر سفیدی گلویش خبر از روز ایثار پدر داد -از آن ساعت که چشم خویش بگشود -نگاهش بر سر دوش پدر بود یم ایثار را گوهر مبارک سپهر عشق را اختر مبارک پیام آید ز خون هر شهیدی که میلاد علی اصغر مبارک شب میلاد مسعود برادر به سجّاد و علی‌اکبر مبارک سکینه با گل لبخند گوید پسر آورده‌ای مادر مبارک طلوع اختر برج ولایت بر ای آل پیغمبر مبارک حسین بن علی چشم تو روشن محمد فاطمه حیدر، مبارک -شفیع محشرکبری خوش آمد -ذبیح کوچک زهرا خوش آمد زهی طفل و زهی قدر و جلالش فلک مات و ملک محو کمالش رخ نورانی‌اش ماه دو هفته ملک در پیش رو همچون هلالش دو دست کوچکش دست خداوند محمد جلوه کرده در جمالش چنان افکنده شور و حال داده که مادر گشته محو شور و حالش پرد بر دوش بابا چون کبوتر کند سیرالی الله بال بالش دهان خویش را ناشسته از شیر بود آهنگ میدان قتالش -جهان لبریز از هنگامۀ اوست -سپیدیِّ گلو خون نامۀ اوست مهی سرزد که گردون محو رویش گلی بشکفت عالم مست بویش پدر می‌دید در لب‌های خاموش هزاران قصه در سرّ مگویش نشان می‌داد کز صبح ولادت شهادت بود عشق و آرزویش بنازم طفل شیری را که اسلام سرافراز است از خون گلویش به ظاهر طفل و پیران کمالند گدای آستان، زوّار کویش ولادت یافت از مادر که بابا کند با تیر قاتل روبرویش -رود معراج تا باروی گلگون -عروج خویش را می‌دید در خون ز بس بودش به سر شور شهادت تبسّم داشت بر لب از ولادت علی بن الحسین است این کز آغاز شهادت را نبیند جز سعادت خدایا این کدامین طفل شیر است که شیران را دهد درس شهادت چگونه کودک شیریش خوانم که بر پیر خرد دارد سیادت شهادت را از او مهر قبولی شهیدان را به وی عرض ارادت نمی‌دانم بگریم یا بخندم که امشب هر دو را دانم عبادت -دلم آئینۀ مهر رخ اوست -بخندم یا بگریم هر دو نیکوست حسین بن علی گل، او گلاب است مدینه سایه و او آفتاب است ولادت نامه‌اش یک آسمان نور شهادت نامه‌اش یک انقلاب است به قربان دو چشم نیم بازش که نه بیدار می‌باشد نه خواب است حیاتش بسته بر تیر محبت عروجش بر فراز دوش باب است به شیر مادرش سوگند کاین طفل وجودش تشنۀ اسلام ناب است مگر تیرش کند سیراب از آب وگرنه بحر، پیش او سراب است -به خود گوید که من مشتاق تیرم -اگر چه طفل شیرم طفل شیرم من آن طفلم که لب ناشسته از شیر سپر کردم گلوی خویش بر تیر کتاب عشقبازی آیه آیه به خون حنجرم گردیده تفسیر دلم آرام و جانم در تب و تاب لبم خاموش و فریادم جهانگیر خدا از شیرخواری عاشقم کرد که شستم دل ز آب و دست از تیر چو خندیدم به پیکان در دم مرگ ملک فریاد زد تکبیر، تکبیر به بذل جان، علی گردید پیروز به خون خویش اصغر کرد تطهیر -اگر چه از نوا گردید خاموش -زند از نخل (میثم) خون او جوش