eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
زهرا به خانه و ملک الموت پشت در از بهر قبض روح شریف پیامبر از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش محو نگاه آخر خود بود بر پدر اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی روی حسین بر روی قلب پیامبر دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه پیامبر اکرم (ص) روضه
آقا شنیده ام جگرت شعله ور شده بی کس شدی و ناله ی تو بی اثر شده پیش حسین سرفه نکن آه کم بکش خون لخته های روی لبت بیشتر شده یک چشم خواهرت به تو یک چشم بین طشت طشت مقابلت پر خون جگر شده از ناله هات زینب تو هول کرده است گویا که باز واقعه ی پشت در شده وای از مصیبت تابوت و دفن تو وای از هوجم تیر و تن وچشم تر شده می گفت با حسین ابالفضل وقت دفن این تیرها برای تنش دردسر شده موی سپید و کوچه و تابوت و زهر و تیر دوران غربت حسن اینگونه سر شده یک کوچه بود موی حسن را سپید کرد یک اتفاق بود که او را شهید کرد امام حسن (ع) روضه
مدینه در غم و بلوا شد ‌ای وای- امیرالمؤمنین تنها شد ‌ای وای » === « جگر خون حضرت زهرا شد ‌ای وای امیرالمؤمنین تنها شد‌ ای وای» === شده کانون مِحنت سینۀ دل غبار غم گرفت آئینۀ دل عیان گشته غمِ دیرینۀ دل سرای غم شده گنجینۀ دل تمام دیده‌ها دریا شد‌ای وای امیرالمؤمنین تنها شد‌ ای وای رسولِ حق لب از ارشاد بسته و پیوندِ جهان از هم گسسته ملائک صف به صف دسته به دسته غمین درسوگِ پیغمبر نشسته میانِ عرشِ حق غوغا شد‌ای وای امیرالمؤمنین تنها شد‌ ای وای جناب فاطمه زار وحزین شد غمین قلب امیر المؤمنین شد ولیِّ حق دگر خانه نشین شد شروعِ محنتِ اهل یقین شد زمانِ غربتِ مولا شد ای وای امیرالمؤمنین تنها شد‌ای وای شب حُزن و عزای اهل بیت است مَلَک گریان برای اهل بیت است فلک ماتمسرای اهل بیت است مدینه کربلای اهل بیت است که وقت فتنۀ اعدا شد‌ ای وای امیرالمؤمنین تنها شد ‌ای وای خدایا باغ دین بی باغبان شد خدایا گلشن حیدر خزان شد گل یاس نبی بی سایبان شد پر از ماتم زمین و آسمان شد دوباره بزم غم برپا شد ‌ای وای امیرالمؤمنین تنها شد ‌ای وای نهان گردیده خورشید حقایق غمین گشته همه دلهای عاشق چه سنگین می‌زند نبض دقایق سقیفه پر شد از جمعی منافق شروع فتنه از اینجا شد‌ ای وای امیرالمؤمنین تنها شد‌ ای وای علی شال عزا دارد به گردن حسن رخت سیه پوشیده برتن حسین اشک عزا ریزد به دامن عزا پرچم زده بر کوی و برزن سرای غم همه دلها شد ‌ای وای امیرالمؤمنین تنها شد ای وای علی اکبر شجعان محزون اصطهباناتی.. پیامبر اکرم (ص) نوحه
باز شب آخر ماه عزاست باز دلم پیش امام رضاست باز دو چشمان ترم تشنه اند باز خراسان دلم کربلاست مدینه گریه ها برایت نمود چقدر معصومه دعایت نمود دشمنت از خانه غریبانه برد برد و غریبانه فدایت نمود زهر تو را به پیچ و تابت کشید آه تو را به التهابت کشید زهر به تو خوراند و دشنام را به ساحت ابوترابت کشید قاتل تو که میهمان کشته بود تو را به دست این و آن کشته بود ولی به ولله تو را زهر نه تو را فقط زخم زبان کشته بود وای که از سوز جگر سوختی تا در حجره در به در سوختی صدای یا فاطمه ات تا رسید گمان کنم که پشت در سوختی چقدر مو سفید کردی آقا چقدر غصه دارِ دردی آقا مگر چه زهری به شما داده اند که سبزی و کبود و زردی آقا سوز جگر آه تو را می برد آه تو را سمت خدا می برد سلام بر لبان تشنهٔ تو که هی مرا کرببلا می برد کینه این زهر چه بی حد شده آه تو از سوز جگر سد شده شمر به قتلگاه تو آمده حجره کوچک تو مشهد شده چگونه تا حجره رسیدی بگو در آن میانه چه کشیدی بگو به کوچه یا پشت در خانه ات مغیره را باز ندیدی بگو؟ غریب و تنها به کجا می روی دست به دیوار چرا می روی با جگر سوخته این لحظه ها مدینه یا کرببلا می روی عبای خود را به سر انداختی به کوچه ها یک نظر انداختی در وسط کوچه که خوردی زمین ما را به یاد مادر انداختی ولی کسی در آن میانه نبود و کوچه ها پر از بهانه نبود میان ازدحام داغ کوچه دست کسی به تازیانه نبود بند به دست مرتضی می زدند در وسط کوچه تو را می زند گوشه چشم تو چرا شد کبود کاش به جای تو مرا می زدند شاعر:رحمان نوازی امام رضا (ع) روضه
