|⇦• #قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام شهادت حضرت امام رضا علیه السلام و گریز به روضه حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ حاج امیرکرمانشاهی اجرا شده در ماهِ صفر
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
@majmaozakerine
سایه ای افتاد رویِ پیکرش، یَا ابْنَ شَبِیب!
رویِ تَل می زد به صورت خواهرش، یَا ابْنَ شَبِیب!
جایِ زینب،شمر آمد بر سرش، یَا ابْنَ شَبِیب!
یَا ابْنَ شَبِیب! تاب و تبم روضه های اوست
یَا ابْنَ شَبِیب! خوابِ شبم روضه های اوست
یَا ابْنَ شَبِیب! با لبِ تشنه شهید شد
یَا ابْنَ شَبِیب! مویِ رقیه سفید شد
یَا ابْنَ شَبِیب! مشک،گرفتارِ تیر شد
یَا ابْنَ شَبِیب! عمه ی ما هم اسیر شد
چشمِ رباب بود وتقاضایِ آب آب
یَا ابْنَ شَبِیب! وایِ من از مجلسِ شراب
یَا ابْنَ شَبِیب! جُرمِ یتیمِ سه ساله چیست؟
یَا ابْنَ شَبِیب! دخترِ ترسیده دیده ای؟
در زیرِ خار، طفلکِ خوابیده دیده ای؟
*هر کار کرد دید نیزه از خاک در نمیآد،اومد پیشِ زین العابدین،آقا! نیزه ای که حاملِ سَرِ پدرتون ابی عبدالله است، تو خاک فرو رفته،از خاک بیرون نمیآد،چه کنیم؟ فرمود:حتماً یکی از بچه ها جامونده....کجا بریم دنبالش؟ فرمود: ببینید سَرِ رویِ نیزه کدوم طرف رو نگاه میکنه...همه کوفته و خسته بودن،به زجر گفتن: تو برو دنبالش،همه به اون گفتن...
هزار تا پسر از آدم گم بشه،اما یه دخترگم نشه...زَجرِ نانجیب از جاش بلند شد،مشت گره کرد،گفت: مگه من این دختر بچه رو پیداش نکنم....دلِ شب...بیابون...تاریکی...راه روگرفت،زیرِ یک بوته ی خار رسید،دید یه دختر بچه زیرِ یه بوته ی خار خوابش برده...بابا وقتی یکی خوابه،اونم دختر بچه که همه وجودش نازِ...دستِ نوازش به سرش میکشی، آروم صداش میکنی...اونم دختری که تازه یتیم شده،بابا از دست داده....نازش کرد؟...نه...آروم صداش زد؟...نه...میگن:مثل اون دومی پاشُ بالا آوُرد...*
هی گفتم بهش،میام میام میام
موهامُ نکِش، میام میام میام
@majmaozakerine
#حاج_امیر_کرمانشاهی
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#ویژه_ایام_صفر
.
|⇦•ای روشنای خانه حیدر ..
#روضه و توسل، ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها _ حاج حسن #شالبافان
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
ای روشنای خانه حیدر پس از زهرا
کامل ترین و بهترین همسر پس از زهرا
ایثار از رفتار و الطاف تو می جوشد
مهر و محبت از دل صاف تو می جوشد
هر چند در عالم علی را کفو و همتا نیست
هر چند همتایی برایش غیر زهرا نیست
اما علی گمگشته اش را در تو پیدا کرد
آری خدا پایِ تو را در خانه اش وا کرد
در تو حیا و عفت و بذل و شجاعت دید
در قلبِ تو یک آسمان عزم و شهامت دید
پرواز کرده این دلم تا تربتت امشب
دستِ توسل می زنم بر ساحتت امشب
دست تو لبریز از کرم سرشار از بذل است
هر کس گدایت هست کارش با اباالفضل است
بانو تو را در عالم خلقت شبیهی نیست
هم رتبۀ علمت در این دنیا فقیهی نیست
بانو خدا خیرت دهد خیرآفرین بودی
عمری تسلای امیرالمومنین بودی
روزی که سوی خانۀ مولا سفر کردی
آن روز که رخت عروسی را به بر کردی
برداشتی آرام سوی خانه گامت را
کوچه به کوچه میگرفتند احترامت را
قبل از ورودت لحظهای در پشت در ماندی
با یاد زهرا گریه کردی فاتحه خواندی
بردی به سمت آسمان دست دعایت را
گفتی خدایا من کجا و خانه زهرا؟
گفتی خدا لبریز از عشق و امیدم کن
جان علی در پیش زهرا روسپیدم کن
اول کلامی با حسین و با حسن گفتی
زانو زدی در محضر زینب سخن گفتی
گفتی که اینجا آمدم قصدم عزیزی نیست
باور بفرما، نیتم غیر از کنیزی نیست
من آمدم اینجا برایت خادمه باشم
عمری کنیزِ بچه های فاطمه باشم
بانو همه دیدند بر عهدت وفا کردی
الحق که در بیت علی حق را ادا کردی
در تو خدا ظرفیت بسیار را می دید
فانی شدن در حیدر کرار را می دید
آخر خدا هدیه به تو ماهی منور داد
چون لیلۀ قدر از هزاران ماه بهتر داد
مولا که دید از شوق داری در بغل عباس
فرمود با گریه و ما ادراک ماالعباس
بانو علم در مشت عباس تو می چرخد
عالم سر انگشت عباس تو می چرخد
بانو گره خورده به کار ما گشایش کن
امشب بیا ما را به عباست سفارش کن
شاعر : مجتبی شکریان همدانی
دو سه جمله روضه و از همه التماسِ دعا .. خدا به شما خیر بده روضۀ مادر رو برپا کردید .. ان شالله خانم ام البنین دعاگوتون باشه .. تو مدینه روضه خوان و میاندارِ گریۀ بر ابی عبدالله این خانم بود گریه سلاحِ .. این گریه از ضعف نبوده! من یه گریه کن دیگه ام سراغ دارم که علم گریه رو برداشت ..
