#حضرت_زهرا__س__میلاد
مخلوق بی نظیری نازد به تو خدایت
ای بهترین عالم جانهای ما فدایت
هنگام زادن تو آمد زجنت حق
در مکه چار بانو خدمت کند برایت
مسکونیان فرش ولاهوتیان عرشی
مشتاق دیدن آن روی خدا نمایت
خورشید وماه وانجم شادانه در سماعند
باران نور ریزند بانو به پیش پایت
مکه کند مباهات گشته محل زادت
با اشتیاق، کعبه،باشد پی رجایت
دردانه ی رسولی او شاکر خدایش
تا دید روی ماهت گردید مبتلایت
بر درگه تو جبریل بهر ارادت آمد
سلطانی وملایک در آسمان گدایت
داده بشارتت را حق در کتاب قرآن
تو کوثری وطاها شادان زاین عنایت
گفته پیمبرما تو سرور زنانی
زنهای عالمینند منظور این روایت
تو بضعه ی رسولی زهرایی وبتولی
خشم خداست خشمت،راضیست بررضایت
ای همسر امام و ای مادر امامت
گفته خدای برتو همواره مرحبایت
روز ولادت تو روز زن است و مادر
هرجای صحبت ازتوست ای هردو رانهایت
هنگام زادروزت دلهای شیعه شاد است
دریاب نوکرانت ای مظهر هدایت
چشمان ما بسوی دریای لطف زهراست
دیدار روی مهدی برما نما عنایت
اسماعیل تقوائی
حضرت زهرا (س)
میلاد
#حضرت_زهرا__س__روضه
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد،
این در سوخته حتما به زمین می افتد
لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد
دست بالا برود روضه به پا خواهد شد
حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد
زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف...
فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد
بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی
خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد
داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
وحید محمدی
حضرت زهرا (س)
روضه
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
قدم اگر خمید ، فدای سر حسین
جانم به لب رسید ، فدای سر حسین
ام البنین سابق این شهر عاقبت
شد مادر شهید ، فدای سر حسین
یک چند وقتی است در این شهر هیچ کس
لبخند من ندید ، فدای سر حسین
هر جمله بشیر مرا پیر کرده است
مویم شده سفید ، فدای سر حسین
گلچین چهار تا گل گلخانه مرا
چه وحشیانه چید ، فدای سر حسین
هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها
اشکم به رخ چکید ، فدای سر حسین
هر شب به یاد تشنگی کودک رباب
خواب از سرم پرید ، فدای سر حسین
عباس پاسبان حرم شد به جای من
دستش اگر برید ، فدای سر حسین
گویند جا شده به مزار محقری
آن قامت رشید ، فدای سر حسین
شاعر : محمد حسین رحیمیان
حضرت ام البنین (س)
روضه
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
امام عاشقان را همنشینم
كنیز فاطمه اُمّ البنینم
به باغ عاشقان نیلوفرم من
یتیمان علی را مادرم من
پس از زهرا علی را خانه دارم
به پای عشق او سر می سپارم
مرا نَبْوَد به جز این فخر دیگر
كه خوانده زینبم یك عمر مادر
اگر در باغ قلبم یاس دارم
یلی چون حضرت عباس دارم
هر آن چه زینبم می داد یادم
به فرزندم همان تعلیم دادم
ادب را داشت از خود پاس، مردم
مدینه بود و یك عباس، مردم
دلم خوش بود عباسم جوان است
رُخش چون ماه و ابرویش كمان است
دلم خوش بود مولا را غلام است
غلام زینب من با مرام است
گذشت و كربلا آمد پدیدار
امیدم بود هر جا در پی یار
چو اختر در كنار ماه می رفت
به دنبال امامش راه می رفت
ولی افسوس یاس من خزان شد
قد سرو بهار من كمان شد
شنیدم تیغ زد بوسه به دستش
