#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه #حضرت_شریفه
سالها به غیر احتشام ندیدی
محترمی غیر احترام ندیدی
بیم کجا داشتی ز جنگ و حوادث
صلح پدر را به جز قیام ندیدی
ای که سلامت رسیده از تو به عالم
بعد کربلا دگر سلام ندیدی
ای که طبیبی به درد غربت مردم
زخم گرفتی و التیام ندیدی
نان خور اجداد تو فقیر و اسیرند
وقت اسارت ولی طعام ندیدی
شب شده روزت اگر چه از غم کوفه
شکر خدا کن که روز شام ندیدی
حرف شنیدی ز شمر و حرمله اما
فحش شنیدن ز روی بام ندیدی
نای عمو دیدهای اگر چه سر نی
چوب به روی لب امام ندیدی
شکر خدا کن نرفتهای به خرابه
شکر خدا مجلس حرام ندیدی
#سیدمحمدحسین_حسینی
#امام_حسین
#اسارت
#شام #مجلس_یزید
بنا نبود که هم نیزه از سنان بخورد
و هم به تشت طلا چوب خیزارن بخورد
بنا نبود که از کربلا به کوفه و شام
به هر زمین برسد سنگ از اسمان بخورد
مگر چه گفته که وضع لبش چنین شده است
چه کرده او که سرش ضربه انچنان بخورد
مگر حلال خدا را حرام خواسته است
که باید این همه زخم از حرامیان بخورد
میان تشت طلایی ببند چشمت را
مباد چشم تو بر وضع کاروان بخورد
مخوان دو مرتبه قران یزید منتظر است
گرفته چوب مبادا لبت تکان بخورد
#سیدمحمدحسین_حسینی
#حضرت_محسن_شهادت
#احراق_بیت
#محسنیه
بالفرض که چشمان بشر بسته بماند
این قصه بنا نیست که سر بسته بماند
باید همه خلق بدانند که تا حشر
داغیست که بر روی جگر بسته بماند
در کوچه اگر راه ببندند به مادر
خوب است که چشمان پسر بسته بماند
باز است در خانه مولای من اما
بر روی ابوبکر و عمر بسته بماند
با ضرب لگد باز شود هر دری اما
یا رب تو مدد کن که مگر بسته بماند
در باز شد و مادر ما بچه اش افتاد
در سوخت نشد مثل سپر بسته بماند
ای فضه بیا تا که نبینند خلایق
ای فضه بیا تا که نظر بسته بماند
بی هوش که شد فاطمه بردند علی را
خاموش که شد فاطمه بردند علی را
#سیدمحمدحسین_حسینی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
خدا بگو که ز مدحت مرا معاف کند
مگس چگونه تواند که فتح قاف کند
دوباره مثل تو زن خلق میشود؟ آری
اگر رسول چهل سال اعتکاف کند
#سیدمحمدحسین_حسینی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
اسیر و زخمی و غمدیده سرشار از تالم تو!
به روی کودکان در اوج غمگینی تبسم تو!
رباعی ساخت در اوج بلاغت حضرت زهرا
برای این رباعی چیست مصراع چهارم، تو!
تو هم چون خواهرت محبوس زندان همان حاکم
عزیزِ بین مردم او، غریبِ بین مردم تو!
غریبی مثل مولایم علی بعد از رسول الله
سلام ما به تو آه ای سلام بی علیکم تو!
سلام ما به تو ای مهر پشت مهربان پنهان
سلام ما به تو ای برف ساکت دختر باران
سلام ما به غم وقتی که همراه شما باشد
به صحرایی که با آل محمد آشنا باشد
نمیدانیم و در این جهل ما تاریخ محکوم است
تو زینب بودهای یا خواهر تو امکلثوم است؟
ستیغ خطبهات دارد گواهی میدهد مارا
کلامی این چنین از کیست غیر از دختر زهرا
الا ای شعرهایت مطلع مرثیهخوانیها!
الا ای مهربان در کثرت نامهربانیها!
چرا مارا به بغضی ناگهانی میبرد تاریخ
و نامت را کنار آن فلانی میبرد تاریخ
معاذالله! وصل نور با ظلمت؟ چه میگویند؟
ببین پشت سر دخت علی ملت چه میگویند؟
چه جای شکوه از بعضی روایت ها که میبینم
مگر یکعده در تاریخ جز تهمت چه میگویند؟
بگو آن را که میگویید نسبت داشت با مولا
به او اولاد پیغمبر به جز لعنت چه میگویند؟
چه پرسم بعد از این از عامّه وقتی که میبینم
میان شیعیان یک عده بیغیرت چه میگویند
چه نسبت داشت کلثوم علی با قاتل زهرا
چه نسبت بود کفر محض را با زینب صغری
توحش را چه نسبت با حریر فاطمی اصلاً
چه نسبت زادهی صحاک را با زادهی گلشن
ببخشا شیعیانت را اگر کم گفتهاند از تو
فقط گهگاه در ماه محرم گفتهاند از تو
تو خود در سایهی خورشید زینب مستتر بودی
نبودیم اهل کشف امّا تو هم از اهل سر بودی
مرا بشناس من کوهم که نزد تو حقیر آمد
منم آن ابر پر باران که در بابالصغیر آمد
به قربان برادر خواهرت، بانو مرا دریاب!
فدای خاک پای مادرت، بانو مرا دریاب!
اگر شعر مرا دیدند از حسن کلام توست
که پای شعر شیعی تا ابد امضای نام توست
#سیدمحمدحسین_حسینی
#امام_جواد_ولادت
شاد شادیم مثل اقامان
فارغ از هر چه شب که دلگیر است
ماه تابان اهل بیت امد
نور از اسمان سرازیر است
بوی موی جواد می اید
جشن و خوشحالی است در مشهد
دل سلطان مملکت شاد است
جای ما خالی است در مشهد
کوری چشم فتنه ها امد
پسری از سلاله ی کوثر
طعنه بسیار پیش از این زده اند
انک شانئک، هو الابتر
خار ها دور باد از پایت
ای ز گل بهتر امام رضا
کاش داغ تورا نبیند او
ای علی اکبر امام رضا
شرط عشق است در محبت تو
شرط عشقی و بهترین حصنی
ما فقیر ولایتت هستیم
یا جواد الائمه ادرکنی
مشتهایی که بر زمین زده ای
شد گواه شجاعتت اقا
بغض داری برای غصب فدک
ای به قربان غیرتت اقا
یا جواد الائمه مرهمتی
تا نگیری ز نوکران نظرت
کیست سلطان من امام رضا
کیستم جز موالی پدرت
هر زمانی که میروم مشهد
از جوانش همیشه میخوانم
تا که اقا نظر بیندازد
پشت باب الجواد میمانم
قرص ماهت رسید یا سلطان
قرص نانی به این گدا بدهید
عیدی ما به جای خود اما
صدقه رزق کربلا بدهید
#سیدمحمدحسین_حسینی
#حضرت_موسی_بن_جعفر
#امام_کاظم_مدح
بگو خورشید بین سایهها پنهان نخواهد شد
که روح کبریا محصور در زندان نخواهد شد
شما هستی که ما هستیم بی تردید این وادی
بدون مشهد و شیراز و قم، ایران نخواهد شد
نگاه چون تویی عابد کند فحشای مطلق را
و بیمهرت مسلمان نیز با ایمان نخواهد شد
چنان بر خود بلا را خواستی در صبح محشر هم
سزای شیعیانت دادن تاوان نخواهد شد
تو را در طور تاریکی نگهدارند! عیبی نیست
اگر موسی تویی این قوم سرگردان نخواهد شد
الا موسی هارون دشمن! ای محبوس در عسرت
به فرمانی بگو گوساله چون یزدان نخواهد شد
علی حق است و ناحق غاصبان حق او هستند
به این حکم خداوندی ولی اذعان نخواهد شد
تو را با سندی شاهک چه نسبت بود در تاریخ
مگر در شعر بنویسم که زندانبان نخواهد شد
کفن آوردهاند عریان نماند پیکرت اما
چه جای شکر وقتی کربلا جبران نخواهد شد
#سیدمحمدحسین_حسینی
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#امالمومنین
#تبری
شنیدم از روایتها که زن باید چنین باشد
برای تکیهی همسر چو کوهی آهنین باشد
پناه مرد غیر از خانه و آغوش همسر چیست؟
نباید زن برای مرد مار آستین باشد
رسولالله اگر مرد است پس بانوی او باید
خودش با ثروتش با آبرویش خرج دین باشد
کسی غیر از خدیجه کفو احمد نیست بیتردید
خودش فرمود زن با شوهرش باید قرین باشد
نهال دین به یمن ثروت بانو تناور شد
و این یعنی که همسنگ امیرالمومنین باشد
برای آیهی السابقون تفسیر یعنی او
که در اسلام آوردن همانا اولین باشد
گرفت آن دم که زهرا را در آغوشش ندا امد
رکابی این چنین بی شک سزاوار نگین باشد
مرا مادر مرا همان بانوست که در عصر جاهلها
امین مکه را بین قریشیون امین باشد
همان بانو که چندی پیش بر تخت مرصع بود
و حالا بسترش مثل گدایان بر زمین باشد
همان بانو که از بس ثروتش را خرج ایمان کرد
به فکر یک کفن در لحظه های واپسین باشد
حمیرا را چه نسبت با خدیجه جز هوو بودن
حمیرا را چه نسبت با خدیجه غیر از این باشد
هلا کی نسبتی باشد میان مومنین با آن
زنیکه نه به شوهر نه. به پیغمبر ظنین باشد
هلا کی نسبتی باشد میان مومنین با آن
که از شادی دخت شوهرش اندوهگین باشد
هلا کی نسبتی باشد میان مومنین با آن
که در روز جمل بر اشتری محملنشین باشد
هلا کی نسبتی باشد میان مومنین با آن
