eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.8هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
بنام چشِ غرقِ بارون شده بنازم به لیلای مجنون شده شهیدی که سردار دلهای ماست شهیدی که پیروز میدون شده دل من تو هر لحظه و ثانیه اگر با شهیداست، نورانیه همینکه نشستم تو راه ظهور دعاهای قاسم سلیمانیه بیا زائر کربلاشو فقط تو تشییع، بشنو دعاشو فقط اگه میشه بشمار جمعیتو! ببین لشکر عاشقاشو فقط جگر داشت هنگام جنگ و خطر قوی بود تدبیرش از هر نظر شجا بود از منظر دشمناش شهیدی که می گفت وقت سحر؛ «پُر از ترکشم، ترکش روزگار بچین از تنم دونه های انار بسوزان منو، دود کن، محو کن کجا هستی ای بوسهء انفجار؟ شهادت تو افلاک، بندم نکرد دلم رفت، اما بلندم نکرد کشید و منو بین آغوش، بُرد ولی دلبر من پسندم نکرد فقط دست خالیمونو خوند و رفت دل عاشق ما رو لرزوند و رفت من از فتح بُستان به دنبالشم چشای تر من به در موند و رفت چقد زخم خوردم تو دامان عشق گرفتم شبونه گریبان عشق چقد از رفیقام، رسیدن به تو رسیدم کنارت به پایان عشق بیا مرگِ خونین در آغوش من بذا ماه من، سر روی دوش من عروس خیالی میدون جنگ! میشه حجله، بی تو سیاپوش من» شده آه، اون خنده هایی که نیست شده راه، مرد خدایی که نیست هنوز حاج قاسم علم دستشه دعا می کنه با صدایی که نیست
. ای خدا امشب مرا از مستی دنیا بگیر سر بزیرم کن، سرم را از کرم بالا بگیر روسیاهم در دلِ شب، راه را گم کرده ام مثل نوری در دل تاریک من مأوا بگیر قطره ی اشکم چو دُر، به چشم صیاد آمده قطره ای ناچیز را از ساحل دریا بگیر من شدم تنها، رفیقان هم فقط دورم زدند باز هم دنبال کارم را خودت تنها بگیر نیمه ی شعبان گذشت و سفره ی آن جمع شد قبل ماه میهمانی، خود برایم جا بگیر طفل، بد باشد فقط مادر به دردش میخورد پس سراغم را دگر از مادرم زهرا بگیر تا که گفتم می شود امشب پناه من شوی؟ زود گفتی می شود ... یک اذن، از مولا بگیر با مژه از صحن حیدر خاکروبی می کنم آخر سال است ... دیگر گرد و خاکم را بگیر دستِ خالی، کربلا میخواهم امشب یاحسین! دست من را در کنار مرقد سقا بگیر من فدای آن که عباسش میان علقمه گفت جایم، معجری روی سرِ زن ها بگیر من شدم غارت ولی دنبال آن پیراهنند چشم زینب را برادر، از همین حالا بگیر -اسفند۱۴۰۲ ✍ .
🏴 🏴 🏴 🎤مداح :حاج مسعود پیرایش ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ .. (سوره الأنبياء/ ۸۳) يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (سوره يوسف/ ۸۸) آمدم باز درِ میکده ات گریه کنان تشنه ام تشنۀ دیدار، سبویی برسان این طرف آن طرفم جانِ رقیه مکشان بنده ات را به سر سفره زهرا بنشان خواهشاً اشک دو چشمانِ مرا جاری کن کار از کار گذشته تو فقط کاری کن سینه ام وادی طور است پُر از نورِ جلی ست تازه فهمیده ام این گریه چه خیر العملی ست دامن رحمت تو هم ابدی هم ازلیست بندۀ سینه زنت دست به دامان علیست به سرم سایۀ ایوان و امان نجف است دل من تنگ علی تنگ اذان نجف است من بهم ریخته ام کاش که درهم بخری گذری هم که بیایم تو ز من میگذری در شب اول قبرم ز تو دارم اثری آمدم تا که مرا پیش حسینت ببری من خجالت زدۀ تو شدم آبم نکنی جلویِ چشم علمدار خرابم نکنی آمدم تا که فقط دل بسپارم به حسین بگذارید بیفتد سر و کارم به حسین باز افتاده همه کوله و بارم به حسین تک و تنها کس و کاری ندارم به حسین شب جمعه است دلم دور و بر کرببلاست حسرت پیر غلامت، سفر کرببلاست آن لبِ تشنه که می خواند دعا ریخت به هم ته گودال، سری با نوک پا ریخت به هم مادری گفت حسین و همه جا ریخت به هم خیمه ها ریخت به هم، کرببلا ریخت به هم کهنۀ پیرهنی داشت و صیاد کشید سر ناموسِ حسین بن علی داد کشید .. شاعر: تا اومد بدن حمزۀ سیدالشهدا رو دید عبا رو درآورد رو بدنِ حمزه انداخت .. اینجای روضه، روضه خوان متحیره بره کربلا یا مدینه .. آخه این صحنه یه جای دیگه ام تکرار شد .. تا دید فاطمه رو زمین افتاده .. خونه پر از اراذل و اوباشِ .. عبا رو ، رو فاطمه انداخت .. شام رحلت محدث بزرگ حضرت عبدالعظیمِ .. ان شالله به جایی برسیم آقا و مولامون بهمون بگه «أنتَ وَلِيُّنا حَقّاً ..» امام هادی فرمود در مقام حضرت عبدالعظیم که تو دوستِ حقیقی ما هستی .. ان شالله ما هم به اونجا برسیم .. نگاه کرد دید خواهرش داره میاد .. بدن، بدنِ یه علمدارِ رشیدِ هنوز دست و پاهای مُثله شده بیرون مونده .. فرمود خار و خاشاک بیارید بدن رو بپوشانید آخه خواهرش طاقت نداره نمی تونه تحمل کنه .. صلی الله علیک یا اباعبدالله .. اذون گفتن اما، هنوز زیرِ پایی .. سه ساعت تمومه که تویِ قتلگاهی هنوز توی گودال، شلوغه عزیزم خودت بهم بگو اینا دروغ عزیزم @majmaozakerine
@majmaozakerine محسن زهرا دعا بر زادهء حیدر کند کربلا محشر کند۲ اصغر آمد بی زره کار علی اکبر کند کربلا محشر کند ۲ 🔹🔹🔹 آخرین سرباز اردوگاه ارباب اصغر است ذوالفقار حیدر است ۲ در همین قنداقه همرزم علی اکبر است ذوالفقار حیدر است ۲ 🔹🔹🔹 مُهر محسن به روی برگهء اعزام من است حرمله رام من است پر قنداقهء من حولهء احرام من است حرمله رام من است سفره این خانواده شیرمیدان پروراست هرنفریک لشگراست اکبر و اصغرندارد کودکش هم حیدراست هرنفریک لشگراست @majmaozakerine 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 آمده جلوه کند حیدر در گهواره ای بنازم به رباب عرش را ریخت بهم خون گلوی پاره ای بنازم به رباب 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 چشم همه بر دستِ شما در صفِ محشر مدد یا علی اصغر .... آقایِ قیامت بشوی با تنِ بی سر مدد یا علی اصغر .... 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 فرق در بین علی‌ها نیست، اصغر اکبر است من علی‌ام ای پدر۲ زودتر من را ببر میدان، که حیدر ، حیدر است من علی‌ام ای پدر۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 میرسد از خیمه‌ها یارب صدایِ آب آب وای بر حالِ رباب .... آب آوردن به خیمه بهرِ اصغر شد ثواب وای بر حالِ رباب .... 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 کودکی در خیمه افتاده به دامانِ رباب مادرش گوید بخواب .... حرمله داده به جایِ آب بر اصغر جواب مادرش گوید بخواب 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹  با مادرم اسیرِ غمِ خواهرت شدم من اکبرت شدم بابا مدافعِ حرمِ خواهرت شدم من اکبرت شدم 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 کودک ششماهه هر دردی مداوا میکند مرحبا طفل رباب ۲ یک نخ قنداقه اش کار مسیحا میکند مرحبا طفل رباب ۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 بر گلویت خوانده لبهایم زیارت نامه ها یا علی اصغر مدد از نخ قنداقه ات حاجت روا علامه ها یا علی اصغر مدد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سه شعبه تیر دشمن تا رها شد سر اصغر جدا شد میان خیمه ها غوغا بپا شد سر اصغر جدا شد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 دست و پا گم کردم و می بوسم از پا تا سرت دیدنی شد حنجرت اصغرم کشتی مرا با خنده های آخرت دیدنی شد حنجرت 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 قحطی آب است و می آید صدای العطش وای بر حال رباب کودکی شش ماهه در آغوش عمه کرده غش وای بر حال رباب 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 به خیمه قحط آب است همه دلهاکباب است علی اصغر به دامان رباب است عطش بالا گرفته دل سقا گرفته که لبها تشنه ی یک جرعه آب است 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 نوه آخر شاهنشه خیبر شکنم یل شش ماهه منم مادرم بسته دو دستم که قیامت نکنم یل شش ماهه منم 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 بی زره آمده ای حیدر در گهواره ای بنازم به رباب عرش را ریخت بهم خون گلوی پاره ای بنازم به رباب 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 ای تیر سه شعبه هدفت طفل رباب است خطا کن که ثواب است ای تیر حیا کن پسرم تشنه آب است خطا کن که ثواب است 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 طفل شش ماهه ولی حیدر کراری تو آبرو داری تو بی زره آمده ای بس که جگر داری تو آبرو داری تو 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 روی دست شاه دین شش ماهه پرپر میزند یابن زهرا العجل زینب اندر خیمه گه بر سینه و سر می زند یابن زهرا العجل 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 پیش چشمان ترم دیگر مزن هی دست وپا آه و صد واویلتا ای پسر گم کرده بابا راه خود تا خیمه را آه و صد واویلتا 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 طفل چون نامش علی شد اصغرش هم اکبر است در شجاعت حیدر است گرچه باشد شیرخواره شیر مرد لشگر است در شجاعت حیدر است 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 نوه شیرخدا حیدر کرارم من مرد پیکارم من ۲ شیرخوارم من و چون شیر، جگر دارم من مرد پیکارم من ۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 تیرِ سه پرِ حرمله شد قاتلِ مادر لای لای علی اصغر (۲) بر دستِ پدر غنچه یِ خشکم شده پَرپَر لای لای علی اصغر (۲)   🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 کودکِ شش‌ماهه‌ در میدان شدی یارِ حسین ۲ ای علمدارِ حسین ۲ مثلِ سقّایی گِره وا کردی از کارِ حسین ۲ ای علمدارِ حسین ۲ 🔹🔹🔹🔹 این هق‌هقِ او حَق حَقِ سردارِ حنین است علمدارِ حسین است ۲ از نسلِ اسد باشد و شیرِ نَشأتِین است علمدارِ حسین است ۲
. دستی که زد بر روی زهرا عمه را زد خلخال ها را بُرد و با حرصش مرا زد سیلی به من میزد ولی بر عمه میخورد هر ضربه ای را که به من زد جابجا زد بابا غرورم بدتر از پایم شکسته آن مرد شامی بارها تهمت به ما زد دارد سیاهی می رود چشمم هنوزم نفرین به آنکه مُشت های بی هوا زد سوغات برد اما مچاله سوی شهرش آن چارقد را که عمو با گریه تا زد بیخود نشد مویم سفید آن چند ساعت نامحرمی صدبار اسمم را صدا زد شیرین زبان بودم ولی لکنت گرفتم وقتی سرت را دشمنت بر نیزه ها زد ....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
گلوی هجر فشردم که داده آزارم فراق یار چه کرده است با دل زارم سلام صبح امیدم، سلام مطلع فجر هنوز منتظر صبح روز دیدارم برای من که گدایم جهان نمی ارزد اگر ز دامن لطف تو دست بردارم به اینکه آبرویم ریخته نگاه نکن نگاه کن چقدر بی پناه و ناچارم گره به کار من افتاده است بازش کن مرا ز خانهء خود رد نکن گرفتارم کسی نبودم و قدر و بها به من دادی کسی نبوده بجز فاطمه خریدارم تمام نوکریم را به روضه مدیونم تمام زندگیم را به تو بدهکارم صدای خواهر زینب می آید از کوفه دوباره سینه زن خواهر علمدارم هنوز گریه کن کوچه های شام و یهود هنوز مضطر راه شلوغ بازارم @majmazakerinee
گلوی هجر فشردم که داده آزارم فراق یار چه کرده است با دل زارم سلام صبح امیدم، سلام مطلع فجر هنوز منتظر صبح روز دیدارم برای من که گدایم جهان نمی ارزد اگر ز دامن لطف تو دست بردارم به اینکه آبرویم ریخته نگاه نکن نگاه کن چقدر بی پناه و ناچارم گره به کار من افتاده است بازش کن مرا ز خانهء خود رد نکن گرفتارم کسی نبودم و قدر و بها به من دادی کسی نبوده بجز فاطمه خریدارم تمام نوکریم را به روضه مدیونم تمام زندگیم را به تو بدهکارم صدای خواهر زینب می آید از کوفه دوباره سینه زن خواهر علمدارم هنوز گریه کن کوچه های شام و یهود هنوز مضطر راه شلوغ بازارم
کردند سفره را جمع کردند سفره را جمع، پس سفره دار من کو؟ من دیر آمدم رفت، چشم انتظار من کو؟ گیرم مرا ببخشد، شرمندگی من چه؟ با آن همه معاصی بر شانه بار من کو؟ من قهر کردم اوّل، زود آمد آشتی کرد آن‎که مرا بغل کرد آن یار، یار من کو؟ یک عمر عاشقم بود من کور کور بودم آن‎که گره نینداخت جایی به کار من کو؟ حالا که سر به راهم، حالا که سر به زیرم کو شاخ و شانه‎هایم؟ داد و هوار من کو؟ گفتند بسته شد در لطفا”غریبه بیرون! ای آشنا بفرما پای فرار من کو؟ گرچه گناه‎کارم، امّا گناه دارم جز او کسی ندارم، دار و ندار من کو؟ آتش گرفته جانم، چون تشنه‎ء حسینم آن‎کس که سی شب افطار آمد کنار من کو؟ چشم انتظار حیدر، در وادی السّلامم من حاضرم بمیرم، لحظه‎شمار من کو؟ دور و بر کریمان بودن خودش بهشت است از فاطمه بپرسید سهم انار من کو؟ ما بین کوچه پیچید چادر میان پایش رویش نشد بپرسد پس گوشوار من کو؟ رضا دین پرور
🏴 🏴 🏴 🎤مداح :حاج مسعود پیرایش ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ .. (سوره الأنبياء/ ۸۳) يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (سوره يوسف/ ۸۸) آمدم باز درِ میکده ات گریه کنان تشنه ام تشنۀ دیدار، سبویی برسان این طرف آن طرفم جانِ رقیه مکشان بنده ات را به سر سفره زهرا بنشان خواهشاً اشک دو چشمانِ مرا جاری کن کار از کار گذشته تو فقط کاری کن سینه ام وادی طور است پُر از نورِ جلی ست تازه فهمیده ام این گریه چه خیر العملی ست دامن رحمت تو هم ابدی هم ازلیست بندۀ سینه زنت دست به دامان علیست به سرم سایۀ ایوان و امان نجف است دل من تنگ علی تنگ اذان نجف است من بهم ریخته ام کاش که درهم بخری گذری هم که بیایم تو ز من میگذری در شب اول قبرم ز تو دارم اثری آمدم تا که مرا پیش حسینت ببری من خجالت زدۀ تو شدم آبم نکنی جلویِ چشم علمدار خرابم نکنی آمدم تا که فقط دل بسپارم به حسین بگذارید بیفتد سر و کارم به حسین باز افتاده همه کوله و بارم به حسین تک و تنها کس و کاری ندارم به حسین شب جمعه است دلم دور و بر کرببلاست حسرت پیر غلامت، سفر کرببلاست آن لبِ تشنه که می خواند دعا ریخت به هم ته گودال، سری با نوک پا ریخت به هم مادری گفت حسین و همه جا ریخت به هم خیمه ها ریخت به هم، کرببلا ریخت به هم کهنۀ پیرهنی داشت و صیاد کشید سر ناموسِ حسین بن علی داد کشید .. شاعر: تا اومد بدن حمزۀ سیدالشهدا رو دید عبا رو درآورد رو بدنِ حمزه انداخت .. اینجای روضه، روضه خوان متحیره بره کربلا یا مدینه .. آخه این صحنه یه جای دیگه ام تکرار شد .. تا دید فاطمه رو زمین افتاده .. خونه پر از اراذل و اوباشِ .. عبا رو ، رو فاطمه انداخت .. شام رحلت محدث بزرگ حضرت عبدالعظیمِ .. ان شالله به جایی برسیم آقا و مولامون بهمون بگه «أنتَ وَلِيُّنا حَقّاً ..» امام هادی فرمود در مقام حضرت عبدالعظیم که تو دوستِ حقیقی ما هستی .. ان شالله ما هم به اونجا برسیم .. نگاه کرد دید خواهرش داره میاد .. بدن، بدنِ یه علمدارِ رشیدِ هنوز دست و پاهای مُثله شده بیرون مونده .. فرمود خار و خاشاک بیارید بدن رو بپوشانید آخه خواهرش طاقت نداره نمی تونه تحمل کنه .. صلی الله علیک یا اباعبدالله .. اذون گفتن اما، هنوز زیرِ پایی .. سه ساعت تمومه که تویِ قتلگاهی هنوز توی گودال، شلوغه عزیزم خودت بهم بگو اینا دروغ عزیزم
بعد بسم الله، گفتم یا جواد و یا حسن شد جواد ابن الرضا اینبار، سر تا پا حسن میگذارد سر، روی دیوارِ خانه با حسن نیست مردی باخبر، از غصه اش الّا حسن قدرتِ بار مصیبت را ندارد شانه ها نیست از او و حسن، مظلوم تر در خانه ها ناله از سوز جگر، با آه گیرا دیده ای تشنه ای را بر زمین افتاده تنها دیده ای دست و پا گم کرده ای را تا بحالا دیده ای دور خود پیچیدنِ اولاد زهرا دیده ای نور چشمان رضا، کم نور شد چشم ترش فاطمه می گفت آنجا هم؛ بمیرد مادرش! لحظه های احتضارش شد کنارش غلغله بسته شد در روی او، تا سر بیاید حوصله کاش کمتر بود، بین طوس و اینجا فاصله لب بهم زد ... گفت آب و شد جوابش هلهله از نجابت سر به زیر انداخت، چون دف می زدند گریه می کرد و کنیزان، دور او کف می زدند هرچه او آقاست، مأمون، خاندانش بدتر است خانه ی این دخترش از پادگانش بدتر است زن که دشمن میشود، زخم زبانش بدتر است این جنازه بردنِ از پلّکانش بدتر است عمق درد این کمر را پلّه میفهمد فقط غربت بغداد او را حِلّه میفهمد فقط زخم، بر اعضای آن بالانشین انداختند پیش زهرا، لرزه بر عرش برین انداختند پیکرش را از بلندی بر زمین انداختند وای از آنجا که حسینش را ز زین انداختند هیچکس بعد سه روز از پیکرش سر بر نداشت غم، فراوان داشت، اما غصه ی خواهر نداشت دید زینب که برادر رفت و صحبت، وقت بُرد بین گودالی زخون، غسل زیارت، وقت بُرد سر بریدن از حسین او سه ساعت، وقت بُرد تنگ شد جا ... غارتش در آن مساحت، وقت بُرد خواهرش می دید آنجا دست و پا می زد حسین مادرش را در ته مقتل صدا می زد حسین
ز فراقت گره خوردیم و نمردیم هنوز *بخش اول صوت* با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ز فراقت گره خوردیم و نمردیم هنوز سالها بی تو فِسردیم و نمردیم هنوز عملاً کار نکردیم و فقط حرف زدیم بار هجر تو نبردیم و نمردیم هنوز دل ما را نشکستی و دلت زود شکست دل به غیر تو سپردیم و نمردیم هنوز دست دادیم ولی خنجری از پشت زدیم دست بیعت نفشردیم و نمردیم هنوز تو همان اولش از غصه‌ی ما پیر شدی ما به درد تو نخوردیم و نمردیم هنوز بِین‌مان بودی و رفتیم به دنبال گناه در جهالت همه مُردیم و نمردیم هنوز غیبت از ماست نه از تو! چقدر تعطیلیم این همه جمعه شمردیم و نمردیم هنوز شده‌ایم آهوی سلطان که بشارت بدهید تا نمردیم به ما حال زیارت بدهید *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آمد ارباب! سلامت سرش ان شاءالله حرز زهراست به دور و برش ان شاءالله کاروان از سفر حج به سلامت آمد بار ماتم نکشد هاجرش ان شاءالله می شود فاتح این قلعه خیبر، حیدر شبه پیغمبر، علی اکبرش ان شاءالله گرچه یک دست سپر دارد و یک دست علم مشک برداشته آب آورش ان شاءالله به کسی آرزویش را نسپرده است رباب تازه داماد شود اصغرش ان شاء الله این سه ساله نوهء محترم فاطمه است درد پهلو نکشد دخترش ان شاءالله خوانده بر گوش رقیه چقدر آیه حسین تا حراجی نرود زیورش ان شاءالله نخورد در حرمش سیلی محکم ز کسی نرسد دست کسی معجرش ان شاءالله فاطمه زیر گلوی پسرش بوسه زده تا نگردد پُرخون حنجرش ان شاءالله لحظه غارت اگر شد نرود پیرهنش جلوی چشم تر مادرش ...ان شاءالله ساربان گشته فقط نیمه شب اطراف حسین چشم بد دور ز انگشترش ان شاءالله سر خولی چقدر بر سرخورجین گرم است نرود کنج تنور آخرش ان شاءالله بین بازار اگر عمه نگهبان سر است می شود محمل او سنگرش ان شاءالله ختم بر خیر شود در وسط کوفه و شام با اراذل سفر خواهرش ان شاءالله