eitaa logo
مسار
332 دنبال‌کننده
5هزار عکس
547 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️نمک زندگی ❌بعد از دعوایِ پدر و مادر وقتی با آن‌ها حرف می‌زنید، حواستان باشد هرگز آن‌ها را نصیحت نکنید. 🔺تنها احساس خود را از دعوای آن‌ها بگویید. ♨️نصیحت و سرزنش کردن آن‌ها، زمانی که حال روحی مناسبی ندارند، شرایط و اوضاع را بدتر می‌کند. احساس خشم و عصبانیت در آن‌ها زیادتر می‌شود. ⭕️حتی ممکن است به حرف‌تان گوش نکنند و با خود بگویند تجربه کافی ندارد. 💯و مهم‌تر این‌که پدر و مادر بزرگ‌ترند و احترامشان واجب است. 💥سخن آخر: 🔺سعی کنید والدین خود را برای کمک گرفتن از مشاور و روانشناس ترغیب کنید. 💡به آن‌ها بگویید کسانی هستند که در حل این مسائل تخصص دارند. آن‌ها موضوعات را به صورت ریشه‌ای حل کرده و از درگیری‌های فیزیکی و روانی جلوگیری می‌کنند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍فرشته‌ی شش‌ماهه 🍃میز صبحانه را آماده کرد. سهراب با عجله چند لقمه نان و پنیر و گردو خورد. استکان چای را بالا برد تا بنوشد. نسترن گفت: « در مورد تصمیمت با پدر و مادرت صحبت کردی؟» ☘_امشب میرم خونه‌ی پدرم و بهشون میگم. اگه دیر کردم نگران نشو، شامتو بخور. 🌾سهراب آماده شد و برای رفتن به شرکت سوئیچ ماشین را از آویز جا‌کلیدی برداشت. نسترن به عقربه‌های ساعت نگاهی انداخت. ساعت یازده و نیم شب بود که صدای باز شدن در را شنید. به استقبال سهراب رفت و پرسید: «شام خوردی؟ » ⚡️_آره! تو چی؟ 🍂_نه! از دلشوره نتونستم. 🎋سهراب وقتی به خانه‌ی پدرش رسید. یک گلدانی با گل‌های قرمز زیبا روی میز گذاشت. بعد از سلام و احوالپرسی به پدرش گفت: «بابا می‌خواستم باهاتون تنهایی حرف بزنم برا همین نسترن رو نیاوردم. راستش تصمیم دارم بچه‌ای رو از شیرخوارگاه به فرزندی قبول کنم. خواستم شما هم قبل از انجامش در جریان باشید و کمکم کنید.» 🍃_چه کمکی!؟ ✨_شما و مامان بچه رو مثل نوه‌ی واقعی‌تون بدونید و اگه فامیل سوال و جواب کردن ما رو کمک کنید. ☘پدر سهراب سکوت کرد؛ اما مادر به چشم‌های پسرش خیره ماند. مادرش نفس عمیقی کشید و گفت:«با صبوری هم حکمت خدا رو می‌فهمیم، هم قسمت رو می‌چشیم و هم معجزه‌اش رو می‌بینیم.» ✨شنبه ساعت هشت صبح سهراب و نسترن با هم وارد شیرخوارگاه شدند. خانم مسئول بعد از سلام و احوالپرسی گفت: «شما تمام مراحل سرپرستی رو پشت سر گذاشتید، بریم اتاق نوزادان.» 🍃نسترن از خوشحالی دست سهراب را فشار داد. خانم مسئول گفت: «کدوم نوزاد؟» ⚡️یک دفعه صدای گریه‌ی نوزادی بلند شد. نسترن به سمت تخت کوچکی رفت و نوزاد را به آغوش کشید. نوزاد در بغل نسترن آرام شد. 🍃خانم مسئول لبخندی زد و گفت: «این فرشته کوچولو، یه پسره شش‌ماهه‌ست. » 💫آن‌ها بعد از تکمیل شدن پرونده نوزاد را تحویل گرفتند. هردو با خوشحالی سوار ماشین شدند. سهراب به سمت خانه‌ی پدرش حرکت کرد. 🌸پدرش نوزاد را بغل کرد، در گوش راست اذان و در گوش چپ او اقامه خواند و پرسید:«نوه‌ مون پسره یا دختره؟» 🍃سهراب با ذوق گفت: «بابا! پسره، با گریه‌اش ما رو به طرف خودش برد یعنی اون ما رو انتخاب کرد تا پدر و مادرش باشیم.» ✨مادر سهراب به چهره‌ی همسرش نگاه کرد، هر دو با هم گفتند: «اسمش، علی اصغر. » 🆔 @tanha_rahe_narafte
بسم الله الرحمن الرحیم 🔍چرا امام حسین علیه‌السلام زمان معاویه قیام نکرد؟ : 🍃امام حسین علیه‌السلام در دوران یازده ساله‌ی امامت (۴۹_۶۰‌ ق) هم زمان با حکومت معاویه، تنش‌های زیادی با او داشته است. این گونه تنش‌ها از نامه‌های امام آشکار می‌شود. 📜حضرت جنایات معاویه را در نامه‌هایشان متذکر شده‌اند(کشته شدن حجر بن عدی و عمروبن حمق و دیگر شیعیان) حضرت حکومت معاویه بر مسلمانان را بزرگ‌ترین فتنه دانسته‌اند. ☘مشروعیت حکومت معاویه با نامه‌های ایشان زیر سوال بوده است؛ اما علت قیام نکردن حضرت ریشه در اموری دارد. 🌾۱.وجود صلح نامه معاویه در نامه‌ای مدعی می‌شود که صلح نامه نقض شده است؛ اما حضرت در جواب نامه‌ معاویه، خویش را پای‌بند به صلح نامه‌ی او با امام حسن علیه‌السلام معرفی کرده و اتهام نقض آن را از خویش دور می‌کند. 🔥معاویه با نیرنگ قصد داشته اهداف خود را پیش ببرد که با پاسخ قاطع امام از عملی کردن توطئه‌های خود ناکام ماند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🥀روضه روی موتور 🍃تا نشستیم روی موتور، گفت: «روضه بخوان. » ☘هر چه بهانه آوردم قبول نکرد. قسمم داد. می گفت: «من چند شب دیگه مهمان امام حسین (ع) هستم. می خواهم به آقا بگویم که همه جا برایت گریه کرده‌ام. پشت ماشین، سنگر، حسینیه. فقط مانده پشت موتور. » 🌾با سلام به امام حسین (ع) روضه کوتاهی را شروع کردم؛ اما او گریه اش طولانی شد. رسیدیم اردوگاه شهدای تخریب، هنوز گزیه می کرد. چند شب بعد عازم مهمانی شد. راوی: حاج حسین کاجی 📚 خط عاشقی ۱، حسین کاجی، ص ۴۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌾غریب عالم ⚫️ در مجالس عزا، برای غریبِ عالم هم گریه کنیم. همان آقایی که درباره‌اش اینطور فرموده‌اند: 1⃣ امیرالمومنین علیه السلام: صاحب این امر (حضرت مهدی علیه السلام) رانده و آواره و بی‌کس و تنهاست(۱) 2⃣ حدیث لوح حضرت زهرا سلام الله علیها: حضرت مهدی علیه السلام، صبر ایوب دارد!(۲) 3⃣ امام حسین علیه السلام: صاحب این امر (حضرت مهدی علیه السلام) رانده و آواره است و خونخواه پدرش خواهد بود.(۳) 4⃣ امام باقر علیه السلام: سنتی از یوسف در حضرت مهدی سلام الله علیه است و آن، زندانی شدن است.(۴) 5⃣ امام صادق علیه السلام: مهدی جان! سخت است که بلا تو را احاطه کند و من آسوده باشم! سخت است که بر تو گریه کنم و مردم تو را رها کنند!(۵) 6⃣ امام کاظم علیه السلام فرمودند: او رانده شده از میان مردم! بی کس! تنها! غریب! و غایب از خاندان خود! و خونخواه پدرش می باشد. (۶) 7⃣ امام جواد علیه السلام: حضرت مهدی علیه السلام قیام می‌کند بعد از آنکه یادش در بین مردم بمیرد. تردیدکنندگان، وجودش را منکر می‌شوند و اهل انکار، یاد او را مسخره می‌‌‎کنند.(۷) 8⃣ امام عسکری علیه السلام: مهدی تلخی غم‌های جانگداز را جرعه جرعه می‌نوشد... غصه‌هایی گلوگیر بر او وارد می‌شود، و دردهایی که هیچ پهلویی تاب تحمّل آن‌ها را ندارد!(۸) 🌕 منابع: (۱)📚 کمال‌الدین ج ۱ ص ۳۰۳ (۲)📚 کمال‌الدین ج ۱ ص ۳۱۰ (۳)📚 کمال‌الدین ج ۱ ص ۳۱۸ (۴)📚 کمال‌الدین ج ۱ ص ۱۵۲ (۵)📚 دعای ندبه (۶)📚 کمال الدین ص ۳۶۱ ح ۴ (۷)📚 کمال‌الدین ج ۲ ص ۳۷۸ (۸)📚 مهج الدعوات ص ۶۶ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️یاد او ☘️یکسال می‌شود که قاسم ازدواج کرده است. همسرم رضا هرچه برای خودمان می‌خرد برای او هم خرید می‌کند. دیشب قاسم با عروسم نرگس به خانه‌مان آمدند. خیلی دلتنگش بودیم. هنوز به ندیدن و نبودنش عادت نکرده‌ایم. از دیدن آن‌ها خوشحال شدیم. ☘جعبه شیرینی هم با خود آورده بودند. وقتی مناسبتش را پرسیدیم. گفت: «بابت زحماتی‌ست که برای ما می‌کشید. » 🍁حال همسرم تغییر کرد. چشمان قهوه‌ای‌اش پر از اشک شد. بعد از رفتن آن‌ها رضا روی مبل راحتی روبروی تلویزیون نشست. به او گفتم: «خوشحالم از قدرشناسی بچه‌ها. خستگی از تنمان بیرون رفت. » 🍃همسرم سری به علامت تأیید تکان داد و گفت: «چه خوب که حواسشون به نعمت‌های خدا هست. ای کاش ما هم نسبت به نعمت وجود امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه این‌گونه بودیم! او که یادش آرامش زندگی‌مان است. » 💥با حرف‌های رضا فکری به ذهنم خطور کرد و گفتم: «تصورش بکن حضرت چه خوشحال خواهند شد اگر در طول شبانه‌روز یا هفته برای یک‌بار هم که شده، رو به قبله بایستیم و به او بگوییم: یا صاحب‌الزمان، ما قدر نعمت‌ شما را می‌دانیم. سپس دعای فرج را با هم بخوانیم تا کام حضرت شیرین شود. » 📋رضا نگاه قدرشناسانه‌ای به من کرد. برگه‌ای را در دست گرفت. روی آن با خط خوش نوشت: «یادمان باشد هر روز بعد از نماز صبح یاد او باشیم. اللهم عجل لولیک‌الفرج. » سپس آن را روی دیوار اتاقی که نماز می‌خواندیم نصب کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
بسم الله الرحمن الرحیم 🔍چرا امام حسین علیه‌السلام زمان معاویه قیام نکرد؟ ۲. ریاکاری معاویه مردم آن زمان به ویژه اهل شام، شخصیت معاویه را قبول داشتند. این باور مردم شکل گیری امر قیام را مشکل می‌ساخت؛ زیرا آن‌ها معاویه را به عنوان صحابی پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‌شناختند. در اندیشه و نظر مردم او در رواج اسلام به ویژه در دمشق نقش موثری داشت. 🗞امام حسین علیه‌السلام در نامه‌های خویش تجربه‌ی حکومت‌داری و بیشتر بودن سن معاویه از خود را به عنوان عواملی برای گمان مردم به شایستگی او مطرح کرده است. امام حسین علیه‌السلام: «... و لکن قد علمت انی اطول منک ولایة و اقدم منک لهذه الامة تجربة و اکبر منک سنا ... فادخل فی طاعتی.»* ☄بنابراین معاویه در مقابله با امام حسین علیه‌السلام مانور بیشتری روی اعتقادات مردم داشت. 📚*علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۴۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌾عنایت امام حسین (ع) ☘مادر بود و سه ماهه باردار محمد ابراهیم بود. عازم کربلا بودم و او هم هوایی شده بود. آنقدر اصرار کرد که به بردنش راضی شدم. سختی سفر و دوری راه مریضش کرد. دکتر پس از معاینه گفت که محمد ابراهیم بی محمد ابراهیم. مقداری هم دارو داد برای سقط بچه مرده و گفت که اگر دارو ها مؤثر واقع نشد، بیایید تا عمل کنم. 🍃مادر گفت: «داروی پزشک را نمی خورم. مرا برسان کنار ضریح امام حسین (ع). » از حرم که برگشت احساس سبکب عجیبی داشت. خوابش برد. 🌸صبح شادمانه از خواب بیدار شد. در عالم رؤیا خانمی نقاب دار، بچه ای زیبا را توی بغلش گذاشته بود و گفته بود: «این بچه را بگذار لای چادرت و به کسی هم نده. برش دار و برو.» 🍃دوباره رفت پیش همان دکتر. او فقط متعجانه نگاه می کرد. وقتی جریان را فهمید همه پول ویزیت و نسخه را پس داد و داروی تقویتی نوشت. بالاخره « محمد ابراهیم همت» با عنایت امام حسین (ع) به دنیا آمد. راوی: پدر شهید 📚برای خدا مخلص بود؛ خاطراتی از شهید محمد ابراهیم همت، نویسنده: علی اکبری، ناشر: یاز رهرا (س)، نوبت چاپ: یازدهم- زمستان ۹۵ ، صفحه ۱۲-۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
♨️کاهش محبوبیت 💯در زندگی زناشویی برخی کارها مثل مخفی کاری و پنهانی کار کردن می تواند باعث کاهش محبوبیت هر یک از طرفین شود. ❌وقتی هر یک از زوجین از امور پنهان، مطلع شود، باعث ناراحتی‌اش می‌شود چرا که فکر می کند، طرف مقابل او را چیزی حساب نکرده و نظرش برای او مهم نبوده است. 🔻 ممکن است حتی تا مدت‌ها نسبت به آینده‌ی طرف مقابل بدبین شود که باز هم ممکن است برخی کارها را از او پنهان کند. 📌پس یکی از مهم‌ترین اصل‌ها در زندگی زناشویی، صداقت و یکرنگی می‌باشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شادابی صبحگاهی 🍃از تخت خواب بلند شدم. بدون اینکه نگاهی به اطرافم بیندازم پاورچین پاورچین و بدون کوچکترین صدا به طرف چوب‌لباسی رفتم. لباس پوشیدم و مثل همیشه از راهروی اتاق خواب به سمت پذیرایی حرکت کردم. دستم را روی دستگیره در گذاشتم تا آن را باز کنم. صداهایی از سمت آشپزخانه توجهم را جلب کرد. ☘فکر کردم اول صبحی توهم زده‌ام؛ ولی نه! اشتباه نکردم، به سمت آشپزخانه آرام آرام حرکت کردم وقتی از کنار ستون پذیرایی به داخل سرک کشیدم؛ با دیدن عاطفه که مشغول سفره انداختن بود چشمهایم چهار تا شدند. در تمام این دو سال زندگیمان، سابقه نداشت ۷ صبح بلند شود و برای من صبحانه درست کند. 🌾دست‌هایم را روی چشمانم گذاشتم. کمی آن‌ها را مالیدم. هنوز باورم نمی‌شد. جلو رفتم آرام انگشتم را به شانه‌اش زدم سریع برگشت و گفت: «عههه ترسیدم.» ⚡️_چی‌شده اول صبحی خبریه؟ 💫چشم هایم را ریز کردم و گفتم: «جایی میخوای بری؟می‌خوای برسونمت؟ » 🍃چشمانش برق می‌زدند؛ ولی خیلی عادی نگاهم کرد و گفت: «نه جایی نمی‌خوام برم. بلند شدم برای همسر عزیزم صبحانه درست کنم. » ☘_امروز آفتاب از کدوم طرف سر زده؟! خُب بعدش؟ 🌾 به زور جلوی خنده‌اش را گرفت و گفت: «اگه لطف کنه و اونقد با تعجب نگام نکنه بدرقه‌شم می‌کنم... » 🍃_یا خدا الان چی گفتی؟؟! ✨الان چی گفت؟ این حالتش برایم تازگی داشت. همان طور که خشکم زده بود دستم را کشید خیلی پر انرژی گفت: «بفرمایید صبحانه. » ☘ برای هر دویمان چای ریخت و گفت: «ریتم روزمرگی زندگی باعث شد بهم بریزم و هرروز خسته و کسل‌تر بشم. تصمیم گرفتم این راهو امتحان کنم. اگه تاثیری توی روح و روانم داشت که هیچی! وگرنه جنابعالی دوباره به همون منوال ادامه می‌دی! » ⚡️نیم نگاهی به او کردم و گفتم: «خب آزمایش بر روی حال بانو چگونه پیش رفت؟ » 🍀 چشمکی زد و گفت: «فعلا حس شادابی دارم. دعا کن این حس بمونه. » 🍃با خیال شیرین این‌که هر روز صبح قبل از رفتن لبخند زیبایش را می‌بینم‌، لب‌هایم کش آمد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
بسم الله الرحمن الرحیم 🔍چرا امام حسین علیه‌السلام زمان معاویه قیام نکرد؟ : ۳.سیاسی‌کاری معاویه معاویه در زمان امام علی علیه‌السلام به بهانه خون‌خواهی عثمان، با سر نیزه زدن قرآن در جنگ صفین و ... تا مسموم و به شهادت رساندن امام حسن علیه‌السلام با نیرنگ اهداف خودش را پیش برد. ⚡️معاویه حکومتش را با انعقاد صلح نامه با امام حسن علیه‌السلام مشروعیت داد و مانع جمع شدن مردم، گرد امام حسین علیه‌السلام شد و این گونه ریشه‌های خطر را خشکاند. ✉️امام حسین علیه‌السلام با نگاشتن نامه به معاویه، با یادآوری جنایات و بدعت‌هایش با ولیعهدی یزید مخالف می‌کرد.* 💡امام می‌دانست با توجه به ابزارهای تبلیغاتی حکومت و سیاست‌های معاویه، افکار عمومی او را در صورت قیام نه تنها یاری نکرده بلکه حق را به معاویه خواهند داد. 📚*بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۱۲ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۲۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌟عشق و ارادت شهید حمید سیاهکالی مرادی به حضرت ابوالفضل (ع) 🍃حمید میاندار هیئت خیمة العباس بود. اهل بالا و پائین پریدن نبود؛ اما حسابی و محکم سینه می‌زد تا جایی که بعضی وقتها احساس می‌کردم بدنش توان این همه سینه زدن را ندارد. ☘ شب حضرت عباس (ع) شب ویژه‌ای برای حمید بود. آن شب موقع برگشت گفت: «دوست دارم مدافع حرم شوم و دست و پاهایم فدایی حضرت زینب(س) شود مثل حضرت عباس (ع). » ✨گفتم: «حمید! لازم نیست این همه سینه بزنی. کمتر یا آرام تر سینه بزن. » گفت: «فرزانه! به خاطر این سینه زدن‌هاست که این سینه هیچ وقت نمی‌سوزد نه در دنیا و نه در آخرت. » 🌾چه خوب به آرزویش رسید. وقتی بدنش را آوردند، پاهایش بر اثر انفجار تله انفجاری متلاشی شده بود و مثل حضرت عباس (ع) دست و پاهایش در راه دفاع از حرم قطع شده بود. همه جای بدنش ترکش خورده بود؛ مگر سینه‌اش که سالم سالم بود. آنجا بود که یاد جمله حمید افتادم که می‌گفت: «این بدن هیچ وقت نمی سوزد. » 📚 یادت باشد؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، صفحات ۱۹۹، ۳۰۱ و ۳۰۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte