eitaa logo
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
43 دنبال‌کننده
79 عکس
5 ویدیو
1 فایل
اینجا جاییه برای رونوشت های یه مامان معمولی که دغدغه ی رشد و آگاهی داره... فقه و اصول خوانده ی متمایل به مشاوره مامانِ نازدونه و دردونه ❤️ من اینجام👇 @nurolhoda74
مشاهده در ایتا
دانلود
ظهر با این نقاشی اومده خونه و فرموده که:«امروز تو مدرسه بین ما کلاس اولی ها ، همه اش صحبت اون دروازه بانی که دماغش شکست، بود...اینم همون دروازه بانه...» @mamanemamooli
ما ها خیلی زود با یه لبخند از ته دل بچه هامون خستگی روزهامون رو فراموش میکنیم... مثل امروز صبحی که برق نگاه و شیرینی لبخندت از دیدن تاج و پذیرایی ها و کاردستی ها، شست برد همه خستگی و تنگی روزها رو... @mamanemamooli
*دوباره من و مادرم و تولدم پسرها هرگز نمی فهمند که مادرشان وقتی برای اولین بار آن ها را در آغوش گرفته چه حس ناب و بکری داشته. دخترها ولی هر بار که مادر می شوند ، مامانی تر می شوند . این احساس که یعنی مادرم هم اینقدر من را دوست داشته بی اختیار لایه های خفته و زیرین محبتشان را قلمبه می کند.... @mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شما هم مثل من گول نوشته ی (روانشناسی تربیت کودکان نوپا ۹ماهه تا ۴ ساله ) رو نخورید و خووندن این کتاب رو تو اولویت های مطالعاتی تون بزارید. وقتی انتخاب کردم این کتاب رو شروع کنم اصلا فکرش رو هم نمی‌کردم که قراره چهار_پنج ماهی همراه ام باشه و سعی کنم تکنیک هاش رو پیاده کنم و اصلا تر فکر نمی‌کردم قرار باشه این کتاب بیشتر و بیشتر به رابطه ام با نازدونه ی در آستانه ی هفت سالگی ام کمک کنه تا دردونه ی پونزده ماهه ام.... اگر بخوایید از کلیت کتاب چیزی بدونید دعوتتون میکنم این یک پاراگراف رو بخونید: « بسیار خوب، این دقیقا همان رویکردی است که در این کتاب پیشنهاد کردم. روش های ساده به پدرها و مادرها کمک می کنند فرزندانی تربیت کنند که خودشان (بواسطه ی عشق و احترام ) ، خواهان فرمان برداری هستند ، نه کودکانی که (بواسطه ی تهدید و ترس) ناگزیر از فرمان برداری هستند...» و خلاصه که از پدر و مادر ها دعوت می‌کنه پیروز عشق و احترام بچه ها شون باشن برای تمام عمر... @mamanemamooli
یکی از قشنگیای به اینه که حتی بچه ها ی خونه هم درگیر مراسم و روضه میشن.... اینطوری میشه که به روضه دعوت میشیم تازه اگر هم تغشیف نبریم فرمودند که قهر میکنن😅 @mamanemamooli
اما لذت اولین تابلویی که بعد از یاد گرفتن حروف الفبا خودش تنهایی تو خیابون میخونه و میگه :« مااامااان اونجا نوشته بارانا؟» با هیچ متر و مقیاسی تو دنیا قابل اندازه گیری نیست... والسلام😊 @mamanemamooli
وقتی حکم انتقالم را گذاشته بودند روی میز، مدیرمان بنده خدا بدجور شوکه شده بود.بعدها فهمیدم خیلی دلش می‌خواسته روی شتابدهنده خطی کار کند،اما اوضاع برعکس شده بود و کسی را که می خواست بپیچاند ، رفت همان جایی که او عاشقش بود. این هم یکی از جاهای دیگری بود که جمله ی حکیمانه ی مادرم معنا میداد:«کار خداست. خدا اگر بخواد به کسی عزت بده ، هیچ کس نمیتونه مانع شه. اگر هم بخواد کسی رو ذلیل کنه ، هیچ کس توان مقاومت در برابر اراده اش رو نداره. فقط کافیه توکل کنی به اراده ی الهی و وظیفه‌ت رو انجام بدی‌. بعد بذاری خدا گاهی برایت پیام بفرسته.».... پ.ن:به این فکر کردید که شما دوست دارید چه جمله ای یا حرفی سربزنگاه یا هروقت دیگه ای از روزهای زندگی بچه تون، از شما یادش بیاد؟ پ.ن: یا اینکه یه جمله ی خاص که همیشه از مامان یا بابا یادتون هست چیه؟اینا اصلِ یادگاری ان بنظرم.... پ.ن:قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ المُلكِ تُؤتِي المُلكَ مَن تَشاءُ وَتَنزِعُ المُلكَ مِمَّن تَشاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشاءُ ۖ بِيَدِكَ الخَيرُ ۖ إِنَّكَ عَلىٰ كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ «سوره ی مبارکه آل عمران،آیه ی۲۶» قشنگیش به اینه که لابلای کلمات خدا پیداش می‌کنی و میشه یه حسِ عمیقِ قلبی... @mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اما ژانت‌،‌یک بخش از داستان تو مرا می آزارد. آن این است که از خود پرسیدی:«مرا چه می شود؟چرا من نمیتوانم مثل مادرهای دیگر باشم؟‌» سوالی از این قبیل ، فقط انسان را گیج می‌کند.این سؤال فرض را بر آن میگذارد که ما هم باید مثل بقیه احساس کنیم.اما نمی‌کنیم. ما دیگران نیستیم. ما خودمان هستیم. تو ، تو هستی . ما همان را حس میکنیم که هستیم ؛ و در واقعیت ، هر یک از ما یک نوع احساس داریم ، نه فقط در مورد مادرِ کلاس شدن ، بلکه در هر مورد دیگر. یک مادر دوست دارد موقع پخت و پز بچه هایش دورش باشند، و دیگری تحمل آن ها را زیر دست و پا ندارد؛ یکی دوست دارد برای بچه ها بلند بلند کتاب بخواند،دیگری از فکر آن مو بر تنش راست می شود. هر یک از ما نقاط قوت و ضعف خودمان را داریم ؛ و یک بخش از بلوغ فکری این است که چگونه یاد بگیریم با محدودیت ها و معایب انسانی خود دوست بیابیم. @mamanemamooli
در روزگاری به سر میبریم که هِی باید توضیح بدیم چرا این_َ نذاشته چرا اون -ِ ننوشته؟ 🤪🤪🤪 تازه آخرشم جواب میگیریم که «ولی من همیشه می‌نویسم این درسته» @mamanemamooli
📖📖 «کودک،انسان،خانواده» از اون کتابهایی هست که هر والدی باید حداقل یه بار بخوندش... وقتی تصمیم گرفتم که این کتاب رو بخونم با خودم گفته بودم روزی دو صفحه قبل از خواب 😅 اما هیجانِ خوندن و عملیاتی کردنِ راه حل هاش چنان وجدی در من به وجود آورد که ترجیح دادم گلِ وقت ام رو برای مطالعه اش اختصاص بدم و حتی تجربیاتم از عملیاتی کردنش رو بنویسم...😍 اما در مورد خودکتاب، توسط دو مادر طی پنج سال شرکت در کارگاه های دکترهایم جینات نوشته شده پس طبیعتاً خیلی مادرانه و پر از مثال های ملموسه که این شوق مطالعه رو در خواننده بیشتر میکنه ولی خب بومی سازی و مطابقت مثال ها با فرهنگ ایرانی و ارزش های دینی با خودتونه😊 در عین حال چون کتاب برپایه ی نظریات دکتر جینات نوشته شده ، ارزش علمی مطالب حفظ شده و قابل استناد هست آخرین نکته اینکه اگر قراره برای تربیت کودک فقط سه تا کتاب روان و کاربردی رو بخونید قطعا این کتاب می‌تونه یکی از اون ها باشه... پ.ن: برای مطالعه ی برش هایی از کتاب میتونید اسمش رو جستجو کنید و ازش بخونید @mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بمونه یادگاری از قشنگترین روز مادری که برام ثبت شد...😍 👶وقتی در دونه ام تو چشمام نگاه کرد و برای اولین بار با فهم تکرار کرد «ماما» «ماما» 👧وقتی که نازدونه ام بالاخره انقدری بزرگ شد که به فکر سوپریز کردن من باشه(چقدر منتظر دیدن و چشیدن طعم این کار از طرفش بودم بماند) حالا بماند که چقدر با گفتنِ مامان شما اینجا نیا...😅 مامان زیر فرش یه چیزی گذاشتم شما نگاه نکن...🤪 مامان نمی خوای بری بیرون؟🤦‍♀ مامان نشنیدی که من به بابا چی گفتم 😂 خون به دل باباش کرد و من هربار درحالی که دلم غنج می رفت خودمو بیشتر از دفعه ی قبل به کوچه علی چپ می زدم... @mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر عملی که در رابطه با کودک انجام می شود مهم است، به حساب می آید و بخشی از وجود او می شود. @mamanemamooli
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
