#عبدالله_بن_الحسن (ع)
پسر شیر کارزارم من
می دهم دست خود عمو را نه
عمه جان، لا افارق عمی
می دهم جان خویش، او را نه
کاسه ی دست من فدای سبو
لیک بشکستن سبو را نه
جنگ را گر توان تحمل کرد
خنجر و دشنه و گلو را نه
بنشستی به #تل_زینبیه
بنشینی به روبرو را نه
بر عدو جنگ و تاختن آری
در اسارت بگو مگو را نه
طاقت پیکر پر از زخمش
هست، شمر درنده خو را نه
تا نفس می کشی عمو هستم
ته گودال، جستجو را نه
باشم و دشمنی تو را بکشد؟
دست خود دادم آبرو را نه
هر بلایی که دیده ام کافیست
آتش و پنجه ها و مو را نه
یا چپاولگران پیکر تو
با طفیلان سودجو را نه
غرق خون دیدن محاسن تو
با نجاسات، شستشو را نه
#جواد_محمودآبادی
1403/04/20
#والله_لا_افارق_عمی
#یا_علی_اکبر (ع)
کتاب روضه ورق خورد و صفحه گویا شد
دلم برای غمت ذره ای مهیا شد
ز قطره قطره ی هر اشک دیده دریا شد
دوباره ورد لبم ذکر واعلیا شد
دلم شکست از این روضه ی پدر پسری
به یاد مطلبی از روضه های شوشتری
حسین (ع) بود و وداع از وجود پیغمبر
حسین (ع) بود و تماشای رفتن حیدر
حسین (ع) بود و نوای عطش فزای پسر
حسین (ع) بود و ندای سلام بر تو پدر
سه بار بهر علی اکبرت تو جان دادی
بجای شیخ دو دفعه تو امتحان دادی
درید بند دل باب را نوای پسر
پدر دوید به سوی نوای نای پسر
به خاک بود پریشان هجا هجای پسر
فغان عزای پدر بود یا عزای پسر
چو دید هستی خود را به دستِ باد، حسین (ع)
دلش شکست و در آنجا ز پا فتاد، حسین (ع)
غروب گشته و از آسمان شفق رفته
ز زانوان حسین (ع) از غمش رمق رفته
چو دید مصحف اکبر ورق ورق رفته
شبیه احمد مختار و شیر حق، رفته
قیام سرو علی اکبرش به حال قعود
زبان خشک پدر را به التماس گشود
به جسم پیر پدر روح و جان من برگرد
نشسته خاک، به روی جهان من برگرد
عصای دست پدر ای توان من برگرد
مخواه خصم ببیند فغان من برگرد
علیِّ من جگرم بود وای بر جگرم
چگونه پیکر صد پاره را به خیمه برم
بیا به رسم ادب پیش پای من برخیز
خلیل آمده، ای تکه تکه تن برخیز
ببین که عمه رسیده کنار من برخیز
بگیر دست مرا دست و پا نزن برخیز
بلند شو قدح ناب جرعه جرعه شده
بلند شو تن صد چاک قطعه قطعه شده
گلم که خار بیابان نموده محصورت
فدای جام پیمبر نمای مکسورت
ندیده چرخ و فلک ماه، مثل این صورت
چرا فتادهای ای طفلکم به این صورت
پدر که ریخته بر خاک، نوشْ دارویش
به یاد عطر خوشش رو نهاد بر رویش
#جواد_محمودآبادی
#علی_الدنیا_بعدک_العفا
#شیخ_جعفر_شوشتری
#وضع_خده_علی_خده
سر داشته ای؟
آن روز که وقت ذبح گردنها بود
یادت که نرفته زینبت تنها بود
یادت که نرفته رفتی و جا ماندم
ناموس تو بین کوی و برزن ها بود
آن روز که روی خاک جان می دادی
کشتی تو مرا سر به #سنان می دادی؟
می خواست که جان من در آید وقتی
سر را به سر نیزه نشان می دادی
می گردم و از گل خبری نیست که نیست
حتی ز گلابش اثری نیست که نیست
ناگاه بدیدم که من از با غ گلم
جا مانده بجز مشت پری نیست که نیست
دیدم که لباس را تو برداشته ای
دیدم به زمین لاله ی خون کاشته ای
آنگونه بریده اند سر از تن تو
انگار نه انگار که سر داشته ای
گفتم که بگو برادرم هستی تو
با من تو بگو تاج سرم هستی تو
هنگام وداع پیکرت خسته نبود
آیا که #حسین (ع) مادرم هستی تو
گفتم که بگو مادر تو #زهرا (س) نیست؟
آیا که پدربزرگ تو طه (ص) نیست؟
ای زینت دوش #مصطفی بر خاکی؟
برخیز که جایگاه تو اینجا نیست
من می روم و همره من می آیی
ای سر به روی نی چقَدَر زیبایی
باید که سرت بلند و بالا باشد
باید که بدانند که تو آقایی
#جواد_محمودآبادی
#من_منتظرم_چادر_خود_را_بتکانی
این بنده که بر درگه انسیه نشسته
عمری است که در روضه ی مرضیه نشسته
من منتظرم چادر خود را بتکانی
سائل ز پیِ روزی یومیه نشسته
اشکم به هوای تو به چشمم شده جاری
شعرم به عزای تو به مرثیه نشسته
سرمایه ندارم به جز این قطره ی اشکم
این اشک به کشکول، به سرمایه نشسته
می گریم و با هر لغت از سوگ تو گویم
بنگر که بر این قافیه ها گریه نشسته
در مجلس ذکرت همه جا فوج ملائک
هر ساعت و هر لحظه و ثانیه نشسته
جبریل مقرب شد و تا عرش خدا رفت
تا بر در این خانه ی قدسیه نشسته
شبهای دل از نور تو مهتاب گرفته
ای ماه که بر چهره ی تو سایه نشسته
گویی که عزاداری بر مادر سادات
هر نسل به جان و دل ذریه نشسته
ذریه ی خاتم همه یا فاطمه (س) گویند
این داغ به ذرّیه به ارثیه نشسته
ای کوثر قرآن که حروفت شده مخدوش
مُردیم ز زخمی که به هر آیه نشسته
من عاقبتش در وسط روضه بمیرم
زین لطمه که بر چهره ی حوریه نشسته
در فاطمیه هیئتمان گشته پر از آه
زین غصه که بر جان حسینیه نشسته
شاید سبب حزن که در مجلس بی بی است
مهدی (عج) است که در هیئت و در تکیه نشسته
فهمیده ام آتش به در خانه گرفته
زان دوده که بر خانه ی همسایه نشسته
ده قرن گذشته است ولی باور من نیست
آتش به در بیت گرانمایه نشسته
مادر به هوای تو شکسته است ردیفم
جانم به فدای تو و پهلوی شکسته
شعرم به کناری به سرم خاک بریزند
تا جان بدهم در غم بازوی شکسته
در بیت نبوت همه جا زلزله آمد
آن لحظه که آیینه ی دلدار ترک خورد
این خانه ی عشق است که ویران شده از خصم
از ماتم یارش صد و ده بار علی (ع) مُرد
این زن نه فقط همسر و مادر که زکیّه است
قرآن مجید است که گردیده لگدمال
این دختر پیغمبر (س) و ام الحسنین (ع) است
الگوی زنان است که این سان شده پامال
ای فضه کمک کن که گل افتاده در آتش
از ضربت در حالت صدیقه چه بد شد
این خانه عزادار رسول (ع) است ، چه رسمی است
ای حرملهها محسن شش ماهه لگد شد
#جواد_محمودآبادی
#محرم_الزهراء
1403/08/28
#شهادت حضرت _زهرای_مرضیه، #فاطمه_کبری تسلیت
#ناحلة_الجسم
ناحلة الجسم من، یک دمی آرام باش
شهد به کامم در این، تلخی ایام باش
آینه ی پاک من، گرچه ترک خورده ای
بهر علی (ع) باز هم، آینه و جام باش
گرچه در این کوچه ها ، نیست کسی یار من
خیز و پناه علی (ع) ، در ملأ عام باش
من اسداللهم و، بند به دستم زدند
فاطمه (س) همدرد این، شیر، در این دام باش
سوخت علی (ع) از غمت، جان به فدای قدت
چند قدم با علی (ع) ، همره و همگام باش
حجتِ بر اهل بیت (ع) ، قبله نمای ولی
پای به پای علی (ع) ، حُجة الاسلام باش
ای غم تو قاتلم، داغ نزن بر دلم
حل بنما مشکلم، مرهم آلام باش
دانه ی درّ نبی (ص) ، کم نشود قدر تو
گر شده رویت کبود، درّ سیه فام باش
ای گل نیلوفری، ای گل یاس #علی (ع)
جای کفن فکر یک، جامه ی احرام باش
خاستگه هل اتی، لحظه ی افطار شد
باز مهیای یک، سفره ی اطعام باش
داغ تو مرگم دهد ، هجر شکستم دهد
پشت و پناه علی (ع) ، حیدر صمصام باش
فکر علی (ع) نیستی، در پی یک چاره بر
گریه ی اطفال خود، وقت شب هنگام باش
عزم نکن بر سفر، خورده به جانم شرر
چند صباح دگر، مادر ایتام باش
راحت جانم نرو یار جوانم نرو
نیست توانم نرو، فکر سرانجام باش
گشته وجودت خیال ، گشت شفایت محال
رفتی اگر ساکنِ، مرقد گمنام باش
شام غریبان تو، روز سیاه علی است
همدم من، چاره ی، غربت آن شام باش
#جواد_محمودآبادی
#محرم_الزهراء
1403/09/11
ایام #شهادت #حضرت #فاطمه #زهرا (س) تسلیت
#فاطمیه
#شهادت_مادرم_افسانه_نیست
#یا_کاشف_الکرب_عن_وجه_الحسین_اکشف_کربی_بحق_اخیک_الحسین
#یا_ام_البنین اغیثینی
آب زلال چشمه ها پاکی ذاتش را
از فیض ناب ابر باران بر زمین دارد
#عباس( ع) معیار ادب گشته است زیرا که
او تربیت از مادرش #ام_البنين (س) دارد
خود را کنیز بچه های #فاطمه (س) می خواند
اندازه ی این رزق را تنها خدا داند
از دامنش عباس (ع) تا معراج بالا رفت
تا لحظه ای که فاطمه (س) او را پسر خوانَد
باید الفبای ادب آموخت از درسش
هر حرف او درس است درس است از الف تا یاء
از نام نیکِ فاطمه (س) او دست می شوید
تا با صدایی نشکند قلب بنی الزهراء
او گفت با مولا که این بنت کلابی ها
نامش اگر باشد کنیزت هم رضا دارد
ام البنین نامیده ای من را که می بالم
چون زوجه ات این کُنیه را از #مرتضی (ع) دارد
هرچند رفت از خانه زهرا (س) تا ابد اما
بر اهل خانه جلوه ی بی خاتمه دارد
آقا! کنیزت را به آوایی صدایش کن
بیت شما مولا فقط یک فاطمه (س) دارد
آقا حسینت را چو جانم دوست می دارم
من از خبرهای رسول الله (ص) خبر دارم
از بهر یاریِ حسینت (ع) روز عاشورا
ام البنینم دلخوشم چندین پسر دارم
در باغ، هر گل گر بروید باز کافی نیست
گلزار، عطر بوته ای از یاس می خواهد
همراه قاسم، با علی اکبر، علی اصغر (ع)
آقا حسینم لشکرش عباس (ع) می خواهد
ایام، طی شد روزها بعد از یکی دیگر
یک یک گذشت و ماه خونینِ محرم شد
بر کاروان لاله های گلشن حیدر (ع)
بگذشت عاشورا زمین لبریزِ ماتم شد
بعد از خزانِ کربلا، بعد از گذر از شام
#زینب (س) رسید و کوله باری از مصیبت ها
با کاروانی که ز سیمایش هویدا بود
داغ عزیزان، خون دل ها، درد غربت ها
