🔊 مامانها
اینجا، مخصوص شماست😃
↙️🌺 #تولیدی_لباس_بچگانه 🌺↘️
🤩😍 ♨️ #فروش_تکی به #قیمت_عمده 😋
🔚 #تولیدکننده_مستقیم_لباس_بچگانه، فروش از یک عدد تا عمده ارسال به همه نقاط کشور🇮🇷
#تضمین_قیمت 💯 صددرصد واقعی 💯
🔚به ارزونترین کانال لباس بچه خوش اومدین، بفرمایین، ورودی اینجاست👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2759786550C53cf6fbbb8
╰━━━⊰🍃🌹🍃⊱━━━╯
تازه #تخفیف و #حراج_آخر_فصل هم دارند👆
ارسال #رایگان_از_قم به سراسر کشور✈️✈️
در دنیا همیشه کسی است که با کمال میل بخواهد جایش را با شما عوض کند!
بخواهد مثل شما نفس بکشد، مثل شما راه برود، در جایی که شما زندگی میکنید زندگی کند.
از آخرین باری که خداوند را به خاطر خانواده، دوستان، سلامتی و فرصتهایی که به شما داده است، شکر کردهاید، چقدر میگذرد ؟
اگر خواهان بارش الطاف و برکات الهی هستید، تنها راه آن شکرگزاری مداوم و از صمیم قلب است.
#سلام_صبح_بخیر
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#ارسالی
طرز تهیه سوپ شیر
مریم بانو❤️
مواد لازم:
۱ لیتر شیر پر چرب یا کم چرب
هویج: 3عدد
جو پوست کنده: 100گرم
جو پرک: مقداری
قارچ: 250گرم
سینه مرغ : 2عدد
پیاز :1عدد
نمک،زردچوبه،فلفل: به مقدار لازم
جعفری خرد شده: به مقدار لازم
خامه: 100گرم
ابتدا پیاز را پوست می کنیم و به صورت نگینی خرد می کنیم.یک قابلمه با گنجایش مناسب بر میداریم ،کمی روغن درون آن میریزیم و پیازها را در روغن تفت می دهیم.بعد از اینکه پیازها طلایی شدند زردچوبه را اضافه می کنیم و برای دو دقیقه تفت میدهیم.سینه های مرغ را درون آب جوش می اندازیم بعد از اینکه کف رویش را جمع کردیم تا هورمون مضرش از بین رود،به پیازهای سرخ شده اضافه میکنیم و به همراه چهار لیوان آب و نمک و فلفل میگذاریم تا خوب بپزد.جو پوست کنده که دو ساعت خیس خورده را هم چند دقیقه بعد از اینکه مرغ را برای پخت گذاشتیم اضافه می کنیم تا خوب بپزد. وقتی مرغ ها پختند از قابلمه در می آوریم و ریش ریش میکنیم.مقداری از آن را داخل سوپ میریزیم و بقیه را برای تزئین نگه می داریم.کمی جو پرک داخل سوپ اضافه می کنیم تا سوپمان لعاب داشته باشد.قارچ ها را به صورت ورقه ورقه خرد کرده و با کمی روغن تفت می دهیم تا نرم شوند.مقداری از آن را داخل سوپ میریزیم و مقداری از آن را برای تزئین نگه می داریم.وقتی سوپمان لعاب انداخت شیر جوشیده را اضافه می کنیم و اجازه می دهیم پانزده دقیقه با شعله کم روی گاز بماند.بعد از گذشت پنج دقیقه چند قاشق غذاخوری خامه صبحانه به سوپ اضافه می کنیم و هم می زنیم تا مواد باهم یکدست شود.
در نهایت سوپ را از روی گاز بر میداریم و با قارچ،مرغ،پیازچه و جعفری تزئین می کنیم.
این سوپ خوشمزه را داغ نوش جان کنید.☺️😋😋
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#فرزندانه♡
از جانب کودک، چیزی را به کسی نبخش!
همانطور که تو علاقه نداری وسایل شخصی ات را با کسی شریک شوی،
خب طبیعیه که کودک هم علاقه نداره!
قبل از آمدن مهمان با کودک صحبت کن،
که خودش،
اسباب بازی هایی را برای بازی کردن با مهمان انتخاب کند و همان ها را در اختیار دیگران قرار دهد.
بیشتر از این چیزی را به کودک تحمیل نکن!
شما چقدر درگیر دعوای اسباب بازی بین بچه ها و مهمونا هستید؟
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تیکه_کتاب📚
از همان پول طبقه بالای خانه را ساخت در حالی که آن زمان اصلا ضرورتش را احساس نمی کردم . ولی او همیشه آینده نگر بود .بعد از آن تصمیم گرفت تا وقتی مسجد ساخته نشده دهه اول محرم طبقه بالا زیارت عاشورا بخوانیم اوایل حرفی نداشتم. بعد ها که باید دو تا بچه مدرسه ای، چای و صبحانه را آماده می کردم صدایم کم کم در آمد . من دیگه برات کاری نمی کنم .خودت نذر کردی خودت هم کار هایش را بکن . خسته شده بودم . تا اینکه حساب کار را دادند دستم .
صدای در خانه آمد بچه ها در را باز کردند. تا پرسیدم کی بود. همه با هم صدایشان را جمع کردند توی گلویشان. از هر کدامشان یک چیزی دستگیرم شد. پسر عموی آقایی آمده اسمش حسین است دو تا پسر هم داره. اسم هر دو تاشون هم علی هست. تعجب کردم. سید جواد همچین فامیلی نداشت.
یک راست رفته بودند طبقه بالا ( همانجایی که زیارت عاشورا خوانده می شد. ) خودش (حسین ) پایین آمد و رفت توی آشپز خانه. هر چه به چشم هایم فشار آوردم نتوانستم صورتش را ببینم. با خودم گفتم:《سید جواد نابینا است پس چرا چشم های من نمی بینه؟ یک پارچ بزرگ شربت درست کرد. دو سه لیوان ریخت. و بقیه پارچ را به بچه ها داد و گفت: این را به مادرتان بدهید. بگویید نمی خواهد برای ما کاری کند. ما هر جا برویم خودمان برای مجلس خودمان کار میکنیم. که یکدفعه از خواب پریدم. به پهنای صورت اشک می ریختم. از حرف هایم توبه کردم. حساب کار دستم آمد.
#روایت_همسر_شهید_سید_جواد_کمال
#کتاب_چشم_روشنی
#تیکه_کتاب
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
خوشبختى يعنى صبح که چشاتُ وا ميکنى ببينى عزيزانت صحيح و سالم کنارتن
و تو يک روز ديگه وقت دارى بهشون عشق بورزى و خوشحالشون کنى.
#سلام_صبح_بخیر🌺
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#جرعه_ای_نور♡
«ما فاتَكَ لم يُخلق لكَ
وما خُلِقَ لكَ لن يفوتكَ!»
آنچه را از دست دادی برای تو آفریده نشده و آنچه برای تو آفریده شده است را هرگز از دست نخواهی داد!🕊
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#ترفند
روغن زیتون علاوه بر فواید سلامتی زیادش می تواند برای خانه هم مفید باشه چند قطره را روی پارچه بریزید واز آن برای تمیز کردن اثاثیه چوبی خود استفاده کنید
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#سلام♡
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ🌺
سلام برتو ای یادگار ماندگار خداوند در زمین⚘️
روزهاے خوب زندگے در پیش اند
به استقبالشان برو
و طورے زندگے ات را رنگ آمیزے ڪن ڪه گویے ماهرترین نقاش دنیایی
#سلام_صبح_بخیر
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تفاوتهامون♡
زنان روزانه حدود 20 هزار کلمه را به کار میبرند که تقریبا 1.5 برابر مردان است. پس مردان تعداد کمتری کلمات برای بیان احساسات و نظراتشان دارند.
همین مسئله میتواند این تصور را برای شما ایجاد کند که مردان کمتر عاطفی و کلنگرتر هستند. وقتی از یک مرد میپرسید لباسم چطوره؟ او برای پاسخ شما چند کلمه مثل خوبه یا قشنگه را در اختیار دارد. اما شما برای توصیف زیبایی یک لباس شاید از چندین کلمه دیگر مثل فوقالعادس، خیلی نازه، عالیه و... استفاده کنید و پاسخ خوبه شوهرتان را توهین تلقی کنید. اما مطمئن باشید که او قصد توهین ندارد. 🌺
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#دوا🏠
اگر گوشت نمیخورید یا کم میخورید حتما "بادام زمینی" بخورید!
پروتئین در بادام زمینی، با گوشت برابری میکند واز پوکی استخوان جلوگیری مینماید
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تیکه کتاب 📚
با پوتین پاشنه پایم را که فشار داد، درد شدیدی را تحمل کردم و سعی کردم جلوی نالهام را بگیرم.
منتظر بودیم ما را به بغداد ببرند. نمیدانستم بغداد بهتر است یا بدتر. نزدیک غروب بود، بچهها سوار اتوبوس شدند. با آن وضعیت جسمی، نمیتوانستم روی صندلی بنشینم. در راهروی اتوبوس دراز کشیدم. نگاه غمآلود اسرا یادم مانده، بعضی بچهها با دیدن وضعیتم گریه😭 کردند.
اتوبوس که به طرف بغداد میرفت با خودم گفتم : «شاید دارم خواب میبینم و همه اینها کابوس است. مثل آدمی که خواب بدی میبیند و در عالم خواب به خودش میگوید از خواب که بیدار شوم، همه چیز تمام میشود!»
هرچقدر از استان میسان عراق دورتر میشدیم به کربلا ♡نزدیکتر میشدیم. نزدیکیهای بغداد، یکی از دژبانها به بچهها گفت : « کربلا♡ سبعین کم، کربلا♡ هفتاد کیلومتر». نام کربلا♡ که برده شد، بغض کهنه اسرا ترکید.😭 گویی دجله از چشمها جوشید. صدای گریه 😭اسرا بلند شد. بلند بلند زدم زیر گریه.😭 امشب به بهانه آقا امام حسین (ع) یک دل سیر برای دل خودم و آنچه بر من گذشته بود گریه کردم😭.
#کتاب_پایی_که_جا_ماند
#نوشته: سید_ناصر_حسینی_پور
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#سلام♡
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خَلِیفَةَ اللّٰهِ وَناصِرَ حَقِّهِ🌺
سلام بر تو ای خلیفه خدا و یاورحقش⚘️
امروز المثنی ندارد...
با غصه های
بیجا هدرش ندهیم...
#صبحتون_بخیر_و_خوشی
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#مطبخ
دوستان با برگ مو میشه غذا های مختلف درست کرد
این برگ موها که باهاش این غذای خوشمزه رو درست کردم از باغ دخترخالم که در دامغان هست بهمون رسیده😊😊
که منم باهاش یه غذای دامغانی درست کردم کمی توضیح بدم چرا به غذای دامغانی علاقمند هستم🥰
مامان من اهل دامغان هستش سه تا خاله دارم ولی یکیشون دامغان زندگی میکنه با دوتا از دخترهاش
بعضیها میگن مادرتون دامغانیه شما فرزندانش هم میشید دامغانی
ولی من شنیدم اصلیت هرکسی بر میگرده به پدرش😊
خلاصه اگر دامغانی هم باشیم من افتخار میکنم چون خیلی دامغان ودوست دارم وازش خاطره زیاد دارم زمانی که مادربزرگم زنده بودن ما زیاد میرفتیم پیشش
کمی هم از مردم دامغان براتون
بگم اگر گذر تون به این شهر زیبا افتاد آشنایی داشته باشید
خلاصه بگم براتون خانم های دامغانی خیلی جذاب وباسلیقه ومنطم😊
مهربان مهمان نوازوهمینطور تعارفی و
زرنگ و با سیاست هستن
مردهای دامغانی هم خیلی خانواده دوست مهربان و سخت کوش ودر تفریح وخوش گذرانی نمیذارن به خانوادشون بد بگذره😊😊
دوستان شده برای یکبار به این شهر زیبا که معروف به شهر پسته هم هست سفر کنید و ازش لذت ببرید؟؟🌱🌱
خوب بریم سراغ تهیه غذا
مواد لازم:
برگ مو به مقدار لازم
برنج 3 پیمانه
مرغ 3یا 4تکه یابیشتر
روغن مقداری برای ته قابلمه وروی برنج
گرد غوره: بمقدار لازم
نمک به دلخواه
برنج را پس از جوشیدن آبکش میکنیم
در آب برنج برگ موهارو میریزیم تا چند دقیقه رنگشون عوض بشه (برای پخت آسانتر)
ته قابلمه مقداری روغن می ریزیم سیب زمینی حلقه شده میذاریم
مقداری از برنج را ریخته وبرگ نیمی از برگ موها رو روی برنج میچینم میتونید بهشون گرده غوره وکمی نمک بزنید
حالا مرغ هارو نمک زده و گرد غوره میپاشیم روشون که رنگ مرغ مشخص نباشه بعدش بقیه برگ موها رو روی مرغ میچینیم درادامه قسمت دوم برنج را روی برگهای ریزیم
گوجه ها را حلقه ای کرده و کمی نمک می پاشیم روشون و روی برنج می چینیم(میشه روی گوجه هم گرد غوره بریزید)
بعد قابلمه را بگذارید روی شعله گاز تا دم بکشه
و با سالاد شیرازی و بورانی اسفناج نوش جان
#برگ_مو
#ته_چین
#شهر_دامغان
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#انگیزشی♡
هنگامی که برای انسان ها آرزوی سعادت می کنی، نیروی درونت به تمامی انسان های پاک طینت متصل می شود و راهی می شوی برای عبور تمامی دعاهای خیری که از تمامی مردم فرستاده شده و آن گاه انرژی دعاها و برکت انسان های روی زمین ، وارد زندگیت می شود
برای هم دعای خیر کنیم
آرزو می کنم كه :
مـهر ،بركت ،عشق، محبت
و سلامتى هميشه همنشین شما باشند
# الهی قمشه ای
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#شهیدانه♡
صورتش نگاه كردم، ديدم پير شده. حاجي با آن كه 28 سال سن داشت همه فكر مي كردند جوان بيست و دو، سه ساله است؛ حتي كمتر. اما من آن شب براي اولين بار ديدم گوشه چشم هايش چروك افتاده، روي پيشاني اش هم. همان جا زدم زير گريه 😭گفتم : «چه به سرت آمده ؟ چرا اين شكلي شده اي ؟ ». حاجي خنديد، گفت: « فعلاً اين حرف ها را بگذار كنار كه من امشب يواشكي آمده ام خانه. اگر فلاني بفهمد كله ام را مي كَند! » بعد گفت: «بيا بنشين اينجا، با تو حرف دارم.» نشستم. گفت: « تو مي داني من الان چي ديدم ؟ » گفتم: «نه!» گفت: « من جدايي مان را ديدم.» به شوخي گفتم: «تو داري مثل بچه لوس ها حرف ميزني! » گفت: « نه، تاريخ را ببين. خدا هيچ وقت نخواسته عشّاق، آن هايي كه خيلي به هم دلبسته اند، با هم بمانند.» من دل نمي دادم به حرف هاي او. مسخره اش كردم. گفتم: « حالا ما ليلي و مجنونيم ؟» حاجي عصباني شد، گفت: « من هر وقت آمدم يك حرف جدي بزنم تو شوخي كن! من امشب مي خواهم با تو حرف بزنم. در اين مدت زندگي مشترك مان يا خانه مادرت بوده اي يا خانه پدري من، نمي خواهم بعد از من هم اين طور سرگرداني بكشي. به برادرم ميگويم خانه شهرضا را آماده كند، موكت كند كه تو و بچه ها بعد از من پا روي زمين يخ نگذاريد، راحت باشيد.» بعد من ناراحت شدم، گفتم : «تو به من گفتي دانشگاه را ول كن تا باهم برويم لبنان، حالا … » حاجي انگار تازه فهميد دارد چقدر حرف رفتن مي زند، گفت: « نه، اينطورها نيست. من دارم محكم كاري ميكنم. همين»
#راوی همسر شهید همت🌺
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#همسرانه
اینکه میگویید زن ها پیچیده اند گاهی هم بهانه گیر کاملا قبول دارم
اما کافی است به همین زن پیچیده عشق بدهی دوستت دارم هایت را مانند وعده های دارویی سر ساعت به خوردش بدهید.
بعد بنشینید و ببینید این دارو چه اثر معجزه آسایی دارد آنگاه دیگر پیچیدگی ای در کار نیست زلال، شفاف، معلوم و ساده میشود بدون ذره ای ابهام و بهانه.
اگر در زن پیچیدگی زیادی میبینید بدانید خیلی وقت است داروی تقویتی دوستت دارم را از او دریغ کردید.
👇روزمرگی_من_و_مامان#
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb