eitaa logo
مسار
336 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
535 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️دلت هوایی شده؟ 🌹یا صاحب الزمان، دلم آرامش وارونه می‌خواهد؛ یعنی دلم، شما را می‌خواهد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💐 اگر امام نبود ▫️اگر امام نبود زمین در هم فرو میریخت! امام صادق علیه السلام می فرمایند: اگر زمین بدون امام می ماند، به یقین درهم فرو می ریخت. قال الصّادق علیه السّلام: لَوْ بَقِيَتِ اَلْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ. «اصول کافی، ج۱، ص ۱۷۹٫» 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴سیاه پوش شدن شهر ⚫️بعضی گمان می‌کنند سیاه پوش کردن شهر تنها در ایام محرم باید باشد. بلکه در ماه صفر غم و غصه‌های اهل بیت به اوج خود می‌رسد. ▪️بنابراین با توجه به محدودیت‌های کرونایی و تبلیغات دشمنان علیه اهل بیت علیهم‌السلام جهت کم فروغ نشان دادن عزای حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه السلام شیعیان و محبان این امام مظلوم با نصب پرچم یا پوستر یا حسین علیه‌السلام بر سر درب خانه، مغازه و ماشین‌های خود و ترویج این سنت به زنده نگه داشتن عزای سید و سالار شهیدان کربلا مبادرت نمایند. سر در این خانه با ما و پرچم با خودت دسته سینه زنی با ما ولی دم با خودت 🆔 @tanha_rahe_narafteh
✍️دست همکاری 🌸_ دیگه باهاتون کار نمی‌کنیم. 🍃گوشی در دست مجید خشک شد. نگاهی به گوشی کرد. نگاهی به حمید و فرهاد: «این چرا همچین کرد؟ مگه شهر هرته داره اعتبار و آبرومون جلو مشتری میره. » ☘️عرق ریزان جلوی در کارگاه ایستاد. خشم درونش شعله می‌کشید؛ ولی نفس عمیقی کشید تا آرام شود. خش خش اره روی چوب، کوبش چکش میان زوزه موتور دستگاه برش، گوش مجید را تا رسیدن به صاحب کارگاه قلقلک دادند. پشت خمیده و دست‌‌‌های عضلانی صاحب کارگاه بیش از صورت لاغر و آب رفته اش توجه مجید را جلب کرد. مجید دکمه خاموش دستگاه را زد و نگاه او را به سمت خود کشید: «نمی‌تونین کاری رو به موقع تحویل بدین قولش رو به کسی ندین تا...» 🌺صاحب کارگاه چوب بلند میان دست‌هایش را بلند کرد و در راستای صورت مجید گرفت، کلام او را قطع کرد و گفت: «بیست ساله تو این کارم و بهتر از تو میدونم بدقولی یعنی نابودی.» چوب را آرام روی شانه مجید زد، لبخند زنان گفت:« مثل اینکه تو هم میدونی اما دور و بریات نمی‌دونن. جهت اطلاع از اوضاع کاریت میگم. رفیقت چند ماهه کار گرفته و پول نداده.» 🍃رگ‌های گردنش قلمبه شد و مثل گاو وحشی منتظر دیدن مهران بود تا سمتش حمله کند. دست‌های مشت‌شده اش را روی میز کوبید و داد زد: «این پسره نسناس کجاست تا حسابشو کف دستش ... » ☘️جواد مثل قاشق نشسته پرید وسط حرف مجید: «جوش نزن بابا مگه نمی دونستی مهران همیشه همین کارا رو میکنه! » 🌸مجید یقه لباس جواد را میان دست‌هایش فشرد و گفت: «رفیق، همکار! خبر نداشتم. به نظرت نباید بهم می‌گفتی تا باهاش کار نکنیم و اینجوری اعتبارمون تو بازار خراب نشه؟» 