وای از غم آن روز، از احوال امّی که
با روضه هایش از غم اولاد، دُر می سفت
ام البنینِ بی بنین بودن به جای خود
اما به قبرستان به اشک و آه و غم می گفت:
من در کنار صورت قبر پسرهایم
هر صبح و شب بهر حسینم اشک می ریزم
از غصه ی قدّی که در پیش ابالفضلم
خم گشت، بر صبر حسینم اشک می ریزم
هرچند می گویند عباسِ جوانمردم
پایان رسیده در کنار علقمه کارش
اما دمادم از غم این غصه می سوزم
از زینب (س) و بزم شراب و روز بازارش
-----------------
در بین ابیاتم اگرچه جای گفتن نیست
هرچند ناچیزم مرا دور سرت گردان
این نام شاعر جای خود اما بیا مولا
من خانه زادم پس مرا هم قنبرت گردان
#جواد_محمودآبادی
1403/09/24
شهادت خانم #ام_البنین (س) تسلیت
#السلام_علیک_یا_خدیجه_الکبری
در شب سوگ خدیجه (س) حامی قرآن و دین
در رثایش حال شعرم گشته از داغش غمین
دلبر عالم محمد (ص) بود اما گشت او
دلبر و دلداده و دلدار ختم المرسلین
اولین مومن به اسلام است در بین زنان
بین زنها در مسلمانی و ایمان برترین
بین مردان بود مولا با رسول الله قرین
بین زنها هم خدیجه (س) با پیمبر همنشین
بهترین غمخوار و یار و اسوه ی ایثار و صبر
در مصیبتها و تلخیها و سختیها مُعین
آن پرستاری که مرهم بود بهر مصطفی (ص)
بین آماج غم و زخم زبان مشرکین
از محبت گشت پیغمبر (ص) پدر بر امتش
همسر دلسوز او هم گشت، امّ المؤمنین
کیستی مادر! که ایزد هم سَلامت می رساند
از زبان پیک وحیَش حضرت روح الامین
کیستی بانو که از دامان پاکت سبز شد
غنچه ی زهرای اطهر نِعمَ اَجرُ العامِلین
مادری آموخت زهرا (س) از وجود مادرش
تا که شد ام پدر ، صدر نساء العالمین
در شما جمع است اوصافی که قرآن گفته است
صابرین و صادقین و قانتین و منفقین
دلبرش رفت و برایش سال، عام الحزن شد
جان احمد گشت از هجران او اندوهگین
رفت یار و یاورت پیغمبر اعظم! ولی
شکر مثل فاطمه (س) زخمی نبود از جور کین
خوش به احوالش عبایت گشت از بهرش کفن
بی کفن بین حصیری نیست وقت واپسین
از عبا گفتم به یاد کربلا افتاده ام
قطعه قطعه پیکر پیغمبری روی زمین
در کنار پیکرش بابا نشسته روی خاک
ناله می زد وای فرزندم به آوایی حزین
کربلا! بنگر که سبط حیدر کرار اوست
زین سبب هر عضو او تکرار گشته اینچنین
بهر بردن تا حرم بهرش عبا آورده اند
با عبایی جمع گردد شاید اجزای نگین
از عبا گفتم به یاد کودکی زیر عبا
تا حرم می رفت و بر می گشت بابا شرمگین
#جواد_محمودآبادی
1403/12/21
رحلت جانگداز حضرت خدیجه غراء تسلیت باد
السلام علیک یا مسلم بن عقیل
کوفه مرامی از وفاداری ندارد
نفرین بر این قوم جفا بر میهمانی
تنهای تنها مانده ام در شهر، ای کاش
آقا شبیه مسلمت تنها نمانی
از این بلندی هم سلام آخرم را
بهرت فرستادم به همراه بیانی
فطرس سلامم را اگر آورد ای کاش
این نامه ی ننوشته را شاید بخوانی
گفتم بیا این مردمان چشم انتظارند
آقا نیا اینها حرامی اند و جانی
