eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
367 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺 مدیریت وتبلیغات👇تبلیغ پزشکی نداریم @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
گریه کردم بس که از داغ تو بیمارم حسین تار می بیند دو چشمانِ عزادارم حسین می نشیند با شروعِ روضه چشمانم به اشک تا ابد این رزق را از مادرت دارم حسین پای کارت ایستادم! چون بدون فوتِ وقت- آمدی! تا که گره افتاد در کارم حسین دست هایت را رها کردم، زمین خوردم! ببخش... بد نمک نشناسم آقا، سهل انگارم حسین جا نمانم! این بلا از هر بلایی بدتر است جا نمانم اربعین! مشتاقِ دیدارم حسین مشکلات من فقط کنج حرم حل میشود دعوتم کن کربلا! خیلی گرفتارم حسین جانِ آن خواهر که با دستانِ بسته رفت و گفت: راهیِ دروازۂ ساعات و بازارم حسین سنگباران بود و نامحرم! خدا صبرش دهد گفت چشم از چشمهایت برنمیدارم حسین
برای مجلس اقا ابالفضل العباس ع # بر ساقی تشنه لب مشک به دهن صلوات بر دو دست قطع شده عباس صلوات بر فرق شکافته خونین شبهه حیدری بر معرفت و عشق برادری ابوالفضل صلوات * * * * بر روی حسین نور داور صلوات بر موی ابوالفضل دلاور صلوات میلاد حسین است و ابوالفضل رشید بفرست تو بر این دو برادر صلوات * * * * دل را گل گلزار ابولفضل کنید آئینه رفتار ابولفضل کنید در فصل شکفتنش گلی از صلوات نذر گل رخسار ابولفضل کنید * * * * به نام نامی سقای کربلا صلوات به شیر بیشه صحرای نینوا صلوات به پاسدار پرآوازة خیام حسین به قدر وشوکت عباس مه لقا صلوات * * * * به شیر بیشه صحرای کربلا صلوات به پاسدار و علمدار نینوا صلوات به آنکه داد و ستدش به راه دین خدا به دستگیر همه خلقِ بینوا صلوات * * * * بر بازوی افتاده به خاکش صلوات برچهره ماه تابناکش صلوات افتاده به روی خاک عباس علی برقد رشید چاک چاکش صلوات ی حضرت العباس (ع) اي سپهر كرم و جود و سخا يا عباس                             اي محيط ادب و مهر و وفا يا عباس اي حمايتگر قرآن كه تو را رهبر دين                                داده فرماندهي كل قوا يا عباس اي فرات از تو خجل،اي تو خجل از زينب                         به روان همه بخشيده صفا يا عباس گر نيامد به كنار بدنت ام بنين                                     ديده بگشا و ببين فاطمه را يا عباس دست تو دست خدا بود كه در گهواره                           بوسه ميداد بر آن شير خدا يا عباس اين عجب نيست كه زهرا به كنار بدنت                         سر دهد زمزمه وا ولدا يا عباس در جزا فاطمه آرد به شفاعت همراه                             بر نجات همه در روز جزا يا عباس   وقتی که اصحاب اباعبدا...... از -  جوانان بنی هاشم شهید شده بودن عباس آمد خدمت اباعبدالله.برادرم سینه ام تنگ شده.از زندگی سیر شده ام اذن میدان به من بده تا از این منافقین خونخواهی کنم.اباعبدالله ابتدا اجازه نداد به عباس که به میدان رود ولی صدای العطش بچه ها بلند بود.صدای ناله ی کودکان بلند شد.فرمود: عباسم برو مقداری آب برای این بچه ها فراهم کن.عباس سوار بر اسب عازم شد.میسر نشد آب فراهم کند.برگشت قضیه رو به اباعبدالله گفت.باز صدای العطش بچه ها بلند شدبار دیگر عباس سوار بر اسب عازم میدان شد.