eitaa logo
مسار
336 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
535 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ هیزم شکن 🍁 کاظم هیزم شکن بود و اندامی لاغر و استخوانی با موهای جوگندمی داشت. سن و سالی از او گذشته بود؛ ولی کسی احترام موی در آسیاب سفید کرده‌اش را نداشت. 🍂 مجید همش به دنبال یللی تللی و کبوتربازی اش بود. محمد هم سرش در کتاب بود و به اطرافش و پدر پیرش توجهی نداشت. 🐴 دل شکسته بود و گوشه ای نشست تا استراحت کند، از دور مرد جوانی را دید که سوار بر اسبی به طرفش می‌آمد. وقتی به نزدیکش رسید آدرس چشمه آبی را خواست تا اسبش را آب دهد. 🌊 آدرس را گرفت و به طرف چشمه رفت. اسب را آب داد، او را به درختی بست. دوباره پیش پیرمرد آمد. انگار در چهره او پدر خود را دیده و به دلش نشسته بود؛ پدری که به تازگی از دست داده بود. 🌺- پدرجان شما همیشه این طرفا مشغول کاری؟ 🍃- آره پسرم چطور مگه ؟ 🌸- پدرم صاحب زمینی همین اطراف بود که چند وقت پیش عمرش رو به شما داده. خدا عمر با عزت بهتون بده خوش به حال فرزندان شما، میتونن از برکت شما بهره ببرن. حیف ما قدر پدرمون رو ندونستیم و زود از بین ما رفت. 🔹پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:دُعاءُ الوالِدِ لِلوَلَدِ كَالماءِ لِلزَّرعِ بِصَلاحِهِ؛ دعاى پدر و مادر براى فرزند، مانند آب براى زراعت، سودمند است. 📚الفردوس، ج۲، ص۲۱۳، ح۳۰۳۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: میرآفتاب به: یگانه هستی بخش استغفرالله ربی و اتوب الیه خدای مهربان، طلب آمرزش دارم به درگاهت. مرا ببخش. مربی و پروردگارم، خودت رشدم بده. توبه و بازگشت همیشه‌ام به سوی توست. می‌دانم که تنها خودت پذیرایی بنده خطا کارَت هستی 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. 🆔 @parvanehaye_ashegh
😍نگاه عاشقانه 🌺سر خط زندگی با طلوع صبح آغاز می‌شود؛ پس هر صبح، یادمان باشد، یکی هست که ‌ما را عاشقانه‌ می‌نگرد. آرامش ما با یاد اوست. 📖«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ؛ آگاه باشيد كه تنها با ياد خدا دل‌ها آرام می‌گيرد.» @tanha_rahe_narafte
✨دلتنگ که میشی چکار میکنی؟ 🌱اولین بار که رفت نجف، حالم خیلی بد شد. فشارم افتاد. دراز کشیدم روی تخت. حتی محمد هادی شیر نمی‌خورد. شاید رفتن پدرش را حس می‌کرد. بلند شدم وضو گرفتم و قرآن خواندم. با هم قرار گذاشته بودیم که هر وقت دلتنگ و بی‌تاب هم شدیم. وضو بگیریم و رو به قبله با هم حرف بزنیم. بعد از استخاره به قرآن که خبر بازگشتش را می‌داد کمی آرام شدم. راوی: مریم عظیمی؛ همسر شهید 📚کتاب دیدار پس از غروب ؛ شهید مهدی نوروزی(مدافعان حرم ۱)؛ نوشته منصوره قنادیان، صفحه ۶۴ و ۶۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 قدردان باش ✅ وقتی کسی به تو محبت می‌کند یا لطفی در حق تو انجام می‌دهد، به حکم ادب از او تشکر می‌کنی. 🔘 امّا بعضی وقتها به حکم عادت، یادمان می‌رود از همسری که با حضورش، صبرش و انجام کارهایی که گاهی وظیفه هم نبوده، از او تشکر کنیم. 