نگفتی من دل دارم، رفتی
نگفتی دختر داری، رفتی
بدونِ این که بارِ غم رو
از رو دلم برداری رفتی
حالا من بدونِ تو کجا برم؟!
حالا من بدونِ تو چی کار کنم؟!
انقدر گریه میکنم که نیمه شب
از خوابِ ناز سرتُ بیدار کنم
وای وای وای .. سرم بابا
وای وای وای .. از بس زدنم، کمرم بابا
خدا رحمت کنه همه مدافعانِ حرم زینبی رو .. (هم کاخ یزید ملعون هست هم حرم خانم رقیه همون خرابه ای که این نازدانه همونجا به شهادت رسید)؛ چی جوری این دختر گریه کرد، این صدا از تو خرابه رسید تو کاخ .. طاهر ابن عبدالله دمشقی (1) میگه نیمههای شب بود، سرِ یزید ملعون رو پای من خوابش برده بود. سرِ مبارکِ ابی عبدالله هم تو تشت .. میگه یهو دیدم چشمای سر داره میچرخه هی میگه خواهرم دخترمُ ساکتش کن .. میگه دیدم آروم از گوشه چشم سر، داره اشک میاد .. صدای این دختر رسید یزید از خواب نحسش بیدار شد .. یه نگاه کرد گفت صدا گریه برا کجاست؟! گفتن امیر این حسین یه دختر داره .. نانجیب گفت سرِ باباش رو براش ببرید ..
وای وای وای .. سرم بابا
وای وای وای .. از بس زدنم، کمرم بابا
منابع:
1)منتخب التواريخ، باب پنجم، ص۲۲۹
كامل بهائی، ج 2 ص 179
انوار الشهادة ص 244
ریاض القدس: 2/326
نفس المهموم ص 456
ــــــــــــــــــ
#حاج_حسن_شالبافان
#روضه_حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#حضرت_ام_البنین
|⇦•الهی العفو ..
#زمزمه و مناجات با خدا ویژۀ شب های ماه مبارک رمضان به نفس حاج محمود کریمی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
الهی العفو؛ ببین گناه باهام چه کرده
الهی العفو؛ ببین دلم دریای درده
الهی العفو؛ ببین که باز دوباره بندت اومده
دورت بگرده
یا الله، ببین دلِ گرفتارم
یا الله، ولی ببین امیدوارم
یا الله، به غیر تو کیو دارم؟!
خدا میدونی چقد امید دارم هنوزم
نمیذاری که توو آتیش حسرت بسوزم
خودم میدونم که با گناه و معصیت چقدر بلا
اومد به روزم
میدونم که با دل سیاه اینجام
مدیونم به مهربونی آقام
میدونم، خالی نمیمونه دستام
قسمهام امشب، کبوتری شکسته باله
به حقّ زینب، به حقّ روضۀ سه ساله
همه میدونن که دست خالی از حریم این حرم
رفتن محاله
ای جانم، رقیّه باب حاجاته
ای جانم، دلیل این مناجاته
لیلای دل عموی ساداته
کجایی بابا؛ شده نماز من شکسته
کجایی بابا؛ شده قیام من نشسته
کجایی بابا؛ ببین تیمم به روی خاک صورتت
با دست بسته
ای بابا، حکایتی شده مویم
ای بابا، شکستگی ابرویم
ای بابا، ببین کبوده بازویم
باشه، کوچه به کوچه روی نیزهها رفتی
خونهی ما نیومدی
باشه، کنج تنور و تشت طلا رفتی
خونۀ ما نیومدی
کجایی بابا؛ عزا گرفته دختر تو
میخونه روضه خودش برای خواهر تو
توو بازار شام دیدم که میفروشن یه گوشوارمو
با انگشتر تو
ای بابا، ببین دیگه زمینگیرم
ای بابا، سه سالمه ولی پیرم
ای بابا، شبیه زهرا میمیرم
#حاج_محمود_کریمی
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات_دعا
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜
.
|⇦•سلام بابا تو آسمونا دنبالت بودم..
#روضه و توسل به #حضرت_رقیه سلام الله علیها #شب_سوم_رمضان ۱۴۰۰ به نفس حاج #میثم_مطیعی
●━━━━━━───────
سلام بابا تو آسمونا دنبالت بودم اما
توی خرابه اومدی کنارِ ما
صفا آوردی قدمت رو چشم، بابا
بابا جونم یه دنیا حرف دارم باهات اما
میخوام فقط بگم دوست دارم حالا
بگم بابا حسین، بگی جونم بابا
بازم بهم بگو دوستم داری
خیلی وقته که نگفتی
بهم بگو که تنهام نمیزاری
خیلی وقته که نگفتی
یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِه...
* سر رو آوُردن مقابلِ دخترش، آخه بهانه گرفته بود، صدا به گوشِ اون ملعون رسید، گفت: چه خبره؟ گفتن: بهانه ی باباش رو گرفته، گفت: سرِ باباش رو براش ببرید، سر رو آوُردن مقابلش گذاشتن، پارچه رو از رویِ طبق کنار زد، با یه بُهتی سئوال کرد: "هذا رأسُ مَن… ؟!" این سَرِ بهم ریخته از کیه؟ گفتن: "رَأسُ ابیکَ الحُسَین" سَرِ باباته، مگه بابات رو نمیخواستی؟ دستاش کوچیک بود" فَرَفَعَتْهُ مِنَ الطَّشت حاضَنَة له" با این دستایِ کوچیکش سر رو برداشت" حاضَنَة له" مواظب بود این سر از بین دستاش نیوفته، سر رو به سینه چسبانید، شروع کرد حرف زدن: “یا اَبَتاه ! مَن ذَالّذی خَضَّبَکَ بِدِمائِک" بابا چه کسی محاسنت رو به خونِ سرت خضاب کرد؟ بابا!" مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَرِيدَيْكَ! " کی رگهای گردنت رو برید؟ بعد یادِ خودش افتاد، گفت: بابا!" مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي! " کی من رو در این بچگی یتیم کرد؟ بابا!" مَنْ لِلنّساءِ الحاسرات" این زنهای بی پناه چه کسی رو دارن؟" مَنْ لِلْيَتيمة حتّي تَكْبُر" دخترِ یتیم اگه بخواد بزرگ بشه چه کسی رو داره؟...*
چشات بسته است
خوبه نمي بيني بال و پرم سوخته
خوبه نمي بيني كه معجرم سوخته
خوبه نمي بيني موي سرم سوخته
چشات بسته است
نمي بيني نگاهشون چه سنگينه
هر چشمِ ناپاكي ماها رو مي بينه
سيلي و تازيونه بهتر از اينه
بابا ازت من يه سوال دارم
ميدوني كنيزي يعني چي…؟
كسي بهم نميگه معنيشو
ميدوني كنيزي يعني چي…؟
#شاعر سيد مهدي سرخان
*بابا یه مجلسی بودیم، همه جمع بودن، ما عزادار بودیم، ما گریه می کردیم، یه پادشاهی بود، دور و برش شلوغ بود، یه تشتی مقابلش بود، ما داخلِ تشت رو نمی دیدیم، این پادشاه هی چوبش رو بلند می کرد، چوبش رو که پایین می آوُرد، عمه ی من می گفت: آه...یه وقت عمه ی ما صدا زد: دست نگهدار"مُنْتَحِياً عَلي ثَنايا اَبي عَبْدِاللَّهِ" اینقدر با چوب خیزران به این لب و دندان نزن... بابا! دور و بری هایِ این پادشاه مارو نگاه می کردن، یه وقت یکیشون بلند شد، خواهرم رو با دست نشون داد، صدا زد: یا عزیز!" هَبْ لِی هَذِهِ الْجَارِیَةَ" این کنیزک رو به من ببخش... حسین... *
ــــــــــــــــــ
#حاج_میثم_مطیعی
#ماه_مبارک_رمضان
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
⚜️🔸⚜️روضه و توسلِ جانسوز _ویژۀ شبهایِ احیا و شهادتِ امیرالمومنین علی علیه السلام _ حاج محمد طاهری⚜️🔸⚜️
@majmaozakerine
ﺍﯾﻦ ﺷﺒﺎ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺩﺭﺩِ ، ﺷﺐ ﻏﺼۀ ﯾﻪ ﻣﺮﺩِ
ﺑﮕﻮ ﺑﺎ ﯾﺘﯿﻢِ ﮐﻮﻓﻪ ، ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﻩ
ﻫﻨﻮﺯ ﭼﺸﻢ ﺑﺮﺍﻩِ ﺑﺎﺑﺎﺳﺖ ، ﻣﺮﮔشُ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺷﺒﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ، ﮐﻪ ﺭﻭﯼِ ﺩﻭﺷﺶ ﺳﻮﺍﺭﻩ
*ﻫﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﻣﻨﻮ ﺭﻭ ﺩﻭﺵ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .... *
ﺑﺎﺑﺎ ﺣﯿﺪﺭ .... ﺑﺎﺑﺎ ﺣﯿﺪﺭ ....
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
ﺷﺐ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽِ ﺻﺤﺮﺍ ، ﮐﻨﺎﺭِ ﻣﺰﺍﺭ ﻣﻮﻻ
ﯾﺘﯿﻤﺎﺵ ﻋﺰﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ، ﯾﺎﺩ ﻣﺎﺩﺭ ﯾﺎﺩ ﺑﺎﺑﺎ
ﯾﮑﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺧﺮﻣﺎ ، ﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﮔﻼﺏ ﻣﯿﺎﺭﻩ
ﺯﯾﻨﺒﻢ ﺭﻭ ﺧﺎﮎِ ﻗﺒﺮﺵ ، ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﺧﻪ ﯾﺎﺱ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ
ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻣﺒﺎﺭﮎ ، ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﺕ ﺭﺳﯿﺪﯼ
ﺑﮕﻮ ﭼﯽ ﺷﺪ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ، ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯼ
ﺩﻝ ﻣﻦ ﺗﻨﮓِ ﺑﺮﺍﯼ ، ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻪ
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺑﺎﺑﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺎﺩﺭ ، ﻗﺎﻣﺘﺶ ﺍﺯ ﻏﻢ ﮐﻤﻮﻧﻪ
ﺑﺎﺑﺎ ﺣﯿﺪﺭ .... ﺑﺎﺑﺎ ﺣﯿﺪﺭ ....
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
*ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ، ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺍﺑﯽ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ، ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺍﯼ ﺻﺪﺍﯼِ ﺁﻩ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯿﺎﺩ . ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺣﺴﯿﻦ ﺟﺎﻥ ﺑﯿﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﭼﻪ ﺧﺒﺮﻩ؟؟ ﺍﻭﻣﺪﻧﺪ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﯾﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﺳﺖ ، ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺎﻻﯼِ ﺳﺮﺵ ﺑﺎﺑﺎ ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﻩ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ؟ ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺰﯼ ؟ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ : ﭼﻨﺪ ﺷﺒﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻓﯿﻖِ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺑﻬﻢ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﺩ ﺳﺮﻡ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺭﺩِ ﺩﻝ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ . (ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯾﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﺯﺑﻮﻥ ﺣﺎﻟﻪ ) ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﯾﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﯽ ﻣﯿﺰﺩ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ...
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﻮ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺁﺗﯿﺶ ﺯﺩﻧﺪ ، ﺩﺳﺘﺎﯼِ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺭﻭ ﻏﺮﯾﺒﻮﻧﻪ ﺑﺴﺘﻨﺪ ، ﺟﻠﻮﯼِ ﭼﺸﻤﺶ ﺧﺎﻧﻮﻣﺶ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ، ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﻬﺶ ﺳﻼﻡ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻣﺎ ﺍﻻﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﺗﺸﯿﯿﻊِ ﺟﻨﺎﺯۀ ﺍﻭﻥ ﺁﻗﺎ ﻣﯿﺎﯾﻢ ، ﺍﻭﻥ ﺁﻗﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯽ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ... ﺍﮔﻪ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﮐﺴﯽ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﺨﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﺕ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﺨﻮﻧﻢ ... ﺁﺧﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﻣﻦ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ... ﻧﺬﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﻔﻬﻤﻪ ... ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻭ ﺯﺩﻧﺪ ....
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
( ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﮔﻔﺘﯽ، ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﺮﺍ ﺭﻓﺘﯽ ) ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﻋﻠﯽ ﺟﺎﻥ ﮐﺎﺭﺕ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﯽ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﺩﯼ ، ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻧﺸﯿﻨﻬﺎ ﺭﻭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﻪ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺭﻭ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩﻧﺪ ، ﺗﺎ ﺻﺪﺍﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎﺑﺎ ، ﮐﺠﺎ ﮐﺴﯽ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﮕﯿﺮﻩ ، ﺑﮕﻦ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺑﺎﺑﺎﺷﻮ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﺒﺮﯾﺪ ...
ﻫﺮ ﮐﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺣﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﺑﯽ ﺑﯽ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻪ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺭﻭ ﺿﺮﯾﺢ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺁﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺎﻡ ، ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺁﺭﻭﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪۀ ﺑﺎﺑﺎ ....
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#ماه_مبارک_رمضان
کجایی عباس؛
که خیمه ها رو غم گرفته
بدونِ تو ، دلم گرفته
*به چه حالی طرف خیمه ها رفت چی جوری دلش اومد عباسُ تو بیابون تنها رها کنه .. هنوز چیزی از بدن فاصله نگرفته دید نانجیبا به بدن حمله ور شدن .. دارن بدنِ داداشش رو غارت میکنن ..*
کجایی عباس؛
که خیمه ها رو غم گرفته
بدونِ تو ، دلم گرفته
کجایی عباس؛
چشمام شده یه کاسه خون
رقیه هی میگه عمو جون
*دلم میگه نام رقیه رم ببرم .. یه نیمه ی شبم این دختربچه تو بیابون گم شده ، من میگم چندتا اسمُ صدا زد ، چند بار رو خاکا نشست صدا زد مادر ، فاطمه .. چند بارم صدا زد بابا حسین .. اما یه جایی ام دیگه کارد به استخوان رسیده هی میگه عمو اباالفضل بیا بیا ..
هر بار این بچه رو سیلی زدن ، هر بار بهش بی ادبی کردن گفت میرم به عموم عباس میگم .. آی بمیرم برات رقیه جان ..
حالا میخوام از علقمه دلت بره حرم رقیه خانم .. مدافعان حرم فیض ببرن ، گفت بابا ؛
تمام غصه خود را در این یک جمله میگویم
که با زاری یتیمت راهی بازار شد بابا
گلی را که به اشکِ دیده ی خود آب میدادی
خبر داری که بعد از تو اسیرِ خار شد بابا
صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
منو جدا شدن از کویِ تو خدا نکند
خدا هرآنچه کند از توام جدا نکند
گذشت عمرُ اجل پر زدن به دورِ سرم
بمیرم و نروم کربلا ، خدا نکند
ای که به عشقت اسیر خیلِ بنی آدمند
سوختگانِ غمت با غم دل خرمند
هرکه غمت را خرید عشرتِ عالم فروخت
با خبران غمت بی خبر از عالمند
یوسف مصرِ بقا در همه عالم تویی
در طلبت مرد و زن آمده با درهمت
#حاج_سید_محمد_جوادی
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
#شب_تاسوعا
#ویژه_ایام_محرم
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
|⇦•چهل منزل کتک خوردم..
#روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم۱۴۰۰ به نفس استاد حاج منصور ارضی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
خدا جلوهاش در دل عارفین
من الاولین بوده و الاخرین
بنازم به نازی که از ما کشید
بنازم به این احسن الخالقین
مرا آفریده برای حسین
لک الحمد، حمد همه شاکرین
یکی گفت در گوش من یاحسین
شنیدم دو یا ارحم الراحمین
به قرآن، بهشتِ خدا بی حسین
شود بدتر از اسفل السافلین
به مستی من لحظهای شک نکن
که جوشیدهام در چهل اربعین
سرشته شده با رقیه گلم
منم بندهء آن خرابه نشین
ندارم به زهرا کسی را جز او
ندارم به شخصی بجز او یقین
اگر روز محشر به زهرا نشد
مرا می سپارد به اُم البنین
پناه رقیه فقط زینب است
سپرده است جان را به جان آفرین
تصور کن آغوش زینب شده
رکابی که بی او ندارد نگین
طبَق آمده با سری غرقه خون
سری آمده از تنور، آتشین
نشست و پدر را به دامن گرفت
سپس گفت؛ ای ماهم، ای نازنین؛
شده لکنتم بیشتر، بین شام
شده حرف من نقطه چین نقطه چین
ورم داشت دستم که بالا نرفت
نشد رو بپوشانم از آستین
روی صورتم جای یک بوسه نیست
خبر داری از سیلی آن و این؟!
لگد خوردهام بس که خوردی لگد
زمین خوردهام بس که خوردی زمین
نخوردی اگر چوب، در تشت زر
چرا شد لب تشنهات این چنین
شنیدی چرا دخترت شد مریض
کنیزی صدا کرده من را کنیز
شاعر: #رضا_دین_پرور
با ادب این سرُ از تو تشت برداشت .. رحمتِ خدا بر این گریه ها .. [زبان حال بگم :] به بچه ها گفت من امشب میرم .. شما مواظب عمه باشید .. خیلی زحمتِ منو کشید .. اگر کربلا رفتید جای منم زیارتِ بابام برید .. بگید انقدر دلش میخواست بیاد ..
چهل منزل کتک خوردم نبودی
به زیر دست و پا مُردم، نبودی
منی که غنچه بودم، تشنه ماندم
توانم رفت و پژمردم، نبودی
چرا وقتی که بد ترسیده بودم
چرا نام تو را بردم، نبودی؟!
شب تاریک، در بین بیابان
من از محمل زمین خوردم نبودی
نپرس از پهلویم، تقصیر زجر است
*نامرد اول با لگد زد .. گفت یه کاروان رو معطل کردی .. موهای دختر رو گرفت ..*
نپرس از پهلویم، تقصیر زجر است
به ضرب چکمه آزردم، نبودی
چرا ساکت، چرا اینگونه سردی؟!
مگر با دختر خود، قهر کردی؟!