مشک بر دست دارد.عده ای از این منافقین رو به درک واصل کرد.به شط فرات رسید.کفی از آب رو به لب های خشکیده ی خود نزدیک کرد.پس از آن همه عملیات ها هوای گرم کربلا-زمین سوزان کربلا-لب خشکیده بود.آب رو به دهان نزدیک آورد.ولی به یاد بچه ها به یاد حسین که لب ها تشنه است.عباس تو آب بنوشی و اهل خیام تشنه باشند.آب رو بر شط فرات ریخت.برگشت مشک پر از آب در دست داشت.عمر سعد صدا زد اگر عباس مشک را به خیمه ها برساند-حسین قطره ای آب بنوشد دیگر اثری از ما باقی نخواهد گذاشت.ظالمی پشت یکی از نخل ها پنهان شده بود.حمله ور شد دست ابالفضل رو جدا کرد.عباس مشک را به دست دیگر گرفت.ظالمی دست دیگر عباس رو جدا کرد.عباس مشک رو به دندان گرفت.هنوز امید داشت که مشک رو به خیمه ها برساند.وقتی امید عباس به یأس مبدل شد که تیری به مشک اصابت کرد.مشک بر زمین افتاد.و آب فرو ریخت.دیگر عباس  چگونه به خیمه ها برگردد.عمودی بر فرق مبارک عباس فرود آمد که عباس بر زمین افتاد.صدا زد اخا ادرک اخاک العباس.برادرم.عباس رو دریاب.حسین خود رو به بالین عباس رسوند.چه عباسی-چه برادری.دستها در یک طرف.مشک سوراخ شده در یک طرف.شمشیر در یک طرف.دست به کمر زدصدا زد الان انکسر ظهری.کمرم شکسته شد.کمرم شکسته شد.بی برادر شدم.زبان حال داره عباس می دونی چرا تو رو به نام برادر صدا کردم آخه تا اون لحظه حسین رو به نام برادر صدا نکرده بود.به خاطر اینکه قبل از از اینکه سر من روی زانوی تو باشه سر من روی زانوی مادرت فاطمه قرار گرفته خبر داده بودن به ام البنین-یک مصیبتی داره گوش کن .وقتی خبر شهادت عباس رو شنید می گفت عباسم شنیده ام دست هایت رو از بدن جدا مرده اند.بر بدن تو تیر زده اند.اگر عباسم دست در بدن داشتی آیا دشمن جرأت می کرد به تو نزدیک شود عباسم.فهمیده ام عمود بر فرق تو زده اند.عباس اگر دست در بدن داشتی می دانستم کسی جرأت جلو آمدن نداشت. بشیر می گه وقتی که وارد مدینه شدم وقتی که چشمم به ام البنین افتاد با خودم گفتم که خبر 4 شهید رو که یک جا به یک مادر دل سوخته نمی دن. ام البنین نگاهی به من انداخت وگفت بشیر از کربلا آومدی از حسین بگو چه خبر شده بشیر می گه دیدم زمینه آماده است گفتم یک از جگر گوشه های تو به نام عون در کربلا کشته شد.گفت بشیر تمام بچه هام فدای یک تار موی حسین از حسین برا
م بگو بشیر گفت ام البنین به خدا عبدالله تو هم در کربلا کشته شد.ام البنین گفت من از حسین سوال می کنم تو از بچه هام برام می گی بشیر می گه دیدم آماده است گفتم ام البنین به خدا حسین رو در کربلا با لب تشنه کشتند.یک دفعه دیدم ضجه ای زد ناله ای زد.باورم نمی شه چرا ام البنین.چرا باورت نمی شه.ام البنین می گه مگه عباس من اونجا نبود.بشیر می گه با این حرفش جگرم رو سوزوند شروع کردم از عباسش گفتم.گفتم  ام البنین عجب عباسی داشتی عجب فرزند دلیری داشتی تا عباس تو زنده بود دشمن تو جرأت نزدیک شدن به خیام رو نداشت.عباس تو سپهسالار حسین بود به خدا برای حسینش دو دستش رو تقدیم کرد عمود آهنین به فرقش زدند.حالا به خاطر حسین و به خاطر شرمندگی از روی طفلان تشنه در حرم بدنش کنار نهر علقمه مونده و شرمنده بود بیاد به خیمه ها.بشیر می گه یک دفعه روش رو برگردوند به طرف کربلا صدا زد عباس حالا شیرم رو حلالت کردم.  
مجلس اقا ابالفضل # قفل مشکل هاست عباس# به مردی شهرة دنیاست عباس مروّت ریزه خور خوان لطفش فتوّت صورت و معناست عباس حسین بن علی را عبد صالح ولی بر ماسوی مولاست عباس به دشت کربلا آرامش دل برای زینب کبراست عباس بود بدر منیر هاشمیّون که زیباتر ز هر زیباست عباس برای حفظ آیین محمد شکوه روز عاشورا ست عباس به میدان شجاعت اشجع الناس که غیرت قطره و دریاست عباس گذشت از آب و کسب آبرو کرد اگر چه ساقی و سقاست عباس اگر دستش جدا شد غم ندارد که دست آویز ما فرداست عباس بزن بر دامنش دست توسل که در جود و سخا آقاست عباس همین که صدای العطش بچه ها را شنید ، اومد نزد امام حسین اجازة میدان گرفت ، مشک را به دست گرفته ، اومد کنار شریعه فرات ، عباس تشنه است مشتی از آب برداشت تا به لبهای عطشان برساند اما :« فَذََکَرَ عَطَشَ الحُسَین وَ اَهلِ بَیتِهِ » به یاد لبهای تشنه برادر افتاد ، آب رو روی آب ریخت ، مشک رو پر از آب کرد ، از شریعه بیرون اومد ، به سمت نخلستان ، دشمنان دستهای نازنینش رو قطع کردند ، مشک آب رو سوراخ کردند ، تیر به چشمش زدند ، (عاشقان اباالفضل ، انشاءالله کنار حرمش ) یک وقت یک عمود آهن هم بر فرق عباس زدند . صدا زد : یا اَخا اَدرک اَخا ، پدرت از نجف آمد تو هم از خیمه بیا قدمی رنجه نما ، پای بنه بر سر من مشک پاره بده زینب که مدینه ببری تا شود با خبر از خجلت من مادر من هوسم بود که آید به سرم ام بنین مادرت فاطمه آمد عوض مادر من هر کجا پای گذاری به زمین می بینی قسمتی از بدن و از سر و از پیکر من ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ تک پادشه عالم عشق است ابوالفضل گویند همه خالق عشق است ابوالفضل دربُعد جهان نیست زه عباس فراتر بین الحرمین است ماوای ابوالفضل از اهل سما چونکه رسد پاسخ دیدار گفتند چه زیباست ملاقات ابوالفضل سرتاسرهستی این عالم هستی نتوان دید مشبوه به یک گردش چشمان ابوالفضل در کرب وبلا ساقی طفلان حسین است شرمیست زه غم بر رخ زیبای ابوالفضل خواندند همه در شب قدر سوره قران گفتند به دل از لب عطشان ابوالفضل خم شد کمر عدل وادب در بر عباس حیران شود اداب زه ا� ...
السلام-میرداماد                                             یاكاشف الكرب عن وجه الحسین اكشف كربنا بحق اخیك الحسین علیه السلام بر لب آبم و از داغ لبت می میرم  هردم از غصه جانسوز تو آتش گیرم مادرم داد به من درس وفاداری را  عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم یادم نمیره ، همون روز اول قنداقه ام رو هی دور سر تو می چرخوند آقام،هی میگفت بچه ام فدای حسین،اصلاً من برا همین به دنیا اومدم كه فدای تو بشم. اكبرت كشته شد و نوبتم آخر نرسید سینه ام تنگ شد از بس كه بود تأخیرم کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام  شد در این قبله عشاق دوتا تقصیرم دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد  چشم من داد از آن آب روان تصویرم امشب باید یه جور دیگه بگی،دستت رو بیار بالا،عین پرچم تكونش بده،شب علمداره سقای دشت كربلا اباالفضل،اباالفضل بچه ها همه دست هم رو گرفتند، دور عمو می گشتند.این جوری دل عمو رو بردند سقای دشت كربلا اباالفضل،اباالفضل آبی رسان بر خیمه ها اباالفضل،اباالفضل دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد  باید هر شب یادی از شهدا بشه،به یاد بچه هایی كه وقتی رمز عملیاتشون رو فهمیدن یاقمربنی هاشمه،همه قمقمه ها رو خالی كردن،می دونی چرا قمقمه هاشون رو خالی می كردن،اصلاً آب نمی خوردن، امامی دونستند اگه دستشون به آب بخوره، عطش اونها كم میشه،عباس دستش به آب خورد،همچین كه دست به آب رسید،دستاش رو آورد بالا،گفت:عباس دستای تو به آب رسید،اما دست حسین نرسید،این دست رو دیگه نمی خوام،این چشم رو دیگه نمی خوام،ای فدات بشم حسین با این عباست،بی خود نبود، بهش گفتی:بنفسی انت،دلیل داره. دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد  چشم من داد از آن آب روان تصویرم باید این دیده و این دست دهم قربانی  تا که تکمیل شود حجّ من و تقدیرم وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود  بی رکوع است نماز من و این تکبیرم یه بیت،عاطفی ها،اونهایی كه دل عاطفی دارن بدنم را به سوی خیمه اصغر نبرید  که خجالت زده زان تشنه لب بی شیرم حسین.......... اومد محضر اباعبدالله،السلام علیك یا سیدی،یا مولای،یه حرفی بزنم،شاید تو اون لحظه ابی عبدالله گفت: حالا هم نمیگی داداش،كار داره تموم میشه،نمی خوای بگی، صدا زد داداش سینه ام سنگینه،صبرم سر اومده، دیگه بزار برم،ابی عبدالله یه نگاهی كرد،آی عزیز دلم،ابی عبدالله بهش گفت:تو برادر منی،تو علمدار منی،تو صاحب لوای منی،یه حرفی ابی عبدالله زده،من عین جمله ی حضرت رو بگم،بخدا برا من همین روضه است،حضرت یه نگاهی بهش كرد،فرمود:عباسم، وَ إذا مَضَیتَ تفرّقَ عسکری،چی گفته حسین؟صدا زد عباس كجا می خوای بری،اگه تو بری لشكرم از هم می پاشه،اگه تو باشی همه هستن،اگه تو نباشی هیچ كی نیست داداش،عباس اصرار كرد،ابی عبدالله اجازه داد،همه می دونید به چه دلیلی اجازه داد،رفت میدان،چه اتفاقی افتاد،حالا ابی عبدالله نگرانه،بین این دو برادر،این رجز ها رد و بدل شد،انابن الحیدر كرار،انا بن محمد المصطفی،انا بن علی المرتضی،تا ابی عبدالله گفت:انابن فاطمه،فهمید خبرهایی است،فهمید دیگه صدا نمی آد،مسیر رو عوض كرد،ای وای،می خوام برات روضه بخونم،اما از این منظر،ابی عبدالله علم امامت داره ،تا دید رجز سوم نیومد،راه رو به سمت علقمه عوض كرد،راوی میگه دیدم حسین،اونهایی كه كربلا رفتن،روضه هارو مجسم ببینن،كف العباس یادته،یادته ایستادی گفتی اینجا كجاست،بهت توضیح دادن،اینجا همون جاست،دیدن حسین از اسب پایین اومد،یه چیزی رو از رو زمین بر میداره،این دست عباسمه،چرا رو زمین افتاده،دوباره رفت،دوباره فهمید،آمد به سرم آز انچه می ترسیدم، دوباره از اسب اومد پایین،الهی بمیرم، حیف این دستا نبود از بدن جدا شد،فهمید دیگه عباسش دست نداره،لااله الا الله، الهی بمیرم، یه مرتبه دیدن حسین،از دور داره نگاه میكنه،دید وسط میدون غوغاست،یه مرتبه شنید یه صدا داره می آد،یا اَخا، حسین فهمید عباس اون رو برادر صدا زده،دیگه عباسم رفتنی است،رسید كنار علقمه،میگن یه نگاه كرد دید،همه دور داداشش حلقه زدن،هی شمشیرها بالا میره،تا ابی عبدالله رو دیدن همه فرار كردن، این تفرون و قد قتلتم اخی؟ ،كجا فرار می كنید،دادشم رو كشتید،اومد،چه جوری اومد،تا نگاش به عباس افتاد،آه،برادر از دست دادی؟برادرای شهید كجان ناله بزنن،اگه شب تاسوعا نبود نمی گفتم،عین مقتله،چهار تا جمله نوشتن عموم مقاتل،دونه دونه رو معنی كنم،میكشتت،تا رسید،نگاه كرد،ابی عبدالله اول گفت: الان انكسر ظهری،ابی عبدالله داغ برادر زیاد دیده،هم تو كربلا زیاد دیده،هم مدینه امامش رو از دست داده بود،تو بقیع نگفت:انكسر ظهری،گفت:انكسر ظهری،یعنی كمرم شكست،برم جلوتر، و قلت حیلتی،یعنی راه چاره برمن بسته شد،می دونی صمیمی این حرف چی میشه؟
