#حضرت_زهرا_شهادت
#امام_حسن
#فاطمیه #کوچه
کار زار بین کوچه کار ما را زار کرد
حال گل را زار کرد و کوچه را گلزار کرد
دیده شیر خدا را دور دید و شیر شد
آن که روز مادرم را همچو شام تار کرد
داشت مادر حرف می زد بی حیا مهلت نداد
ناشنیده وحی را با سیلی اش انکار کرد
مادر نازک تر ازبرگ گل مارا زدند
سنگ می داند چه با ان شیشه رخسار کرد
نیمی از گلبرگ او پژمرد از سیلی خصم
نیم دیگر را چو لاله ضربه دیوار کرد
او رشیده بود آه افتاد و آن افتادنش
زخم هایی را به زخم کهنه اش تکرار کرد
شکر من بودم عصای مادرم در کوچه ها
بعد ازآن ظلمی که در کوچه بر او اغیار کرد
وای اما از رقیه در شب تاریک دشت
خواب بود و زجر او را بی هوا بیدار کرد
هیچ کس در آن سیاهی های شب یارش نشد
زیر دست پای زجر او مرگ را دیدار کرد
قد او تا زانوان زجر هم حتی نبود
بی حیا اما برای زجر او اصرار کرد
#موسی_علیمرادی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #هجوم #کوچه
آنکه آتش به در بیت ولا زد بد زد
شرر اینگار که بر ارض و سما زد بد زد
یک زن حامله در پشت در و یک نامرد
به دلش بغض علی بود که تا زد بد زد
مادر افتاد زپا و پسرش رفت ز دست
بی حیایی که به در ضربه پا زد بد زد
فضه آمد به برش گفت به زهرا چه شده
نفس اینقدر فقط داشت صدا زد بد زد
قنفذ همدست مغیره شد و پیش پدرم
تازیانه به تن مادر ما زد بد زد
به سر و صورت و بر شانه و دست و بازو
بی مهابا زده و بر همه جا زد بد زد
به کسی واقعه کوچه نگفتم اما
آنکه سیلی به رخ مادر ما زد بد زد
مادرم فاطمه ان لحظه سرش پایین بود
بی هوا مادر ما را بخدا زد بد زد
گوشواره به زمین ریخت عجب دستی داشت
سیلی هر چند که از روی عبا زد بد زد
همه عمر همه سوز دل من این است
از چه پیش پسرش فاطمه را زد بد زد
دختری گوشه ویرانه به بابا میگفت
ای پدر کی به لبت چوب جفا زد بد زد
بین این شهر که دیگر خبر از مردی نیست
زجر نامرد چه مردانه مرا زد بد زد
هر کجا از غم تو ناله زدم من بابا
عوض من همه قافله را زد بد زد
هر کسی روی مرا دید به خود گفت که زجر
سیلی بر صورت این طفل چرا زد بد زد
#عبدالحسین
🖤😭 به ساحت #مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#کوفه
.............
آه، بازار فروش دین و آیین، کوفه است
شهر ایمان های بی روح و نمادین، کوفه است
غربت از دیوار و در بارید و جان دادم حسین
کربلا دیگر چه خواهد بود اگر این کوفه است!؟
#خورجین
...............
خشت خشت کوفه را با نفرت از دین چیده اند
مردمانی با دعاهای دروغین چیده اند
تا که سرها را به مُشتی سیم و زر اهدا کنند
از همین حالا میان کوچه، خورجین چیده اند
#کوچه
از ضرب سیلی دید من، مابین کوچه، تار بود
خوردم زمین و آسمان ها بر سرم آوار بود
جسمم میان کوفه و روحم میان کوچه ای
آنجا که خون مادری بر سینه ی دیوار بود
#محمد_عابدی
قم المقدسه
پیشکش به #امام_حسن_عسکری (ع)
داغ انگور
...................
خوش به حالت که #حرم داری و #گنبد آقا
که #حسن بی حرم است آه... شبیه #زهرا
آسمان هم به خدا پیش تو کم آورده
گنبدت عرش معلی ست، حریمت دریا
#کعبه می خواست به دیدار تو نائل بشود
#سامرا تنگ در آغوش گرفتت، که نیا
زائران، دور ضریحت لکَ لبیک شدند
#کعبه: #ششگوشه ی توست ای پسر خون خدا
معتمد، سنگ به آیینه ی آهت انداخت
سینه ات برکه ی خون بود و دلت #عاشورا
#داغ_انگور کم از #کوچه و #گودال نبود
باده از شیعه گرفته چقدَر ساقی را
🌷🌺 #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#داغ_انگور
...................
خوش به حالت که #حرم داری و #گنبد آقا
که #حسن بی حرم است آه... شبیه #زهرا
آسمان هم به خدا پیش تو کم آورده
گنبدت عرش معلی ست، حریمت دریا
#کعبه می خواست به دیدار تو نائل بشود
#سامرا تنگ در آغوش گرفتت، که نیا
زائران، دور ضریحت لکَ لبیک شدند
#کعبه: #ششگوشه ی توست ای پسر خون خدا
معتمد، سنگ به آیینه ی آهت انداخت
سینه ات برکه ی خون بود و دلت #عاشورا
#داغ_انگور کم از #کوچه و #گودال نبود
باده از شیعه گرفته چقدَر ساقی را...!
#محمد_عابدی
قم المقدسه
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر #کوچه
با گوشهچشم یا نفسی یا اشاره ای
بر جان خسته ام بده جان دوباره ای
از چیست ای شکسته ترین کشتی نجات
پهلو گرفته ای ز علی در کناره ای
آرام هم که گریه کنی میشود بلند
آه از نهاد زخمی هر سنگ خاره ای
از تو نمانده غیر خيالي به بسترت
از من نمانده غیر دل پاره پاره ای
در ابتدای هجدهمین فصل دفترت
باور نمی کنم که چنین در شماره ای
آیات رفتن از چه بخوانی بمان که نیست
در کار خیر حاجت هیچ استخاره ای
وقت قنوت مرگ مرا از خدا بخواه
جز مرگ اگر برابر تو نیست چاره ای
در کوچه ها شکسته دل گوشوار عرش
از ماجرای گم شدن گوشواره ای
#محسن_عربخالقی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #امام_حسن #کوچه
خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد
خواستم من هم بگیرم دست بابا را، نشد
مادرم آن را گرفت و تازیانه پشت هم،
هی فرود آمد ولی دستان مادر وا نشد
دست مادر آخرش وا شد، نمیگویم چطور
اینقدَر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد
من فقط میدانم آن روز و در آن کوچه، چه شد
من فقط دیدم چرا افتاد مادر، پا نشد
حال و روزش فکر میکردم که بهتر میشود
هرچه ماندم منتظر، فردا و فرداها... نشد
هرچه گشتم کوچه را، فردا و فرداها... نبود
هرچه گشتم، گوشواره آخرش پیدا نشد...
آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی
آری آن قامت بهجز در پای یکتا، تا نشد...
چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین
ناله هم سهم یتیمان تو از دنیا نشد
#قاسم_صرافان
#حضرت_زهرا_شهادت
#امام_حسن #فاطمیه #کوچه
دارایی من برابرم خورد زمین
انگار تمام باورم خورد زمین
رفتم سپر بلا شوم اما حیف
قدم نرسید... مادرم خورد زمین
#احسان_نرگسی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #کوچه
#دوبیتی
روزی که عدو به فاطمه راه گرفت
از سیلی او مدینه را آه گرفت
بر خیز علی نماز_آیات بخوان
هم زلزله شد به کوچه هم ماه گرفت
مرحوم #سیدرضا_موید
#حضرت_زهرا_شهادت
#احراق_بیت #هجوم #کوچه
#فاطمیه
تمام شهر پی کشتن علی بودند
نبود مردی و نامردها ولی بودند
که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند
چهل نفر که همه قاتل علی بودند
به سمت حادثه برگشت آن همه انگشت
قسم به فاطمه دیوار و در علی را کشت
به کوچه آمده رخصت گرفته اند از هم
و صف به صف همه نوبت گرفته اند از هم
سپس دویده و سبقت گرفته اند از هم
برای ضربه رضایت گرفته اند از هم
تمام نیتشان قربة الی الله است
و تازه ضربه ی دستی بزرگ در راه است
یکی غلاف به قصد ثواب بردارد
یکی به نیت مولا طناب بردارد
دری که سوخت به یک سمت تاب بردارد
لگد اگر بزنندش شتاب بردارد
برای کشتن مولا شتاب در کافی است
برای حفظ امامت دو تا پسر کافی است
گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد
چهل نفر همه رفتند و یک نفر آمد
چنان بلند شد و دست سمت سر آمد
به سوی فاطمه دیوار مثل در آمد
همیشه کوچه غمِ اهل سوختن باشد
خصوصا اینکه تماشاگرش حسن باشد
حسن که ضربه سختی به طاقتش میخورد
حسن که ضربه اصلی به غیرتش میخورد
چه خوب بود که سیلی به قامتش میخورد
ولی از این همه بادی به صورتش میخورد
همین نسیم، حسن را هزار سال بس است
برای گریه ی هر شب همین خیال بس است
گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد
ز سمت کوچه ی سر نیزه ها خبر آمد
که شمر جای مغیره در این گذر آمد
ولی نه روبروی او که پشت سر آمد
غلاف خنجر و حنجر به جای بازو شد
شبیه مادرش آخر شکسته پهلو شد
رسیدروضه به جایی که دیدنش سخت است
به حنجری که یقینا بریدنش سخت است
تنی که مثله شود پا کشیدنش سخت است
"صدای وای بنی" شنیدنش سخت است
اگر چه سخت سرت را ، ولی جدا کردند
چنان که فاطمه را از علی جدا کردند
همین که تیر رها کرد تیغ می بُرّد
رفیق می زند و نا رفیق می بُرّد
و بوسه گاه نبی را دقیق می بُرّد
عمیق بوسه زده پس عمیق می بُرّد
چنان پرنده که هی بال را به هم زده است
صدای فاطمه گودال را به هم زده است
#سعید_پاشازاده
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #کوچه #هجوم
از زبان امام حسن مجتبی علیه السلام
خواستم کاری کنم در کوچه ها اما نشد
خواستم با سر بگیرم ضرب سیلی را نشد
بسته شد یک چشم مادر بعد داغ کوچه ها
آنچنان که چند ماهی جز به زحمت وا نشد
یاس هجده ساله بعد از ماجرای در خمید
اینچنین حتی به پیری قدِّ یک زن تا نشد
بعد محسن هر چه با امید می گشتم ولی
بین اهل خانه یک لبخند هم پیدا نشد
فضه مادر شد برای مادرم در پشت در
مادر اما بعد محسن دیگر از جا پا نشد
عرش از خون گریه های مادرم لرزید و حیف...
حیف اما قلب مردم باز هم احیا نشد
خانه را فردا که می شستم ز خون مادرم
دیگر این دنیا به چشمم لحظه ای زیبا نشد
#حسن_کردی