شمشیرهاشان را برایت تیز کردند
می خواستند اینها تو را تنها زبانی
اشکم دم جان دادنم می گفت برگرد
ای شاه عالم ، با زبان بی زبانی
موصوف لفظ غربت و فردًا وحیدا
ترسم به دشت #کربلا تنها بمانی
ترسم هوا از جور دشمن تیره گردد
وقتی نمانده بر تنت تاب و توانی
ای شاه بالامرتبه از صدر مرکب
ترسم بیفتی بر زمین چون آسمانی
#مسلم هزاران بار از مرکب بیفتد
اما نیفتد قامتت بر فرش، آنی
در بین گودال بلا محصور گردی
هرچند فخر کبریای بیکرانی
سردار و آقای شهیدان روز عاشور
مذبوح تیغ و نشتر شمر و سنانی
دلواپس ناموس و اطفال تو هستم
وقتی که دیدم همچنین نامردمانی
آقای مظلومان نیا تا کودکان را
دشمن نیازارد به ضرب تازیانی
شایسته ی پرده نشین مرتضی (ع) نیست
بند و اسارت ، کعب نی، قامت کمانی
شام غریبان زینب کبری (س) نبیند
در زیر سنگ و چوب و خنجرها نهانی
دندان مسلم نذر دندانت حسین جان (ع)
تا نشکند هرگز به ضرب خیزرانی
در بین راهی، بین هر منزل که هستی
برگرد ای جان پیمبر (ص) تا زمانی
طفلت کنار راس پاکت جان نبازد
همراه اطفالت نباشد بددهانی
گر آمدی پیراهنی کهنه بیاور
شاید نباشد بهر تو برد یمانی
در زیر سمّ اسبها وقتی نمانده
حتی برای پیکر تو استخوانی
شاید همین پیراهن کهنه بماند
از بهر جسمت در دل صحرا نشانی
آقا اگر خونت به روی خاک ریزد
گردد عزادار غم سوگت، جهانی
مقتول اشک چشمهایی ای حسین جان
هر عاشقی دارد برایت روضه خوانی
#جواد_محمودآبادی
1404/03/15
شهادت سفیر اباعبدالله (ع) ، مسلم بن عقیل (ع)
تسلیت
#روز_عرفه
#غیرت_ایرانی
به هر جایی رسانه، مرد یا زن یا نظامی ها
همه در استقامت در مصاف این حرامی ها
ز جان و دل تمام اهل ایران جمله می گویند
هزاران آفرین بر غیرت خواهر امامی ها
#جواد_محمودآبادی
#یا_کریم
شعر در وصف شما گرچه رفیع است ولی
به کرمخانه ی بی مثل و رقیبت نرسد
عهده دار کَرم آل پیمبر (ص) حسن (ع) است
کیست آنکس که به او فیض و نصیبت نرسد؟
ورقی خورد اگر صفحه ی تقدیر شما
کاش دفترچه ی عمرت به مصیبت نرسد
شد اگر صفحه ی تاریخ، غم دفترتان
صفحه ی رفتن و اوصاف غریبت نرسد
ای جگر سوخته خون جگرت در طشت است
کاش #زینب (س) گهر صبر و شکیبت نرسد
از شما هرکه از این خانه رود گفت #حسین (ع)
جان ندادی تو #حسن (ع) ، تا که حبیبت نرسد
گرچه هستی تو امامش ندهی جان هرگز
او طبیب است نرو گر که طبیبت نرسد
چشم بگشودی و بر چشم پر اشکش گفتی:
گریه کم کن که مُصابم به مصیبت نرسد
چهره ام سبز شد از زهر هلاهل اما
رنگ این چهره که بر خدّ تریبت نرسد
لب من گرچه ز خون دل من خونین است
باز بر داغ تو و شیب خضیبت نرسد
گرچه دنیا دل من را به خدا آتش زد
غصه ی من به فراز و به نشیبت نرسد
آتش افتاد اگر بر دل من دردی نیست
آتش ای کاش به اطفال نجیبت نرسد
کاش ای گل نشوی بر کف گودال، گلاب
کاش پرپر نشوی، نکهت سیبت نرسد
شیشه ی عطر پر از رایحه ی سیب، حسین!
کاش سنگی به سرِ چشمْ فریبت نرسد
کاش قرآنِ سرت بر سر نی ها نرود
خبر از نغمه ی قرآن عجیبت نرسد
#جواد_محمودآبادی
1404/05/31
#شهادت #سیدالمرسلین، حضرت #رسول_الله (ص)، و #سید_النجباء، آقا #امام_حسن #مجتبی (ع) تسلیت
#لا_یوم_کیومک_یا_اباعبدالله
#السلام_علی_الشیب_الخضیب
#السلام_علی_الخد_التریب
#ام_حسبت_أن_أصحاب_الكهف_والرقيم_كانوا_من_آياتنا_عجبا
باید نظر کند به قلم ربُّ العالمین
روح القدس نزول کند بر مصنّفین
جبریل، وحی بر قلم آرد برای وصف
بر گِرد صفحه گردد و گردد حروفچین
نفس زکیّه را چو روایت کند شود
در بحر شعرها ادبیّات خوشه چین
اینها برای آن که بفهمند مردمان
مولا رضای ماست رئوفا بمؤمنین
قطعا ولایت تو طریق عبادت است
ایاک نعبد است و ایاک نستعین
شمس الشموس، شاهد توصیف مرتضی (ع) است
شاهد مثالِ قائد غرِّ المُحَجَّلین
این بار، همنشین مساکین شدن نبود
اما چرا نشسته ز پا شاه هشتمین
تا آن که در کسوف رود سوی آسمان
خورشید می نشست به ناگاه بر زمین
از بس نشسته است در این راه روی خاک
خاکی شده است جامه ی سلطانِ ملک دین
آه ای امام مهر و وفا در خلال شعر
گویم کلام معترضه بیتِ بعد از این:
با روضه های چادر خاکی گداختیم
بر ما بس است کم به روی خاکها نشین
ما بر عبا و نام علی خون گریستیم
بر روی خود مگیر عبا را تو اینچنین
صد کاروان دل است که بنشسته در مسیر
غخوار کل عالم و دلدارِ دلنشین
شکر خدا پیاده رَوَد سوی مقتلش
اما هزار شکر نیفتد ز صدر زین
مسموم گَشته، آب رسانید بر امام
هیهات! شاهِ تشنه نهد بر دهان نگین
معصومه اش کجاست کنارش صدا زند
صَلّی' علیک، را به دم خسته ای حزین
این تکه از وجود تو جان داده روی خاک
یا ایها الرسول (ص) ، رضا (ع) را بیا ببین
شاه غریب با غم گودال در اتاق
بر خاک خفت تا که دهد جان به آفرین
خود می گِریست جمله ی یابن شبیب را
بر جدّ خویش، وقت نفسهای واپسین
یادش رسید کرببلا لحظه ی غروب
در بین مار و مور، سلیمانِ سومین
افتاده بود پیکر پاکش به موج خون
در بین قتل و غارت و غوغای سارقین
غارت شده است پیکر او از لباس تا
انگشتری به همره انگشتی از یمین
امن یجیب خواندنِ زینب (س) گواه بود
حنجر شده است، با لبه ی تیغ کین قرین
سر یک طرف، جدا شده از سَروَر از قفا
دل یک طرف بریده ز او زینبش غمین
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلاست
آذر شده است با دل ذرّیّه همنشین
القصه روز آل عبا گشته شام تار
آخر شده است کار یَلّ ختم مرسلین
گفتی عزیز آل پیمبر ذلیل شد
تا نفس مطمئنه رسیده است بر یقین
سلطان به خون و شاه خراسان بروی خاک
از جور اشقیا و ستمها و ظلم و کین
هرچند آمده است جوادش کنار او
اما حسین فاطمه! (ع) این گاهِ آخرین
این دفعه هم مثال علی اکبرت بیا
بر این علی (ع) دوباره بنه چهره بر جبین
"پروانه سوخت، شمع فرو مرد شب گذشت"
ناگفته ماند، حرف زبانسوز آتشین
هرچند قتلگاه رضا(ع) گشته ملک طوس
گشته بهشت ما، شرف الارض بر مکین
قطعا بهشتِ وعده ی پروردگار ماست
دربار مشهد است مفازًا لمتقین
#شعر_شهادت_امام_رضا_ع
#شعر_مناجات_امام_رضا_ع
#جواد_محمودآبادی
السلام علی بنت الحسین (ع)
ده پسر چون شیرهای بیشه ی نر داشتن
یا هزار اطعام و فیض حجّ اکبر داشتن
شاخه ی خوشبوی گل را در برابر داشتن
بهتر از اینهاست این نعمت که دختر داشتن
باقیات الصالحات و ستر آتش دختر است
بر پدرها یکدل و بی غلّ و بی غش دختر است
خواست ابراهیم فرزندی وِرا یاری کند
تا به همراهش برای کعبه حجاری کند
گرچه اسماعیل دلدار است و دلداری کند
دختری هم خواست تا بهرش عزاداری کند
گرچه چشمان پسرها در مصیبت هم تر است
گریه ی دختر برای مرگ بابا خوشتر است
بارش باران به هنگام بهارش بهتر است
اشک عاشق پیشه از هجران یارش بهتر است
عشق اگر عشق است اصلا گریه دارش بهتر است
سوگواری بهر هرکس در دیارش بهتر است
گفتم اینها را بگویم در غریبی دختری
گریه ها کرده است روزی پیش جسم بی سری
دید جسمی را به روی خاک از افلاک سر
دید از جسم کبوتر نیست باقی غیر پر
بر زمین افتاده خورشیدش به صحرا بی قمر
شیشه بشکسته است و تنها مانده عطری از پدر
گرچه حال و روز دختر غیر جان کندن نبود
بود در بند اسارت چاره بر ماندن نبود
گفت با زینب (س) مگو که پیکر باباست او
بر زمین افتاده اما شهسوار ماست او
روی خاک افتاده اما حضرت دریاست او
گم شده جسمش وَ یا کم ؟ جان من را کاست او
ناله زد از جان که ناگه دخترک خاموش گشت
از غم جانسوز بابا نیمه جان بیهوش گشت
دید بابا را سکینه، حیف در رؤیای خواب
تشنه لب، زخمی ، لبش خشکیده از فقدان آب
روضه می خوانَد هنوز از ماتم طفل رباب
بهر حال شیعیانش گفت بر او این خطاب
با کلام دوست اینجا شعر من تضمین شود
بهتر اصلا وزن شعرم هم کمی سنگین شود
شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ ماءَ عَذْبٍ فَاذْکرُونِی
أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِیبٍ أَوْ شَهِیدٍ فَانْدُبُونِی
وَ أَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیرِ جُرْمٍ قَتَلُونی
وَ بِجُرْد الخَیلِ بَعْدَ القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی
لَیتَکُم فی یوْمِ عاشُورا جمیعاً تَنْظُرونی
کَیفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَاَبَوْا أَن یرْحَمُونی
و سَقَوهُ سَهْمَ بَغْی عِوَضَ الماءِ المَعینِ
یا لَرُزْءٍ وَ مُصابٍ هَدَّ أرْکانَ الحَجِونِ
وَیلَهُم قَدْ جَرَحُوا قَلْبَ رَسُولِ الثَّقَلَینِ
فَالْعَنُوهُم مَا اسْتَطَعْتُم شِیعَتِی فِی کُلِّ حِینٍ
#جواد_محمودآبادی
1404/06/05
وفات #بنت_الحسین (ع) حضرت #سکینه (س) تسلیت