کی می‌شود به سامره در سرّ من رای گویم به هادی و تو سلامٌ علیکما تا روز مرگ جان بدهم در ولایتان حبّ شما طلب بکنم روزی از خدا در فضل «ابومحمّد»‌ی ای چشمۀ کرم ابن الرضاست شهرتت ای معدن سخا! صاحب لوای عسگر دین است باب تو ای مادر عفیفۀ تو سوسنِ حیا ای همچو بومسیلمه کذاب، خصم تو تو از کجا و مدّعی جاهل از کجا؟ ای آفتاب یازدهم، سرّ احمدی ای نورِ از سلالۀ خورشیدِ انّما ای وارث ودیعۀ زهرا، امام نور ای امتداد چشمۀ تطهیر تا شما مسموم زهر خصم ولایت چنان حسن مظلوم روزگار تویی مثل مرتضی امروز چشم شیعه به صحن و سرای توست فرزند نور، ای پسرت حجت خدا! در پشت ابر، ماه تمام تو تا به کی؟ با پای خسته گرم طلب شیعه تا کجا؟ أین الامام؟ یا حسن عسگری، دخیل در انتظار سامرۀ توست، کربلا امام عسکری (ع) روضه
رسانده زهر جفا تا به چرخ آه مرا گرفته است زکف معتمد رفاه مرا به زندگانی من نیز زهر خاتمه داد به دست و پیکر لرزان ببین گواه مرا رسیده بر لب بام آفتاب زندگیم بخوان غلام من از پشت پرده ماه مرا بیا امید دلم مهدیم دگر مگذار تو بیش از این به رهت منتظر نگاه مرا بیا و آب بنوشان تو بر پدر دم مرگ که نیست تاب و توان جسم همچو کاه مرا تو در برم بنشین تا مگر که بنشانی ز اشک دم به دم خود شرار آه مرا به غربت تو و مظلومی تو می سوزم چو گیرد آتش بیداد جایگاه مر شاعر:سید رضا موید امام عسکری (ع) روضه
آقا سلام! این گرهء کور وا نشد آخر دوباره قسمت ما کربلا نشد جاماندم از مسیر نجف تا به کربلا حالم بد است، درد فراقم دوا نشد گفتم به مادرم که برو حاجتم بگیر با گریه گفت، جان امام رضا نشد هی روبروی عکس حرم، زار می زنم سهم کبوتر دلم، ایوان طلا نشد دَرهم بخر دوباره و ما را جدا نکن از زائران یار، دل ما جدا نشد شرمنده! پای مجلسِ تو کم گذاشتم شرمنده! حقِّ روضهء زهرا ادا نشد دارا حسین، صاحبِ دارالشفا حسین بیچاره آنکه بر غم او مبتلا نشد ای زائر حسین! حسن سفره پهن کرد که زائری مُعطّل آب و غذا نشد تقسیم برکت حسنی، دست قاسم است آنکه گره گشاش، بجز مجتبا نشد زیر کفن، نوشتهء جوشن کبیر داشت اندازهء تنش زرهی دست و پا نشد قدّش بلند و صورت او پُر هلال شد وقتی حریف سرعت آن نعل ها نشد رضا دین پرور اربعین حسینی (ع) مناجات
بيش از چهل منزل به دنبال سر ِ تو از كربلا تا شام آمد خواهر ِتو هم هِجر ِ تو هرگز نميشد باور ِ من هم هِجر ِ من هرگز نميشد باور ِ تو بي پاسبان ماندن به كوفه حق ِ من بود وقتي نَه اكبر بود نَه آب آور ِ تو گه از سر ِ دروازه اي، گه از درختي از هركجا ميگشت آويزان سر ِ تو در بَزمِشان خيي غرورم را شكستند خيلي جسارت شد به من در مَحضَر ِ تو تو گريه ميكردي براي معجر ِ من من گريه ميكردم براي حنجر ِ تو حق ِ لب و دندانِ تو كِي خيزران بود؟! بوسيده لبهاي تورا پيغمبر ِ تو ديدم به چشم خود كه وقتي چوب ميزد در دستِ آن ملعون بود انگشتر ِ تو گودال و دير ِ راهب و كُنج ِ تنور و... با تو كجاها كه نيامد مادر ِ تو شاعر : امیر فرجی اربعین حسینی (ع) روضه
بعد از من ای زهرای من بیمار گردی از دشمنان من دگر بیزار گردی اینکه به فکر کوچه های تنگ هستم در بین کوچه دخترم بی یار گردی فکری به حال چهره ی نورانیت کن از ضربه پی در پی اش غمبار گردی آن که جهان دور سرت می گردد ای جان بهر جهان چون نقطفه ی پر کار کردی ای ساقه و ای ریشه ی اصل رسالت از میوه های داغ و غم پر بار گردی ای کاش می مردم نمی گفتی پس از من در پیش چشم امتم هم خار گردی روی در بیتت تو مسمار ندیدی؟ ای داد من زخمی زآن مسمار گردی ای جان من بعد من مشغول دفع ظلم و بلا از حیدر کرار گردی گر که بخواهی پا شوی از جایت ای جان با دست خود منت کش دیوار گردی همچون تمام مردم مظلوم عالم مظلوم ظلم درهم و دینار گردی پیامبر اکرم (ص) روضه
در گوشه‌ای ز صحن تو قلبم نشسته است دل، طوقِ الفتی به ضریح تو بسته است چون دشت‌های تشنه در این آستان قدس در انتظار ابر عنایت نشسته است چون ذره بر ضریح خود ای روح آفتاب! ما را قبول کن که دل ما شکسته است فوج کبوتران تو آموخت عشق را پرواز نور در حرمت دسته دسته است دریاب روح خستۀ ما را که مثل اشک دیگر امید ما ز دو عالم گسسته است می‌آید از تراکم عالم به این دیار قلبی که از تزاحم اندوه خسته است غلامرضا شکوهی امام رضا (ع) مناجات
بنت الحسین، زینب دیگر،سکینه است وارث به صبر حضرت کوثر سکینه است او بر غریب اول عالم نواده است در روبروی ظلم و جفا ایستاده است او طعم تلخ درد و بلا را چشیده است از زندگی به جز غم و ماتم ندیده است چون فاطمه مدافع حق ولایت است هرچند آشنای هزاران جسارت است او هم کنار پیکر بی سر رسیده است هم پای عمّه تا لب مقتل دویده است افتاده روی سینه ی زخمی ترین شهید از زخم سنگ و تیغ وعصا بوسه چیده است او هم هزار و نهصد و پنجاه کینه را در عمق زخم های تن پاره دیده است پیغام کشته بین دو دریا به شیعه را از لابلای حنجر پاره شنیده است از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام کلّ مسیر اشک نگاهش چکیده است هر قطره آب خورده عمو را صدا زده لطمه زنان ِروضه ی دست بُریده است بازار رفته و ز غم کوچه های شام مثل تمام فاطمه ها قدخمیده است از نسبت کنیزی ِ موسرخ ِ بزم شام هر صبح وشام درد زیادی کشیده است خوابی اگر رسیده به چشمان خیس او با خواب ِ تیر ِ حرمله از جا پریده است مرگش فرا رسیده ولی او حقیقتاً در کربلا میانه ی مقتل شهیده است ️علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) حضرت سکینه (س) روضه
دیدی دلم از هرچه میترسید دیدم افتاده ای در بسترت سرو رشیدم هرروز دیدم دیده ی بارانی ات را دیدم شکاف کهنه ی پیشانی ات را از راه رفتن کل پایت پینه بسته ناگفته ها را گفت دندان شکسته در مکه درگیر بلای کوچه بودی زخمی سنگ بچه های کوچه بودی "تبت یدا" خار بیابان بود و پایت یک لحظه اما درنمی آمد صدایت حالا من و تو خلوتی داریم باهم دیگر نگاهت را نگیری از نگاهم بابا بگو‌ پیشم دوباره مینشینی قدری بمان پیشم که محسن را ببینی! تو هستی و اینجا شکوهم مستدام است حیدر میان هرگذر با احترام‌ است با بودنت زهرا رخش چون قرص ماه است آرامش این خانه ی ساده به‌راه است آتش ندیده دامنم الحمدلله خونی نشد پیراهنم الحمدلله هرگز ندیده روی زهرا را غریبه آرام‌ میکوبد در مارا غریبه بی تو اگر حمله‌ کنند اینها به خانه زهرای تو میماند و صدتازیانه آتش میوفتد روی در پشت درم من با پهلویم سنگر برای حیدرم من سیلی میاید سمت من ای وای بابا بدخواب میگردد حسن ای وای بابا پیشم‌ بمان تا قتل زهرا را نبینی بی تو صدایم میشود فضه خذینی.. سید پوریا هاشمی پیامبر اکرم (ص) روضه
زهر جانکاه به جان جگرش افتاده لرزه بر پیکره ی بال و پرش افتاده عطش از سوختگی لب او می بارد شدت زهر به لبها اثرش افتاده چشم او آمدنی را به تماشا مانده با دلی تنگ به یاد پسرش افتاده درِ سرداب که وا شد دل او ریخت بهم یاد یک خانه ای و میخ درش افتاده لحظه ی آخرِ او روضه شد و سخت گریست داغ مادر به دل شعله ورش افتاده یاس در آتش و یک شهر تماشا میکرد در به روی بدن محتضرش افتاده محسن و مادر و دیوار و لهیب هیزم روضه در روضه همه در نظرش افتاده گفت آهسته به گوش پسرش مادرمان ردِّ یک پنجه به چشمان ترش افتاده حسن کردی امام عسکری (ع) روضه
سَرو رفتم از کنارت؛ قدکمان برگشته‌ام سبز از باغت سفر کردم؛ خزان برگشته‌ام راهِ پروازم به دستِ ریسمانی بسته شد با پَرِ زخمی به بامِ آسمان برگشته‌ام نیمه‌ام را نیم‌روزِ داغِ عاشورا گرفت ای تمام جانم؛! اکنون نیمه‌جان برگشته‌ام زیر جِلدِ جامه‌ی زخمم کتابِ مقتل است گوش کن؛ هم روضه‌ام هم روضه‌خوان برگشته‌ام بر تنم با کعب‌ِ نی‌ها مُهرِ داغت را زدند بی‌نشان رفتم از اینجا بانشان برگشته‌ام از کنارِ نخل‌هایی که پدر با اشک کاشت از دیارِ نذری خرما و نان برگشته‌ام داغدارِ قاری قرآنم و بزم شراب از کنارِ تشت و چوبِ خیزران برگشته‌ام ای غیورِ رفته زیر خاک، گوشت را بگیر ! از میان مجلس نامحرمان برگشته‌ام رضا قاسمی اربعین حسینی (ع) روضه
هرگز شبی ز شام غمت تیره تر نبود آن شب به غیر ناله نوایی دگر نبود ای آفتاب معرفت ای عسکری لقب گل را چنان تو زندگی مختصر نبود شب های سوز و ساز به خلوتگه حضور شمعی چو جان سوخته ات شعله ور نبود داغ تو کرد خون به دل لاله های عشق کو لاله ای که از غم تو خونجگر نبود سیلاب اشک خانۀ دل را خراب کرد چشمی نمانده بود کز این غصه تر نبود شوق وصال دوست تو را سوی خود کشاند زهر ستم وگرنه به تو کارگر نبود مهدی کنار بستر پاک تو گریه کرد یک تن به جز تو شاهد اشک پسر نبود دشمن اگر چه برد به کاشانه ات هجوم دیگر کسی ز اهل تو در پشت در نبود با دل سفر نمود «وفایی» به کوی تو حاجت دگر به داشتن بال و پر نبود شاعر : استاد سید هاشم وفایی امام عسکری (ع) روضه
حرم آمدم، بال اهریمنم ریخت به آیینه کاری رسیدم، منم ریخت به حِرز نگاه از سرِ راه برداشت بلایی که در پیش پا، دشمنم ریخت امان داد بر روسیاهی چنان من! گل یاس در گوشه ی مأمنم ریخت تکاندم دَمِ حوض پیراهنم را زرافشان فردوس، پیرامَنم ریخت دو سه شاخه لبخند تقدیم کردم دو سه باغِ گلْ فیض در دامنم ریخت مرا جلوه بخشید از فیض کویش کمی برکتِ عشق در خرمنم ریخت شدم مُحرم حضرتش پیش ایوان! دو سه قطره ی شوق بر دامنم ریخت سید روح الله مؤید امام رضا (ع) مناجات
مارا خدا با لطف او هربار بخشید مولا سفارش کرده و دادار بخشید راضی به کم بودیم افزونتر عطاکرد مشتی طلب کردیم او خروار بخشید زهرا نظر کرد و رضا بر سینه ما مهر و ولای عترت اطهار بخشید با کوله باری از گنه رفتیم مشهد ما جرممان بسیار و او بسیار بخشید فردا چگونه او حساب از ما ستاند امروز اگر اینگونه بیمقدار بخشید؟! آلوده تر از پیش بودیم و ولی او مثل همیشه فرصت دیدار بخشید ما کربلاها از دل مشهد گرفتیم بر ما رضا طوف حسین بسیار بخشید ای شاه مشهد درد این دل را دوا کن مارا دوباره زائر کرببلا کن امام رضا (ع) مناجات
کاروان را در بهار بی خزان آورده ام عشق را در سرزمین تشنگان آورده ام اشک های من گواهی می دهد ای تشنه لب بر لبان خشک تو آب روان آورده ام تا که بر دشمن بتازم در زمین کربلا تیر آهی داشتم ، قد کمان آورده ام بعد سختی ها که در شام بلا ما دیده ایم داغداران را درین دارالامان آورده ام تا دوباره بوی سیب سرخ آید بر مشام لاله ها چیدم ز اشک و ارغوان آورده ام با پر و بالی که بشکست از جفای دشمنان طایران خسته را در آشیان آورده ام در اسارت رفته بودم از اسارت آمدم آمدم با خویش چشم خون فشان آورده ام تا بچینم روی قبرت دسته گلهایی ز درد کودکان را همچو گل در بوستان آورده ام کاروان دار تمام داغدارانت منم در کنار تربتت این کاروان آورده ام تا پدر از ماجرای کنج ویران بشنود قصه ها از دختر شیرین زبان آورده ام با زنان داغدار و کودکان خون جگر سینه ای لبریز از آه و فغان آورده ام این غریبان را پس از ظلم و جفای دشمنان خسته دل نزد امام مهربان آورده ام ظاهرا" بودم اسیر اما به روی دوش خود پرچمی پیروزمند و جاودان آورده ام «یاسر» از اشکی که دارد می درخشد چون قمر رو به سمت آسمان بی کران آورده ام ** محمود تاری «یاسر» اربعین حسینی (ع) روضه
. گریز: حضرت زبیده خاتون همسر حضرت قاسم علیهماالسلام از چه امام شیعه چنین رنج دیده است از کودکی همیشه مصیبت کشیده است عمری میان کوه و بیابان چه می کند؟ او را خدا میان همه برگزیده است تا کی فراق و غیبت و داغ ندیدنش موضوع بیت بیت هزاران قصیده است؟ باید برای آمدن او دعا کنیم دیگر بس است، روز خوشی که ندیده است امشب کنار سفره ی ما، آمده ست او خون جای اشک مثل همیشه چکیده است مجلس برای همسر قاسم گرفته ایم حرف از غم زُبِیده ی قامت خمیده است آن نوعروس کربوبلایی که قاسمش در زیر پای اسب عدو قد کشیده است او دیده مرد زندگی اش غرق خون شده از زخم های پیکر او بوسه چیده است عصر هجوم پیش تن قاسمش چه دید دشمن مقابلش سر او را بریده است آخر کجا به تازه عروسی کتک زنند بر روی سنگ و خار بیابان دویده است روی سر عروس بریزند گل ولی از چه سرش شکسته و طعنه شنیده است از داغ روی داغ، شده پیر آخرش در اصل او شبیه رقیه، شهیده است علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. حالا که دیگر جا نماندم اربعین را می بوسم از جان، جای جای این زمین را این خاک کہ، این روزها بوسیده در راه صحن کف پاهای یاری نازنین را آقا کجایی تا که ھم چون جاده؛ من نیز برخاک پاهای تو بگذارم جبین را بین کدامین موکب امشب با حضورت خوشحال کردی مردم جاده نشین را دیدم کہ با قصد شکار زائرانت موکب بہ موکب چشم های در کمین را بر دوش خود آورده ام بار سلامه جاماندہ ھای دلشکسته ،دل غمین را پا در مسیری مینِھم کہ قبل از آن بردند اهل بیت شاهنشاه دین را اینجاست آنجایی که پوشانده است زینب بر صورت خود جای معجر آستین را .
. اَینَ الطالبُ بِدَمِ المقتول بکربلاء اربعین یک تمدن است ، اربعین یک حقیقت است هم ظهور محبت است ، هم بروز مودت است اربعین یک فضیلت است ، درک آن یک سعادت است خلوتی بین جَلوَت است ، روح وصل و عبادت است اربعین یک نشانه است ، اربعین عاشقانه است اربعین جاودانه است ، راه عرض ارادت است اربعین یک راز و نیاز ، اربعین یک سوز و گداز اربعین یک زمینه ساز ، بر ظهور عدالت است اربعین یک کرامت است ، شرح شوق و بصیرت است پایه های تمدنی ، بر مدار ولایت است اربعین روح انتظار ، اربعین حال بی قرار اربعین شوق وصل یار ، در مسیر محبت است اربعین رسم اصفیا ، اربعین راه انبیا اربعین حشر اولیا ، اربعین یک قیامت است اربعین صحن محشر است ، اربعین جام کوثر است اربعین حج اکبر است ، از خدا یک عنایت است زائری که پیاده تا ، کربلا می کند سفر هر قدم یک هزار حج ، بهر او در زیارت است اربعین هدیه ی خداست ، اربعین اوج کربلاست اربعین نای نینواست ، اربعین شکر نعمت است اربعین ارث ماندگار ، یا که میراث زینب است جلوه ی ذکر یا رب است ، اوج ایمان و عزت است هر کجا که قدم زنی ، جای پاهای زینب است اربعین نوحه بر لب است ، یاد رنج اسارت است اربعین یک رسانه است ، اربعین بیکرانه است یک وقوع یگانه است ، اربعین موج امت است اربعین یک تحول و ، فرصتی بر تامل و وقت ناب توسل و ، راه فیض و شفاعت است اربعین چون کمند عشق ، امر زهراپسند عشق پرچم سربلند عشق ، از حسین در هدایت است اربعین راه فطرت و ، اربعین جمع کثرت و رمز توحید و وحدت و ، سفر بی نهایت است اربعین راهی از بهار ، تا ظهور دولت یار یاد آن یار تکسوار ، از حریم امامت است اربعین فصل رحمت است ، اوج درک و معرفت است رمز نزدیکی ظهور ، راه پایان غیبت است اربعین یک تلاطم است ، تکیه بر نقش مردم است جلوه ی کعبه تا قم است ، جلوه گاه برائت است اربعین مظهر حیات ، تکیه بر کشتی نجات رمز معراج ممکنات ، در مسیر اطاعت است اربعین رمز هر صعود ، اتصال غیب و شهود هر قدم یا که هر عمود ، قدمی در معرفت است اربعین مظهر امید ، اربعین یک صبح سپید جوشش خون هر شهید ، در قدمگاه غیرت است اربعین چون شقایق است ، روح قرآن ناطق است راه دل های عاشق است ، رسم اهل طهارت است اربعین نور سرمد است ، عزت دین احمد است نغمه ی یا محمد است ، راه حق و شریعت است اربعین بی قرینه است ، کربلا تا مدینه است شعله ی سوز سینه است ، جاری اشک غربت است اربعین سوز زینب است ، آه جانسوز زینب است عهد هر روز زینب است ، بوسه بر خاک تربت است اربعین نور عالمین ، اربعین شور زینبین اربعین کشتی حسین ، بین دریای حیرت است اربعین یک تقارن است ، دوری از هر تفرعن است اربعین یک تمدن است ، اربعین یک حقیقت است امام باقر علیه السلام فرمودند: «تَمَامُ الْحَجِ لِقَاءُ الْإِمَامِ» (کلینی، 1407ق، ج4، ص549)؛ «کامل شدن حج ، دیدار امام است». **** شانزدهم ماه صفر ۱۴۴۵ شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۲ .
. ای همه حُرمتِ زینب، حسین صاحب آن شوکت زینب، حسین خُردشده هیبتِ زینب، حسین سرخ شده صورتِ زینب، حسین سوخته و عاشقِ سرگشته ام باز به گودالِ تو برگشته ام کرببلایی! خبرت آمده پیکرِ صدچاک! سرت آمده قافلهء مختصرت آمده خواهر بی بال و پرت آمده باز، کنار شهدا آمدم از سفرِ شام بلا آمدم مُردم و زنده شده ام بارها رفته رقیه وسط خارها رد شدم از کوچه و بازارها سنگ به من خورده ز دیوارها سنگ، به سوی سر تو پرت شد نان، طرف دختر تو پرت شد فکر کن آیینهء تو کم شکست ظهر، نمازم ز همین غم شکست من که شکستم همه عالم شکست حُرمت نامحرم و محرم شکست چشم ترم بود به زهرا فقط حرمله هُل داد مرا آن وسط ناله کنم، شکوه کنم از کدام؟ محمل بی پرده... نگاه عوام... رد شده این خواهرِبی احترام... از گذر برده فروشانِ شام نیزه عباس که می زد جلو می شدم از هرطرف ِنیزه هُو تشنهء من، چشمهء آبی شدی باعث چه خیر و ثوابی شدی آینهء دقِّ ربابی شدی قاری قرآن! چه شرابی شدی بر سر پیمان تو دردانه ماند دختر تو گوشهء ویرانه ماند راستی از نالهء مادر بگو از جگر پاره و پرپر بگو از بدنی که شده معبر بگو پاشو و از پیکرِ بی سر بگو لحظهء آخر همه بد می زدند روی لب تشنه لگد می زدند کاش نمی بُرد سرت را به زور خولی ملعون وسط آن تنور کاش نمی دیدم از آن راه دور که شده ای راه عبور و مرور بست سرت را چقدر بد به زین رفت به سرعت، بخوری بر زمین زندگی ام بعد غمت، گشته سخت وای از آن بد دهنِ تیره بخت آه سرِ بسته شده بر درخت! پیش تو لم داد سنان روی تخت شکلِ تو صد مرتبه تغییر کرد بار غم تو همه را پیر کرد کار من سوخته حیرانی است مانده ام آخر چه مسلمانی است این همه بوسه که به پیشانی است کار همان راهب نصرانی است ما همه دیدیم مصیبت، حسین! ما همه مُردیم ز غربت، حسین! .
. حضور دل کرب و بلاست جا نماندیم با قافله هاست جا نماندیم ای رفته به کربلا ، دل ما همراه شماست جا نماندیم در کعبه ی کربلاست دل ها در حال صفاست ، جا نماندیم هر عاشق دل شکسته اکنون دنبال دواست ، جا نماندیم ما آمده ایم از رهِ عشق این راه خداست  جا نماندیم دل را که به دست یار دادیم لبریزِ عطاست جا نماندیم         آن کس که مسیر عشق داند         از قافله ها جدا نماند ما از گل و از چمن بگوییم از رویش یاسمن بگوییم دوریم ز کربلا ولیکن از کرب و بلا سخن بگوییم با یاد حسین و قتلگاهش وز رأس جدا ز تن بگوییم در آتش عشق وی فتادیم از شعله ی انجمن بگوییم از تشنه لبِ به خون فتاده وز کشته ی بی کفن بگوییم از رأس به روی نیزه رفته از غرقِ به خون بدن بگوییم            ما زائر آفتاب هستیم            با آینه همرکاب هستیم ما غیرِ غم ولا نداریم جز ناله ی نینوا نداریم جز مهرِ حسین پور زهرا آئينه ی دلربا نداریم جان خیمه زده به کربلایش جا مانده ز کربلا نداریم جز نغمه ی سرخ واحسینا ما سوختگان نوا نداریم جز پرچم اربعین هم اکنون بر شانه ی خود لوا نداریم غیر از سفر زیارتِ عشق ما صحنه ی جانفزا نداریم          دیدیم حریم بی کران را          همراه شدیم کاروان را ما جلوه ی جان حسین داریم بهتر ز جهان حسین داریم او کشته ی اشک عاشقان است با اشک روان حسین داریم هر کس پی جنّت است و ما نیز گلزار جنان حسین داریم تابنده ترین چراغ هستی خورشید زمان حسین داریم در دل همه نقشی از وجودش بر روی زبان حسین داریم از شوق به دل نهفته مهرش از عشق نشان حسین داریم         از شور غمش به شور و شینیم         تا آخر عمر با حسینیم ما تشنه لب فرات باشیم خواهان رهِ نجات باشیم از نام حسین و کربلایش ایمن ، همه در ثَبات باشیم او عینِ حیات جاودان است زآن آینه در حیات باشیم در پیروی از نماز عشقش احیاگر این صلاة باشیم ما منتظر وصال رویش در وقت غم و ممات باشیم راهش همه راه مستقیم است ما نیز در این صراط باشیم          دل یافته نور از مَه او          راهی نشناخت‌ جز رهِ او ** «یاسر»
اگر سوار و اگر که پیاده می‌آییم به‌شوق توست که جاده‌به‌جاده می‌آییم هزارشکر که در اوج این همه سختی به دیدن حرم تو چه ساده می‌آییم بزرگ و کوچک ما شوق کربلا دارند بدیهی است که با خانواده می‌آییم اگرچه سختی و دشواری است، اما ما به خُلق باز و به روی گشاده می‌آییم "به‌رغم مدعیانی که منع عشق کنند" به حکم عشق الهی زیاده می‌آییم شکوهمندترین نوع انتظار این است همین که خسته ولی ایستاده می‌آییم در این مسیر فقط در پی رضای توایم که فکر غیر تو از سر نهاده، می‌آییم بیا به دیدن ما ای امام صاحب‌امر که ما به شوق تو با این اراده می‌آییم ‌.
. أعوذ بالله السميع العليم من الشیطان الرجیم أعوذ بالله من همزات الشياطين بسم الله الرحمن الرحیم یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی و لاتهلکنی جانا بیا که طعنه ی بیگانه شد زیاد پیمان برفت و حسرت پیمانه شد زیاد جام و سبو و ساغر و پیمانه بشکنند توهین به روی ساقی میخانه شد زیاد  قال الرسول انّ هذا الکتاب مهجورا قرآن کنار و ، قصه و افسانه شد زیاد مشتاق حرف لغو غریبان هزارها هجران یار و غربت جانانه شد زیاد در اشتیاق غیر و مَجازند و این زمان دین خدا کم است و ملوکانه شد زیاد از حسن یوسف و گل نرگس سخن ولی دوری ز حسن یار کریمانه شد زیاد حرف از شراب ناب ولایت زنند و باز طعنه به یار عاشق و مستانه شد زیاد بیعت شکسته اند و رها شد خم غدیر طعنه به پیر و مرشد فرزانه شد زیاد دست امیر قافله ی عشق را بسته اند شاخه شکسته بر در گلخانه شد زیاد پشت درِ ولای علی مانده یاری و آتش زدن به پیکر پروانه شد زیاد فریاد یا علی شده بغض گلو و آه باران شعله ها به درِ خانه شد زیاد پرچم به روی دست علمدار مانده و خنجر ز پشتِ سر چه رذیلانه شد زیاد سردار لشکر شه خوبان به خون نشست اشک و نوا و آه غریبانه شد زیاد نذر حرم شدند شهیدان بی کفن گوشه زدن به ماه حرمخانه شد زیاد بر مصحف نبی ز چه آتش روا کنند بنگر شمار نعره ی مستانه شد زیاد نام علی و روح خدا مانده بر کنار قول رقیب و صحبت دیوانه شد زیاد جان ها به لب رسیده ز تیغ کنایه ها گوشه به یار و دلبر دردانه شد زیاد یارا قسم به سوره ی فجر خدا ؛ حسین آقا بیا که طعنه ی بیگانه شد زیاد .
خون جگر داد زد غریبی من را زهر بهانه ست کوچه کشت حسن را وای از آن مسجد و مرور بلایا بر سر منبر مغیره بود خدایا سبِّ علی میکنند و فکر بهشتند نامه بیعت به عمرو عاص نوشتند کشت مرا داغ کوثری که شکسته خاطره ی بغض مادری که شکسته حق بده هرروز زارزار‌ کنم من خاطره ی کوچه را چکار کنم من؟ آی کسی که سوال میکنی از من تا به کنون دیده ای کتک بخورد زن؟! پیش روی مادری که نور کهن داشت یک نفر آمد جلو که دست بزن داشت غصه همین بس بوَد که شانه به شانه دست به دیوار آمدیم به خانه دست پلیدی به ظرف کوثر من خورد بشکند آن دست که به مادر من خورد داغ زدند عاقبت دل پر او را با لگد انداختند چادر او را آنکه به کوچه شکست شیشه و بارش یک پسر هفت ساله بود کنارش کشت مرا آه سینه سوز حسینم روزی کسی نیست مثل روز حسینم گرچه جگر بین طشت و حال خراب است کی سر من درمیان بزم شراب است گرچه به تابوت تیر اینهمه خورده پیرهنم را کسی بزور نبرده آی ابالفضل پیش زینبمان باش دختر حیدر کجا اراذل و اوباش؟! کاش که شمشیر بر تنم بنشیند خواهر من را کسی اسیر نبیند پوریا هاشمی امام حسن (ع) روضه
سلام امدن اهل بیت علیهم السلام از شام به کربلا در اربعین بر گشته ام ازشام و کوفه ای برادر بر خیز و زینب را ببین بی یار و یاور ای نور عینم مظلوم حسینم <۲> برخیزو ازچشمان من اشک روان نوش من در عزایت گشته ام جانا سیه پوش ای نور عینم مظلوم حسینم<۲> کو اکبر و کو قاسم و کو عون و جعفر کو اصغر و عباس من جان برادر ای نور عینم مظلوم حسینم <۲> سکینه همراه من و سجاد آمد اما رقیه خفته در شام و نیامد ای نور عینم مظلوم حسینم<۲> قدم خمیده از سفر بر گشته ام من گریان کنار قبر تو سر گشته ام من ای نور عینم مظلوم حسینم<۲> حلوائی از شام بلا دارد سخن ها از سیلی و از تازیانه بر بدن ها ای نور عینم مظلوم حسینم <۲> قبلا" این مرثیه بدون گوشواره ارسال شده ولی محضر عزیزان عرض شود مداحان محترم می توانند به صورت واحد در سینه زنی و سه ضرب در سینه زنی و زنجیر زنی در مجالس و هیئت بخوانند موفق باشید یاحسین ع ادرکنی استاد حاج محمود حلوائی
ای برادرجان حسین من از اسارت آمدم سوی دشت کربلا بهر زیارت آمدم کن نظر بر حال خواهر از سفر برگشته ام با دلی خون، سوز دل، ای همسفر برگشته‌ام خیز و بنگر سوی تو ای نور دیده آمدم چشم گریان رفتم و قامت خمیده آمدم ای برادر کس چو من رنج و غم و ماتم ندید آن قدر گویم قدم خم گشته مویم شد سپید ای برادر زین مصیبت خورده ام خون جگر بوده ام در این سفر با قاتل تو همسفر عصر عاشورا زدند آتش تمام خیمه ها جمله سرهای شهیدان را زدند بر نیزه ها ای برادر کودکان را ظالمانه می زدند گاه کعب نی گهی با تازیانه می زدند بین مقتل تا بدیدم پیکرت افروختم در کنار پیکر صد پاره ی تو سوختم یک طرف افتاده بود دست علمدارت حسین یک طرف در خیمه از غم سوخت بیمارت حسین یک طرف دیدم به موج خون علی اکبرت یک طرف با حنجر خونین علی اصغرت دشمن بی دین تو زخم مرا می‌زد نمک هر زمان نام تو را بردم مرا می‌زد کتک ای برادر کوفیان چنگ و نی و دف می زدند در کنار رأس پر خونت همه کف می زدند صوت قرآن تو برد از زینب تو دل حسین ناگهان سر را زدم بر چوبه ی محمل حسین من چه گویم ای برادر از مصیبت‌های شام بر اسیران می‌زدند سنگ ستم از روی بام ای برادر زین مصیبت گشته ام چون شمع آب خواهر غمدیده ات زینب کجا بزم شراب رو به رویش رأس پاک تو در آن تشت طلا چوب می زد بر لبانت آن یزید بی حیا صبر من کم گشت و با چشمان گریانم حسین چاک کردم زین مصیبت ها گریبانم حسین ای برادر از امانت داری ام شرمنده‌ام دخترت جان داده و من در کنارت زنده ام ای برادر تا ز جام وصل تو شد جرعه نوش در کنار رأس پاک تو رقیه شد خموش شعله بر عالم زدم سر تا به پا افروختم در کنار پیکر پاک رقیه سوختم از خود و از زنده بودن بی تو سیرم یا حسین کن دعایم بعد تو دیگر بمیرم یا حسین یا حسین جان عرض حال من بود در این رثا دستگیری کن به حق مادرم از این (رضا)
زینب دل خسته هستم دل غمین گشته ام من زائرت در اربعین یا حسین گرچه غمین و خسته ام در کنار مرقدت بنشسته ام از سفر قامت خمیده آمدم سوی تو ای نور دیده آمدم آمدم من از سفر با شور و شین زیر لب گویم فدایت یا حسین سوزم و با آه و با اشک بصر بهر تو گویم حسین شرح سفر بعد تو خون شد دل اهل حرم زد شرر بر حاصل اهل حرم آتشی در خیمه ها افروختند کودکان بی گناهت سوختند بعد تو سیلی زدن آزاد شد ای برادر خون دل سجاد شد کودکان را وحشیانه می زدند کعب نی یا تازیانه می زدند روی شان را جوهر نیلی زدند یا حسین بر کودکان سیلی زدند غنچه های تو همه پژمرده اند زیر بوته دو گل از تو مرده‌اند پرپر از کین غنچه های یاس بود علقمه نقش زمین عباس بود زخم ما را دشمنت می زد نمک اهل بیتت را عدو می زد کتک بهر تشییع جنازه آمدند اسب ها با نعل تازه آمدند شد به دست قوم اشقی الاشقیا پیکرت پامال سم اسب‌ها ای عزیز زینب ای صد پاره تن پیکرت را خاک صحرا شد کفن گویمت از کوفیان بی حیا بی وفا بی غیرت و پر مدعا کوفیان چنگ و نی و دف می ‌زدند جای عرض تسلیت کف می زدند روز دشمن را نمودم من سیاه یکه و تنها شدم بر تو سپاه روز دشمن با بیانم تار شد دشمن دور از خدایت خوار شد تا که دیدم رأس تو خون شد دلم زان سبب سر را زدم بر محملم گویم از نامردمان شهر شام سنگ بر ما می‌ زدند از روی بام زین مصیبت گشته ام چون شمع آب دختر زهرا کجا؟ بزم شراب رو به روی من یزید بی حیا رو به روی او یکی تشت طلا ناگهان دیدم سرِ از تن جدا مرگ خود را خواستم من از خدا سوخت جان زینبت ای نور عین چوب می ‌زد بر لبانت یا حسین از سه ساله دخترت منما سؤال سوی جنت رفت با شوق وصال ای برادر از تو من شرمنده‌ام دخترت جان داده و من زنده‌ام من بمیرم بر سه ساله دخترت دفن او شد شب به سان مادرت دیگر از این زندگی سیرم حسین کرده داغ تو زمین گیرم حسین هدیه ای دِه یا حسین بر این (رضا) دستگیری کن ز او روز جزا هرچه باشد عبد درگاه شماست عاشق صحن و سرای کربلاست
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه نوکر درِ این خانه باشد آبرو دارد فرق است بین رو سفید و رو سیاهت؟ نه نام مرا بنویس بین اربعینی ها من دل به راهت دادم آقا پا به راهت نه امسال نذر دخترت بودم که جاماندم من با رقیه جان تو دارم شباهت! نه؟ . . . ام ابیهای حسین ، ای وارث زهرا اشک است سهم چشم های بی گناهت؟ نه دندان شکسته ، گوش پاره ، چشم های تار یک جای سالم مانده روی ، روی ماهت؟ نه اشک تمام زائران کربلا هرگز آیا برابر میشود با سوز آهت؟ نه من مثل تو جا ماندم اما خوب میدانم از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه