#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
مگر به جز تو تمنای دیگری هم هست؟
مگر به سینه تقاضای دیگری هم هست؟
برای در زدنِ این گدا به خانهی تو
به غیر سینه مگر جای دیگری هم هست؟
ز مدحت ای همه جان! خسته کی شوم؟ آیا
به دلنوازیات آوای دیگری هم هست؟
به غیر صحن و سرا و ورودیِ حرمت
مگر که جنت الاعلای دیگری هم هست؟
برای من که دمادم دمت مرا جان داد
مگر به جز تو مسیحای دیگری هم هست؟
به بارگاه تو نوکر زیاد هست ولی
برای من مگر آقای دیگری هم هست؟
برای روضه اگر تنگمان شود دنیا
هزار شکر که دنیای دیگری هم هست
به خون سرخ نوشتند نامه یارانت
به غیر خون مگر امضای دیگری هم هست؟
::
در آن شلوغی گودال، مادرت میگفت
نزن مگر به تنش جای دیگری هم هست
#سعید_حمیدیان_فر
#یاحسین (علیه_السلام) _ سعید خرازی
منِ ناقابل اگر تشنه ی دیدار توام
از طفولیتم ارباب گرفتار توام
نیستم مستحق این همه لطف و کرمت
تا نفس می کشم ای شاه بدهکار توام
جان زهرا بَرِ کس مشت مرا باز نکن
هر چه هستم به تو وابسته ام و خار توام
تو به پیشانیِ من مُهرِ قبولی زده ای
تا بدانند همه نوکر دربار توام
گریه کردن به تو را مادر من یادم داد
فخرم این بس که سیه پوش و عزادار توام
چه شود لحظه ی مرگم همه بینند که من
دست بر سینه ام و مات به رخسار توام
#یااباعبدالله
دنیا نیامده زغمت خونجگر شدم
وصف تورا شنیدم و از خود به در شدم
عمر و جوانی و همه ی زندگیم را
وقف توکردم و به تو وابسته تر شدم
تادل تهی نمو ده ام از هر چه غیر توست
برکسوت غلامی تو مفتخر شدم
قسمت شد آمدم به کنار ضریح تو
پروانه ی تو بودم وپروانه تر شدم
ممنون از اینکه دست مرا هم گرفته ای
مجنون صفت زعشق تو پاتابه سر شدم
بی اعتبار بودم واز لطف مادرت
سنگ تورا به سینه زدم معتبر شدم
تا مادرم به کام من از تربت تو ریخت
دیوانه ی تو بودم و دیوانه تر شدم
#سعیدخرازی
#امام_حسین_علیه_السلام_مناجات_محرمی
لطف زمین گرم تو را نُه فَلَک نداشت
گودال تو چه داشت که مُلک و ملک نداشت
جز خانهات تمام جهان خاک غربت است
بی کربلا بشر وطن مشترک نداشت
این حرف عاشقان تو هنگام مردن است
بی گریه بر تو زندگی اصلاً نمک نداشت
مادر گذاشت خاک تو را بر زبان من
شیرش حلال باد! به کار تو شک نداشت
یادش بخیر تا که تو لبخند میزدی
زهرا دگر نگاه به باغ فدک نداشت
آخر چگونه چوب به لبهای تو زدند...
#مجیدتال
#امام_حسین_علیه_السلام_شهادت
روضهخوانها شببهشب غمگین به منبر میرسند
با همان یک "یا حسین" از "سر" به آخر میرسند
روضهها را از پسر تحویل بابا داده و
از سرِ بر نیزهی بابا به دختر میرسند
گاه مابینِ مقاتل پابهپای بیتها
سمت سقا میروند اما به اکبر میرسند
ارباً اربا روضهی سختیست اما غالباً
روضه سنگین میشود وقتی به اصغر میرسند
گوش تا گوش علی را تیر از هرسو بُرید
روضهخوانها در همین مقتل به حنجر میرسند
شمر میآید به گودال و به دستش خنجر است
روضهها از روی تل اینجا به خواهر میرسند
من گلی گم کردهام میجویم او را، روضهها
