#ورود_کاروان_به_کربلا
مسلم و مسعود و عبدالله و جندب آمده
کربلا ! حر و حبیب و جون و شوذب آمده
شمع و هفتاد و دو تا پروانهی دلسوخته
آفتابی در حصار ماه و کوکب آمده
منبری نذر عقیله در حرم برپا شده
اهل کوفه! باز هم استاد مکتب آمده
کربلا تا کوفه را دیگر قرق باید کنند
عصمت الله عمهی سادات زینب آمده
تک تک اصحاب گرم نوکری زینباند
هاشمیون حافظان روسری زینباند
در میان گور میلرزد ابوسفیان به خود
نسل فتنه طعمهی روشنگری زینباند
ذوالفقار در نیامش بر کسی پوشیده نیست
در تحیر از شکوه حیدری زینباند
با دم کوبندهی تکبیر غوغایی شده
کربلا با زینب کبری تماشایی شده
شد قیامت این صدای نفخ صور محشر است
محشرِ امروز اذانهای علیِ اکبر است
عطر و بوی مجتبی دارد مصلای حرم
کربلا مبهوت و حیران حسنهای حرم
در میان خیمه با عمه تبانی میکند
دختری شیرین زبان، شیرین زبانی میکند
مشکها پر میشود با دست آبور از آب
خاطرْآسوده سکینه، خاطرْآسوده رباب
گرم بازی با علی اصغر تمام بچهها
دست پخت ام کلثوم است شام بچهها
تا رقیه خواب میآید به چشم اطهرش
میشود دست عمو جان بالش زیر سرش
برقرار است امنیت در چادر ناموس دین
معجری دارد به سر بنت امیرالمومنین
تحت بیرق نجمههای خیمه در آسایشاند
با وجود حضرت عباس در آرامشاند
صاعقه اما زمین را رنگ ماتم میزند
جمع اهل بیت را يکباره بر هم میزند
نزد خود میخواند آقا ریگهای داغ را
پُر کند انا الیه الراجعون آفاق را
گیرم آقا سر به راهش کرد ابن سعد را
وا کند از سر چگونه قاتلین بعد را
روضه مکشوف است پس دیگر چه جای گفتن است؟
دور تا دور خیام او سپاه دشمن است
باغ سبزی پای هر نامه نشانش دادهاند
کربلا اصلاً کجای آن شبیه گلشن است
یک دل سیر از فرات آبی ننوشیده حسین
شمر بی انصاف در فکر شریعه بستن است
از نگاه خواهرش سنگینترین روضه ها
روضهی سخت وداع و روضهی دل کندن است
عرض اندامی کند بین تمام تیغها
خنجری که تشنهی بوسه به پشت گردن است
از همین امروز تقسیم غنیمت میکنند
بین خولی و سنان دعوا سر پیراهن است
از منا تا نینوا چشم حریص ساربان
داد میزد هر قدم انگشترش مال من است
گریه هم دارد غمش زیرا که بعد از کربلا
قافله سالار زینب زادهی ذی الجوشن است
#علیرضا_خاکساری
#امام_حسین_علیه_السلام
#ورود_محرم
محتشم بخوان روضه ، اول محرم شد
نوحه سر بده مقبل ، وقت نوحه و دم شد
پیراهن کهنه بر ، بام عرش پرچم شد
پیش دیده زهرا ، گودال مجسّم شد
صد شکر که با زهرا ، هم ناله و همراهیم
ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم
حاجی منای عشق ، شد راهی قربانگاه
از عرش ندا آمد ، عاشقان ثارالله
پرچم روی گنبد ، شد سیاه بسم الله
همرنگ شو با پرچم ، خواهی نشوی گمراه
ما منتظر این ماه ، بعد یازده ماهیم
ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم
خیزید علم کش ها ، شد وقت علمداری
شاه کربلا از ما ، دارد طلب یاری
ای گریه کنِ ارباب ، زین راز خبر داری
بی اجازه زهرا ، اشکی نشود جاری
چشمانِ گُهر باری ، از فاطمه میخواهیم
ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم
گوشه گوشه عالم ، خیمه عزا برپاست
بهترین عمل گریه ، بر غریب عاشوراست
آقایی عالم در ، نوکری این آقاست
رزق نوکری ما ، دست مادرش زهراست
ما حلقه به گوشانِ ، این خیمه و خرگاهیم
ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم
مجلس عزا دارند ، انبیا همه با هم
موسی شده دربان و ، خضر میزند پرچم
نوح نوحه میخواند ، گریه میکند آدم
میزند به سر یحیی ، میدهد مسیحا دم
آماده قربانی ، شد ذبیح ابراهیم
ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم
روضه مأمنِ دنیاست ، هرچه بیشتر بهتر
گریه یاری زهراست ، هرچه بیشتر بهتر
نوکری مدال ماست ، هرچه بیشتر بهتر
سرمایه ما اینهاست ، هرچه بیشتر بهتر
جان هم بدهیم آقا ، از روضه نمی کاهیم
ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم
عالم همه فانی و ، این حسین جان باقی است
در پناه اسم تو ، تکبیر و اذان باقی است
قرن ها گذشت اما ، روضه همچنان باقی است
تا ظهور فرزندت ، صاحب الزّمان باقی است
گریان تو صبح و شام ، با بَقیّةُ اللهیم
ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم
ذکر هر دل آگاه ، مولا ابیعبدالله
داغ تو بود جانکاه ، مولا ابیعبدالله
در عزای تو این آه ، مولا ابیعبدالله
تسبیح بود والله ، مولا ابیعبدالله
بین روضه های تو ، غرق گریه و آهیم
ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم
کربلا ببین از راه ، کارون غم آمد
میهمان نوازی کن ، بانوی حرم آمد
با فرات گفتی که؟، شیرخواره هم آمد
فاطمه به استقبال ، با قامت خم آمد
با قافله ارباب ، پا به پا و همراهیم
ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم
امروز اگر آید ، فاطمه به استقبال
ده روز دگر از حال ، میرود ته گودال
امروز حسین آمد ، با شوکت و با اجلال
ده روز دگر اما ، میشود تنش پامال
عمریست که گریانِ ، جسم بی سرِ شاهیم
ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم
امروز بنی هاشم ، یار و یاور زینب
ده روز دگر باشد ، شمر همسفر زینب
امروز قد اکبر ، سایه سر زینب
ده روز دگر اما ، وای معجر زینب
با گریه چهل منزل ، یار عصمةُ اللهیم
ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم
مادری زند فریاد ، وای علیِ اکبر وای
مادری زند ناله ، وای علیِ اصغر وای
مادری زند بر سر ، ای حسینِ بی سر وای
ای غریبِ مادر وای ، ای غریبِ مادر وای
دل سوختگانِ این ، روضه های کوتاهیم
ما اذن عزاداری از فاطمه میخواهیم
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
ناله زد بابا بيا شبه پيمبر را ببر
اين تن افتاده زير پاي لشگر را ببر
اربأ اربا شد علي اكبر به فريادم برس
اكبري ديگر نمانده جسم اصغر را ببر
چشم بابايت نمي بيند ركاب اسب را
ذوالجناج اين خسته ي بي يار و ياور را ببر
در تمام دشت من دارم تو را حس ميكنم
نيمه جانم اكبرم اين نيم ديگر را ببر
تا كنار پيكر خود دست بابا را بگير
من نمي بينم بيا باباي مضطر را ببر
لااقل پاشو علي جان از ميان معركه
عصمت كبراي حق ناموس حيدر را ببر
من كنار عضو عضو اكبرم جان داده ام
شمر حالا نوبت تو شد بيا سر را ببر...
#محسن_صرامی
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#دوبیتی
بر ظلمت خاک چاره ای بخشیدی
منظومه پرستاره ای بخشیدی
آنقدر کریمی که به هر گوشه ی دشت
از پیکر خویش پاره ای بخشیدی
#مجید_لشکری
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
سروِ رعنایِ قدت قامت من خم کرده
داغِ تو نام مرا شهرهٔ عالم کرده
پیرِ عشقم من و تو حاصل عمرم هستی
ای جوان ماتم تو عمر مرا کم کرده
خبرِ کشتنِ تو تا که رسیده به زنان
حرمِ امن مرا خیمه ماتم کرده
ارباًاربا تنِ تو این فزعِ آخرِ تو
لحظهٔ مرگ مرا خوب فراهم کرده
این شکافی که زده نیزه به پهلوت علی
صحنهی مادر و مسمار مجسم کرده
خیز و بین اشک من و کف زدن دشمن را
داغ تو شادی این قوم فراهم کرده
چه شده جسم تو از لایِ زره میریزد
نیزه ترکیب تنت؛ وای چه دَرهم کرده
دختری بعد تو با اذن عمو عباسش
زیر چادر گره مقنعه محکم کرده
#قاسم_نعمتی
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
میوه ی عمر پدر، شعله نزن بر جگرم
پا نکش روی زمین، درد نکش ای پسرم
مثل قرآنِ بهم ریخته، درهم شده ای
آه ای خیر کثیرم چقدر کم شده ای
به برم بودی و این قافله پیغمبر داشت
پدرت حال خوشی داشت، علی اکبر داشت
خواستم بار دگر تا که بگویی چیزی
لخته ی خون به روی دامن من می ریزی؟!
تنم افتاده کنارت، مددی می گویم
ولدی یا ولدی یا ولدی می گویم
ارباً اربا شدنت، داد جزایم را... حیف
خُرد کردند سر پیری عصایم را حیف
چه شد اینگونه بهم ریختنت؟! حرف بزن
یوسفم، پس چه شده پیرهنت؟! حرف بزن
نگذار این همه غم در دلم آکنده شود
أشهدُ أنّ عَلی گو پدرت زنده شود
هر چه کردم به خدا جمع نشد، جمع نشد
بدنت بین عبا جمع نشد، جمع نشد
مثل یک دشت پر از لاله و گلگون شده ای
بس که نیزه به تنت خورده، دگرگون شده ای
سینه ات، سوخته انگار به چشمم آمد
ماجرای نوک مسمار به چشمم آمد
عمه ات آمده از خیمه برایش برخیز
دست بر معجر خود برده، به پایش برخیز
بر دلم آتش این داغ مدام است مدام
بعد تو صحبت لبخند حرام است حرام
"ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی"
رفتی و خون به دل مضطر لیلا کردی
#محمدجواد_شیرازی
#امیرالمومنین
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم
یک جلوه است جلوهی اعظم فقط علیست
یک معنی است معنی خاتم فقط علیست
آیات کبریاییِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ
آئینه خدای معظم فقط علیست
شمس الحقِ علیست رسول خدا فقط
صبح و شبِ پیمبرِ اکرم فقط علیست
تا آخرین نَفَس به خودش تکیه داده است
کوه است قله است مصمم فقط علیست
اصلا بهانهی نَفَس فاطمه است او
اصلا بهانهی همه عالم فقط علیست
جبریل هم موذن ایوان طلای اوست
بین نجف سلامِ خدا هم فقط علیست
آری بهشتِ شیعه تماشای مرتضاست
آری برای کفر جهنم فقط علیست
اسلام را دلیل حیات است یا حسین
اسلام را سلوک مسلم فقط علیست
هجده علی حسین به میدان روانه کرد
یعنی که در میانِ بساطم فقط علیست
حُسنِ شروع علیاست و حُسنِ ختام هم
اول علی و آخرِ آن هم فقط علیست
در کربلا نخست علی اذن جنگ خواست
یعنی برای رزم مقدم فقط علیست
در پنجه تا که تیغِ دو دوم را گرفت گفت :
قائم مقامِ ضربِ دمادم فقط علیست
در ابتدا تمامِ عَلمهایشان شکست
تا بنگرند صاحب پرچم فقط علیست
طوری سپاه بهم ریخت ... هرکه دید
فریاد زد که مرگِ مجسم فقط علیست
حق داشت که حسین به دنبال او دوید
تنها پیامِ ماه محرم فقط علیست
ما با علی علی شب خود صبح میکنیم
دنیا به کام ماست که عالم فقط علیست
#حسن_لطفی
#حضرت_علی_اکبر_دودمه
#دودمه
پایین قدمهایم و شهزادِ حسینم
علی ابن حسینم
در کرببلا پنجره فولادِ حسینم
علی ابن حسینم
#حسن_لطفی
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
ز اشکم آب پاشیدم پی ات ، تا زود برگردی
همی ساعت شماری کرده ام تا جلوه گر گردی
مسیر خیمه تا نعش تو را با اشک پیمودم
دولب وا کن ، که سیراب از فرات این بصر گردی
اگرچه جد من داغ تو را بر من خبر داده
ولی باور نمی کردم چنین شق القمر گردی
نشستم در کنارت، تا نخیزی،برنمی خیزم
مشو ای عمر ،راضی باعث مرگ پدر گردی
دلم خواهد در آغوشت بگیرم،لیک میترسم
که تا دستم رسد برپیکرت، پاچیده تر گردی
زند لبخند پیروزی،سپاه کوفه بر رویم
مخواه اینگونه فخر،دشمن بیدادگر گردی
#حیدر_توکلی
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
حق گفت که تصدیق حسین و علی این است
جبریل ببین تیغِ حسین و علی این است
بر دوش حسین آمد و گفتند ملائک
سوگند که تلفیق حسین و علی این است
#حسن_لطفی
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
#دوبیتی
سرت را ابن ملجم ها شکستند
و پهلوی تو را با پا شکستند
جوانم مرد و پیشم کل کشیدند
سر پیری غرورم را شکستند
مشو راضی که با خجلت بگردم
دراین صحرا به صد زحمت بگردم
زمان بردنت دلشوره دارم
نیوفتی از عبا دورت بگردم
کنارت عمر من سرآمد اکبر
ز خیمه عمه مضطر آمد اکبر
ز جا برخیز تا برخیزم از جا
دوباره حرف معجر آمد اکبر
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
در بغل میگیرمت افسوس دَرهَم میشوی
گاه پیدا میشوی و گاه مبهم میشوی
اینکه بر دوش من عمری بود تابوت تو بود
در عبا میچینم اما زود دَرهَم میشوی
بوسهای حتی تنت را نامرتب میکند
آه با نازی عزیزم نامنظم میشوی
پیش زینب پیش تو دارم خجالت میکشم
وای داری بر سرم خاک دو عالم میشوی
خیمهام را دخترانم را صدایت کُشت کُشت
آبرویم مرهم این چند مَحرم میشوی
روی زین اسب بودی نیزهها پیچاندنت
روی زین از درد دیدم هرطرف خم میشوی
نیزه هم قلبش به حالت سوخت وقتی که دید...
طعمهی یک دشت تیغ و دشنه از دَم میشوی
روی یال اُفتاده بودی اسب راهش را ندید
روی یال اُفتادی و دیدم فقط کم میشوی
قاتلت تا دید وضعم را به حالم گریه کرد
قبل آن گودال داری قتلگاهم میشوی
خوب شد لیلا کنارت نیست هنگام غروب
بر سر سرنیزهای با زور محکم میشوی
#حسن_لطفی