السلام علیکِ یا امّاه
#فاطمیه
يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَك
مدینه بود و ستم بود و ظلم و آزارش
مدینه بود و غم و غصه های بسیارش
مدینه بود و بلا بود و درد بود و عزا
مدینه بود و سکوت و غروب غمبارش
مدینه بود و پر از تیرگی کُفر و نفاق
و غربتی که شده هر دلی گرفتارش
مدینه بود ولی از تمام مردم آن
کسی نکرد مراعات حال بیمارش
مدینه بود و چهل تن هجوم آوردند
به یک نفر که نشد هیچکس طرفدارش
مدینه بود و در خانه ای پر از هیزم
دری که سرخ شد از هرم شعله مسمارش
نمیشود به زبان هم بیاورم؛ چه کنم؟
مصیبتی که خدا هم شده عزادارش
دم غروب -در آن کوچه- آه از سیلی
که آب شد دل سنگی سخت دیوارش
میان کوچه چگونه؟چه شد؟ نمیگویم
تو خود حدیث مفصل بخوان ز آثارش
#محمدحسن_بیات_لو
#درفراق_یار
عمری ست دل از داغ هجران ناشکیب است
عشق تو تنها دلخوشی این غریب است
من "لَیْتَ شِعْری..." خوانده ام هر جمعه اما
اینکه نمیبینم تو را دردی عجیب است
هم حاضری هم ناظری، غائب منم من
دوری به ظاهر، لطف تو اما قریب است
ای آرزوی قلب مشتاقان عالم
افسوس دلها از حضورت بی نصیب است
با یک نگاهت آسمانی میشود دل
تلمیح چشمانت قشنگ و دلفریب است
باران تویی! دلهای ما مثل کویر است
تا تو بیایی ذکر دل "اَمّن یُجیٖب" است
#نگین_نقیبی
بسم الله الرحمن الرحیم
#احراق_بیت_ولایت
هیزم رسید و آتشی از در بلند شد
ای وایِ من که نالهی مادر بلند شد
مامور شد به صبر علی ، از سکوت او
سو استفاده کرد ستمگر بلند شد
با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و
پایش برایِ کُشتنِ مادر بلند شد
در را شکست او ، کمرِ شیعه را شکست
طوری که وای وایِ پیمبر بلند شد
طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد
طوری زدند نالهی حیدر بلند شد
با این همه همینکه علی بین کوچه رفت
دیوار را گرفت از آن در بلند شد
دستش رسید دامن مولا ولی شکست
از بس قلاف تیغ مکرر بلند شد
زینب شنید گریهی در آه میخ را
زینب گریست دادِ برادر بلند شد
کُنج خرابه هم چقدر یاد مادر است
وقتی دوباره گریهی دختر بلند شد
* * *
این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم
اینگونه بود شیعه اگر سر بلند شد
#حسن_لطفی
#تقدیم_به_مادرهستی
#السلام_علیک_یافاطمه_الزهرا
انّی خَلَقْتُ باد و خاک و آتش و آب؛
خورشید را از جنس چشمان تو بی تاب
با سیب و یاس و عطر یاسین ها کشیدم
طرح بدیعت را به بومِ سبز محراب
والتّینِ والزّیتونی و والطّورِ سینین
؛باغِ انارت لب به لب یاقوتِ آمین
تفسیرِ انزلنا تویی فی لیلة القدر؛
ای مصحفِ تطهیر در آیاتِ احزاب
باب صراط المستقیمِ کائناتی؛
مشکات نوری...هل اتایی ...مرسلاتی...
دست توسل میزند مولودِ کعبه؛
برریشه های چادرت بانوی مهتاب!
وصفت نمی گُنجد به ادراک قلم ها؛
انسیة الحورائی و ناموسِ عُلْیا
زیباترین تصویر خلقت هستی ای ماه!!
عکس تو را برکهکشانها می کنم قاب
والعصر... بی تو زندگی خُسراً مُبین است
؛حتی بهشتِ بی شما بیتُ الحَزین است...