از میان نیزه و خنجر به پیکر میرسند
روضهای سرتاسر گودال را پُر کرده است
یا بنُیَّ... نالهها از سمت مادر میرسند
عصر عاشوراست اما خیمهها در آتشاند
دشمنان دارند از هرگوشهای سر میرسند
زینب از هرسو یتیمی را بغل وا میکند
دختران فکر حجابند و به معجر میرسند
::
شام در راه است و بر هر بام مردم منتظر
نیزهداران یکبهیک دارند با سر میرسند
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
وقتی اشکت ریخت روی جوهرِ تقدیرها
روضهات شد اولین عشقِ جوان و پیرها
مُهرِ داغت شد مدالِ سرخ، وقتی زخم شد
سینه از سینهزنیها شانه از زنجیرها
رزقِ ما پایان ندارد مثل احسانِ کریم
دیگِ نذری ته ندارد، شاهدم کفگیرها
کاش میمردیم با «یا لَیتَنا کُنّا مَعَک»
چهرهی تقویممان سرخ است از تأخیرها
ما کبوترها نبودیم آسمانت فتح شد
جای ما پرواز میکردند سویت تیرها
میهمان از دستهای میزبان شمشیر خورد
ریخت خونِ تشنهات در سفرههای سیرها
قاریان، قرآنِ جسمت را تلاوت میکنند
عالمان، بیرون کشیدند از تنت تفسیرها
از مؤذنها اذان میریخت وقتِ کشتنت
در نمازِ قتلِ تو تسبیح شد تکبیرها
گودی گودال پُر شد، خون مزارت را گرفت
دفن شد کوهِ تنت در تلّی از شمشیرها
دشتِ سرخ افتاد دستِ گلّهی کفتارها
آه، از حالِ فرارِ آهوانِ شیرها
#رضا_قاسمی
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
در سینهام جز مِهر زینب جا نخواهد شد
با او کسی در عاشقی همتا نخواهد شد
عاشق شوی، حرف دلم را خوب میفهمی
ذکری شبیه "زینب کبری" نخواهد شد
نوکر که جای خود، غلام نوکرانش هم
درمانده و محتاج در عقبی نخواهد شد
هر کس که گریان شد برای عمهی سادات
شرمنده پیش حضرت زهرا نخواهد شد
داغ برادرها...اسارت...سیلی و غارت
در چشم بانویی جز او زیبا نخواهد شد
از غیرت و از عفت زهراییاش پیداست
حتی اگر معجر بسوزد وا نخواهد شد
مِیلش شهادت بود در کرب و بلا، اما
زینب نمانَد که عدو رسوا نخواهد شد
بعد از ابوفاضل علمدار است و دین حق،
جز با اسارترفتنش برپا نخواهد شد
عمری بلا دیده ولی داغی برای او
مانند داغ عصر عاشورا نخواهد شد
* *
همراه مادر هر چه بر سر میزنیم انگار
قاتل ز روی سینهی تو پا نخواهد شد
کل تن تو جای زخم نیزه و تیر است
جایی برای بوسهام پیدا نخواهد شد؟
#مرضیه_نعیم_امینی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
[او میبرید و من میبریدم...]
🔺️عبدالجواد #جودی_خراسانی شاعر و مرثیهسرای عهد ناصری است که در شعر به «جودی» تخلص میکرد و به اعتبار اینکه در دوران او، «میرزا» لقب عمومی شاعران بوده، میرزای جودی هم خوانده شده است. از زندگی وی اطلاع چندانی در دست نیست. از مردم عنبران (روستایی در سه کیلومتری طرقبه مشهد) بوده، در جوانی به مشهد رفته و دکان قنادی باز کرده و از همین طریق معیشت خود را تأمین میکرده است.
🔺️دیوان جودی، نخستین بار در ۱۲۹۹ هجری به امر ناصرالدینشاه و بههمت میرزاسعیدخان مؤتمنالملک در چاپخانه سنگی آستان قدس، به خط میرزاشفیع اعتمادالتولیه چاپ شد.
🔺️ شعر معروف زیر که بعضی ابیاتش در این چند سال اخیر دستخوش تغییر شده، از این شاعر بزرگ است:
آن دم بریدم، از زندگی دل
کآمد به مسلخ، شمر سیه دل
او میدوید و، من میدویدم
او سوی مقتل، من سوی قاتل
او مینشست و، من مینشستم
او روی سینه، من در مقابل
او میکشید و، من میکشیدم
او از کمر تیغ، من آه باطل
او میبرید و، من میبریدم
او از حسین سر، من غیر از او دل
#جودی_خراسانی
#مناجات_با_خدا
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
دلم حال دعا میخواست با خود ساغر آوردم
سر از میخانهی اهل مناجاتت درآوردم
برایم باز کردی جا میان روسفیدانت
به ستارالعیوبی چون تو امشب باور آوردم
در این بازار بی سرمایه، خالی مانده دستانم
به من اشکی بده، یوسف ببیند گوهر آوردم
ببر با حلقهای در گوش، من را کربلا یا رب
بگو: امشب حسین من! برایت نوکر آوردم
::
شنیدم زیر خنجر در مناجاتش به تو میگفت:
برای یاریِ دینت خدایا حنجر آوردم
شنیدم خواهرش از روی تل، جان دادنش را دید
نشد یاری کنم او را، فقط چشمِ تَر آوردم
الهی بشکند دست و عصایی که بر او میزد
الهی دق کنم وقتی از این غم سر درآوردم
#محسن_ناصحی
#مناجات_با_خدا #شب_جمعه
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
منم آن گناهکاری، که به سوی تو دوان است
تویی آن بزرگواری، که کریم و مهربان است
تو همیشه در فرازی، تویی آن گدانوازی
که در اوج بی نیازی، نگران بندگان است
به شب سیاهِ نوری، برسان پُلِ عبوری
که دلم برای دوری، ز گناه ناتوان است
تو اگر مرا برانی، در دیگری نکوبم
که به غیر از آستانت، همهجا پر از زیان است
همهعمر جز تو یارب! چه کسی رفیق من بود؟
تو امان من نباشی! چه کسی مرا امان است؟
تو خدای مرتضایی، تو همیشه با وفایی
به گدای بی نوایی، که ضعیف و ناتوان است
《برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن》
که امیر با خدا در، نجفش هم آشیان است
بگذار جای کعبه، سر خود به پای حیدر
تو اگر بهشت خواهی، نجفِ علی جنان است
خوشم اینکه خاک پای، پسر ابوترابم
همه عمر سایبانم، عَلَم "حسین جان" است
به فدای آن شهیدی، که نخورد آب و جان داد
ز غمش هنوز زهرا، شب جمعه روضه خوان است
::
پسرم به تو جفا شد، سرت از قفا جدا شد
اثرات خنجر شمر، روی حنجرت عیان است
پسرم مگر به دشمن، تو به غیر حق چه گفتی؟
که جواب حرف حقت، نوک نیزهی سنان است
پسرم کسی در عالم، کفن تو را ندارد
کفن تو خاک بوده، کفن تو بیکران است
به خدا عطش دلیلِ، ترک لبت نبوده
ترک لبت برای، ضربات خیزران است
#علی_ذوالقدر
#امام_حسین_ع_مناجات
#امام_حسین_ع_شهادت
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
برای روضه نشستیم و روضهخوان آمد
صداگرفته و غمگین و ناتوان آمد
نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان
سلام حضرت لب تشنه! روضهخوان آمد
سلام حضرت شیب الخضیب! مقتلها
نوشتهاند چه بر روزگارتان آمد
نوشتهاند مقاتل که ظهر روز دهم
چه روضهها که از این داغ بر زبان آمد
سه سیب را، سه هدف را، سه تیر کافی بود
سه بار حرمله هربار با کمان آمد
نوشتهاند که شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش در فغان آمد
نوشتهاند مقاتل که عصر عاشورا
بلند مرتبهای خسته، نیمهجان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
بریده باد زبانم ولی سنان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
به قصد حنجرهات شمر همچنان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
میان هروله زینب دوان دوان آمد
یکی به دشنه تو را زد، یکی به نیزه؛ ولی
یکی به قصد تبرک عصا زنان آمد
هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک
رسید خولی و در دشت بوی نان آمد..
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع_مناجات
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#دیر_راهب
نوشتم اول خط: بسمه تعالی سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بندۀ تو نخواهد گذاشت هرجا سر
قسم به معنی «لا یُمکن الفرار از عشق»
که پُر شدهست جهان از حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن
به آسمان بنگر! ما رایت الا سر
سری که گفت من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند میروم با سر
هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر
همان سری که یَُحّب الجمال محوش بود
جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترینها را
که یک به یک همه بودند سروران را سر
زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس «اَجَنَّنی» گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم ام وهب را به پارۀ تن گفت:
برو به معرکه با سر، ولی میا با سر
خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت لحظۀ آخر به پای مولا سر
در این قصیده ولی آنکه حُسن مطلع شد
همان سریست که بُرده برای لیلا سر
سری که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پُر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
امام غرق به خون بود و زیر لب میگفت:
به پیشگاه تو آوردهام خدایا سر
میان خاک، کلام خدا مقطعه شد
میان خاک: الف، لام، میم، طاها، سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازۀ اسب
چه خوب شد که نبودهست بر بدنها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هر که هرچه دلش خواست داد، حتی سر
نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او
ادامه داشت ادامه سه روز ...اما سر -
جدا شدهست و سر از نیزهها درآوردهست
جدا شدهست و نیفتاده است از پا سر
صدای آیۀ کهف الرقیم میآید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر
چه قدر زخم که با یک نسیم وا میشد
نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر
عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت؟
به چوب، چوب محمل؛ نه با زبان، با سر
::
دلم هوای حرم کرده است میدانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
#سیدحمیدرضا_برقعی