✨ هر عملی که در رابطه با کودک انجام می شود مهم است، به حساب می آید و بخشی از وجود او می شود. ✨ #تک_ج
این جمله رو از کتاب «کودک،خانواده، انسان » نوشتم بنظرم جمله ی مهم و خوبی بود اما بعد از ارسال و تو تمام این دوساعت فکرم مشغول این نوع جملات بود، اولین کاری که به ذهنم رسید این بود که خیلی ریزو سوسکی😅 بیام حذفش کنم و برم... اما به خودم گفتم پشت این حذف کردن چیه؟از چی نگرانی؟ ( و این شد شروع یه گفت و گوی ذهنی...) اینکه مادرِامروز به اندازه ی کافی دغدغه و عذاب وجدان و فکر و خیال داره ، تو دیگه زیادش نکن اینکه صرف یه جمله بدون ادامه ی نکات و توضیحات شاید کافی نباشه... اینکه چندتا پدر یا مادر ممکنه حالشون اون لحظه بد باشه این جمله هم بدترشون کنه و... بعد با خودم گفتم خب! چه جوری میشه امثال این جمله ها رو نگاه کرد ؟ یه دید اینه که حال بد کن باشه و کنارگذاشته بشه... یه دید هم اینه که محرک باشه برای رشد و توجه به عمل هایی که داریم... و برای لحظه هایی که از دست دادیم الحمدلله برای فرصت ترمیم... همیشه انتخاب با ماست... @mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ ماه پر برکت رجب رو با این سوال شروع کنیم که چقدر میتونیم رحمت خدا تو ماه رجب رو بریزیم تو رفتارامون با بچه ها ؟ انقدری که بگن مامان یا بابا این مدت خیلی مهربون تر بودن... انقدری که حال معنوی رجب وقتی بزرگ شدن تو گوشت و استخونشون باشه... پ.ن:صوتی گوش میدادم که می‌گفت تو ماه رجب خدا حتی با دشمنانش هم با رحمت برخورد می‌کنه...خودتون دیگه حد رحمت الهی رو بگیرید و برید تا تهش.... @mamanemamooli
👧اومده می‌پرسه : مامان! یعنی منم کلاس سومی باشم میبرن اونجا؟یعنی از طرف مدرسه ماروهم میبرن جشن اونجا؟ 🧕میگم‌:کجا مامان جان؟ 👧می‌فرماد:جشن پیش رهبر دیگه.... 🔸بیت رهبری لطفا پاسخگو باشند از حیطه ی مادری من خارجه آقاااا خارج😅 @mamanemamooli
🇮🇷 اما «الله اکبرِ» روی پشت بوم امسال یه جور دیگه چسبید.... پ.ن:تو خود حدیث مفصل خوان... @mamanemamooli
📖 (روایت حرکت به سوی یک اتفاق بزرگ) کتاب از روی سِنِ تالار خواجه نصیرالدین طوسیِ دانشگاه صنعتی اصفهان شروع می شه، وقتی یک دانشجو به دانشگاه خودش برمیگره تا از مسیری که رفته بگه.... در تمامِ طولِ کتاب من خودم رو یکی از حضار تالار می‌دیدم که روی صندلی های احتمالا قرمزش میخکوب حرف های آشنا اما متفاوتی شده و هر لحظه با خودم تکرار میکردم که اگر هر خانواده ی ایرانی، بتونه یکی از فرزندانش رو با این بینش و اینطوری تلاشگر تربیت کنه ...فردای می‌تونه چقدر قشنگ و دوستداشتنی تر بشه.... *اگر شما هم مثل من تو تمام این چند سالی که حسابی صحبت از بوده معنای دقیقش رو متوجه نمی شدید و حوصله ی سرچ علمی هم نداشتید ، پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو بخونید.... *این کتاب رزق روزهای شلوغِ ذهن ِ من بود... @mamanemamooli
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
#تندتر_از_عقربه_ها_حرکت_کن وقتی حکم انتقالم را گذاشته بودند روی میز، مدیرمان بنده خدا بدجور شوکه ش
بابا می گفتند:«جهاد به آدم حسِ زندگی میده. اینکه بتونی جلوی شرارت بایستی ، جلوه ای از حیات رو در تو زنده می‌کنه. حالا گاهی جهاد بیرون از توئه و لابلای خاکریزها، گاهی هم توی خودِ تو. جاهایی بین دو انتخاب می مونی.یکی برات سود و منفعت بیشتری داره و با رسیدن به اون شاد هستی و میتونی راحت تر زندگی کنی.اون یکی تو رو به سختی می‌ندازه ، در عوض اطرافیانت راحت تر زندگی می کنن. این درست مثل یه مادر و پدره که به خودشون سختی میدن تا بچه هاشون راحت تر زندگی کنن، و گرنه که با درآمد کمتر و کار کمتر می تونن رفاه بیشتری برای خودشون فراهم کنن. توی این دومی شاید سختی بیشتری تحمل کنی، اما درونت آروم تره.» پ.ن:از این حرف قشنگ هایی که تو دل و روح آدم ثبت میشه و قبلاً حرفشو زدیم.... @mamanemamooli
📖 اما لبخندی که موقع به آخر رسوندن یک کتاب رویِ لبِ آدم کشیده میشه، قشنگترین هدیه ی کتاب و نویسنده اش به خواننده است... 📖 @mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧕نشسته باشی جلوی قاب تلویزیون حظِّ تصاویر دلربای مسجدالنبی رو ببری همراه با یه مولودی روح نواز... 👧یهو دختر خونه درحالی که محو تصاویرحرم پیامبر شده بگه «آرزومه برم اونجا رو ببینم....» 🔸پیامبرِ رحمت! شبِ آرزوی دخترکوچولوی در آستانه ی هفت سالگی ام رو به روح بخشنده و مهربان شما سپردم.... @mamanemamooli
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ علی ابن ابی طالب گفت: من درخدمتِ رسول بودم و بر هیچ سنگی و کلوخی و درختی نگذشت الا که آواز می دادند که «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رسولَ اللّٰه» با خانه آمد و خدیجه را خبر داد از آن کرامت که خدای با او کرده بود. و خدیجه از خرّمی که به دلِ او رسید بی هوش شد. و رسول آب بر رویش می زد تا با هوش آمد و گفت :«گواهی می دهم که خدا یکی است و محمّد رسولِ خداست.» ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ @mamanemamooli
من هیچ وقت دایی ام را ندیدم اما حتم دارم خوش قد و بالا بوده که حاجی مامان (مادربزرگم) نگاهش تا سقف کشیده می شد وقتی تعریف می کرد که موقع قرعه کشی بین دایی و حاجی بابا (پدربزرگم) برای جبهه رفتن اسمش که درآمده از شادی پریده و دستش به سقف خورده.... گفتم که من هیچ وقت دایی ام را ندیدم و همه ی دل خوشی ام از دایی داشتن سالی یکبار همراه مامان به دور از چشم حاجی بابا و حاجی مامان که یه وقت به دلشان نیاید ، به انباری رفتن و نگاه کردن به لباس ها و اسباب بازی و کلاه کاسکت و قرآنِ به خون نشسته ی دایی بود و گوش دادن به خاطراتی که مامان می‌گفتن... قبلاً هم گفتم من هیچ وقت دایی ام را ندیدم اما قربان صدقه های حاجی مامان پای عکسِ بزرگی که در ورودی خانه نصب شده بود و قطره های اشکش را چرا... ( گفته بودم مامان های معمولی وقتی خیلی عاشق شوند اسمشان می شود مادرِشهید....) گفتم که من هیچ وقتِ هیچ وقت دایی ام را ندیدم اما داستان شهادتش را بارها و بارها شنیده ام آنقدری که احساس میکنم در تمام لحظات تیر خوردن و شهادت و خبرشهادتش اگرچه جسمم نبوده اما بوده ام مثل سوم شخص غایب.... حالا امروزی که گذشت سالگردِ شهادت دایی ام بوده؛کسی که هیچ وقت ندیدمش اما همیشه ی همیشه یکی از افراد پر رنگ زندگی ام هست چرا که شهدا  عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ اند.... منت گذارید بر من اگر صلوات و فاتحه ای مهمانش کنید... @mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اینکه کدام یک از ام بود و کدام سال از دوازده سالی که درس خواندم را یادم نیست اما بیشتر از دوازده_سیزده سال است که این سوال از پیک نوروزی گوشه ی ذهنم جا خوش کرده که «از اخبار نیمروزی پنج خبر پیشرفت علمی بنویسید...» آن نوروز من تکلیف ام را از روی دوستانم نوشتم و سوالش ماند که من هر بار اخبار میبینم و هر خبر علمی که می‌شنوم زنده شود و بالا بیایید و مثل امروزی که ساخت یک قطعه مانع قطع پای یک جوان شده به خودم بیاییم که در یک سال اخیر چقدر این سوالِ خبر علمی بالا آمده و بیشتر از هر سالی در باره اش فکر کرده ام... و الحمدلله بخاطر نعمت علم و الحمدلله بخاطر نعمت پیشرفت... @mamanemamooli