که بر نص روایتهای معصومین لعین باشد
هلا کی نسبتی باشد میان مومنین با آن
که ام الناکثین و مارقین و قاسطین باشد
هلا کی نسبتی باشد میان مومنین با آن
که یک شب تا سحر با طلحه نامی همنشین باشد
خدایا خود تو شاهد باش مارا در مسلمانی
کدامین زن سزاوار است ام المومنین باشد؟
#سیدمحمدحسین_حسینی
#حضرت_مسلم_علیه_السلام_شهادت
کمال عشق در اندوه غوطهور شدن است
ز هر چه در دو جهان است بی خبر شدن است
جماعتم به فرادا رسید و فهمیدم
که زحمتم همه در حالت هدر شدن است
ببین که سیلی اول به صورت من خورد
ولی چه باک که این رسم نامه بر شدن است
تو را به سوی بیابان کشانده نامهی من
سزای مسلمت ای یار در به در شدن است
به خون نشسته لبم رسم عاشقی این است
لبم شبیه تو در گیر و دار تر شدن است
خوشم که خورد به من سنگ و نیزه و شمشیر
که در بلای تو روزی من سپر شدن است
میان داغی بازار کوفیان دیدم
که مقصد تو در این راه خون جگر شدن است
سلام من به تو از بام مسجد پدرت
میا که آخر این راه بی پسر شدن است
به دختران علی رحم کن میاورشان
که آخرش همه با شمر همسفر شدن است
#سیدمحمدحسین_حسینی
#زخم_حسینی
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن
قرار نیست که من روی تل نظاره کنم
برای حفظ تو باید که فکر چاره کنم
قرار نیست بمانم کنار عمه و بعد
نظر به پیکرت ای جسم پاره پاره کنم
قرار نیست ببینم که پایمال شدی
و من به زیر سم اسبها اشاره کنم
قرار نیست ببینم هجوم دشمن را
نظر به غارت خلخال و گوشواره کنم
مگر چه چیز من از طفل کوچک تو کم است
قرار نیست حسادت به شیرخواره کنم
قرار نیست که بعد از علی اصغر تو
نظر به سوختن چوب گاهواره کنم
قرار نیست که فردا به گودی مقتل
به مصحف بدن پاکت استخاره کنم
خدا گواه که از تو جدا نخواهم شد
قرار نیست که از روی تل نظاره کنم
#سیدمحمدحسین_حسینی(زخم حسینی)
#حضرت_رقیه_شهادت
احوال من که جای شرح و بیان ندارد
از آن رقیه دیگر طفلت نشان ندارد
بعد از تو مبتلاییم پیری زودرس را
این کاروان پدر جان دیگر جوان ندارد
مهمانی تو در شام شب سرد و روز گرم است
این خانه هیچ سقفی جز آسمان ندارد
بوی غذا می آید خیلی گرسنه هستم
این شهر لامروت یک مهربان ندارد
ما پیش پات خوردیم از دستشان کتک را
با رفتن تو دیگر این سفره نان ندارد
بابا ببخش انقدر از دست من میفتی
باید تورا بگیرم دستم توان ندارد
شیرین زبانی ام نیز با گوشواره ام رفت
لکنت گرفته دختت، دیگر زبان ندارد
خونمردگی دستم از تنگی النگوست
این زخم ارتباطی با ریسمان ندارد
در حال جستجوی انگشتر تو هستم
غمگین نشو رقیه قد کمان ندارد
جز کاسه ای پر از خون در چهرهات نمانده
انگار صورت تو اصلا دهان ندارد
باید تقاص خود را از خیزران بگیرم
من را نبوس امشب؛ لبهات جان ندارد
#سیدمحمدحسین_حسینی
#زخم_حسینی
#حضرت_محسن_شهادت
#احراق_بیت
#محسنیه
بالفرض که چشمان بشر بسته بماند
این قصه بنا نیست که سر بسته بماند
باید همه خلق بدانند که تا حشر
داغیست که بر روی جگر بسته بماند
در کوچه اگر راه ببندند به مادر
خوب است که چشمان پسر بسته بماند
باز است در خانه مولای من اما
بر روی ابوبکر و عمر بسته بماند
با ضرب لگد باز شود هر دری اما
یا رب تو مدد کن که مگر بسته بماند
در باز شد و مادر ما بچه اش افتاد
در سوخت نشد مثل سپر بسته بماند
ای فضه بیا تا که نبینند خلایق
ای فضه بیا تا که نظر بسته بماند
بی هوش که شد فاطمه بردند علی را
خاموش که شد فاطمه بردند علی را
#سیدمحمدحسین_حسینی