سه ساله بودم و قدم کمان شد
تسلای غمم، زخم زبان شد
نبودی جان بگیرم در کنارت
رقیه از یتیمی نیمه جان شد
حجابم را نشد محکم بگیرم
دو دستم بسته بین ریسمان شد
چه دستان بزرگی دارد این شمر
تمام صورتم زهرا نشان شد
حواسم بود روی نیزه بودی
سرت بالاسر من سایه بان شد
سرت را می گذارم روی شانه
که گویم حرف های دخترانه
اگرچه درد دارم قدر کافی
نمی خوابم که مویم را ببافی
نپرس از وضع موهایم که دیگر
ندارد حاجتی بر موشکافی
پر پروانه وارم را شکستند
ندارم استطاعت بر طوافی
شدم خسته ازین سربار بودن
خودم حس می کنم هستم اضافی
مرا با خود ببر، با من بگو که
دگر از این مصیبت ها معافی
بیا امشب به قول خود عمل کن
مرا در لحظه ی آخر بغل کن
شاعر : #محمد_جواد_شیرازی
لب ها رو گذاشت بر اون لب های ورم کرده و چوب خورده .. دیدن دیگه صداش نمیاد .. گفتن عزیزمون خوابش برده .. بی بی اومد بالاسرش یه مقدار تکونش داد .. رقیه جان .. صدا زد امام چهارم رو عرض کرد آقاجان خواهرت از دنیا رفت .. به خدا هیچ نمازی مثه نماز امام چهارم بر خواهرش نبوده .. بدن شستشو شد نمیدونم! کفن شد نه والله ! با همون رخت اسیری بدن رو گذاشت جلوش صدا زد اَللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ أَمَتُک وَ ابْنَةُ عَبْدِک وَ ابْنَةُ أَمَتِک.. نیمه شب چه نماز میتی خواند .. اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْها اِلاّ خَیراً .. ای حسین ..
پیچیده در عالم چاووشِ محرم
با ناله بگوید مادر با قدی خم
ای مذبوح عریان، ای آقای عطشان
مانده پیکرِ تو بی سر در بیابان
واویلا حسین جان ..
در کنج خرابه محزون و غمینم
گرچه دختِ شاهم، ویرانه نشینم
چشمم گشته روشن با قدی خمیده
آمد دینِ من شاهِ سر بریده
ای بابا حسین جان ..
با اشک دو دیده شستم خون زِ رویت
با لب های زخمی میبوسم گلویت
میسوزد وجودم، سر تا پا کبودم
چون مادر اسیرِ سیلیِ یهودم
ای بابا حسین جان ..
پهلویم شکسته، بازویم شکسته
سنگین بوده سیلی، اًبرویم شکسته
دارم یک سوالی از تو ای عزیزم
با این رخت پاره من مثلِ کنیزم
ای بابا حسین جان ..
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#شب_سوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
📋جان فدای عزای محترمش
⬛️روضه/ حاج محمدرضا بذری
⬛️ #شب_سوم_محرم_99
⬛️ هیئت یافاطمه الزهرا سلام الله علیها
السلام علیک یا ابا عبدالله
جان فدای عزای محترمش
چه شکوهیست در بساط غمش
قَبرُهُ مَن قُلوُبُ مَن والا
آمدی روضه ،آمدی حَرمش
هر چه از دوست میرسد نیکوست
پس چه فرقی است در زیاد و کمش
دل اگر مَحرَم حسین نشد
بی تعارف ز سینه میکَنمَش
ای دَمش گرم زنده کَرده مرا
بعد هر روضه چای تازه دمش
دسته ها این همه علم دارند
کوری چشم منکر علمش
بُرده ما را به زیردِین حسین
با همین لطفهای پشت همش
ساربان هم به آرزوش رسید
همه ماتند مات این کرمش
اربعین از نجف به کرببلا
پر فیض است در قدم قدمش
ای به قربان خادم عَربو
ای به قربان زائر عَجمش
بهرحاجت همیشه زینب را
به ابوالفضل میدهم قسمش
علم افتاد با المدارش
مانده تنها حسین و قد خمش
آنکس که زد نقاب حلالش نمیکنم
خندید بی حساب حلالش نمیکنم
چشمم که گرم شد سپرش خورد بر سرم
فریاد زد نخواب! حلالش نمیکنم
از موی سر گرفت مرا و بلند کرد
میبرد با شتاب حلالش نمیکنم
حتی به اسب لعنتیش خوب آب داد
بر ما نداد آب حلالش نمیکنم
خیلی مرا کنار رباب و سرت زده
جان تو و رباب حلالش نمیکنم
او زیر سایه از وسط ظهر تا غروب
من زیر آفتاب! حلالش نمیکنم
مارا خرابه ای دم بازار شام برد
ای خانه اش خراب!حلالش نمیکنم
درسفره غریبی ما نان خشک بود
برسفره اش کباب حلالش نمیکنم
حرف کنیز آمد و ترسید خواهرم
شد حرف انتخاب حلالش نمیکنم
هرجور بود بی ادبی کرد با سرت
با چوب و با شراب حلالش نمیکنم
بمیرم برات بابا
که تشنه لب اومدی
روزام خوب نمیبینم
گذاشتی شب اومدی
بمیرم چقدر شکسته شدی
چقد زخمی گونت شبیه منه
چقد صورتت بهم ریخته و
اینا آثار از نیزه افتادنه
شاید خرابه جای خوبی نباشه اما
اینجا که بهتر از اون کنج تنوره بابا
ببین سوخته معجرم
شکسته گل سرم
تو زجر و حلال نکن
منم از شمر نمیگذرم
یه جوری منو زدن بی هوا
چنان زد که چشمام دیگه تار میدید
تا گفتم نزن سرم داد زدو
هولم داد و موهامو بابا بد کشید
خیلی دلم گرفته فکری به حال من کن
ای بی کفن بمونو دخترتو کفن کن
لباسای تنم پاره توی موهام پر خاره
کتک خوردم همش گفتم یتیمی دردسر داره
دارم میمیرم از سر درد
چه دادی زد سرم نامرد
توی دستاش هرچی بود
به سمت صورتم پرت کرد
چه صورتی چه گونه ای
نه عزتی نه خونه ای
تنم کبود دلم شکست
زخم منو کسی نبست
چشام بارونی مثل تو پیشونی خونی مثل تو
خرابه جایی خوبی نیست واسه مهمونی مثل تو
خرابه بالشتش از خشته
به خاک تیره آغشته
توی خیلی خاکی اما واسه دخترت زشته
شاید هنوز گرسنه ای شاید هنوز تشنه ای
هرشب سرت دست یکی انگشترت دست یکی
نه واسم بال و پر مونده نه مویی روی سر مونده
ببین بعد از چهل منزل چی از ما چند نفر مونده
برامون ننگه این کارا
بریم تو بزم می خوارا
غرور عمه جونم رو شکوندن توی بازارا
چی شده این لب و دهن تنت کجاست ای بی کفن
گریه کنم از غربتت من له ترم یا صورتت
داداش علی یکم نوازشم کن
با دیدنم غم میگیری میدونم
داداش علی چادر نمازم کجاست
میخوام مثل عمه نماز بخونم
داداش علی پاهام یکم ببخشید
اگه بگم باز دلت آشوب میشه
دل نگرون نشه فقط چندتا خار
داداش زخمامو اگه بوس کنی خوب میشه
داداش علی تنهامو بی حوصله
خواهرامم یه گوشه ای افتادن
میشه باهم بریم دم خرابه
شاید بخاطر تو بازیم دادن
سه سالمه دست به دیوار میگیرم
سه سالمه ولی قدم خم شده
یه چی میگم عمه جون نفهمه
داداش علی خیلی گرسنم شده
اگه بابام اومد و من نبودم
بهش بگو دلم براش پر میزد
بهش بگو دیگه این رسمش نبود
باید یه شب به دخترش سر میزد
بهش نگو که معجرم سوخته
بهش نگو گوشوارمو کشیدن
بهش نگو نبودی هی کتک خورد
بهش نگو چادرمو کشیدن
ولی داداش اگه عمو رو دیدی
بگو که خیلی غصه خورد و نبودی
چشم تو دور دیدن و مارو زدن
جات خالی بود محله ی یهودی
یه چیزی رو بابا خودش میدونه
با گریه توی بزم می نگاه کرد
وقتی یکی سکینه رو نشون داد
خودش برای خواهرم دعا کرد
#
#حاج_محمد_رضا_بذری
#
#شب_سوم_محرم_
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیهما به نفس حاج مهدی رسولی _سوم محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
خودم را از اوّل دوباره کشیدم
نشستم برایت ستاره کشیدم
کمی گریه کردم و پایین چشمت
نشستم دوتا راه چاره کشیدم
نشستم در این روضه های پر از نور
بهشتی پر از استعاره کشیدم
و آن دست هایی که سینه زنت بود
شبیه هزاران مناره کشیدم
به دنبالِ تو انبیا را پیاده
تو را رویِ نیزه سواره کشیدم
وَ چندین شب بعد در یک خرابه
تو را رویِ دست ستاره کش
نمیشد بخوانی ولی روضه اش را
فقط یک کمی با اشاره کشیدم
قد کوچکش خم شده بود و او را
در آغوشِ یاسِ بهاره کشیدم
دلِ علقمه خون شد آن لحظه ای که
سرش معجری پاره پاره کشیدم
سر آمد شام غم هایم مه عیدم کجا بودی
شبِ آرامشِ من صبحِ امیدم کجا بودی
سفر انقدر طولانی ، نگفتی دختری داری
نمیدانی چقدر از عمع پرسیدم کجا بودی
مغیلان چیست میدانی فقط این را بگو بابا
زِ پایم دانه دانه خار می چیدم کجا بودی؟!
نه! لالایی نمیخواهم دگر اما در این مدت
که من از درد یک شب هم نخوابیدم کجا بودی؟!
نمیخواهم بگویم که کجا رفتم..
نمیخواهم بپرسم از تو در بازار چرخیدم کجا بودی؟!
*نصف جون شدم ..
تو مسیر شام تو رو گم کردم
تویِ ازدحام تو رو گم کردم*
نمیخواهد بگویی که کجا رفتی
نمیخواهد که از خاکستر گیسوت فهمیدم کجا بودی
به زحمت رویِ پنجه ایستادم در میانِ بزم
خودم با چشم خود دیدم ، خودم دیدم کجا بودی
*بابا ..
می دونستم آخر میای پیشم.. انقدر صدا زد نازدانه بابا رو نصف شب آوردن خرابه.. نانجیب فردای عاشورا همه شون رو جمع کرد صدا زد شما فکر می کنید ما نمیتونستیم این چندتا زن و بچه رو هم بکشیم و همین جا دفنشون بکنیم؟!