دارد صفا از چشمهایت جَنّةُ العشق
از سلسبیلِ اشک تو فردوس شاداب...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#اکــرم_نورانی
حضرت_زهرا_سلام^الله_علیها_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س
سجادهام معطر، از بوی ربنا بود
آنچه شنیده میشد، از من فقط "خدا" بود
یک عمر آه و نفرین، از این و آن شنیدم
تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود
دیشب برای مردم، تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم، یک دم به فکر ما بود
طفلان من به جایِ مردم گرسنه بودند
افطار خانهی ما در سفرهی شما بود
امروز را نبینید این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این دَر، جمعیت گدا بود
من هیچ شکوهای از بیگانگان ندارم
آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود
من درد مرتضی را با جان خود خریدم
در راه عشق باید آمادهی بلا بود
دستم شکست اما من درد حس نکردم
اسم علی دوا بود، ذکر علی شِفا بود
رفتم برای مردم حجت تمام کردم:
او را که می کشیدید او حجت خدا بود
ای کاش میشکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست، آن دست بسته وا بود
با کفشهای خاکی، در خانهام قدم زد
آن خانهای که فرشش، بال فرشتهها بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد، فضه! علی کجا بود؟!
تازه میان کوچه قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود، حیدر برهنه پا بود
* *
تا قبر بردنم را، همسایه هم نفهمید
از بسکه مُردن من، چون شمع بیصدا بود
از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم
تابوت من سبکتر حتی ز بوریا بود
ای آخرت وفا کن با ما شکسته دلها
با ما شکسته دلها، دنیا که بی وفا بود...
#علی_اکبر_لطیفیان
#یازهرا_سلام_الله_علیها
چگونه شد به زمین سایه ی سرم افتاد
کسی به در لگدی زد که مادرم افتاد
مگر که شدت آن ضربه تا چه حدی بود
که در شکست و کنارش کبوترم افتاد
هنوز فاصله ای داشت تا در و دیوار
که داد زد ، علی : چادر از سرم افتاد
صدای نعره ی قنفذ چقدر مهلک بود
چقدر لرزه بر این قلب مضطرم افتاد
نوشته اند ندید آن سخیف مادر را
همین که مادرم افتاد آن درم افتاد
همینکه خورد نگاهم به چادر خاکیش
دلم به یاد غریبی معجرم افتاد
چنان به تنگ بلورش هجوم سنگ رسید
که تکه تکه شد و در برابرم افتاد
دو دست بسته ی بابا نشد که باز شود
چو داد می زد و می گفت کوثرم افتاد
#حسین_جعفری
.
#فاطمیه
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
می خوانم از سوز جگر اقا ببخشید
از غصه شد خاکم به سر اقا ببخشید
با هیزم و اتش به قصد کشت ابلیس
شد سوی جنت حمله ور اقا ببخشید
راه نجاتی پشت در پیدا نمی کرد
هر قدر می زد بال و پر اقا ببخشید
سینه سپر امد به یاری علی
اه از ان لگد تا شد سپر اقا ببخشید
در کنده شد از جا و بار شیشه اش ریخت
در زیر پای چل نفر اقا ببخشید
هم ریشه های رو سری هم پیروهن سوخت
از شعله های روی در اقا ببخشید
در خانه اش بر اولین مظلوم عالم
بی حرمتی شد اینقدر اقا ببخشید
پای برهنه بی عبا با دست بسته
در کوچه ها با چشم تر اقا ببخشید
هر قدر میزد هر کسی با هر سلاحی
میزد مغیره بیشتر اقا ببخشید
با هم تبانی کرده اند انگار از پیش
میخ در و تیر سپر اقا ببخشید
امروز مادر سینه اش شد خورد از در
از نعل ها فردا پسر اقا ببخشید
شاعر ؟
.
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مناجات
#غزل
در راه عشق باید آماده ی بلا بود
آغوش خار ، مزدِ طفل برهنه پا بود
دندان به کارِ یکی از صد گره نیامد
در کوی نیکنامان ، گریه گره گشا بود
انگار در زدن را از سائلان گرفتند
در را زدن تمام سرمایهی گدا بود
ای آخرت ! وفا کن ، با ما شکسته دل ها
با ما شکسته دلها دنیا که بی وفا بود
یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم
تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود
دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود
من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم
آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود
تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید
از بسکه مردن من، چون شمع ، بی صدا بود
در هر گذر من و دل از خوبی تو گفتیم
گر شهر عاشقت شد ، تقصیر ما دو تا بود
از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم
تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود
**
ای دست ! روی خورشید من نشستی اما
آنچه سیاه کردی روز سفید ما بود
ای کاش می شکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست آن دست بسته وا بود
امروز را نبینید ، این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این در جمعیت گدا بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!!
با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد
آن خانه ای که فرشش تنها جهاز ما بود
رفتم برای مردم حجت تمام کردم :
آن را که می کشیدید او حجت خدا بود
آن شیر را که دیدم قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود
#علی_اکبر_لطیفیان
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#حضرت_محسن علیهالسلام
#غزل
🔹معنی والشمس 🔹
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
چهل نفر، همه نامردهای جنگآور
به صف، مقابلِ حوریهای که یک نفر است
چه غنچهایست که پرپر شدهست کنج حیاط
در آشیانۀ بلبل چقدر بال و پر است
نگفتم از پسر سوم علی سخنی
که سِرّ مُستَتر اهلبیت، این پسر است
پسر چه عرض کنم پیر عالم امکان
پسر نیامده از راه، حیدر دگر است
پسر نیامده از راه، معنی والشمس
پسر نیامده از راه، عین والقمر است
پسر نیامده از راه، آه خواهد رفت
پسر نیامده از راه، راهی خطر است
گرفت صورت خود را مقابل آتش
پسر به خاطر مادر، نیامده سپر است
غم تمام پسرهای او، بزرگ ولی
غم نیامده فرزند او بزرگتر است
قرار نیست بگیرد قرار بعد از او
دل شکستۀ مردی که از قضا پدر است
#عطیهسادات_حجتی
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹اوج روضه...🔹
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
بگو به آن که به قصد تو با تبر آمد
درخت عمر من اینقدرها تناور نیست
برای بغض علی وقت دیدنت چیزی
به قدر خندۀ تلخ تو گریهآور نیست
تویی که حضرت ایوب میخورد سوگند
به جز تو صبر کسی با خودت برابر نیست
چه زخمها که پس از زخمها نخواهی خورد
که نیست بار نخستین و بار آخر نیست
هنوز درد تو را روضهخوان نفهمیدهست
تویی که فاطمهای، اوج روضهات در نیست
#محمد_رفیعی
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹...نشد🔹
خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد
خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد
مادرم آن را گرفت و تازیانه پشت هم،
هی فرود آمد، ولی دستان مادر وا نشد
دست مادر آخرش واشد، نمیگویم چطور
اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد
من فقط میدانم آن روز و در آن کوچه، چه شد
من فقط دیدم، چرا افتاد مادر، پا نشد
حال و روزش فکر میکردم که بهتر میشود
هر چه ماندم منتظر، فردا و فرداها... نشد
هر چه گشتم کوچه را، فردا و فرداها... نبود
هر چه گشتم گوشواره آخرش پیدا نشد...
آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی
آری، آن قامت به جز در پای یکتا، تا نشد...
چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین
ناله هم سهم یتیمان تو از دنیا نشد
#قاسم_صرافان
#حضرت_زهرا_سلامالله_علیها
#فاطمیه
نفس سخت تو آنقدر نفسگیر شده!
که علی پای دم و بازدمت پیر شده
قدر یک پلک زدن بود تمام نه سال
چقدر زود کنار تو زمان دیر شده
چند ماهی که به نان و نمکم لب نزدی
از همه زندگی خویش علی سیر شده
و به خورشید قسم! آیهی واللیلِ غلاف
شببهشب بر روی بازوی تو تفسیر شده
کم کم از حجم تنت کم شدن و آب شدن
از ورمهای دو پهلوست که تکثیر شده
خواب دیدم که سوی شیشهی ما سنگ زدند
همه کابوس علی بود که تعبیر شده
ای که بالای سر عرش خدا جا داری
زیر پا دیدمت و اشک سرازیر شده
ظاهراً جسم تو را غسل مطهر کرده
باطناً آب سر مسح تو تطهیر شده
#سید_امیرحسین_موسوی