🍃روزی را به خاطر آورد که دستش را میان جمع برد و گفت : «هر کی حاضره صادقانه و درست باهام کار کنه دست بده تا شروع کنیم. » مهران، رضا و جواد دست روی دستش گذاشتند و گفتند: « صادقانه ودرست. » 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۶۹ از:صبر زینبی به: بزرگ بانوی کربلا سلام برعقیله بنی هاشم قافله سالار کربلا سلام خانم جان سلام بر شما وبر برادرت سلام بر شما وغم هایت سلام بر شما و بر صبوریت خانم جان همیشه شنیدن غم هایت اشک بر دیدگانم جاری می ساخت اما سه سالی هست جسارت می کنم و خودم را یک قدم به شما نزدیک می دانم نمی دانم شاید احساس می کنم که من هم داغی مانند شما دیدم بله از وقتی که داغ برادر دیدم😢 از وقتی که برادرم در راه برادرعزیزت به شهادت رسید 😢 البته مصبیت شما کجا وغم من کجا ! اصلا وهرگز قابل قیاس نیست خانم جان ولی دل کوچک من کجا و قلب بزرگ بانوی کربلا کجا! بله ذکر مصبیت کربلا و ...در این سه سال برایم معنایی دیگر دارد وجور دیگر می بینم وهرگز لحظه ای فراموش نمی کنم غمی که در دشت بلا دیدید نمی دانم خانمم شما هم به یاد این کنیز کوچکت هستی برایم دعا کن که آرامش بگیرم من هم همیشه دعا خواهم کرد برای ظهور تا منتقم بیاید وانتقام بگیرد تادلتان آرام بگیرد اللهم عجل لولیک الفرج 🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴 سلام‌الله‌علیها 🆔 @parvanehaye_ashegh
🤓 چهارمین سؤالی که موقع خواندن خبر باید بپرسیم 📰 در هنگام خواندن یک خبر باید بدانیم: خبر از چه طریقی به ما رسیده است؟ 🔍هر کدام از رسانه‌ها تأثیرات متفاوتی دارند و شناخت این تأثیرات در تحلیل پیام اثر زیادی دارد. 🔺برای نمونه کتاب از نظر بالا بردن قدرت تمرکز و تخیل برای درک پیام و بازی‌های رایانه‌ای از نظر اثرگذاری بر مخاطب و انتقال پیام در زمان کمتر در اولین رتبه قرار دارند. 🌸امروز بیست و چهارمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_arzi[www.Patoghu.com].mp3
6.25M
💐صبح اولین روز هفته را معنوی آغاز کنیم 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐سلام بر کشتی نجات 🌸باز هم صبحی دیگر سلام بر تو ای کشتی نجات، ای رحمه الله الواسعه السلام علیک یا اباعبدالله 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨دنبال الگویی از یک روحانی مردمی می‌گردی؟ 🍃رنج های مردم کوخ نشین و پا برهنه شهید سید اسد الله مدنی را آزار می داد. شبی جمعی از پزشکان مهمان آقا بودند. ایشان در ضمنِ صحبت هایی فرمودند: «مردم خیلی مشکل دارند. باید به داد مردم رسید.» 🍃دکتر معزّ پرسید: چه کاری از دست ما بر می آید؟ ایشان طرحی را ارائه کردند که سه بُعدی بود. فرمودند: «اول از همه باید یک صندوق قرض الحسنه تشکیل دهیم. شما از بهره بانک ها صرف نظر کنید. پول های تان را در این صندوق بگذارید تا به مردم نیازمند، برای رفع احتیاجات، فقر و بیماری و ازدواج وام داده شود.» – «دوم اینکه باید یک درمانگاه خیریه تأسیس کنیم. اسمش را هم بگذاریم درمانگاه مهدیه». دکتر گفت: با کدام پول؟ 🍃آقای مدنی گفتند: «پولش با من و طبابتش با شما. مردم تا کی بروند التماس بیمارستان ها کنند یا از بی پولی بمیرند؟». – «سوم اینکه کنار بیمارستان باید یک دار الایتام درست شود. وقتی تهی دستی از دنیا می رود، کسی نیست که از فرزدندانش مراقبت کند.» 🍃عده ای از تجار و سرشناسان همدان هم دعوت شدند و از آنها ۵۰۰ هزار تومان جمع آوری شد و قرار شد عده ای هم ماهیانه پرداخت کنند. راوی: حسین مسچی 📚 سید اسد الله؛ خاطراتی از شهید سید اسد الله مدنی، نویسنده: علی اکبری مزد آبادی، صفحه ۳۳-۲۹ ⚫️سالروز شهادت آیت الله مدنی تسلیت. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠سر منزل مقصود ✅ زندگی با صفا و صمیمیت آرزوی همه است، اما صرف آرزو انسان را به سرمنزل مقصود نمی رساند. 🔘 یکی از راه های رسیدن به چنین زندگی مدارا کردن با همسر است. 🔘 مدارا کردن یعنی با نرم خویی، رأفت و به دور از خشونت و زور با طرف مقابل سخن بگوییم و رفتار کنیم. 🔘 مسئله ای که نباید فراموش کنیم این است که همواره در زندگی چیزهایی پیش می آید که باب میل ما نیست؛ وظیفه ما در چنین مواقعی برای داشتن زنگی آرام و با صمیمیت، مدارا کردن است. 🌾حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: «فَدَارِهَا عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنِ اَلصُّحْبَةَ لَهَا لِيَصْفُوَ عَيْشُكَ؛ همیشه با همسرت مدارا کن، و با او به نیکی همنشینی کن تا زندگیت باصفا شود .» 📚وسائل الشیعة : ج۲۰ ، ص۱۶۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ دل شوره 🌸 پاهایش گزگز می‌کند مثل این که به خواب رفته باشند. صدای گریه فاطمه بلند می‌شود، پاهایش را تندتر تکان می‌دهد تا بیدار نشود. به ساعت و عقربه‌هایش که در حال رسیدن به یکدیگرند، نگاهی می‌اندازد. ساعت 12 شب شده و همسرش هنوز نیامده است. دلش شور می‌زند انگار کسی به آن چنگ می‌زند. نگاهی به اطراف خود می‌کند، می‌بیند محمد حسین هم خوابش برده است. دلش به حال بچه‌اش می سوزد که گرسنه خوابیده است. فاطمه که خوابش سنگین شد او را روی تشکش، کنار محمد حسین می‌خواباند. خودش هم کنارشان دراز می‌کشد؛ ولی خوابش نمی برد. ☘️صدای تَق تَق در که می‌آید، سراسیمه چادر گُل گُلی سفیدش را روی سرش می اندازد و به سمت در می‌رود. محسن با صورتی پر از خون، که یک چشمش بسته و دیگری باز است، به داخل خانه می‌آید. زینب با دیدن او، دست راستش را بر دهان خود می‌گذارد تا صدای جیغش همسایه‌ها را بیدار نکند. 🌸محسن لبه حوض می‌نشیند و با صدایی که نفس نفس می‌زند می‌گوید: « زینب جون نگران نشو حالم خوبه. چند نفر با هم درگیر شدند اومدم از هم سوا کنم که به این حال و روز اُفتادم. » «پس این خون چیه؟» « عزیزم یک دست لباس برام بیار تا بهت بگم.» ☘️ زینب با عجله به طرف اتاق سمت چپ رفت. دستهایش یخ کرده‌بود و می‌لرزید، از داخلِ کمدِ لباس و جعبه کمک‌های اولیه، لباس و ماده ضدعفونی کننده و مقداری باند برداشت . خودش را به محسن رساند و زخم صورتش را ضدعفونی کرد و با باند آن را پوشاند. سالم بودن همسرش، اشک شوق را بر گونه های گُر گرفته و سرخش جاری کرد. 🌸دیگر برایش مهم نبود چه اتفاقی افتاده است، همین‌که او کنارش نشسته، خیالش راحت شد و گزگز پاهایش را فراموش کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۷۲ از: ریحانه به: حضرت زینب سلام الله علیها 🖤🍃سلام بانوجان🍃🖤 🖤هنوز قسمتم نشده به کربلا بیایم ولی شنیده ام که تل زینبیه هست،شنیده ام که تکیه آسمان کربلا بر شانه های شما بوده است. 🖤 بانوجان شما چقدر محجوب و صبورید،که حجاب رااز مادرعزیزتان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وصبوری را از پدر بزرگوارتان آموخته اید،برای ماهم دعا کنیدمحجوب وصبور باشیم. 🖤اما بانو همه می دانند که حضور شما در تل زینبیه بیش از نگرانی یک خواهر برای برادر معنا دارد. 🖤ای قهرمان کربلا شما به ما فهمانید که همه چیز حول محور ولایت می گردد،خدا را شاکرم که شیعه پدر عزیزتان شدیم. 🖤یاحضرت زینب سلام الله علیها رحمت به قلب صبورتان،رحمت به چادر خاکیتان... 🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴 سلام الله علیها 🆔 @parvanehaye_ashegh
🤔 پنجمین سؤالی که موقع خواندن خبر باید بپرسیم 📰 مخاطب در ساخت پیام بسیار مؤثر است. موقع خواندن خبر باید دانست مخاطب و جامعه هدف پیام چه کسانی هستند؟ سن، قومیت، طبقه، تخصص، علایق و ویژگی‌های دیگر آنها چیست؟ 🌸امروز بیست و پنجمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_taheri-[www.Patoghu.com].mp3
6.78M
⚫️ روز شهادت سه ساله کربلا رو چطور آغاز می‌کنید؟ 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شام بلا ▪️این روزها بوی بلا بر مشاممان، از شهر نفرین شده شام می‌رسد. ▪️صدای کف و سوت و هلهله، از پشت بام ها به گوش می‌آید. ▪️چشمها از شرم شادی مردمانش فرو اُفتاده است. ▪️نفرین بر آنان که به اسم خارجی، بر قافله آل الله سنگ زدند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴یاس باغ آرزو بر نیزه‌ها از دور می‌دیدم سرت را بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟ چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق در خون‌‌ رها وقتی که دیدم پیکرت را ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه یک بار می‌شد من ببوسم حنجرت را بابا تو که گفتی به ما از گوشواره همراه خود بردی چرا انگشترت را با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه دیدم کبودی‌های چشم مادرت را یک روز بودم یاس باغ آرزویت حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را شاعر:یوسف رحیمی ⚫️ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت. سلام‌الله‌علیها 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 خوب و آرام ✅ گاهی اوقات والدین با فرزندانی پرخاشگر و عصبی رو به رو هستند؛ در این هنگام از آن‌ها کلافه‌اند و برایشان غیر قابل تحمل است؛ با خود می‌اندیشیدند که چرا فرزندانشان این گونه رفتار می‌نمایند؟ 🔘 ممکن است گاهی اوقات آن‌ها را به خاطر نوع رفتار و برخوردشان توبیخ یا تنبیه کنند، در این صورت حتی رفتار فرزندان بدتر و لجبازتر می شوند. 🔘 لذا والدین باید این مسئله را در خود جستجو نمایند؛ چرا که رفتار نامناسب والدین در فرزندان اثرگذار است. ✅ والدینی پرخاشگر و عصبی الگوی نامناسبی برای فرزندان خواهند بود. در اینصورت توقع فرزندانی خوب و آرام نا به جا است. 🧐کمی تأمل...... 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍میای بریم خرید؟ ☘جوراب‌هایش را درآورد. نگاهی به بیرون انداخت. صدای فریاد پدر بلند بود. جوراب‌ها را دوباره پوشید. پیراهن چیندار صورتی را از کمد لباس بیرون آورد. همیشه موقع مهمانی رفتن مادر اجازه پوشیدن آن را می‌داد. به زحمت آن را به تن کرد. مادر با گریه و زاری می‌گفت: دیگه خسته شدم. میرم طلاق می‌گیرم. با این اخلاق گندت هیچ کس حاضر نمیشه یه روزم باهات زندگی کنه. 🌸مادر وارد اتاق شد. بی‌توجه به زهرا به طرف چادرش رفت. آن را از روی جالباسی برداشت. روی پله‌های حیاط ایستاد. چادر را مقابل پدر روی سر انداخت و به سمت در رفت. پدر داخل دستشویی زندانی شده بود. بلند گفت: تو غلط می‌کنی پاتو از این در بذاری بیرون. 🍃- فعلا که کاری ازت برنمیاد. سر و صدای بیخودم نکن. 🌸زهرا به سرعت جلو رفت. چادر مادر را گرفت. کمی آن را تکان داد. ملتمسانه گفت: مامان می‌ریم طلاق بگیریم؟ ببین لباس خوشگلامم پوشیدم. بابا رم با خودمون نمی‌بریم که اذیت بکنه. بریم دیگه. ☘مادر کنار زهرا نشست. دستی روی سر او کشید. به آرامی از او پرسید: میدونی طلاق چیه؟ 🌸- آره، می‌ریم بازار طلاق می‌خریم. میاریم تو خونه. اونوقت بابا دیگه خوش‌اخلاق می‌شه. 🍃مادر نگاهی به صورت برافروخته پدر کرد. لبخندی زد. بلند گفت: شنیدی دخترت چی میگه؟ میگه بریم طلاق بخریم تا بابا خوش‌اخلاق بشه. ☘پدر سرش را پایین انداخت. پشت به شیشه شکسته دستشویی ایستاد. مکثی کرد: نیاز نیست طلاق بخرید. در رو باز کن. قول میدم دیگه بداخلاقی نکنم. 🌸مادر در دستشویی را باز کرد. اخم‌های زهرا درهم رفت: مامان بریم دیگه. 🍃- کجا بریم؟ 🌸- طلاق بگیریم. ☘- دیگه لازم نیست بریم. بابا قول داد بدون اینکه طلاق بخریم خوش اخلاق بشه. 🌸پدر روبروی زهرا نشست. گونه‌های گل انداخته او را بوسید. او را بغل کرد. ایستاد و گفت: بابا بهت قول میده خوش‌اخلاق بشه. نیاز نیست طلاق بخریم به جاش میریم پارک. 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴یتیم سه ساله دختر اگر یتیم شود پیر می‌شود از زندگی بدون پدر سیر می‌شود یارقیه‌بنت‌الحسین💔 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔻حتما می‌دونید چرا شیطان رو از بارگاه الهی بیرون کردند 🍃خیلی خیلی باید حواسمان را جمع کنیم. وقتی عملی انجام دادیم عملی شدن آن را تنها به خودمان نسبت ندهیم. 🔺حواسمان باشد؛ خدایی نکرده غرور سراغمان نیاید تا خودمان را برتر از دیگران به حساب بیاوریم. ✨اگر مصاحبه‌های زمان دفاع مقدس را دیده باشید، رزمندگان عملی شدن تمام امور خوب را به خداوند نسبت می‌داده‌اند. 💫شیوه رفتاری آنان الگوی خوبی برای ماست. 🌸امروز بیست و ششمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_taheri-[www.Patoghu.com].mp3
6.78M
😍بهترین شروع رو برای روزتون رقم بزنید 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مستیِ عشق مستی چیزی نیست که ما جماعت بفهمیم. اما سحرگاهان که می‌شود، عشق پای می‌کوبد. قلب خودش را محکم به سینه می‌زند و می‌خواهد خارج شود. شور و شعف بالا می‌گیرد. ذکرها جاری می‌شود. سحر که می‌شود، ما مستیم و مستانگی می‌فهمیم و باده‌ی عاشقی می‌نوشیم‌. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨پارتی بازی در زندان 🍃حاج خانم شنیده بود داخل زندان چاقوکشی شده است و چند نفر زخمی شده‌اند. آرام و قرار نداشت. 🍃آمد ملاقات اجازه نمی‌دادند؛ تا اینکه یکی از سربازها شناخت مان و وقت ملاقات داد. اما عبدالله قبول نکرد. 🍃می‌گفت: اگر بناست که ملاقاتی باشد، باید برای همه باشد. مگر فقط من ننه دارم. 📚یادگارن، ج۵، ناشر روایت فتح، خاطره۳۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 سایه ی لطف الهی ✅ پدر ومادر دوسایه ی لطف خدا بر سرفرزندان هستند. 🔘 هرقدر که به آن دو بیشتر توجه احترام و احسان کنند، نور آن در زندگی شان بیشتر می تابد ودر این دنیا، مایه ی‌امید ودر آن دنیا مایه ی‌ مباهات می‌شود. 🔘 احسان به والدین از مهمترین عوامل عاقبت بخیری است. چه خوب است با شادکردن آن دو، بدون آن که به زندگی خود، لطمه ای بزنیم، سند عاقبت بخیری خود وفرزندانمان را امضا کنیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ ماجرای النگو 🤛 دست هایش را مشت کرده بود و به سرش می‌کوبید: «چه خاکی به سرم بریزم ؟! کِی دست از این کارات برمی داری ؟ فک کردی چاقو اسباب بازیه دست گرفتی و راه اُفتادی تو کوچه خیابون ...» ثریا آهی کشید و نگاهی به آسمان کرد و به بخت خودش نفرین فرستاد: «ای خدا من و بکش راحت شم، اون از شوهر معتاد و بیکار، این از پسر چاقوکش و متر کن کوچه خیابون، دیگه خسته شدم، روم نمیشه تو صورت مادرای بچه‌هایی که باهاشون درگیر میشی نگاه کنم. » ☘ منوچهر پای راستش را از زانو خم کرد و کف پایش را به دیوار تکیه داده بود، ابروهایش را در هم کشیده بود و به تشرها و واگویه های مادر گوش می‌داد. خودش هم از خودش خسته شده بود، دلش زندگی ای مثل بچه آدم می‌خواست؛ ولی بعد از یک عمر سردسته بچه لات های محل بودن، به این فکر می‌کرد دیگر راهی برایش نمانده! 🌸قبلا سر مادرش داد می‌کشید و محلی به حرفایش نمی گذاشت؛ ولی بعد از آن ماجرا سرش را پایین می انداخت و چیزی نمی گفت. 🌺دوباره در ذهنش آن روز را مرور کرد، هوا سرد بود دندان هایش به هم می‌خورد و صدا می‌داد. پدر، مادر را کتک می‌زد و به زور می‌خواست النگوی او را بگیرد و مادر تنها یادگار مادرش را سفت چسبیده بود و رها نمی کرد. ☘دلش از بی کسی مادر زیرورو شد و به طرف پدر رفت، با زوری که داشت پدر را به سینه دیوار پرت کرد؛ ولی مادر نه تنها خوشش نیامد ؛ بلکه ابروهای کمانی اش را بالا برد و با تندی به او گفت: «منوچهر تو چکار کردی؟ ناسلامتی باباته ها! خجالت بکش... .» 🌸منوچهر چشمانش را دُرُشت کرد و گفت: «مامان خوبی بهت نیومده، داشتی کتک می خوردی ها! من به دادت رسیدم... » ☘از آن روز به بعد مادرش را جور دیگری می‌خواست. غصّه هایش به دلش چنگ می انداخت. حالا خودش یک پا غصّه بود برایش. 🆔 @tanha_rahe_narafte