eitaa logo
مسار
340 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
691 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨امتحان سخت کنار رودخانه گتوند توی اردوگاه غواصی بودیم. چهل روز مانده به عملیات کربلای چهار. خیلی از بچه ها داخل چادر بودند. لامپ چادر را شل کردم و صدای پر سوز نادر با صدای ناله بچه ها در هم آمیخت: «بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته». در عین حالی که همه توی حال خودمان بودیم، منتظر بودیم نادر دعا را شروع کند. ناگهان نادر سر از سجده برداشت و از عمق جانش حضرت زهرا (س) را صدا کرد و به سرعت از چادر خارج شد. پشت سرش بودم، اما یارای صدا کردنش را نداشتم. عمامه‌اش را روی رمل‌ها اندخت و سر به سجده گذاشت و های های گریست. دست به شانه‌اش گذاشتم به نشانه اینکه بگو دردت را تا آرام شوی. گفت نه. گفتم: امشب چه شده اینطور به هم ریختی؟ توی دلت چه گذشته مرد؟ من غریبه نیستم. در چشم هایم “نه” ای گفت و با قدم‌های بلند حرکت کرد. صدایش کردم “نادر” فقط یک جمله گفت: «امتحان سختی در پیش داریم. خیلی سخت. فقط همین را می‌توانم بگویم.» داخل بلم نشست و پارو کنان از من دور شد؛ اما هنوز صدای ناله بچه‌های چادر بدون اینکه نادر روضه‌ای برایشان خوانده باشد به گوش می‌رسید. بعد از عملیات کربلای ۴، وقتی اسیر عراقی‌ها شده بودم، با دیدن پیکر خون آلود و چشم‌های نیمه باز نادر معنی امتحان سخت برایم تفسیر شد. راوی: محسن جامه بزرگ 📚کتاب غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند؛ نوشته حمید حسام، صفحه ۴۸-۴۷و۸۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️اگر کسی به شما بگوید حضرت ظهور کنند گردن‌ها را می‌زند، شما چه می‌گویید؟ 💥من می‌ترسم بیاید گردنم را بزند! این جمله را زیاد شنیدم، شما چی؟ شما هم شنیده‌اید؟ شما هم چنین ترسی دارید؟ 🍁به نظر می‌آید دشمنان مهدویت برای ایجاد رعب و ترس در دل شیعیان و حتّی جهانیان، این را ترویج کرده و متأسفانه به خورد من و شما داده‌اند. 🌸در حالی که امام از نسل کریمان است. مهربانی و دلسوزی از صفات بارز اهل بیت علیهم‌السلام است. تا جایی که دوست و دشمن به آن اعتراف دارند. ☘️وقتی حضرت ظهور می‌کنند، ابتدا با محبت همه را به راه درست فرا می‌خواند، تا جایی که حتّی دشمنان هم به او ایمان می‌آورند.(۱) تنها افرادی که لجبازی کنند و دست به سلاح ببرند، حضرت و یارانش با آن‌ها می‌جنگند. 🔹۱. امام حسن مجتبی فرمودند:«...او زمین را پر از قسط و عدل و نور و برهان نماید تا جایی که تمامی سرزمین‌ها پیرو او شوند، همهٔ کافران به او ایمان آورند و مردم تبهکار صالح شوند...»۱ ▫️ السَّلاَمُ عَلَي الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَاللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الأْمَمَ سلام بر امام مهدی آن کسی که خدای عزوجل به امت‌ها وعده داده است 📚 ۱- الاحتجاج طبرسی، ج ۲، ص۲۹۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️عصر جمعه 🌞نور آفتاب از لابه‌لای پرده تور سفید رنگ به اتاق تابیده بود. کتاب دعایش را از روی تاقچه برداشت. روی قالی به پشتی تکیه داد. رادیو قدیمی‌اش را روشن کرد. دعای ندبه را همراه با نوای رادیو زمزمه می‌کرد. وقتی دعا به پایان رسید. رادیو را خاموش کرد. برای سلامتی آقا امام زمان (عج) صدقه کنار گذاشت. اشک چشمش را پاک کرد. 