آرامش و نشاطی که بعد از رای دادن میشینه تو دلت...😌✌️
#مامانِسرنوشتساز
https://eitaa.com/mamanemamooli
👧میفرماد: مگه مهمون داریم که میخواییم خونه رو تزیین کنیم؟
🧕میگم:بله دخترم!ماه رمضون مهمون خونه مونه دیگه...
باهم ریسه رو درست کردیم و در مورد ماه رمضون و روزه گرفتن صحبت کردیم
پ.ن:حاصل همکاری مامانِ خونه و نازدونه با حضور افتخاری دردونه مون😍
#رمضانمبارک
https://eitaa.com/mamanemamooli
این فایل هم برای عزیزانی که دوست دارن یه قشنگی از ماه رمضون تو خونه شون داشته باشند آماده و مرتب شده فقط یه همت پرینت میخواد و رنگ آمیزی بچه ها😍👇
هدایت شده از Islam_for_my_kids
44.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رمضان دیگه رسیده دم در خونههامون.
خواستیم یه کاری بکنیم که تموم بچهها بتونن ازش استفاده بکنن، ازش چیز یاد بگیرن و باهاش از اومدن ماه رمضان شاد باشن.
نتیجه شد بستهی ویژهی استقبال از رمضان.
این بسته، در سه مرحلهی من و خانه، من و دعا و من ودوستام، دست بچهها رو میگیره و میبره تا خونه رو با اسامی خدا تزیین کنن و در مورد اسمهای زیبای خدا بدونن؛ دعاهای خوب بکنن و در نهایت با یک نامهی جذاب، ماه رمضان رو به دوستاشون تبریک بگن.
این بسته را میتوانید بصورت فایل پی دی اف و رایگان، از سایت، کانالهای بله، تلگرام و ایتای اسلام برای کودکانم دریافت کنید.
@islam_for_my_kids
حتما حتما از فعالیتهای کودکانتون با محتویات این بسته برای ما عکس بفرستید. برای ارسال عکس فرزندانتون از لینک زیر استفاده کنید:
https://survey.porsline.ir/s/fiZuPz9
--------------------------
هرگونه فروش این فایل و نسخهی چاپ شدهی آن، شرعا مجاز نمیباشد.
انتشار بصورت رایگان، بدون حذف لوگو و با ذکر منبع بلامانع است.
هدایت شده از Islam_for_my_kids
بستهی ویژهی استقبال از رمضان.pdf
1.21M
بستهی ویژهی استقبال از رمضان
@islam_for_my_kids
هدایت شده از سارا ایمنی| آبرنگ
نگاهش به سبزه عید که افتاد رفت توی فکر
لحظاتی گذشت
وقتی سرشو بالا آورد و فهمید که دارم با تعجب نگاه میکنم، لبخند تلخی زد. گفتم: گیله مرد! توی سبزه ها چی دیدی که رفتی تو فکر؟ کمی سکوت کرد و گفت: به این دونه های سبز شده نگاه کن. چند روز آب و غذا و نور خورشید خوردند و رشد کردند.
گفتم: خب!
گفت: سیصد و شصت و پنج روز از خدا عمر گرفتیم و آب و غذا و فلک در اختیارمون بود؛ می ترسم رشد که نکرده باشم هیچ؛ افت هم کرده باشم! دونه ای که نخواد رشد کنه، هرچقدر آب و آفتاب بهش بدی فقط بیشتر می گنده..
#گیله_مرد
#بزرگ_علوی
بیایید این افطار را با اضطرار و استغاثه بخوانیم:
🤲 اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا، وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَیْنَا
فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِنَّا عَلَی ذَلِکَ بِفَتْحٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ وَ بِضُرٍّ تَکْشِفُهُ وَ نَصْرٍ تُعِزُّهُ وَ سُلْطَانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ وَ رَحْمَةٍ مِنْکَ تُجَلِّلُنَاهَا وَ عَافِیَةٍ مِنْکَ تُلْبِسُنَاهَا
https://eitaa.com/mamanemamooli
نشسته بود از نگاه های افتاده اش چکار کنم چکار کنم میچکید...
حالِ نزار سرماخورده ام را جمع و جور کردم و به وقفه ی بین جوشن کبیرم دل دادم که برو کتاب اسم های شکلاتی ات را بیاور...
از مشهد خریده بودمش و مشغله ی روزهای پایان نامه نوشتن نگذاشته بود که بنشینیم و باهم بخوانیمش ، جزیکی دو داستان و انگار قسمتش بود بماند برای شب قدر...