شنیدم بست پیكان چشم مستش
اگر بی دست بود اما توانش
عمود آهنین بگرفت جانش
شنیدم دستش از پیكر جدا شد
فدای روی شاه كربلا شد
الا تنها امیدم نا امیدم
خدا را شكر، كردی رو سپیدم
چه كردی ای دو عالم بی قرارت
كه جایم فاطمه آمد كنارت
شاعر:سید محمد جوادی
حضرت ام البنین (س)
روضه
#حضرت_زهرا__س__روضه
من خریدار تو و اشک دو چشمان توام
سینه سوزان تو و سینۀ سوزان توام
همه شب تا به سحر جان حسینت سوگند
گریه دار تو و آن دیدۀ گریان توام
ناله با آهِ جگر سوز برآید ز دلم
تا که من شاهد احوال پریشان توام
تو اگر ناله زن از غربت جانسوز منی
من هم از غصه و اندوه تو نالان توام
لحظه ای نیست که ازگریه توفارغ باشی
من ز آشفتگی ات بی سر و سامان توام
لرزه بر دست یداللهی من می افتد
تا که مبهوت تو و بازوی لرزان توام
از همان لحظه که از هجر سخنها گفتی
تاکنون خونجگر از غصه هجران توام
ای که چشمان دو عالم به طفیل کَرَمت
دیده بگشا و ببین همدم طفلان توام
اسلام مولایی
حضرت زهرا (س)
روضه
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
ای همسر سردار جهان، مادر عباس
وی دامـن تـو مهـد ادب پـرور عباس
در بیت علـی آمده هـمسنگر عباس
خوانده است تو را مادر خود خواهر عباس
ام الشهـدا ، فاطمه ی دوم حیدر
هم فاطمه ی دوم و هم زینب دیگر
تو چشمه ی فیض از نفس پنج امامی
تو فاطمه ی بیت شـه عـرش مقـامی
تو همسر تنهـا وصـی خیرالانامی
تو مـادر والا گهـر خـون و قیامی
جوشـد ادب و فضـل ز آیات کلامت
پیوسته ز هفتاد و دو تن باد سلامت
شک نیست به این رتبه که حیدر به تو نازد
زینب کـه بـود عصمـت داور به تو نازد
تـا روز جزا آل پیمبر به تـو نازد
عبـاس تـو در عـرصه ی محشر به تو نازد
کی مثل تو ای خاک رهت هم سر و هم جان
یک روزه دهد چـار پسر در ره جانان؟
ای سوخته در شعلـه ی مصباح هدایت
ای مادر جود و کرم و فضل و عنایت
خشنـود ز رفتـار تـو زهـرای ولایت
جان همه خوبان جهـان باد فـدایت
با آن همه قدر و شرف و جاه و عزیزی
کـردی بـه بنـی فاطمـه اظهـار کنیزی
عون تـو شـده در صف عـاشور فدایی
عثمان تو بگرفت ز خون رنگ خدایی
تا دادن جـان، جعفر تو بود ولایی
عباس تو از روز ازل کـرب وبـلایی
چون حرمت زهرا به تو شد واجب عینی
گشتنـد عزیـزان تـو هرچار، حسینی
تـو ام بنینـی نه تـو ام الشهـدایی
پیوسته به ثاراللَه و از خویش جدایی
دلباختـه ی جلـوه ی مصباح هدایی
بیش از پسران گریه کنِ خون خدایی
ای بوسه ی خورشید به خاک کف پایت
حق است کند فاطمه پیوسته دعایت
دادی بـه ره شمـس ولا چـار قمـر را
دور پسـر فاطمه گـردانـده پسـر را
در ماتم شان ریخته بس اشک بصر را
آتـش زده از گریه دل اهـل نظـر را
از بس که در امواج بلا یار حسینی
بـا داغ پسرهـات عزادار حسینی
یک روزه به دل داغ روی داغ تو دیدی
چون فاطمه یـا فاطمه از غصه خمیدی
بر گرد همـان چـار مزاری که کشیدی
از داغ حسین بـن علـی جامـه دریـدی
با آن کـه دلت خون ز غم چار جوان بود
چشمت به حسین بن علی اشک فشان بود
بـا داغ چهـار اختر تابنده جبینت
گفتـی که نخـوانند دگر ام بنینت
آتش نزند کس به دل زار و حزینت
ای لشکر ماتم به یسـار و به یمینت
خون خوردی و نالیدی و از پای فتادی
تـا جـان بـه سـر گریه ی پیوسته نهادی
روزی که تو رفتی و جهان غرق عزا بود
تابـوت تـو بـر دوش عزیـزان خدا بود
با داغ تو خـون بـر جگر اهـل ولا بود
عباس تو ای مـادر عبـاس کجا بود؟
