eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
کاروان رفت و اهلِ آبادی اشک بودند و راه افتادند چند فرسخ نگاه بدرقه را در پی کاروان فرستادند شوق رفتن به سرزمین بهشت خسته می‌کرد کوه و صحرا را غافل از این که راهزن‌ها نیز در کمین‌اند کاروان‌ها را دور شو، کور شو! صدا برخاست قلب‌ها را پر از مخاطره کرد کاروان را به طرفة العینی دستۀ دزدها محاصره کرد ما نه سوداگریم نه تاجر نیست جز نان و آب ره‌توشه زاد راه است التماس دعا بار ما هست شوق شش‌گوشه چشم سردسته ناگهان تر شد لرزش شانه‌اش نمایان شد بار دیگر نقاب خود را بست اشک او در غرور پنهان شد روی زانوی خود نشست آرام راه را با اشاره‌ای وا کرد بعد سی سال سردی و تلخی چایی روضه کار خود را کرد کاروان نقطۀ سپیدی شد محو شد رفته رفته در تصویر همچنان ایستاده در صحرا راهزن، بی‌تپانچه، بی‌شمشیر نه کلاهی، نه خرقه‌ای، تنها یک لباس سپید بر تن داشت از پشیمانی‌اش خبر می‌داد چکمه‌ای که به دور گردن داشت سال شصت و یک غم و اندوه کاروان حسین برمی‌گشت دست غارت حریص شد، حتی از سر کهنه پیرهن نگذشت آب آزاد شد ولی آتش در دل خیمه‌ها پراکندند قافیه کاش‌که ربودن بود زیور از گوش دختران...
درخصوص َاربعین حسینی اَربعینی ها قَدَم در راه ایمان میزَنَند بادلی لَبریزاَزغَم سوی«جانان»میرَوَند گَه سَواره گَه پیاده دل جادّه میزَنَند کوله پُشتی ها بدوش ودیده«گریان» میروند اَزعَراقی های خون گَرم وخداباورمَپُرس که چگونه روبسوی خانه«مهمان»میبَرَند خَرجی یکسالشان راخَرج زائر میکنَند بَرسَرشانه برای میهمان «نان»میبَرَند منَتّ پاهای زائر رابدیده می کشند زائران راباقَسم دادَن به«قُرآن»میبرند رزق خودرامیکنند تقسیم بین زائران اَزتَنورعشق گَرمی را «گدایان»میبرَند شارع فیض مُدام است این رَه دورودراز ای خوشاآنانکه باخودچشم«گریان» میبرند وقت بَرگَشتَن بعنوان تَبَرّک زآن سَفَر قَبضه ای اَزخاک تُربَت رابه ایران میبَرَند یک زیارت باهزاران حَج بَرابَر می شود مَردُم اَزاین رَهگُذَرسود«فراوان»میبَرَند گریه کُن های حسین راروزمَحشَرکه شَود روبسوی باغ جنتّ شادو«خندان» میبرند دردبیدرمان مُداوا میشَوَد درآن حَرَم هَرمَریضی رابه آنجابَهر«دَرمان»میبَرَند ما حسینی مَذهبیم وعاشق کَربُبَلا عاشقان رامَجضَرسُلطان خوبان میبرند تشنگان عشق راباشوروشوق بی حساب روزمَحشَربه حُضورشاه عَطشان میبَرَند اَربَعین لاله هاشدکاروان عشق را روبسوی مَقتَل شاه «شَهیدان» میبَرَند خسروَی فَر
یا صاحب الزمان (عج) ای آنکه تویی پناه دیرینه ی من هجر تو غمیست کهنه در سینه ی من هر چند که جمعه هست عید همگان از غصه حرام گشته آدینه ی من
درمدح امام حسین علیه السلام کَربُبلا کَعبهٔ «دلها» بُوَد کَربُبلا عشق «دل ما» بُوَد کَربُبَلا جَنَّت «اَعلا» بُوَد قتلگه یوسُف«زهرا» بُوَد کَربُبَلا قبلهٔ ایمان ماست 2 شارع فیض«دوجهان» کَربَلاست ساحل اَمن «هَمگان» کَربَلاست مَرقَدسُلطان «جَهان» کربَلاست جان مَرا روح «ورَوان» کربَلاست کَربُبَلا شَهرامامان ماست 2 کعبهٔ «اُمیّد» کجاست. کَربَلا قبلهٔ «توحید» کجاست. کَربَلا منزل«خورشید«کجاست. کربَلا جَنَّت «جاوید»کجاست. کَربَلا کَربُبَلا جَنَّت ورضوان ماست 2 کَربُبَلا سینه «صَفا» میدَهَد کَربُبَلا دَرد «دَوا» می دَهَد کربُبَلا بوی «خُدا» می دَهَد بوی حُسین«سَرجُدا» میدَهَد کَربُبَلاگُلشَن ایمان ماست 2 کیست حُسین صاحب«فُلک نجات» کیست حُسین چشمهٔ «آب حیات» کیست حُسین مَظهَر «اَسماءذات» کیست حُسین تشنه «کنار فُرات» کَربُبَلاشَمع شَبستان ماست 2 کیست حُسین آنکه کَرَم«کار»اوست جِنّ ومَلَک خادم «دَربار» اوست یوسُف کنعان سَرِ «بازار» اوست حامی ما دَست «عَلَمدار» اوست کَربُبَلاباغ وگُلستان ماست 2 غَرق عزاکَرده دلَم را «غَمَش» کَرده مرا پیر غم «مأتَمَش» صَدچومَسیحاشده مَست«دَمَش» عَلقَمه بارید زقَدّ «خَمَش» کَربُبَلا مَنزل جانان ماست 2 زینب کُبری زغَمَش «پیر» شد هَمدَم او نالهٔ «شَبگیر» شد بعدحسین اَزدوجهان«سیر»شد آینه دَرآینه «تَفسیر»شد خواب طُفولّییتّش«تَعبیر» شد کربُبَلا عَرصهٔ جولان ماست 2 کَربُبَلا واژهٔ بی «انتهاست» کربُبَلا مَرقَدخون «خداست» کَربُبَلا منبَع عشق و«وَفاست» کَربُبَلا آینهٔ «کبریاست» کربُبلا خاک شَهیدان ماست 2 کربُبَلا واژهٔ بی «خاتمه» است تُربَت خون بارگُل«فاطمه» است هَرشَب جُمعه دل ما عَلقَمه است عَلقمه دریای غَم ما «هَمه» است کَربُبَلاساحل غُفران ماست 2 کَربُبَلا حَرف خدا «گفتَن» است کَربُبَلا به موج خون «خُفتَن» است کَربُبَلا بَرسَرِ نی «رَفتَن» است جان به رَه دین خدا «دادَن» است کَربُبَلا سیرهٔ «سَلمان» ماست 2 خسروی فَر
علیهاالسلام 🔹از آن ساعت...🔹 از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم تو بر نی بودی و دیدی چه‌ها دیدم، چه‌ها کردم گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمی‌بردم ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم به یادم مانده آن روزی که می‌جستم تو را اما تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزه‌ها کردم تو را ای آشنایِ دل اگر نشناختم آن روز مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم اما برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم به‌سان شمع، آبم کرد بانگ آب‌آب تو اگرچه تشنه بودم چشمه‌های چشم وا کردم میان خیمه‌های سوخته همچون دلم آن شب نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم.. ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی کردم
🔹زیارت🔹 ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم چنان که بادیه‌ها را چو نینوا کردم به هر کجا که نشستم گریستم ز غمت به هر طرف که دویدم تو را صدا کردم ز خارهای مغیلان بپرس کز داغت چقدر اشک فشاندم، چه ناله‌ها کردم طواف پیکر بی‌سر به زیر خنجرها زیارت سرِ بی‌تن به نیزه‌ها کردم نتیجه دادن خونت به عهدهٔ من بود که صبر کردم و بر عهد خود وفا کردم تو خواستی به نماز شبت دعا گویم تو را به جان تو در هر نفس دعا کردم به نیزه، خواندنِ قرآنِ تو رُبود دلم اگرچه سوختم از غم ولی صفا کردم به دست بسته بسی تازیانه خوردم تا طناب ظلم ز دست سکینه وا کردم...