🍃احمد هر هفته به پارک می‌رفت. عصر جمعه، ساعتی به تنهایی در گوشه‌ای خلوت و دور از چشم مردم می‌نشست. دیگر تاب‌وتوان نداشت با اتوبوس خودش را به مسجد جمکران برساند. نزدیک‌ترین پارک محل زندگی‌اش می‌رفت و زیر لب زمزمه می‌کرد: «باز هم جمعه شد و غصه ی من تازه شده درد این بی خبری بی حد و اندازه شده بازهم جمعه شد و چشم به ره مانده شدم باز از دوری تو خسته و درمانده شدم بازهم جمعه شد و از تو خبر نشنیدم باز از بی خبری های دلم، نالیدم» 🌾احمد با امام زمان (عج) درد دل کرد: « آقاجان! روزهای جمعه، با روزهای دیگه هفته فرق داره. پیر و ناتوان شدم. دیگه نمی‌تونم به مسجد جمکران بیام. خودت همین مقدار رو ازم قبول کن. » 🌸احمد از روی صندلی پارک بلند شد به سمت خانه‌اش راه افتاد. با صدای چرخش کلید در خانه باز شد. به سوی آشپزخانه رفت تا زیر کتری را روشن کند. صدای زنگ خانه به صدا در آمد. زینب دخترش با صدای بلند سلام داد و پرید صورت احمد را بوسید: «چی شده دخترجان؟» 🍂_ بابا جون! غده‌ی کف پای علی؟ دکترگفت باید جراحی بشه! ☘️_بردی؟ چی شد؟ ✨_یادته به آرش گفتم صبر کنه تا از سفر کربلا برگردم. وقتی از زیارت امام حسین (ع) برگشتم همون شب مهمونی وقتی شما و همه‌ی مهمونا رفتن به علی گفتم جورابش رو در بیاره. انگشت‌های دستم یخ کرده بود. با اشک چشم، تنها به اتکای آبروی مولا امام حسین (علیه‌السلام) لب‌هامو روی غده‌ی پای علی گذاشتم، غده رو بوسیدم. توی دلم با ناله فریاد زدم: آقای من! ... امام حسین! (علیه‌السلام) ) به حق فرزندت امام زمان(عج) شفای عاجل. امروز علی درد نداشت، جورابش رو در آورد،فریاد زد: مامان غده نیست،پام دیگه درد نمی‌کنه. 🌸احمد زیر لب خواند: « انت یا مولای کریم من اولاد الکرام، السلام علیک یا ابا صالح المهدی (عج) » 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما به نام خدا از:خادمه حضرت زهراس به:حضرت مهدی عج بانوی من غم مخور مهدیت با شیشه دارو و درمان خواهد آمد. یا صاحب‌الزمان عج، آقا جان، مولایم، مادرت از پشت در سوخته و با پهلوی شکسته صدایت می‌کند. رقیه س در بیابان تاریک با پای پر از آبله صدایت می‌زند.😭 زینب کبری س از روی ناقه عریان صدایت می‌زند.😭 غیبت و انتظار دیگر بس است.😭 ظلم به مظلومین و شیعیان‌ جهان را فراگرفته به ما گناهکارها نگاه نکن.😭 به خاطر بی‌گناهان برگرد. اللهم عجل لولیک الفرج یا الهی بحق حضرت زهراس🤲😭 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
2021_12_14_17_33_07.mp3
زمان: حجم: 559.6K
🍁 بودن و رسیدن ☀️ نور خورشید، از لابه لای پنجره صورتم را نوازش داد و روشنایی روز را تقدیمم کرد. 🌸 دست‌هایم را رو به عظمت خداوند بالا می‌برم و بلند می‌گویم؛ خدایا شکرت که به من نفس دوباره‌ای بخشیدی، برای بودن و رسیدن به آنچه امروز من را به تو نزدیکتر می‌کند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨از روز مرگت خبر داری؟ مجید قبل از اعزام خوابی دیده بود. توی خواب حضرت زهرا (س) را دیدم که به من فرمودند: مجید! تو وقتی می آیی سوریه بعد از یک هفته پیش خودمی. روی همین حساب بود که یک روز برای تشییع شهید محمد فرامزی رفته بودیم گلزار شهدای یافت آباد. آنجا بود که به عمه‌اش گفته بود: عمه جان! من هم عازم سوریه‌ام. دو هفته دیگر جای من هم همین جاست. وقتی بردیمش سوریه، چون تک پسر بود نمی‌خواستم عملیات ببرمش. به مرتضی کریمی گفتم: مجید و یکی از بچه‌ها را می‌گذاریم نگهبان دم ساختمان‌ها و خط نمی‌بریم. اما یک بار حرف آخر را زد. گفت: سید اگر من را بردی که هیچ. اگر نبردی شکایتت را به حضرت زهرا (س) می‌کنم. خودت می‌دانی و حضرت فاطمه (س). روزی هم که می‌خواست با خواهرش عطیه خداحافظی کند، گفت: توی عملیات از بین دویست نفر، فقط دوازده سیزده نفر شهید می‌شوند. همین هم شد. از یک گردان ۱۸۰ نفره چهارده نفر شهید شدند که یکی‌اش مجید بود. راوی: پدر و مادر شهید و سید فرشید 📚کتاب مجید بربری؛ زندگی داستانی حرّ مدافعان حرم شهید مجید قربان خانی، نویسنده: کبری خدا بخش دهقی، صفحه ۵۶-۵۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔸دوست دارید بهترین زن باشید؟ بهترین زنان، زنی است که بوی خوش بدهد. بانوی خانه بعد از آشپزی و کارهای منزل حواسش به لباس خود باشد تا با لباس و چهره آراسته از همسرش استقبال کند. زن هنگام استقبال از همسرش نه تنها بوی خوش بدهد، بلکه با دست پخت خوب از او پذیرایی کند. زن محیط خانه را برای همسر و فرزندانش امن و آرام نگه داشته، زندگی مشترک‌شان را به بهترین شکل اداره کند. اینگونه زنان کارگزار خدا هستند. آنان همواره پر تلاش بوده و در این راه، نه پشیمان و نه ناامید می‌شوند. ✨امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «خیرنساءکم‌الطیبةالریح‌الطیبة الطبیخ التی اذا انفقت انفقت بمعروف وان امسکت امسکت بمعروف فتلک عامل من عمال الله وعامل الله لایخیب ولایندم ; 🌹بهترین زنان شما زنی است که دارای بویی خوش و دست پختی خوب باشد... چنین زنی کارگزاری از کارگزاران خداست و کارگزار خدا نه ناامید می‌شود و نه پشیمان.» 📚وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۱۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️دست‌یاری 🍃چهار راه بازار شلوغ بود. چراغ قرمز شد. ماشین‌ها روی خط عابر پیاده توقف کردند. راننده تاکسی در حالی که نیم نگاهش به چراغ قرمز بود؛ شروع به شمردن اسکناس‌هایش‌ کرد . زنی میانسال سرش را نزدیک پنجره تاکسی کرد و گفت: «خیابان شوش میری؟» ☘️راننده تاکسی سری تکان داد و گفت: «بیا بالا. » 🍂 اکرم با زحمت ساک دستی‌اش را داخل کشید و نشست. آهی کشید و به صندلی جلو تکیه داد. ‌زنگ گوشی‌اش به صدا در آمد. از جیب ژاکتش گوشی کوچک، مشکی رنگی را در آورد.نگاهی به شماره انداخت ولی جواب نداد. ده دقیقه بعد دوباره زنگ خورد. با صدای لرزان جواب داد. 🎋_ نه، خونه نیستم. 🍁بعد از کمی سکوت صورتش را سمت پنجره برد و آهسته گفت: «شوهرم سه ماهه مریضه، نمی‌تونه بره سرکارش. » 🔹بعد از سکوتی کوتاه با التماس گفت: «چی؟! نه ‌... تو رو خدا، مهلت بده.» 🔸راننده کنجکاو شد. به حرف‌های اکرم با دقت گوش کرد. 🍂اکرم با بغض ادامه داد: «دستفروشی می‌کنم تا کمک حال شوهرم باشم.ان شاءالله کرایه‌ی عقب افتاده رو میدیم، فرصت بده.» گوشی‌اش را خاموش کرد و در جیب ژاکتش گذاشت. ⚡️راننده گفت: «مادر، شوهرت چه کاره‌ست؟» 🍃_کارگر ساختمونه ‌‌... گچ‌کار. جوراب‌های قشنگ و خوبی دارم. می‌خوای نشون بدم ارزون‌تر از مغازه میدم. ✨راننده تاکسی گفت‌: «دو جفت، کرم با طوسی رنگ‌شو بده‌. » 🌸اکرم با خوشحالی و دستان لرزان دو جفت جوراب به راننده تاکسی داد. پول آن‌ها را گرفت. زیپ کیف کوچکی را باز کرد زیر لب گفت: «خدا برکت.» بعد پول را داخل کیف گذاشت. 🔘چند تا جوراب مردانه دیگر از ساک در آورد به مسافرهای صندلی عقب نشان داد. مسافرها هم هر کدام یک جفت جوراب خریدند. خیابان شوش پیاده شد. به سختی ساک دستی‌اش را حمل می‌کرد. به سمت خانه راه افتاد. کلید را در قفل چرخاند در باز شد. ساک دستی را گوشه اتاق گذاشت. ☘️ به بالای اتاق نگاه کرد‌‌. کریم خواب بود. آرام، بی سر و صدا به سمت آشپزخانه رفت. زیر قابلمه را روشن کرد تا برای شوهرش سوپ درست کند. کتری را پر از آب کرده، روی اجاق گذاشت. وقتی کارش در آشپزخانه تمام شد به اتاق برگشت. کریم رنگی به صورت نداشت، به چهره‌ی خسته‌ اکرم نگاهی انداخت. سرفه‌ای ‌کرد بعد با صدای ضعیفی پرسید: «کی اومدی؟» 🍃_نیم ساعته! 🌾_ تو رفتی، حاج آقا محمدی اومد. 🍃_امام جماعت مسجد رو میگی؟ 🌸_آره، شنیده مریضم، هم برا عیادت، هم وام مون از صندوق مسجد رو آورد. 💠اکرم چشمانش برقی زد دست‌هایش را بالا برد و گفت:«خدایا! شکرت.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از: ولائی ۱۵ به: امیرالمؤمنین آقای مهربانی سلام از کودکی به من آموختند که اگر در انجام کاری ناتوان بودم با بردن نام مبارک شما آن کار را به سرانجام برسانم. و عجیب نام شما نیروی من را چند برابر می‌کرد. اما چقدر دلم می‌سوزد بر غریبی شما که،در برابر چشمان‌تان به حریم اهل بیت‌تان جسارت شد، ولی بخاطر حفظ اسلام سکوت کردید در حالی‌که در درون‌تان غوغا بود. آقا جان روزها روز فراغ است، فراغ شما با دخت پیامبر اکرم. می‌دانم این داغ سنگین است، سنگین‌تر از در قلعه خیبر. ما این مصیبت را به شما تسلیت گفته و آرزوی شفاعت داریم. شما خاندان کرامتید، پس از کرم نظری. 🏴▪️🏴▪️🏴▪️🏴▪️ علیه‌السلام ارتباط با ادمین: @taghatoae 🆔 @parvanehaye_ashegh
🍁پرستویِ علی 🥀چرا پرستویِ علی بالش شکسته؟! 🥀از سینه‌اش خون می‌چکد، راه نفس کشیدنش گرفته؟! 💦 از پشت دیوار باز صدای ناله می‌آید. 🍁بیا یابن الحسن تیمار مادر ☘بیا یابن الحسن دیدار مادر 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨اسم دخترت چیه؟ عبدالمهدی ارادت ویژه‌ای به حضرت زهرا (س) داشت. یک روز به من گفت: چند فرزند دختر داری؟ گفتم: پنج فرزند. گفت: آیا اسم هیچ کدام از آنها را فاطمه گذاشته‌ای؟ بهترین نام برای دختر، فاطمه است. راوی: زهرا سلطان زاده؛ همسر شهید 📚کوچه پروانه ها؛ خاطرات شهید عبد المهدی مغفوری، نوشته اصغر فکوری،صفحه ۵۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠ارزش بوسه ✅ کودکان بیش از بزرگ ترها نیازمند عواطف و حمایت می باشند. 🔘 لازم است پدرها و مادرها در این امر توجه ویژه‌ای داشته باشند. زیرا آنان نمی‌توانند نیازهای طبیعی و عاطفی خویش را رفع نمایند. 🔘 نیازهای درونی و معنوی بسیار با اهمیت تر از نیازهای جسمی ایشان است. ✅ در سنین خردسالی، غالبا اظهار محبت را کودک از طریق بوسیدن درک می‌کند. 🔹قَالَ الصَّادِقُ صلوات الله علیه: « أَکثِرُوا مِنْ قُبْلَةِ أَوْلَادِکمْ فَإِنَّ لَکمْ بِکلِّ قُبْلَةٍ دَرَجَةً فِی الْجَنَّةِ مَسِیرَةَ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ؛ [۱] 🔸امام صادق صلوات الله علیه فرمود: «فرزندان خود را زیاد ببوسید، به درستی که برای هر بوسه ای درجه ای برای شما در بهشت به اندازۀ مسیر پانصد سال خواهد بود.» 📚 (۱) وسائل الشیعة، حر عاملی، ج ۱، ص ۴۸۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte