eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.8هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را از جای بوسه های پیمبر شروع کرد از تل دوید مرثیه ی قتلگاه را از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد   از خط به خط مقتل گودال رد شد و با گریه از اسیری خواهر شروع کرد اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست! طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد بر روی سر کشید عبا را و صیحه زد از روضه های سیلی و معجر شروع کرد   برگشت ، روضه را به تمامی دشت برد از اربن اربنِ تن اکبر شروع کرد لب تشنه بود خیره به لیوان و... آب شد از التهاب مشک برادر شروع کرد   هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد تیر از گلوی کودک من در بیاورید! هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد غش کردروضه خوان نفسش با شماره شد مدّاحی از کناره ی منبر شروع کرد: ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین! دم را برای روضه ی مادر شروع کرد   یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است مداح بی مقدمه از  در شروع کرد - هیزم می آورند حرم را خبر کنید- این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد وقتی که شعر قافیه هایش تمام شد شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد. محسن ناصحی
روی جسمش نیزه و تیر و سنان افتاده بود زیر خنجر سر پناه کاروان افتاده بود شمر، با چکمه به روی سینه اش می ایستاد در کنارش مادری قامت کمان افتاده بود جای خود را با لگدهای "سَنان" تعویض کرد خنجر کُندی که دیگر از توان افتاده بود یادگار مادر او را به غارت برده اند جامه‌ی شاهی به دست این و آن افتاده بود شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد برق انگشتر به چشم ساربان افتاده بود نعل ها طوری عمل کردند که از پیکرش گوشه‌ی گودال قدری استخوان افتاده بود در نگاه تار او اهل حرم می سوختند قرعه‌ی آتش به نام کودکان افتاده بود روی نیزه بستن سر، کار آسانی نبود از قضا این کار، دست کاردان افتاده بود بارش ظلمت، بیابان را به خون آغشته کرد بر زمین آیات ناب آسمان افتاده بود دخترش کنج خرابه ناگهان تبخال زد چون که یاد ضربه‌های خیزران افتاده بود علی اصغریزدی
سادات منو ببخشند😭😭😭😭😭😭 زمقتل خوانده‌ام پا رو تنت بود و یک عده حرامی برسرت بود زمقتل خوانده‌ام عصر همان روز به زیر سم جسم اطهرت بود به زیر مرکبان عبّاس و قاسم و جسم اِرباً اربا اکبرت بود زمقتل خوانده‌ام که نیزه باران مثال خارپشتی پیکرت بود چهل تا گرگ بی شرم و حیا هم جلوی چشم های خواهرت بود زمقتل خوانده‌ام پهلو شکسته ته گودال حتی مادرت بود زمقتل خوانده‌ام سر را بریدند به روی تیغ خون حنجرت بود زمقتل خوانده‌ام گیسو کشیدند میان مشت موی دخترت بود وزینب روی تلی ایستاده تورا دید و وداع آخرت بود زمقتل خوانده‌ام که ساربانی پی انگشت و هم انگشترت بود میان خلسه مانده واژه هایم فقط ای کاش آنجا شاعرت بود
سادات منو ببخشند😭😭😭😭😭😭 زمقتل خوانده‌ام پا رو تنت بود و یک عده حرامی برسرت بود زمقتل خوانده‌ام عصر همان روز به زیر سم جسم اطهرت بود به زیر مرکبان عبّاس و قاسم و جسم اِرباً اربا اکبرت بود زمقتل خوانده‌ام که نیزه باران مثال خارپشتی پیکرت بود چهل تا گرگ بی شرم و حیا هم جلوی چشم های خواهرت بود زمقتل خوانده‌ام پهلو شکسته ته گودال حتی مادرت بود زمقتل خوانده‌ام سر را بریدند به روی تیغ خون حنجرت بود زمقتل خوانده‌ام گیسو کشیدند میان مشت موی دخترت بود وزینب روی تلی ایستاده تورا دید و وداع آخرت بود زمقتل خوانده‌ام که ساربانی پی انگشت و هم انگشترت بود میان خلسه مانده واژه هایم فقط ای کاش آنجا شاعرت بود
(اقا شرمندم) بزرگواران حواستون باشه تو هر مجلسی اجرا نشه ان شاالله (مسولیت اجرای این شور پای خودتون) روضه مکشوفه و بنده با احتیاط سعی میکنم واردش بشم جمع شدن دورش تک و تنها بود و حلقه زدن دورش با عصا و نیزه و سنگ اومدن دورش جمع شدن دورش نه امون داره نه دیگه دست و پاهای مولا جون داره دست خالی مونده و حرمله کمون داره نه امون داره سنگ خورده پیشونیش داره میره از حال میندازنش بدجور با لگد تو گودال خون قلبش داره میریزه رو خاکا من میگم وا اَخاه اون میگه وا اُماه وای غریب اقام غریب اقام غریب اقام بند دوم شد تنش پا مال من رو سر میزنم و شمر و سنان خوشحال خولی با خورجینش اومد وسط گودال شد تنش پا مال جمعیت دیدم کِی بریدن سرشو من نفهمیدم حتی نالشو تو قتلگاه نشنیدم جمعیت دیدم ادم نه ادم نه گُرگا گُرگا گُرگا ریختن توی گودال واویلا واویلا بالای گودالش دعوا بود دعوا بود تو کیسه ی اونا هم خیلی چیزا بود بند سوم میدویدم من همه چیزو برده بودن و رسیدم من روی خاکا خودمو میکشیدم من میدویدم من چادرم پارست وا نکن چشماتو که معجرم پارست نبینی زینبو که تو صحرا اوارست چادرم پارست تو نیزه میخوردی من سیلی میخوردم تو زیر پا بودی و من داشتم میمردم کو عمامت داداش انگشتت انگشتت؟ اعضای جسمت کو؟ کی اینجوری کُشتت؟ یاصاحب الزّمان 😭