eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
به درد هجر، گرفتار کرده ای ما را چقدر تشنه ی دیدار کرده ای ما را هزار مرتبه غافل شدیم و دور شدیم هزار مرتبه بیدار کرده ای ما را گناهکاری ما دیدی و عطا کردی به لطف خویش، بدهکار کرده ای ما را بها نداشت خرابه سرای سینه ی ما به یک نگاه، بهادار کرده ای ما را برای گریه کنان هر سحر دعا کردی به این طریق، سبک بار کرده ای ما را علی علیِ به روی لبت، اثر کرد و ... اسیر حیدر کرار کرده ای ما را تو خواستی که سیه پوش مادرت شده ایم برای روضه خبردار کرده ای ما را به روضه های نفسگیرِ بستر و مادر هزار شکر که بیمار کرده ای ما را ز بس برای رخ نیلی اش زدی ناله تمام عمر، عزادار کرده ای ما را
شرمسارم، سر به زیر افکنده ام شد دلت آزرده از پرونده ام وای از غافل شدن وقت گناه شد فراموشم تویی بیننده ام روزیِ هر روز را دادی ولی فکر رزق و روزی آینده ام! عبد فرارم، پناه آورده ام بر سرای صاحب بخشنده ام دست هایم را جدا از خود مکن مبتلا بر جاده ای لغزنده ام با دعایت عاشق حیدر شدم صاحب این نعمت ارزنده ام لطف کردی بر من آلوده تا نام زهرا را به قلبم، کنده ام گفت مولا فاطمه جان از غمت... مثل جامی از محن آکنده ام سرد شد کاشانه ام، فکری نما آفتابم! رحمتِ تابنده ام! پیش چشمم این همه زخمی شدی تا قیامت فاطمه شرمنده ام
. سکوت مردم یثرب ندارد منطق و برهان که زهرا می خورد سیلی تماشا می کنند آنان سکوت مرتضی دانی بُوَد از بهرِ حفظ دین سکوت مردم یثرب بُوَد از بهرِ حفظ جان زبان بستند از گفتن همه در انزوا حتّی اگرچه فاطمه باشد میان آتش سوزان هجوم خصم بر خانه، وَ گل بین در و دیوار زند آسیب بر مادر ، که طفلش می شود قربان همه دیدند زهرا را عدو در کوچه ها می زد تلاش دشمنان نتوان حقیقت را کند پنهان به پهلو میخورد یکجا به بازو میخورد گاهی غلاف تیغ را شیطان زند بر پیکر ایمان چه شبها درد پهلو را تحمّل می کند زهرا که از این ماجرا حیدر نگردد دیده اش گریان چه کرده سیلی دشمن که باید رخ بپوشاند ز فرزندان خود حتّی کند رخسار خود پنهان علی در بُهت جانسوزی کمر خم می کند آری که ناگه در جوانی شد شهیده کوثر قرآن وَ امشب خانه ی مولا سکوت دیگری دارد برای غربت زهرا ، برای بانوی احسان وَ تاریخ است ای «یاسر» که شد گویاتر از هر کس حقیقت کی شود پنهان کند ابلیس گر طغیان «یاسر»
هر کس که با گناه و خطا ناسپاس شد از نور حق جدا شد و سهمش هراس شد وای از دلی که با همه مأنوس شد ولی نزدش فقط امام زمان، ناشناس شد دل را چه شد که با همه ی لطف های او نسبت به ذکر و یاد ولی کم حواس شد بنده چنین خراب و بدون بها نبود دور از امام شد که چنین آس و پاس شد گریه، کفایت از غم هجران نمی کند کارم برای آمدنش التماس شد تببین راه حق شده تکلیفِ این زمان رحمت به هر کسی که وظیفه شناس شد تابید نور عُلقه ی زهرا به سینه ها صحن علی وسیله ی این انعکاس شد گفتند با علی که کتاب خدا بس است برهان مجرمان، سخنی بی اساس شد وای از مصیبت تن زخمی فاطمه با هر تکان، دومرتبه خونین لباس شد آن قدر گُل به هر طرف آشیانه کاشت تا هر کجای خانه پر از بوی یاس شد گفتم که گریه کم کنم اما مگر که او از درد استخوان شکسته خلاص شد؟!
