#امام_صادق_شهادت
به منبر میرود دریا به سویش گام بردارید
هلا اسلام را از چشمه اسلام بردارید
مبادا از قلم ها جا بیافتد واژهای، اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید
سلونی را هدر کردند روزی مردمان امروز
بپرسیدش از اسرار جهان ابهام بردارید
الا ای شاعران چشمان او آرایه وحی است
برای ما از آن باران کمی الهام بردارید
نسیم صبح صادق میوزد از گیسوی صادق
از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید
به فرزندان به اهل خانه جز ایشان
که میگوید:
غلام خستهام خفته، قدم آرام بردارید
اگر فرمان او باشد نباید پلک بر هم زد
به سوی شعله چون هارون مکی گام بردارید
رُویَ عن إمامِِ جعفرِِ صادق (له الرحمة)
به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید
به جای حج به سوی کربلا کج کن مسیرت را
کفن باید به جای جامه احرام بردارید
اگر در گوش نوزادی اذان میگفت میفرمود:
که با آب فرات و تربت از او کام بردارید
میان شعلهها آیات ابراهیم میسوزد
میان گریه ختم سوره انعام بردارید
#حمیدرضا_برقعی
#امیرالمومنین
#لیلة_المبیت
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم مسلمان می شد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بی زره آمده در معرکه یک بار دگر
تا خود صبح خطر دور و برش می رقصید
تیغ عریان شده بالای سرش می رقصید
مرد آن است که تا لحظه آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
از هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیه ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
جگر شیر نداری سفر عشق مکن
عنکبوت آیه ای از معجزه بر در دوخت
تاری از رشته ایمان تو محکمتر دوخت
از شب ترس و تبانی چه بگویم دیگر!؟
از فلانی و فلانی چه بگویم دیگر؟
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بسته ام و خواجه سخن میگوید
من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّه است و سخن گفتن از آن آسان نیست
#حمیدرضا_برقعی