ای کاش که چون عون، کنارت پسری بود
از جعفر و عثمـان عزیـزت خبری بود
ای قبله ی دل تـربت بی شمـع و چـراغت
ای داغ پس از داغ دوبـاره روی داغـت
ای چارگل خفته به خون، حاصل باغت
باشـد کـه بیایـم بـه مدینه به سراغت
با آن که شدم زائر بی صبر و قرارت
نگذاشت عدو گل بفشانم به مزارت
یا فاطمه خون دلـم از دیـده روان است
قبر تو عیان است عیان است عیان است
چشم همـه بـر تربت پاکت نگران است
آن فاطمه قبرش ز چه از خلق نهان است؟
از اشک، مگـر خاک بقیع تو بشویم
آن تربت پنهان شده را بلکه بجویم
هرچند که خون جگرت بود روانه
دیگـر بدنت دفـن نگـردید شبانه
بر بازوی و پهلـوت ندیدنـد نشانه
ای کوه غم چار جوانت روی شانه
بر «میثم» دل سوخته کن اشک، عنایت
تا خـون دل خـویش کنـد وقف عزایت
استاد غلامرضا سازگار
حضرت ام البنین (س)
روضه
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
بدون ماه قدم می زنم سحر ها را
گرفته اند از این آسمان قمرها را
چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است
رسانده است به خانم کسی خبرها را
نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده
گرفته اند از این پیر زن پسر ها را
چه مشکل است که از چهار تا پسرهایش
بیاورند برایش فقط سپرها را
نشسته است سر راه ، روضه می خواند
که در بیاورد آه ...آه رهگذرها را
ندیده است اگر چه ولی خبر دارد
سر عمود عوض کرده شکل سرها را
کنار آب دوتا دست بر روی یک دست
رسانده است به ما! خانم این خبرها را
بشیر آمد گفتی که از حسین بگو
ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو
ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی
برای خانه مولا که انتخاب شدی
به خانه ی ولله اعظم آمدی و
دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی
به جای اینکه شوی مدعی همسری اش
کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی
تنور خانه ی حیدر دوباره گرم شد و
برای چرخش دستار انتخاب شدی
پهار تا پسر آورده ای برای علی
که جای فاطمه ام البنین خطاب شدی
دلت همیشه چنین شوهری دعا میکرد
تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شدی
اگر چه ضرب غلافی به بازویت نگرفت
میان کوچه به دیوار زانویت نگرفت
تو را به قصد جسارت کسی اسیر نکرد
به چادر عربی تو خار گیر نکرد
تو را که فرق علی دیده ای و خون حسن
به غیر کرببلا هیچ چیز پیر نکرد
به احترام همان تکه بوریا دیگر
زمین خانه ی تو نیت حصیر نکرد
از آن زمان که شنیدی خزان گلها را
هوای کوی تو باغ دل پذیر نکرد
چه خوب شد که نبودی و کربلا بینی
که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد
به نعل تازه گرفتند تا بدن ها را
به ضرب دست لگد میزدن زن ها را
شاعر:استاد لطیفیان
حضرت ام البنین (س)
روضه
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
ام البنین بود و بقیع و چشم گریان
با گریه هایش چشم گریان گریه می کرد
آه جگر سوزش به هرچیزی اثر داشت
وقتی به یاد شاه عطشان گریه می کرد
از بس که جانسوزانه از دل ناله می زد
با ناله هایش چشم مروان گریه می کرد
از بوریا و جسم پاره روضه می خواند
می زد به سر چون ابر باران گریه می کرد
از حال می رفت از بس داد می زد
بر حال او خورشید سوزان گریه می کرد
وقتی زمین می خورد از فرط غم و درد
هم نا مسلمان هم مسلمان گریه می کرد
می گفت آقا جان بمیرم تشنه ماندی
جان مرا با روضه ات بر لب رساندی...