روضه سنگین و زبان قاصر یا مظلوم و بلا ناصر یا مظلوم و بلا ناصر یار نداشتی طاقت این همه آزار نداشتی رمقی برای پیکار نداشتی من بمیرم که علمدار نداشتی یار نداشتی جز حرم قُصه ای انگار نداشتی کاشکی پشت خیمه شیرخوار نداشتی دختری رو بین اشرار نداشتی کار از کار گذشت مرکب از تن تو هر بار گذشت از دل خواهرت انگار گذشت نوحه هرشب سینه زن یا عریان بلا کفن یار نداشتی پیراهن نداشتی دستار نداشتی جای سالم به تن انگار نداشتی تو رو میزدن طرفدار نداشتی یار نداشتی ولی این قُصه رو این بار نداشتی یاری بین در و دیوار نداشتی تیر و نیزه بود و مسمار نداشتی کار از کار گذشت قِصه بین در و دیوار گذشت خنجر از کوچه ی مسمار گذشت ‏ای که احیاگر اسلامی یا مظلوم بلا حامی سرشکسته با سر تو سر خواهر شکسته سر عباس دلاور شکسته بمیرم که دل مادر شکسته سر میوفته داره از ناقه یه دختر میوفته داره از رو نیزه اصغر میوفته تا پسر میوفته مادر میوفته کار از کار گذشت زینب از میون انظار گذشت از سر کوچه و بازار گذشت آه پریشان زینب بی حرمتی به دختر زهرا ز حد بگذشت خیلی به عمه ام سر بازار بد گذشت
... 😞 باز هم آدينه‌ای آمد ولی مهدی کجاست!؟ يک‌نفرميگفت مهدی جمعه‌هادرکربلاست رو به سوی کربلا کردم که فريادش زنم باز هم با ندبه‌ ای از هجر مولا دم زنم آمد از سویی ندایی: آی اهل انتظار اندکی دیگر صبوری، می‌رسد دیدار یار... 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نیابت از اموات السلام علیک یا ابا عبد الله دعا کنیم با تمام وجودمان تا نعمت پیاده روی اربعین و زیارت امام حسین علیه السلام با نابودی ویروس کرونا به ما برگردد اللهم ارزقنا زیارت قبر حسین علیه السلام
با غصه های آل عبا گریه می کنی در اوج روضه های عزا گریه می کنی ما با گناه اشک تو را در می آوریم از سوز بی وفایی ما گریه می کنی ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما می آیی و بدون صدا گریه می کنی «گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه» در مشهد امام رضا گریه می کنی بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا بر داغ سید الشهدا گریه می کنی این روزها به حال دل زینب اسیر در ماجرای شام بلا گریه می کنی بر رأس های رفته به بالای نیزه ها با خیزران و طشت طلا گریه می کنی حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است با غصه های آل عبا گریه می کنی وحید محمدی 🍁🥀🍁🥀🍁🥀
🖤✨ عاشقانت اگرچه غم دارند پا به پایش سرور هم دارند زیر قبه است هرکجا روضه ست خانه ها حرمت حرم‌ دارند دم‌ عیسی مسیح یک دم بود سینه زنها ولی دودم‌ دارند عقل دیوانگان زیادتر است عاقلان معطل اند کم دارند! به سه ضربی که‌ میزنند قسم طبل ها حق‌ به گردنم دارند دست عشاق دست معشوق است مستمندان‌ تو کرم دارند از عرب ها بپرس میگویند: گریه را مردم عجم دارند بند دلها دوازده بند است همه عشقی به محتشم دارند دست‌ ام‌ البنین مدد داده دسته ها اینقدر علم دارند در نمی آید از تنت دیگر نیزه ها بس که‌ پیچ و خم دارند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از ازل در طَلَبَت چشم ترم گفت حسین هرکجا بال زدم، بال و پرم گفت حسین مادرم داد به من درس محبت اما من حسینی شدم از بس پدرم گفت حسین
✋❤️ بہ رویٺ سلام ڪرد خاڪ زمین بہ سلام ڪرد نوڪرخودرانمیدهے؟ وقتے ڪه ایستادوبہ سویٺ ڪرد 🌹 ╭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسرم: بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ در جهل، سرآمدی و بی مانندی از خشم ِ خدا به تارِ مویی بندی توهینِ تو شد باعث خشم زهرا(س) با دست خودت گورِ خودت را کندی شد عالَم و آدم به پیمبر(ص) مدیون شد قلبِ امام عصر(عج) آشفته و خون اعلام برائت مرا ثبت کنید در نشریۂ فرانسویِ ملعون با فکر پلید و شوم و خام آمده ای با فتنه و با کفرِ تمام آمده ای ما خاک درِ محمّدیم(ص) اما تو... از نطفۂ ناپاک و حرام آمده ای داده ست به باد، فتنۂ دشمن را یک ضربه زده! دو نیم کرده تن را رمزِ غضبِ علی(ع) جسارت به نبی ست(ص) آمادۂ ذوالفقار کن گردن را @گ شد هر قدمش مسیری از راهِ نجات نامش به خدا خیرِ حیات است و ممات تا کور شود چشم أبوسفیان ها بر خاتم أنبیا محمد(ص) صلوات!