عقیده ی همه یاران به اتفاق این است که اشک شور بیاد حسین شیرین است کنار  قتلگه  تو به  گریه  جان  دادن ز وعده ها که به خود داده ام یکی این است تو سیدالشهدایی ، تو کشته ی اشکی منم که مذهبم عشق تو گریه ام دین است عزیز فاطمه شد هر که بر غم تو گریست امیر هر دو جهان هر که بر تو مسکین است سلام حضرت صادق به هر که از داغت همیشه سفره ی چشمش به اشک رنگین است ز اشک دیده جهان را به آب خواهم بست کنون که مرهم تو گریه ی محبین است عقیده ی همه یاران به اتفاق این است که شور گریه بیاد حسین شیرین است
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین با زبان اشک های بی صدا گفتم حسین یاد تو مهر قبولی نمازم بوده است در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم حسین درمناجات شب جمعه نمیدانم چه شد خواستم بر لب برم نام خدا گفتم حسین ماند هل من ناصرت بی پاسخ اما بارها آمد از کرب و بلا لبیک تا گفتم حسین نام زهرا را شنیدم هرکجا گفتم علی نام زینب را شنیدم هرکجا گفتم حسین کل ارض کربلا من تازه میفهمم چرا در خراسان در نجف در سامرا گفتم حسین عاشقی گفت آنچه میخواهد دل تنگت بگو با دلی غمبار گفتم کربلا گفتم حسین
به بهانه شب و روز زیارتی راه ولایت آسمان کربلایت از فلک رنگین تر است گنبد زرفامت از خورشید هم زرین تراست درس عاشورایی ات آموخته برعاشقان مرگ در راه ولایت از عسل شیرین تر است براساس پیروی از مکتب والایتان رتبه های پیروان بالاتر و پائین تر است منت از حاتم نخواهد داشت از بس که غنی است بر دراین خانه هرکس از همه مسکین تراست هرغمی از یاد خواهد رفت الا داغ تو داغ سنگین است اما داغ تو سنگین تراست پرچم سرخ تو در عالم گواهی می دهد خاک سرخت ازتمام خاک ها خونین تر است با نوای یا بنی.. ثبت شد درآسمان ناله های مادران از خواهران غمگین تراست دیده ی هرکس که مانند «وفایی» روشن است برظهور مهدی تو ازهمه خوش بین تر است
هنگام دعا از دل تنگم گفتم از خواسته های خود دمادم گفتم شرمنده زیاد از تو غافل بودم عجل لولیک الفرج کم گفتم
بیا که جان به لب آمد ز شوق دیدارت همیشه یار دل من! خدا نگه‌دارت! چو اشک بر سر بازار دیده پای گذار الا که گرم‌تر از محشر است بازارت! نشسته‌اند به راه و ستاده‌اند به صف پیمبران الهی به شوق دیدارت سلامت دو جهان را به هیچ انگارد عنایتی که تو داری به جان بیمارت مرا دمی ز کمند غمت رهایی نیست که بوده این دل ما دم به دم گرفتارت متاع مهر تو سرمایه‌ای است بی‌نقصان دلم خوش است بدین مایه‌ام خریدارت رسان به تربت زهرا سلام ما و بگو بده ز دور جواب سلام زوّارت سری ز پنجرۀ خانه‌ات درآر و ببین به صد امید نشستیم پشت دیوارت قبول شعر «مؤیّد» نکوترین صله است قبول کن که نباشد جز این سزاوارت
کس ندیده درعالم این چنین گرفتاری شه رود به میدان و زن کندجلوداری ای امام بی یاور برجهانیان رهبر ازجفای این لشگربی معین وبی یاری شاه کم سپاهی تو بهر ما پناهی تو حجت الهی تو تو عزیز داداری خسرو حجازی تو محیی نمازی تو شاه سرفرازی تو نزد حضرت باری کشته شد جوانانت جمله یار و اعوانت نی تورا هواداری نی تو را علمداری ای شهنشه عطشان میروی سوی میدان از پی تو چون باران اشک ما شده جاری خواهران تو گریان در میان این عدوان توروان سوی میدان ما به گریه و زاری اهل بیت پیغمبر مانده بی کس و مضطر نی ز بهر ما یاور جز امام بیماری ای عزیز پیغمبر شهریار بی لشکر نی تورا کسی غیر از خواهر دل افکاری خواهرت فدای تو شد فزون بلای تو از این به جای تو می کنم فداکاری
ابروی حسین به كهكشان می‌ارزد یک موی حسین بر دو جهان می‌ارزد گفتم كه بگو بهشت را قیمت چیست ؟ گفتا كه حسین بیش از آن می‌ارزد
در پیشِ تو بهشتِ برین بی نظیر نیست زمزم به پیش تربت تو دل پذیر نیست ای از قدیم رسمِ تو احسانِ بی شمار خیل ستاره در بر جودت کثیر نیست از چهره عاشقان تو را می شود شناخت دیوانه نیست هر که به مویت اسیر نیست ثروت که می دهی همه خرج تو می کنیم ما عاشقیم عاشق رویت ، فقیر نیست هر کس که سرشکسته به درگاهتان رسید در روز حشر از اَدبش سر به زیر نیست ما را ببر حرم که ز دوری کربلا زخمیست در جگر که کمِ از زخم تیر نیست