️محمد حبیب زاده ۹۸/۱۱/۱۷
حضرت ام البنین (س)
روضه
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
چه بانويى كه كوه صبر را در آستين دارد
به پاى مكتب حيدر،ظهورى اينچنين دارد
چه بانويى كه در صدر تمام افتخاراتش
همين بس در كنار خود،اميرالمومنين دارد
ادب آموز اين مكتب،خودش عين اليقين باشد
كه عباسش نشان از حضرت حق اليقين دارد
سرش بر صخره مى كوبد، ببين آهسته آهسته
شبيه علقمه انگار زخمى بر جبين دارد
به ياد آورده مقتل را، ميان خون چه مى بيند ؟
عَلم افتاد و ماهى ارباً اربا بر زمين دارد
غم ماه خود از يكسو،غم خورشيد از سويى
چه داغ خانمان سوزى مگر ام البنين دارد ؟
فرات اشك جارى شد ميان موج چشمانش
ولى از داغ آن گودال،آهى آتشين دارد
نماز صبر مى خواند شكسته با دلى خسته
حُسيناً وا حُسينا در قنوت آخرين دارد
پس از كوچ پرستوها، زيارتنامه مى خواند
بقيع غربتش برجاست،آوايى حزين دارد
محمدمهدى عبدالهى
حضرت ام البنین (س)
روضه
#حضرت_ام_البنین__س__روضه
گل گلزار دین ام البنینی
مه بیت امیرالمومنینی
توبر زهرا و حیدر نور عینی
پس از زهرا امید زینبینی
اگرچه گفته بر زهرا کنیزی
تو جان زینب استی و عزیزی
تمام عمر خود در شور و شینی
به یاد کربلا، داغ حسینی
شنیدی کربلا خون گشته دلها
ندیدی العطش از آل طاها
شنیدی کشته گشته پور لیلا
ندیدی پیکرش شد اربا اربا
شنیدی که حسین غرق محن شد
ندیدی غرق خون ابن الحسن شد
شنیدی پیکری نقش زمین شد
ندیدی خونجگر مولای دین شد
شنیدی جان عباست فدا شد
ندیدی هر دو دست او جدا شد
شنیدی غنچه ای گردیده پرپر
ندیدی غرق در خون حلق اصغر
شنیدی شمر بر سینه نشسته
ندیدی استخوانهایش شکسته
شنیدی که تنی در خون تپیده
ندیدی که سرش از تن بریده
شنیدی پیکری در خون شناور
ندیدی پیکری عریان و بی سر
شنیدی میزدند آتش به خیمه
ندیدی غرق خون سر روی نیزه
شنیدی غربت زنها و زینب
ندیدی جان او گردیده برلب
شنیدی ماتم نور دوعینش
ندیدی ناله های واحسینش
شنیدی زخم زینب را نمک زد
ندیدی بر همه طفلان کتک زد
شنیدی آتش کین زد زبانه
ندیدی کودکان و تازیانه
شنیدی کودکان با روی نیلی
ندیدی تویتیم و ضرب سیلی
شنیدی طفل شد بی گوشواره
ندیدی گوش او گردیده پاره
شنیدی شد بدن تشییع جنازه
به زیر سم اسب و نعل تازه
شنیدی غربت ماه مدینه
ندیدی ناله و اشک سکینه
مدینه از غمت ماتم سرا شد
به پا در سوگ تو بزم عزا شد
بود پنهان زما قدر رفیعت
بهشت شیعیان خاک بقیعت
(رضا) باشد گدای کوی عباس
دعا کن تا بگیرد بوی عباس
رضا یعقوبیان
حضرت ام البنین (س)
روضه
.
#حضرت_زهرا
فاطمه سرباز بی چون و چرای حیدر است
فاطمه مست جمال دل ربای حیدر است
فاطمه،اُم الائمه،دختر خورشید و ماه
مونس و بانو و یار با وفای حیدر است
#ام_المقاومه
#فاطمه_حیاتی
.
#غزل
#امام_زمان
#فاطمیه
به دادِ مادر برس کوچه عذابآور است
روزیِ سینهیِ یاس ضربه و میخِ در است
اینکه به پشتِ درِ خانه نفس میزند
نیلوفریِ غمِ اباالحسن کوثر است
پشتِ درِ خانهاش حامیِ اسلام شد
خونابه ردِّ پایش از کوچه تا بستر است
بازویِ شیرِ خدا بسته شد و بازویِ ....
مادرِ قدکمانِ تو سپرِ حیدر است
در کوچهیِ بیکسی سیلی به رویش زدند
این ردِّ پنجههایِ سنگینِ غارتگر است
آقا بیا که مادر زار و زمینگیر شد
این روضهها فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر است
مدینه چشم انتظار کربوبلا بیقرار
ندبهیِ جمعه راهِ زیارتِ دلبر است
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه_الشریف
#حسین_ایمانی