4_5970018508673648568.mp3
6.98M
❣﷽❣ 💐 🔆 💐 🔆 خودم اینجا دلم پشت سر قافله دارم میبینمت با این همه فاصله به ناله شد زمینو آسمون ولوله ناله ی زهرا مرو مادر 💐واویلا حرم آواره شده تو دله کاروان چه شوری برپا شده ببین زینب چقدر شبیه زهرا شده علمدار حرم شبیه مولا شده شبیه حیدر توی خیبر واویلا پسر ام بنین واویلا علم می کوبه زمین واویلا اشک زینبو ببین تو نگاه سکینه اضطرابو ببین سراب نیزه های بی حسابو ببین گلوی نازکه طفل ربابو ببین ببین شکوه علی اکبر واویلا آسمون رنگ شبه واویلا رباب در تابو تبه واویلا جون زینب به لبه خودم اینجا دلم پشت سر قافله دارم میبینمت با این همه فاصله به ناله شد زمینو آسمون ولوله صدای زهرا مرو مادر 💐واویلا حرم آواره شده 💐هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها @majmaozakerine
من از دیارِ غم و روزگارِ بارانم من از اهالیِ اشک و تبارِ بارانم کسی نمانده برایم غریب می‌میرم کسی نمانده بگویم چقدر دلگیرم کسی نمانده بسوزم که عُقده وا گردد کسی نمانده زِ قلبم غمی جدا گردد قسم به سرخیِ چشمم به گرمیِ آهم نرفته از نظرم خاطراتِ جانکاهم چگونه با که بگویم غروب غمگین است غمی که مانده به دوشم چقدر سنگین است من اشکِ بی کسیِ خیمه‌گاه را دیدم میانِ خیمه ولی قتلگاه را دیدم که ذوالجناح پُر از خون ولی سواری نیست به جای جایِ تو غیرِ زخمِ کاری نیست حرامیان همه بر گِردِ پیکرش بودند تمام نیزه به‌دوشان پِیِ‌سرش بودند به یک طرف به جگر شعله خواهرش می‌زد به یک طرف به سر و سینه مادرش می‌زد چگونه با که بگویم غروب را دیدم به رویِ نیزه سری از بدن جدا دیدم صدای هلهله‌ها تا به گوش ما آمد صدای حرمله از پشت خیمه‌ها آمد به پشتِ خیمه نوکِ نیزه‌ای زمین می‌خورد کسی به خنده سرِ کوچکی به نِی می‌بُرد حرامیان نه فقط گاهواره می‌بُردند لباس را زِ تَنی پاره‌ پاره می‌بُردند به رویِ دوش همه تازیانه می‌آمد زِ گوشهای همه گوشواره می‌بُردند درونِ خیمه زمین‌گیر بودم اما سوخت تمامِ بستر من با خیام یکجا سوخت زِ داغ تاول آتش صدای ما می‌سوخت میان شعله سر و دست و پایِ ما می‌سوخت چگونه با که بگویم حکایتِ سر را حکایت عطش و خیزران و پیکر را زمانِ غارت ما بود و خنده‌ی دشمن که دید چشم غریبم دو چشمِ خواهر را نمیرود زِ خیالم دَمی که می‌دیدم به سمت نیزه‌ی بابا نگاهِ دختر را دوید کودکی و یک نفر به دنبالش گرفت پنجه به زلف و کشید معجر را 🔸شاعر: ___________________________