آورد و نشست کنارم، نگاه به چشمانش که حالا پرسش ازشان میبارید کردم و گفتم:«میدونی نازدونه ام، ما تو دعای جوشن کبیر هزارتاااااا از اسم های خدا رو میخونیم و صدا میزنیم ، چند تا از اون هزارتا اسم تو این کتاب اومده و در موردش داستان نوشته شده و امشب اگر دوست داشتی شما هم مثل ما اسم های خدا رو بخونی میتونی این کتاب رو بخونی و از بین داستان ها یکی رو انتخاب کنی و برای من و بابا بخونی...»
اولش با یک نمیخواهم رفت که برود اما به دقیقه نکشیده برگشت و نشست به خواندن داستان های نخوانده ، شیرینی اش که در جانش نشست گفت :« خب حالا برم از اول بخونم...»
و من میان «یا نور النور، یا منوِّر النور، یا خالق النور...» دعاهایم را روانه کردم سمت آسمان ها که خدای قشنگم لذت خواندن تک تک نام هایت را در دل و روحش بنشان....
پ.ن:یه کتاب خوب با تصویرگری قشنگ و دلنشین از یک نویسنده ی خوب
لینک کانال نویسنده، خانم«فائضه غفارحدادی»👈https://eitaa.com/dimzan
#معرفیکتاب
#اسمهایشکلاتی
#کتابکودک
https://eitaa.com/mamanemamooli
بسم الله الرحمن الرحیم
برای شیما، آیه، امینه و رفعت
✍🏼پرستو علیعسگرنجاد
https://t.me/takooch
ble.ir/join/NjY3ZWIyMm
برای شیما، نفر اول کنکور فلسطین که با کل خانوادهاش زیر آوار خانهشان شهید شد،
برای آیه که دوستان کوچکش، اسمش را روی دست ظریفش نوشته بودند تا اگر شهید شد، شناسایی شود و پیکرش با همان اسم شناسایی شد،
برای نبیله که یک متر پارچه برای کفنکردنش اضافی میآمد و در بطن مادرش شهید شد، همراه مادرش،
برای امینه که چشمهای هفهشتسالهاش خون گریه میکرد و سفیدی چشمش زیر خون پیدا نبود
برای ریم، روحالروح، که پدربزرگش در حسرت دیدن دوبارهٔ برق چشمهای سهسالهاش سوخت
برای رفعت العریری، استاد دانشگاهی که مردم سرزمینش را میسرود و روایت میکرد و آرزو داشت پارچهٔ کفنش بند بادبادکی شود در آسمان غزه تا بچهها تماشایش کنند و میخواست کسی داستان او را فراموش نکند
برای دختری که با قابلمهٔ خالی و شکم گرسنه به دوربین معتز لبخند میزد و میگفت حسبنا الله و نعم الوکیل
برای سفرههای غزه که غذاشان نخورده ماند و بشقابهایشان زیر آوار از سنگ پر شد
برای خواهر و برادر دوسالهای که تمام خانواده و خاندانشان را از دست دادند و به آغوش خستهٔ پرستارهای بیمارستان شفا پناه بردند
برای آخرین بوسهٔ پدری که رفته بود برای دخترش بیسکوییت پیدا کند و دیر به جگرگوشهاش رسید
برای دختر گوشواره قلبی با کاپشن صورتی
برای لباس خونی دختر امدادگر کرمانی
برای تنهاییهای دختر سیدرضی
برای لحظهٔ رویارویی محمدرضا زاهدی با مو)شکهای اسرائیلی
برای مردی که آرزو داشت اسرائیل را نابود کند
برای جانفدایی که دستنشاندههای اسرائیل را تارومار کرد و کسی جرئت نبرد تنبهتن با او را نداشت
برای آرمیتا که با چشمهای کودکیاش شاهد شهادت پدرش بود
برای تمام مردان و زنانی که پای حفظ ایران، جان و دل وسط گذاشتند
و برای بزرگمردی که با انقلاب اسلامی امتش، داغ به دل صهیونهای زیادهخواه حریص گذاشت
من چفیهٔ فلسطینیام را میپوشم، دست همسر و بچههایم را میگیرم، با زبان روزه به خیابان میآیم و با تمام وجود در روز قدس همراه هموطنانم فریاد میکشم: مرگ بر اسرائیل.
https://eitaa.com/mamanemamooli