eitaa logo
مسار
337 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
534 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ خورشید روی نیزه ☀️خورشید آرام و با خجالت سر از شانه‌ی کوه برمی‌گیرد و بی‌اختیار و آهسته خودش را بالا می‌آورد. ✨سلام می‌کند و همه‌ی خلق، پشت سرش سلام می‌کنند. 🌹سلام خورشید روی نیزه سلام مولای من! صبح بخیر 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴۲۶محرم ⚫️ شهادت علی بن الحسین المثلث در سال ۱۴۶ ه علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی علیه‌السّلام در سن ۴۵سالگی در زندان منصور که شب و روز در آن تشخیص داده نمی شد در حال سجده و در حالیکه غل و زنجیر بر دست و پایش بود، به شهادت رسید. 📚الوقایع و الحوادث، ج ۴، ص۲۸۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 هنرِ مرد ✅ درست است که زن باید مطیع همسرش باشد؛ ولی این هنر مرد است که همسرش را گوش به فرمان خود کند. این مهم محقق نمی‌شود مگر در سایه محبت و نیکی کردن. 🔘 مرد باید در محبت ورزیدن خود آن قدر صادق باشد، که قلب همسرش را به مالکیت خود درآورد تا به معنای حقیقی کلمه عاشق او شود. 🔘محبت که باشد، اطاعت و تبعیت هم به دنبال آن خواهد آمد تا جایی که همسر در همه‌ی مشکلات با شوهرش همراهی می‌کند و خواسته هایش را بر خواسته‌ی او منطبق می‌کند. ✅ حواسمان باشد راه اصلی وادار کردن فرزندان به اطاعت نیز محبت و احترام به ایشان است. 📚 برگرفته از نور مجرد۲، ص ۶۵۶ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍حسرت 🌺فاطمه دستهایش را لای موهای مجعدش فرو کرد، شراره های آتش درد انگار از درون بر دیوار قلب ومعده اش چنگ میزد. دلش می‌خواست فریاد بزند. همسرش برای بار هزارم تا دیروقت به خانه نیامده بود دوست نداشت پیش چشم بچه ها، خودش را روی تخت زندانی کند. 🌸بالاخره زنگ در به صدا درآمد، احساس کرد حالا می‌تواند کوله ی مسئولیت را روی دوش همسر بگذارد و بخوابد؛ اما همین که به سمت شوهرش رفت، سعید با تندی او را ازخود راند و خودش را روی زمین پهن کرد و هنوز کامل ننشسته، گفت:«پس کو شامت؟» ☘اشک های فاطمه بی صدا باریدند: «اولا سلام. دوما؛ خب صبر کن تابیارم. ولی من معدم... خیلی درد میکنه... » 🌺سعید، حرفش راقطع کرد: «باشه خانوم. باشه. حالا یه دقیقه شام بیار. معده ی تو که همیشه درد می‌کنه.» 🌸فاطمه گریه اش گرفت: «باشه» ی کوتاهی گفت و شام را چید. بعد خودش به اتاق رفت و در را پشت سرش بست. ☘_حالا ببین دوباره ما اومدیم یک لقمه شام کوفت کنیم. اصلا نخواستیم، بیا بریم دکتر. 🌺چندبار فاطمه را صدازد. فاطمه که جواب نداد، سعید از پای سفره بلند شد وتا دم اتاق آمد: «بسه دیگه خانوم،بسه. دیوونم کردی والا.» اما وقتی جوابی نگرفت،با شتاب وارد اتاق شد و خواست که روی فاطمه را برگرداند. گمان می کرد فاطمه، مشغول گریه است یا خوابش برده است. نزدیکتر که رفت ملافه تخت با خون دهان فاطمه،رنگ شده بود. 