🔹یک اربعین اندوه و هجران...🔹 سحر چون پیک غم از در درآید شرار از سینه، آه از دل برآید درای کاروانی از وطن دور به گوش جان ز دیوار و در آید گمانم کاروان اهل‌بیت است که سوی کعبهٔ دل با سر آید گلاب از چشم هر آلاله، جاری‌ست که عطر عترت پیغمبر آید پس از یک اربعین اندوه و هجران به دیدار برادر، خواهر آید همان خواهر که غوغا کرده در شام همان ریحانهٔ پیغمبر آید همان خواهر که با سِحر بیانش به هر جا آفریده محشر آید همان خواهر که کس نشناسد او را به باغ لاله‌های پرپر آید... اگر از کربلا، غمگین سفر کرد کنون از گَرد ره، غمگین‌تر آید نوای «وای وای» از جان زهرا صدای «های های» حیدر آید از این دیدار طاقت‌سوز ما را همه خون دل از چشم تر آید غم‌آهنگی به استقبال یک فوج کبوترهای بی‌بال و پر آید بیا با این کبوترها بخوانیم سرودی را که شام غم سرآید: «شمیم جان‌فزای کوی بابم مرا اندر مشام جان برآید گمانم کربلا شد عمه! نزدیک که بوی مُشک ناب و عنبر آید به گوشم عمه! از گهوارهٔ گور در این صحرا، صدای اصغر آید مهار ناقه را یک دم نگه‌دار که استقبال لیلا، اکبر آید ولی ای عمه! دارم التماسی قبول خاطر زارت گر آید، در این صحرا مکن منزل که ترسم دوباره شمر دون با خنجر آید»
دل می‌برد از گنبد خضرا شالش آذین شده کربلا به استقبالش از جادۀ اربعین می‌آید یک صبح می‌آید و یک قافله دل دنبالش
شبی بال و پر تو سوخت ، ای وای تمام بستر تو سوخت ای وای به پیش چشم های خیس زینب ... دوچشمان تر ِ تو سوخت ، ای وای شبیه لحظه ی آخر مادر نگاه آخر تو سوخت ، ای وای تو دیدی که میان در و دیوار چگونه مادر تو سوخت ، ای وای به یاد کوچه و سیلیّ و مادر دل غم پرور تو سوخت ، ای وای دل عبّاس وقت تیر باران کنار پیکر تو سوخت ای وای نگاه آخرت از غصّه حاکی ست عزادار غم چادر خاکی ست امام حسن (ع) روضه
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند لطف تو هر طِیبی را عاقبت حُر می کند رزق چشمم کربلا را دیدن است ، اما فراق نان چشمان مرا هربار آجر می کند یک سلام از پشت بام خانه دادم ، فطرست جای خالی مرا در کربلا پُر می کند در زیارت بُعد منزل نیست، پس هر عاشقی پشت بام خانه را مرقد تصور می کند آسمان روضه گرفت و ابر گریه می‌کند رعد سینه می زند ، زهرا تشکر می کند مهر تربت را که بوسیدم دلم آرام شد سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند
هدایت شده از مهدی خیامیان
یا لطیف ما را به لطف غیر حسین احتیاج نیست دردی که داده اید دوایی علاج نیست ✍کربلایی مهدی خیامیان
. شاعر: بوی فراق می دهد این گریه های من ماتم گرفته شال سیاه عزای من شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام آقا ببخش، درگذر از این خطای من از بس که پای طشت طلا گریه کرده ام چیزی نمانده مثل شما، از صدای من با نوحه های این دهه ی آخر صفر شب ها چقدر سینه زدی پا به پای من! (این بیت هم برا کربلا نرفته ها) ای خوش حساب، مزد مرا زودتر بده بعد از دو ماه گریه چه شد کربلای من؟ سر زنده ام به عشق حسن، خضر گریه ام این چشم خیس، چشمه ی آب بقای من من غصه ی بهشت خدا را نمی خورم جایی گرفته حضرت زهرا برای من