_گفت به من دستور رسیده اینقدر باید بچه ها رو کرامتشون رو بشکونیم ما نمیخوایم دیگه اسمی از علی تو این دنیا بمونه .. اینقدر این بچه ها رو گشنگی بدیم التماس کنند بهشون غذا بدیم ..
_وقتی اومد کنار یزید ملعون گفت چی شد دستورم رو انجام دادی؟
گفت امیر! هر چی گشنگی دادیم یک کلمه این بچه ها از ما چیزی نخواستن گفت امیر دستور دادم اینقدر بزننشون .. اونقدر تازیانه می زدن یه دفعه آخ نگفتن این بچه ها .. فقط بعضی موقع ها تازیانه به سر و صورتشون میخورد .. دستاشونو می آوردن جلو چشاشون .. ای جانم به این عزت .. ای جانم به این شوکت ..
تا نالۀ بچه بلند شد.. یه مرتبه زینب (س) دید در خرابه باز شد .. بی بی بدو آمد جلو گفت به خدا خودم آرومش می کنم..برید بیرون خودم آرومش میکنم..
نانجیب تشت رو کوبید زمین ..خانوم یه نگاهی کرد صدا زد امام زین العابدین عمه.. بگو همه جمع شن .. چی شده؟! عمه بابا اومده خرابه .. وای دخترا جمع شدن .. سه ساله آمد.. تا بابا رو دادن بغلش دیگه جون نداشت بلند حرف بزنه دیدن لبا داره به هم میخوره..*
بابا..
میدونستم آخر میای پیشم
بابا..
میدونستم که همدمت میشم
میای که برا تو ابر بهاری شم
میای بابا
چقدر شکسته شدی
شکسته شدم
شکسته شده عمه
*محاسنت سفید شده قربونت برم..
راستی بابا.. بعد علی اکبر دیگه محاسنت همه سفید شدن..*
چقدر شکسته شدی شکسته شدم شکسته شده عمه
بهت نگفته که از فراق و غم تو خسته شه عمه
چقدر شکسته شده عمه
بابا
با اشک من برا تو گریه می کنه
تا میشنوه صداتو گریه می کنه
چقدر گرفته صداش گرفته صدام گرفته صدات بابا
خدا نبخشه اونو که پیش چشام میزد به لبات بابا
چقدر گرفته صدات بابا
ما که جبریل به خلوتگه مان راه نداشت
بعد تو راهی هر کوچه و بازار شدیم
دمِ در دروازه تبِ عمۀ ما بالا رفت
وقتی انگشت نمای همه انظار شدیم
*خدا رحمت کنه آیت الله خوشوقت رو ، می فرمودن روضه هایِ سنگین نتیجۀ سنگین میده .. امام زمان من معذرت میخوام .. بچه هایی که یه شب بیرون نخوابیده بودن ،بچه ای که یه بار باهاش بلند حرف زده نشده حالا ببین گیر چه آدمایی افتاده*
ما که شب با تشر زجر و سنان خوابیدیم
صبح ها با لگد حرمله بیدار شدیم
اومد محضر امام صادق میگه دیدم تو دست آقا یه مقدار تارِ مو هست گفتم آقا اینا چیه؟.. آقا فرمودن اینا پر فرشته هست. عرض کرد آقا یعنی چی؟ آقا فرمود موی دختر رو که شونه میزنی تار مویی که میاد روی شونه اینا پر فرشته هست..
گفت بابا یادت میاد چقدر آروم و با احتیاط موهامو شونه میزدی؟
میگفتی اینا پر فرشته هست کنده نشه.. گفت بابا ببین..
ای حسین..*
#ا
#کربلایی_مهدی_رسولی
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
روضه جانسوز اسارت و حضرت رقیه سلام الله علیه 4_5861816630241133464.mp3
زمان:
حجم:
7.49M
⇦🕊روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیه و اسارت خاندان آل الله _سید مهدی میرداماد ↯
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ به جرم بی گناهی زد ... یه لاتِ بینِ راهی زد
یكی دوبار به جایِ من ، عمه ام رو اشتباهی زد ...
خدا لعنتش كنه،اون كسی رو كه رویِ ما اسم خارجی گذاشت
همونی كه با غنیمتی های ماتوی بازارهای شام حراجی داشت
دلم می خواد بگم به زجر، حداقل برایِ یه بار، سربه سر یتیم نذار
گوشواره ام رو خودم می دم، به زورِ سیلی در نیار...
یه نفر پیدا نشد بهش بگه،آخه رو یتیم كی شمشیر میكشه؟
از شبی كه خوردم از ناقه زمین،همۀ استخون هام تیر میكشه
برام سواله كه چرا،این همه نقشه كشیدن،ما رو زدند و خندیدن
همش برایِ اینه كه، چشم عموم رو دور دیدن ...
عمو عباس اگه بود كنار من،كی میتونست به ما چپ نگاه كنه؟
با طناب دستامونُ ببنده و وارد بازار شام كنه ...
﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
____
#سید_مهدی_میرداماد
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
#ویژه_ایام_صفر
┏━━━⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️️━━┓
@
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
┗━━━⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️️️━━┛