🌸 وقتی دکتر دربیمارستان از حمله ی عصبی وفشار آن بر معده اش، برای سعید گفت و از او خواست کمی بیشتر مراقب همسرش باشد، سعید اشک می ریخت و آرزو می کرد برای یک زندگی بهتر وعاشقانه، با فاطمه وقت داشته باشد. آرزویی که دعا می کرد محال نباشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۴۵ از: نازنین زهرا به: قاسم بن الحسن سلام نوجوان نمونه ی اسلام سلام حضرت قاسم(ع) من هم تقریبا هم سن و سال شما هستم . کاش من هم مثل شما به مرحله ای از معرفت برسم که شیرین ترین لحظه های زندگی ام ، شهادت باشد و جانم را فدای امام زمان خود کنم و از ایثار و ولایت پذیری و وفا داری شما الگو برداری کنم. ولی از روی شما شرمنده ام ، کاش از این فضای مجازی و محیط بد اطرافمان و بد حجابی فاصله بگیریم . کاش بتوانم زندگی حسینی را طوری انتخاب کنم که مشکلاتش برایمان شیرین تر از عسل باشد. کاش حجاب را طوری رعایت کنم که محدودیت هایش برایم شیرین تر از عسل باشد . چیزی بالاتر و لذت بخش تر از این نباشد که تمام وجودم را خرج امام زمان کنم. یا صاحب الزمان مددی 🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴 علیه‌السلام 🆔 @parvanehaye_ashegh
💣 مواظب بمباران رسانه‌ای باشیم 🤔از اثرگذاری رسانه بر افکارتان خبر دارید؟ اعمال ما بسته به افکار ماست. وقتی افکارمان طی بمباران رسانه‌ای ضد دین و ضد ولی فقیه شود، انتظار نداشته باشید اعمالی مخالف افکارمان از ما سر بزند. 📿حتی ممکن است چند سال قبل دینداری مقید بوده و الان به مرور از تقیدمان کاسته شود. ⚔مراقب میدان نبردی باشیم که هرگز به ما رحم نخواهد کرد. 🌸امروز هجدهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_habibi-[www.Patoghu.com].mp3
6.25M
🌺 برای شروع روزت برنامه ریختی؟ 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️مکتب هیهاتَ مِنَّ الذِّلَّة 🏴محرم ماه عشق و عاشقی است، ☘️ماه از خود گذشتن و به معبود رسیدن، ماه حسین و مکتب هیهاتَ مِنَّ الذِّلَّة ❄️ماهی که به یاد لب‌های تشنه و خشکیده‌اش باید روضه عطش خواند و خون گریست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چرا شهریه می‌گیری؟ 🌹علی آمده بود مرخصی. رفت وضو بگیرد. رفتم سر جیب شلوارش ببینم این که اصلا شهریه نمی‌گیرد، چرا حرف از بی‌پولی نمی‌زند. 🍀از داخل حیاط با صدای بلند گفت: مادر! برکت پول را خدا می دهد. نمی‌دانم از کجا فهمید. 📚بیا مشهد، گروه فرهنگی شهید هادی، ص۸۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 وفا ✅ رزق و روزی همه مخلوقات دست خداست؛ امّا این میان واسطه‌هایی برای رسیدن به رزق مثل پدر و مادرها وجود دارند. کودکان نیز آنها را پناه و رازق خود می‌دانند. 🔘 اگر پدر و مادر وعده ای به کودک بدهد و به آن وفا نکند در ذهن کودک جایگاه پناه و رازق بودن پدر و مادر می‌شکند پس به وعده‌های که به فرزندان خود می‌دهید، وفا کنید. 🌸قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه: اَحِبُّوا الصِّبْيانَ وَ ارْحَمُوهُمْ وَ اِذا وَعَدْتُمُوهُمْ فَفُوا لَهُمْ فَاِنَّهُمْ لايَرَوْنَ اِلّا اَنَّكُمْ تَرْزُقُونَهُمْ. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: كودكان خود را دوست بداريد و با آنان مهربان باشيد، وقتي به آن‌ها وعده‌ای می‌دهيد حتماً وفا كنيد زيرا كودكان، شما را رازق خود می‌پندارند. 📚وسائل الشيعه، ج۵، ص۱۲۶ @tanha_rahe_narafte
✍️گل پسر 🌸مثل همیشه غر می‌زد. معصومه کلافه شد. سرش داد زد:«دیوانم کردی. بسه دیگه غرو غرو. دهنت رو ببند.» 🌼یک هفته گذشته بود و هنوز محمد به محمد قبل تبدیل نشده بود. نگرانش شد. با مشاور خانواده اش که تماس گرفت تازه فهمید چقدر اشتباه کرده. 🌺به مغاره رفت واز میان لوازم تحریرهای مختلف، مدادهای رنگی ایرانی را جدا کرد. زیباترینهایش را میان کادوی زرورق پسرانه، پیچید. ☘️محمد در را که بازکرد، با همان چهره ی عبوس سلام کرد. سرش را پایین انداخت و راه اتاقش را در پيش گرفت. 🌸معصومه چادرش را در دستش گرفت.سرجایش ایستاد ومحمد را صدا کرد: «گل پسر قشنگم.آقا محمد! » 🌺محمد به سمت صدا برگشت: «بله مامان. » 🌼_پسر قشنگم یک بغل یه مامان میدی؟ ☘️محمد داشت بزرگ می‌شد، سختش بود وغرور بچگانه اش اجازه نمی‌داد.لبهایش جایی بین غر ولبخند، ماند: «بله مامان.» 🌸معصومه دستش را در گردن محمد انداخت. او را در آغوش کشید و گونه‌اش را بوسید. محمد گاردش را شکست.اشکهایش جاری شد. 🌼_مامانو می‌بخشی؟ 🌺بعد کادو را بالا آورد و به محمد داد. ☘️محمد اشکهایش را با پشت دستش پاک کرد، لبخند زد و برق کادو در برق چشمش تابید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از:حسنا🌹 به: خدای مهربان🌹 ✨ سلام بر خدای دانای اسرار 🍃این روزها همه دل هایی دارند که سراسر اسراری است که نمی‌شود به هر کسی گفت.یکی از فرزند ش یکی از همسرش یکی از همسایه یا فامیل یا دوستش ناراحت است . 🍃دنبال راه چاره می گردد و راه به جایی نمی برد. اینجاست که متوسل به دیگران می شود و سفره ی دلش را پیش آنها باز می کند. 🍃غافل از این است که پیش هر کسی نمی شود اسرار خود را فاش کرد همانطور که شاعر بزرگ ما سعدی می گوید: 🍀خامشي به كه ضمير دل خويش با كسي گفتن و گفتن، كه مگوي اي سليم! آب ز سرچشمه ببند كه چو پر شد، نتوان بستن جوي 🍃وقتی اسرارت فاش شد دیگر نمی توان کاری کرد. چه خوب گفته مولای متقیان حضرت علی علیه السلام در حکمت دوم نهج‌البلاغه که: 🍃كسي كه ناراحتي خويش را فاش كند به ذلت، تن در داده است🍃 🍃 کاش این فرمایش مولایمان را در زندگی پیاده کنیم. 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
📿نماز و روزه تنها برای عاقبت به خیریمون کافیه؟ 📖اگر عبادات ظاهری برای عاقبت به خیر شدن کافی می‌بود، تمامی مردم زمان پیامبر صلی‌الله علیه‌وآله‌و‌سلم و ائمه علیهم‌السلام باید بهشتی می‌شدند. 😎پس برای به دست آوردن عاقبت خیر علاوه بر انجام ظواهر دین، باید بصیرت‌مان را بالا ببریم. 🌸امروز نوزدهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
1292709_715.mp3
3.65M
🌺 شروع روز جدیدت در پناه سیدالشهداء 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️پناه می‌خواهم ☘️حسین جان! زندگی‌ام وقف روضه‌هایت ⛺️خانه‌ام را خیمه‌گاه عاشقانت کرده‌ام. بچه‌هایم، جان نثار مکتبت تربیت شده‌اند. اشک‌هایم، فریادی بر مظلومیتت است. نفس‌هایم ، بی‌قرار راه و رسمت هستند. پدر و مادرم ، فدای نهمین فرزندت شودند. ☘️حسین جان ! ای کشتی نجات پناه می‌خواهم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴۲۸محرم ⚫️ وفات حذیفه بن یمان حذیفه از بزرگان اصحاب پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و از خواص اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام بود. پدر حذیفه در جنگ احد اشتباهاً به وسیله یکی از مسلمانان کشته شد. حذیفه یکی از هفت نفری بود که بر صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها نماز خواندند. او صحابه منافق را می شناخت. منافقینی که پس از غدیر خم توطئه قتل پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله را چیدند و می خواستند در بازگشت از غدیر خم در راهی که از کوه می گذشت شتر حضرت را بترسانند تا برمد و حضرت به دره سقوط کند و به قتل برسد. اما جبرئیل این نقشه را بسمع مبارک نبوی رسانید. ⚫️تبعید امام جواد علیه السّلام به بغداد در سال۲۲۰ ه امام جواد علیه السّلام به دستور معتصم از مدینه به بغداد تبعید شدند. 📚ارشاد، ج۲، ص۲۹۵ ⚫️ورود اسرای اهل بیت علیه السّلام به بعلبک: بنابرنقلی ورود اسرای اهل بین علیهم السّلام به شهر بعلبک و استقبال مردم آن شهر از نیزه داران با شکر و سویق و آذوقه و علف در این روز بوده است، که حضرت امّ کلثوم سلام اللَّه علیها با دیدن این منظره در حق آنان نفرین کردند. 📚قلائد النحور، ج محرم و صفر، ص۳۳۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله وسلم فرمودند: 🌹هر کس پیشانی مادر خود را ببوسد، از آتش جهنم دور می‌ماند. 📚بحارالانوار، ج۸، ص۱۹۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💦 آبیاری ☀️خورشید از پشت کوههای سر به فلک کشیده روستا بالا آمد و چادر طلاییش را بر سر روستا پهن کرد. صادق به دسته چوبی و کهنه بیلش تکیه داده بود و با آستین پیراهنِ آبی لاجوردی اش عرق های نشسته بر آغوش پیشانی را پاک می‌کرد. 💦جریان آب با صدای شُرشُر و با فشار از بالادست به کنار درختان سیب و گیلاس می‌رفت. در آئینه آب، سنگریزه ها ، سنگ‌های درشت، خار و خاشاک و برگ‌ها خودنمایی می‌کردند. از بالای سرش یک دسته کبک از باغ همسایه به سوی چشمه آب می رفتند. 🌸صدایِ غارغار موتور پسرش رضا، با تالاپ تالاپ آب قاتی شده بود. سرش را به سمت در باغ کشاند. رضا، سوئیچ موتور را چرخاند و آن را خاموش کرد. ☘️بقچه نان و غذا را از تَرک موتور با دست های سفید و لاغرش برداشت. با سرعت خود را به پدر رساند، از همان راه دور با صدای بلند گفت:« مگه قرار نبود آبیاری امروز با من باشه؟» 🌿بیل را از دستان لاغر و کشیده پدر گرفت و بُقچه را به دستانش داد. « خُب حالا وقت استراحت و صبحانه هس، بقیه ش با من» . پدر با دستان پینه بسته و زِبْرَش موهای پُرپُشت و سیاه رضا را نوازش کرد. توانی در پاهایش نمانده بود تا به کنار آلاچیق که با حصیر خرما پوشیده بود، برود. 🌳روی سنگ بزرگی سمت راست باغ، کنار دیوار نشست. موسیقی آب و وزش بادی که در لابه لای درختان می پیچید، گوش هایش را نوازش می‌داد. سرش را بالا بُرد تا قد بلند پسرش که به اندازه نصف درختان باغ می رسید نگاه کند. چشمان عسلی اش خیس شد و لب های خشکیده اش را تکان داد و با خود چیزی گفت. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۵۶ از: پسری جوان به: سید و سالار شهیدان حضرت"اباعبدالله الحسین(ع)" سلام امام حسین جانم سلام😪 سلام بهترين و مهربانترين.. یا سیدالشهدا دلم از خودم و از قلبم گرفته🥺 خسته ام كه هر چه ميكنم كه اين دل رو خالي از دنياي خاكي كنم نميشه امام حسین كمكم كن🤲 من ضعيفم و بنده اي سست ايمان برام دعا كن كه غير از عشق خودت توي قلبم جايي نباشه براي اين دنيا خسته و دلگيرم از خودم و از اينكه نميتونم با نفسم بجنگم یا امام حسین به طفل شیش ماهتون قسمتون ميدم يه كاري كنيد برام... كمكم كنيد😭😭 برام دعا كنيد.. فقط شما ميتونيد كمكم كنيد... من نميتونم اين قلب رو پاك كنم از غير شماها خودتون برام دعا كنيد دلم نميخواد به جز شما درگير كسي يا چيزي بشم یاحسین اين پسرتت دست دعا بلند كرده لطفا واسطه شين و از خدا برام صبر بخواين از خدا بخواین خودش يه راهي بزاره جلوم من اميدم به شماست ميدونم نامه هام خونده ميشه... آخه دور از مهر و محبت شماست كه نامه هاي ما رو نخونيد خيلي غم دارم آقا... دوستون دارم♥️ 🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴 علیه‌السلام 🆔 @parvanehaye_ashegh
📰 اهل اخبار خوندن هستید؟ 🌺کسانی که زیاد خبر می‌خوانند، بدانند؛ اگر قادر به تحلیل خبر نیستند، خیلی زود در چنگال غرض‌ورز ناشران خبر گرفتار خواهند شد. ✨حداقل این است که موقع خواندن یک خبر به نکاتی توجه فرمایید. این نکات با پاسخگویی به پنج سؤال به دست می‌آیند. 🍃روزهای آینده درباره این پنج سؤال برایتان خواهم نوشت. 🌸امروز بیستمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
1292709_715.mp3
3.65M
🌺 روزمان را با بهترین انوار الهی روشن کنیم 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨هوای نینوا شیعیان! دیگر هواى نینوا دارد حسین روى دل با کاروان کربلا دارد حسین‏ از حریم کعبۀ جدّش به اشکى شُست دست مروه پشت سر نهاد، امّا صفا دارد حسین‏ مى‌‏برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش از این‏‌ها حرمت کوى منا دارد حسین... او وفاى عهد را با سر کند سودا ولى خون به دل از کوفیان بی‌وفا دارد حسین‏... آب را با دشمنان تشنه قسمت مى‌‏کند عزّت و آزادگى بین تا کجا دارد حسین‏... دست آخر کز همه بیگانه شد، دیدم هنوز با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسین‏ شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جاى نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین‏ اشک خونین، گو بیا بنشین به چشم «شهریار» کاندرین گوشه عزایى بى‏‌ریا دارد حسین 🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴۲۹محرم ⚫️ رسیدن کاروان اسرا به شام در این روز اسرای اهل بیت علیهم السلام به حوالی شام رسیدند. ابراهیم بن طلحه بن عبداللَّه جلو آمد و به امام زین العابدین علیه السّلام نزدیک شد، و کینه هائی که از جراحت شمشیرهای جنگ جمل در سینه ذخیره کرده بود ظاهر ساخت و به حضرت گفت: دیدی غلبه با کیست ؟حضرت فرمود: اگر می خواهی بدانی غالب کیست صبر کن تا هنگام نماز اذان و اقامه بگو، آن وقت می دانی آوازه چه کسی تا قیامت باقی است. 📚قلائد النحور، ج محرم و صفر، ص۳۳۶ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔴 گفتگوی بدون ویروس 💠 زن و شوهرهایی که در طول روز باهم گفتگو می‌کنند رابطه گرم‌تر و صمیمانه‌تری دارند. 💠 ضمن اینکه شناختشان از افکار و روحیات یکدیگر بیشتر شده و در مواجهه با مشکلات و سختیها، اتّحاد بیشتری برای حلّ مشکل یکدیگر خواهند داشت. 💠 همسران باید تلاش کنند هر روز بهانه‌ای برای گفتگو پیدا کنند. بهانه‌ای مثل کارهای روزمره خود، موضوعات دینی، امور اقتصادی منزل، تربیت فرزند، حلّ مشکل دیگران و دهها موضوع دیگر. 💠 حتما دقت کنید گفتگوی صمیمانه شما با ویروسهای خطرناکی چون غیبت دیگران، تهمت، سوءظن و دیگر صفات زشت اخلاقی، آلوده نگردد چرا که ضربات روحی سهمگینی بر شما وارد می‌کند. 🆔@tanha_rahe_narafte
✍️افسانه‌ای رنگ باخته 🌸عشق‌های افسانه‌ای در داستان‌ها و شعرهای شاعران دلباخته برایش رنگ باخت، وقتی پرواز لباس‌هایش را بر روی تخت دید. خِرت خِرت پاره شدن لباس‌ها موقع کشیده شدن از چوب لباسی روی اعصابش راه می‌رفتند. 🌺مسعود: «زودتر گورتو گم کن.» 🌼لیلا با فرو دادن بغضش، اشک‌هایش را خشکاند، با صدای خشداری گفت: «چی شد تا یِ هفته پیش عاشقم بودی، زن رؤیاییت بودم؟!» ☘️مسعود: «حماقت، از اول حماقت کردم. زود وسایلتو جمع کن و برو» 🌸لیلا: «نمی‌خوام، نمی‌رم.» 🌺مسعود: «بیا آروم و بدون سر و صدا تمومش کن. می‌دونی چیه اصلا از اول دوسِت نداشتم، فقط ازت خوشم اومده بود. همین.» 🌼لیلا دندان هایش را روی هم آسیاب کرد: «پس کی بود می‌گف عاشقتم، بدون تو می‌میرم؟ راستشو بگو چی شد که یدفه‌ای اینقد تغییر کردی؟» ☘️مسعود دست به کمر ایستاد: «خستم کردی، چقدر بی‌غیرتی؟ وقتی اینقدر می‌گم نمی‌خوامت، باز می‌شینی و می‌گی چی شد، چی شد.» 🌸صورتش از شعله‌های حرف مسعود سوخت. مانتوی شیری رنگ گلوله شده‌اش را به تن کرد: «آره دیگه دوره زمونه عوض شده، بجای اینکه من به تو بگم بی‌غیرت تو به من می‌گی. اگه کس و کار داشتم جرئت نمی‌کردی اینطوری باهام رفتار کنی، بی‌غیرت.» 🌺قبل از اینکه لیلا بتواند عکس‌العملی نشان دهد، مچ دست‌هایش را گرفت و فشرد. چشم در چشم‌های عسلی مواج لیلا شد و گفت: «حرف دهنتو بفهم. آره بی‌کس و کاریت باعث شد بیام سراغت، فقطم برا اینکه تنها نباشم، حالام دارم می‌گم نمی‌خوامت؛ پس برو و قائله رو ختمش کن.» دست هایش را میان فشار دستان مسعود پیچاند تا رها شود ولی نتوانست. در نی نی چشمان مسعود، خودش را رها شده دید که مسعود را می زند و عقده دل باز می کند: «بازم میگم بی غیرتی، بی غیرت. فعلا صیغه یک ماهه بخونیم گفتنات رو حالا می فهمم . خیلی پستی.» 🌼دست هایش را دوبار پیچ وتاب داد و با فریاد گفت: «آشغال! ولم کن، میخوام برم. » بغض نگذاشت ادامه حرفش را بزند و با خودش گفت: «مادر بیچاره م راست می گفت.» ☘️تمام لباس هایش را مقابل چشمان میشی مسعود در چمدان فرو برد. باد ملایمی از میان پرده های حریر رقصان، روسری اش را به بازی گرفت. به دو پنجره مشرف به پارک نگاه کرد. دلش به حال خودش سوخت. دست تکان دادن خودش برای بچه هایش را بارها پای همین پنجره تصور کرده بود. خنده ی بچه ها و دادزدنشان را بارها دیده بود: «مامان! تو هم بیا پیش ما.» 🌸 به خیالات پر پر شده اش دهن کجی کرد و بدون اینکه نگاهی به قامت بلند و چهارشانه مسعود بیاندازد، رفت. در خانه را به هم کوبید. دو سه قدم دور شد که صدای اف اف خانه ای که دیگر خانه اش نبود، بلند شد. خانمی چمدان بدست منتظر بود و کلیدی را میان انگشتانش می چرخاند. دو قدم به سمتش رفت، گونه های برجسته و چشم های سیاهش را جایی دیده بود، به ذهنش فشار آورد. دوباره خواست او را ببیند ولی دیگر کسی پشت در نبود. به سمت پارک رفت و روی صندلی مشرف به پنجره ی خانه نشست. بغضش شکست و اشک هایش جاری شد. اشک هایش را پاک کرد و آخرین نگاه را به پنجره انداخت. دستانی سفید پرده را کنار زد. 🌺آلبوم پیش چشم هایش ورق خورد: «این کیه؟» 🌼 آلبوم بسته شد و صدای آرامی گفت: «زن سابقمه.» 🆔 @tanha_rahe_narafte