eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
255 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
557 ویدیو
292 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت حضرت امام سجاد علیه السلام تا قیامت از غم بیمار دشت کربلا میچکد خون دل از مژگان فخر انبیا آنکه چون یعقوب در بیت الحزن خون میگریست تا چهل سال از فراق یوسف دشت بلا آنکه باب تاجدارش را غریب و تشنه لب سر بریدند اشقیا با خنجر ظلم از قفا آنکه بعد کشتن باب و برادر شد اسیر با همه پرده نشینان سرای مصطفی آنکه با زنجیر و غل از کربلا تا شهر شام میزدندش تازیانه از ره جور و جفا آنکه میزد در حضورش جام می گاهی و گه چوب بر لعل لب بابش یزید بی حیا آنکه باشد نام آن مظلوم زین العابدین نور چشم و جانشین خامس آل عبا آنکه از غمش با دیده تر میزند دست ماتم بر سر و بر سینه تا روز فنا.
راه شام از کربلا به شام چو پیمود مرحله آن کاروان بی‌کس و بی‌زاد و راحله زآن کشتگان، چو مرحله‌ای می‌شدند دور دوری ز صبر بود به هفتاد مرحله چون عهد کوفیان، همه را سست، تارِ صبر چون چشم شامیان، همه را تنگ، حوصله طفلانِ پا برهنه، یتیمانِ خون‌جگر از چرخ در شکایت و با بخت، در گِله نیلی، رخی ز سیلی و گل‌گون، رخی ز خون پایی ز قید، خسته و پایی ز آبله زنجیر بود و سلسله‌ی مصطفی و بس یک تن نبود ز‌آن همه، خارج ز سلسله تا شام در مقابل زینب، سر حسین کرده است مهر و ماه، تو گفتی مقابله گفتی فراز نیزه، سر آن بزرگوار نام خدایْ بود، پس از مدّ «بسمله» زآن ناکسان، هر آن ‌چه بر آن بی‌کسان رسید با هیچ کافری نکند این معامله.
یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش کشم آهی که فتد در دل گردون، شررش کام نادیده ز ایّام که در اوّل عمر سوخت از داغِ غمِ مادر و جدّ و پدرش بود در ماتم جدّ و پدر و مادر خویش که شد از بهر حسن، مِعجر نیلی به سرش پاره‌های جگر ‌زار حسن را در طشت چون نظر کرد زغم،پاره شد ازغم، جگرش چشم او بود هنوز از غم دوران، خونین که سوی کوفه کشانید، قضا و قدرش خیمه‌اش گشت به پا،چون به لب شطّ فرات جاری آمد شط دیگر ز دو چشمان ترش چاک زدپیرهن و خاک به سر کرد، چو دید بی‌‌سر افتاده تن پاک دو نورس‌ پسرش شش برادر به یکی روز همه بی‌‌سر دید که ز بار غم هر یک، چو کمان شد، کمرش اکبروقاسم و عبّاس و حسین کشته و شد خولی و حرمله و شمر و سَنان، هم‌سفرش روزِ وارد شدن شام، شب از گریه نخفت بس که بارید به سر،سنگ ز هربام و درش «جودیا»!اشک تووآه تو، بی‌حاصل نیست این نهالی ست که در حشر، بیابی ثمرش.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدح و مصائب حضرت زینب سلام الله علیها اختر بُرج حیا زهرۀ زهرا زینب دُر دریای وفا گوهر یکتا زینب بَضعۀ پاک نبی وارث ادراک علی دختر نامور حضرت زهرا زینب یار و غمخوار حسن محرم اسرار حسین صدف هر دو گُهر در ره سودا زینب دید پاره جگر پور نخستین در طشت سر سبط دگر در طشت مُطلا زینب داشت بر روی سِنان جای چو رأس شه دین بوُد او را به قفا مَحو تماشا زینب گفت ای ماه چرا بر سر نی جلوه گری به فدای سر پُر خون تو بادا زینب توسرت غرقه به خون باشد و سالم سرمن مَصلحت هست شود با تو هم آوا زینب زده بر چوبۀ محمل سرش آنگونه که گشت چهره اش رَشک رُخ لالۀ حَمرا زینب خشک لب، تیرعیون، دست جدا، مَشک تهی همه را دید در آن معرکه یکجا زینب بی جحاز اُشتر و خلخال به پا با اُسرا بوده تا شام بلا بادیه پیما زینب راه پُویید حسین با سر و زینب با پا آه آه کرد در آن راه چه غوغا زینب به چهل منزل و خون در دل و پایش در گِل می زد از سیل بُکا طعنه به دریا زینب رفت تا مَحو شود نهضت عاشورایش زنده اش کرد از آن خُطبۀ غَرّا زینب دردش ازبس که گران، زخم زبس بود عمیق مانده در ماهیت و کرده مداوا زینب غافل هرگز نشد از پردگیان حَرمش تا مگر مرگ در آورده اش از پا زینب امروز از آن پای فشارد در حُزن که ورا دست طلب گیرد فردا زینب.
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است گفتا توخود حجابی ورنه رخم عیان است گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم گفت آنکه سوخت او را کی ناله یا فغان است گفتم فراق تا کی گفتا که تا تو هستی گفتم نفس همین است گفتاسخن همان است گفتم که حاجتی هست گفتا بخواه از ما گفتم غمم بیفزا گفتا که رایگان است گفتم ز فیض بپذیر این نیم جان که دارد گفتا نگاه دارش غمخانهٔ تو جان است. کاشانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب چه سازد چون کند بی تو دل غم پرور زینب به سان شمع می سوزی به روی نی ولی افسوس که چون پروانه ازغم سوخته بال و پر زینب جدایی من و تو ای برادر غیرممکن بود اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست می دارم که می بخشد صدای تو توان بر پیکر زینب دهد هرتارموی تو خبر ازمادرم زهرا گمانم بوده ای دیشب به نزد مادر زینب من ژولیده می گویم که زینب گفت با افغان به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جای حق ست آن دلی که جای حسین‌ست پرچم عرش خدا لوای حسین ست آنچه که دارد به پای، دین خدا را تا به ابد پرچم عزای حسین ست آنچه نسازد زمانه هیچ فراموش ماتم جانسوز غم‌فزای حسین ست گر تو گدایی کنی ز درگه او کن شاهی کون و مکان برای حسین ست روضهء خلد برین به اهل وی ارزان جنت موعود ما لقای حسین ست کعبه و دیر و کنشت از تو که ما را کعبهء مقصود کربلای حسین ست هست حسین شهید خون خداوند ذات خداوند خونبهای حسین ست هر دلی از ابتلای حشر شود خون جز دل زاری که مبتلای حسین ست بیم ندارد "صغیر" از صف محشر خاطرش آسوده با ولای حسین ست.
من علی ابن حسینم زاده ی حبل المتین که خدا کرده خطابم "انت زین العابدین" ناله شد تکبیر من گریه شد شمشیر من ابن الحسینم...... گرچه دور گردن من حلقه های آهن ست بسته شد دستم ولی کارجهان دست من‌ست ارث ما صبر و سکون امر ما "کن فیکون" ابن الحسینم...... من که می بوسد اجل دست مرادر استلام کعبه ام، اما عدو سنگم زند در شهر شام سبط خیرالمرسلین گشته ام ویران نشین ابن الحسینم....