🔘 درحالی که گاهی یک تشکر کوچک، از مشکلات بزرگی جلوگیری می‌کند. ✅ قدردانی‌ حس شیرینی است. همدیگر را از آن محروم نکنیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️پاداش شکیبایی 🌸مثل هر روز با بقال محل خوش بشی کرد و به طرف خانه رفت. بقال رو به مشتری‌اش کرد و گفت: «عجب مرد آقاییه حسین آقا. خدا اونو به خونواده‌ش ببخشه. » ☘️ حسین در خانه را باز کرد و با ابروان گره کرده وارد شد. آنقدر اخمو که با یک من عسل هم نمی‌شد او را خورد. 🌺فرزانه مثل همیشه با چهره‌ای باز و گشاده به استقبالش رفت. خداقوتی گفت و بسته‌های خرید را از دستانش گرفت و تشکر کرد؛ امّا دریغ از اظهار محبتی از طرف حسین. کُتش را بر روی چوب‌لباسی آویزان کرد. جوراب گلوله شده اش را کنار در پرتاب کرد. آبی به صورتش زد و کنار سفره نشست و شروع به خوردن کرد. لُقمه‌های نجویده را تند تند پایین ‌داد. بعد هم بالشتی برداشت و گوشه دیوار دراز کشید. ☘️فرشته که کمک مادرش ظرفها را می شست، صدایش را پایین آورد تا خیالش راحت باشد بین سرصدای شستن ظرفها گم می شود: «مامان این همه سال از اخمای بابا حالت بهم نخورد؟ » 🌺فرزانه حرفش را قطع کرد: «فرشته حواست هس در مورد کی حرف می‌زنی؟! باباته هااا . خسته کاره، منم باید صبر کنم و زندگی رو بسازم. به هر دلیلی که نباید بزنم زیر همه چیزو خسته بشم. امیدوارم ی روز اخلاقش خوب بشه. منم به خاطر خدا تحمل میکنم.» 🔹عنه صلى الله عليه و آله :مَن صَبَرَت عَلى سوءِ خُلُقِ زَوجِها ، أعطاها مِثلَ ثَوابِ آسِيَةَ بِنتِ مُزاحِمٍ. 🔸پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كس بر بداخلاقىِ شوهرش شكيبايى كند ، خداوند ، همانند پاداش آسيه دختر مُزاحم (همسر فرعون) ، به او عطا مى فرمايد . 📚بحار الأنوار، ج۱۰۳، ص۲۴۷، ح۳۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: بهار دلها به: یگانه هستی بخش خدایا وقتی در روزهای سخت زندگی خواسته‌ام برآورده نمی‌شود، هیچ چیز به اندازه ایمانم به تو، آرامم نمی‌کند؛ چرا که می‌دانم زمان‌بندیت هم برای ما حکمتی دارد. نه چیزی دیر می‌شود و نه چیزی زود. گذر از این مرحله فقط صبری می‌خواهد، به اوج ایمان‌مان به تو. 🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. 🆔 @parvanehaye_ashegh
✍️ آغوش خدا 🍁پاییز فصل زیبا دیدن و آموختن است. 🍂روی زمین پا که می‌گذاری حواست باشد، زیر پایت همان‌هایی است که روزی به تو نفس‌ها بخشیدند. چه شده است هم‌اکنون خود نفس کم آورده‌اند؟! دوباره از زاویه دیگر برگ‌های زرد و نارنجی را ببین که چه زیبا و عاشقانه خود را به آغوش زمین می‌رسانند؟! 🌸من و تو هم بیا خود را به آغوش خدا برسانیم. صبحتان به نیکی و پر از آغوش خدا . 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨حلوایی که نصیب یتیم خانه شد 🌱در ایام کودکی، پیرزنی که در کارهای خانه به ما کمک می‌کرد، حلوا برایم درست کرد. آن روزها، حلوا از غذاهایی بود که کمتر در دسترس بود. به دلیل فقر زیاد در جامعه، پدرم به ما اجازه نمی‌داد از این گونه غذاها مصرف کنیم؛ از این رو، آن خانم مرا به حمام خانه برد و در آن جا برایم حلوا پخت تا آقا [آیت الله سیدعلی اصغر موسوی لاری] متوجه نشود. وقتی حلوا آماده شد، آقا سرزده به حمام آمد و با عصبانیت آن پیرزن را مؤاخذه کرد و گفت:«مردم گرسنه‌اند و شما برای فرزند من حلوا درست می‌کنی!» آن گاه ظرف حلوا را بدون آن که از آن مصرف کرده باشم، از جلوی من برداشت و به یتیم خانه‌ای که در کنار منزل دایر کرده بود، برد و یکی دو قاشق از آن، به دهان هر یک از بچه‌ها گذاشت. 📚گلشن ابرار، ج۶، ص۱۵۰؛ به نقل از آیت الله سیدمجتبی موسوی لاری، فرزند آیت الله سیدعلی اصغر موسوی لاری. 🆔 @tanha_rahe_narafte
😑از کدام خطای فرزندم چشم بپوشم؟ 🔴 چشم‌پوشی از تمام خطاهای کودک به خاطر محبت به او و نرمش در برابر اشتباهاتش باعث سهل‌انگاری و بی‌بندوباری اخلاقی کودک می‌شود. ⚫️ هرگز به خاطر محبت به او، از تمام خطاهایش چشم‌پوشی نکنید و سعی کنید در سازش با او از اعتدال خارج نشوید. ⚪️خطاهای کوچک را نادیده بگیرید؛ اما در مواردی که احتمال پایمالی حقوق دیگران وجود دارد، با ملاطفت به او اشتباهش را گوشزد نمایید. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️بازی 🍃مهین نفس زنان وارد آشپزخانه شد. رو به مهناز گفت: «آبجی بیا، رختخواب‌ها ریخت.» 🍃کبری تا جیغ دخترها را شنید سراسیمه از حیاط به سمت اتاق دوید .سریع پتو و بالش‌ها را کنار زد. مجید خمیده مانده بود. مادر او را بغل کرد. صورت و گوش‌های مجید سرخ شده بود، نفس عمیقی کشید. ☘️کبری نگاهی به مهناز انداخت و با سرفه گفت: «مگه نگفتم کنار رختخواب‌ها بازی نکنید خطرناک است. مهناز! چرا مواظب نبودی؟!» 🌱_مامان، مهین دنبال مجید کرده بود. 🍃سرفه‌ها دیگر به کبری امان ندادند. مهین و مجید با چشمان لرزان به مادر خیره شدند. مهناز به سمت آشپزخانه دوید و آب آورد، سرفه‌های مادر کم کم آرام شد. 🌸مهین با چشم پر آب و صدای لرزان گفت: «مامان جان، شعر صلوات بخوانم تا خوب شوی؟» ☘️کبری که عصبانی بود از حرف مهین لبخندی زد. سرش را به علامت تأیید تکان داد. 🌷بچه ها با هم خواندند : ای مرغ سبز و آبی امشب کجا می‌خوابی زیر عَلَم پیغمبر صل علی محمد صلوات بر محمد « اللهم صل علی محمد وال محمد.» 🌸مجید صورت مادرش را بوسید: «مامان ببخشید.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔کجایی؟ تو مثل جان، درون خاک من هر گوشه پنهانی تو شیرازی، خراسانی، قمی، آری تو ایرانی💔 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨از جنس نور 🌼سیزده آبان از جنس نوری بود که ما را از ظلمت و تاریکی زمان رهایی بخشید. 💐بزرگ‌مردان و دختران برای شکستن دیوار ظلمت به پا خواستند. 🌷خون‌ها در خیابان‌های شهر جاری شد. وقتی به لانه جاسوسی حمله کردند، لانه روباه مکار، همان که نمی‌خواست ما بیدار شویم، ظلمت را شکستند. 🌹ستمکاری آمریکا آشکار شد. در جهان اقتدار ایران اسلامی به نمایش درآمد. جوانان کشورم توانستند با دستان خالی، تنها با هدایت و رهبری امام خمینی(ره) کشور را از ظلم شاهنشاهی نجات دهند. 🌺سیزده آبان بر غیور مردان جوان ایرانی گرامی باد🌺 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨هدیه قرآنی یاد دارم در آغاز تکلیف که آن مرحوم قرآن را حفظ می‌کردند، به من گفتند: از روی قرآن نگاه کن تا از حفظ بخوانم و در یکی از روزها گفت: «می‌خواهم هدیه‌ای هم به تو بدهم» آنگاه از من خواست خواندن آیه ۲۸۵ سوره بقره (آمن الرسول) را به عنوان هدیه از او بپذیرم. 📚یادنامه خاتمی، مقاله فاطمه خاتمی، ص۴۷؛ در احوالات آیت الله خاتمی، به نقل از دختر ایشان. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💢حماسه آفرینان ✍ سیزده آبان از جنس نور و زیبایی است. کوچک های بزرگ بودند که این روز را خلق کردند. 💥 ما به تو افتخار می‌کنیم ای دانش آموز آن زمان که به کمر خود نارنجک می بندی و در دل دشمن می‌روی... تو هم از جنس محمدحسین فهمیده هایی. 💥 زمانی در خرمشهر خود را به لالی و کری می زدی و در میان دشمن می‌رفتی تا تعداد دشمنان و مهمات آنان را شناسایی کنی ... تو نیز از جنس بهنام محمدی هایی. 💥 آن زمانی که با شجاعت در دل آتش رفتی. جان‌ها را نجات دادی و خود شربت شهادت نوشیدی... تو هم از جنس شهید علی لندی هستی. 💥 یا زمانی که در دانشگاه تهران جمع شدید تا به ظلمها اعتراض کنید، امّا هدف گلوله‌ها دشمنان قرار گرفتید تا سیزده آبان تا ابد بدرخشد. و تو از همان جنسی 🌺 دانش آموزان ایران زمین همواره حماسه آفرین بودند و هستند. آن‌ها بیشتر از سنِ خود می‌فهمند. قلم و دانش خود را خرج خدا و اسلام می‌کنند. 🌹 روزت گرامی و مبارک ای برترین‌های تاریخ 🌹 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍سیزده ساله 🍃سیزده سالش بود؛ اما قلبش مثل آینه پر از نور بود. وقتی تانک را دید، جای فکر نبود. مجالی نداشت که به عواقب کارش فکر کند یا حتی اینکه زیر تانک میرود یانه. چیزی از بدنش می ماند یانه. پدر ومادرش چه می‌شدند. شنی تانک چه قطری دارد. 🍃وقت نبود کمی آن طرف تر لشکر اسلام، در معرض قتل عام بودند و کمی این طرف تر، لشکر کفر، صف کشیده بودند. 🌸محمد حسین قد چندان بلندی نداشت. صورت ریز ونمکینی داشت وچشم هایی گیرا که درقاب صورتش، مثل دو ستاره می‌درخشیدند ؛اما همه ی اینها مهم نبود. تانک رو به رو مهم بود واینکه چه کاری از دست محمد حسین بر می آید: «هرکسی یک بار برای ثابت کردن خودش فرصت داره محمد حسین.ها. ببینم چه می کنی؟» ☘تصمیمش را گرفت. روی زمین خوابید و سینه خیز از خاکریز بالا رفت. ضامن نارنجک را با دندان کشید. تا رسیدن تانک چند ثانیه مانده بود، چشمهایش را بست. شهادتین را خواند. صدای حرکت شنی توی گوشش می پیچید. اندکی بعد جسم او باخاک وشنی در هم آمیخت و روحش هم نشین ملائک بود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از:ریحانه به:منجی عالم بشریت 🌸🍃سلام مولا جانم🍃🌸 🌼آقا جانم بیایید که زمانه خیلی دلگیر شده است، غروب‌ها روز به روز غمگین‌تر، دل‌ها شده بازار سردی از عواطف.🦋 🌼مولا جان ای نسخه پایانی دست خداوند وقتی که شما بیایید هر درد درمان می‌شود، وقتی بیایید دل‌ها بهاران می‌شود.🦋 🌼آقای مهربانم ای حلّال تمام مشکلات شما تنها بهانه‌ی حیات هستید، شما الحق که سیفنة النجات هستید.🦋 🌼آقا جان دلتنگ آمدن شما هستم. کاش آنگونه باشم که شما می‌خواهید، امام عزیزم من را از نفس رهایم بدهید. جز شما که طبیب قلب من هستید، کسی را در این میان نمی‌بینم.🦋 🌼مولا جان برایمان دعا کنید که ما سرباز شما شویم، سربارتان نشویم.🦋 🌸🍃یابن الحسن عجل علی ظهورک🍃🌸 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
✍ مولای ما بیا ☀️صبحی دیگر آمد؛ امّا چشمان من هنوز به انتظار دیدن رویَت لحظه شماری می‌کند. 💗 دل‌ بی تاب آمدنت، شنیدن صدای دلربایت، دیدن چهره پیامبرگونه ات است. 🌐 تمام جهان شادی شان به ظهور تو گره خورده. مولای ما بیا، همین حالا بیا، دلمان را شاد کن و صبحمان را طلوعی زیبا نما. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌹 دعای غريق ✨دعای غریق یکی از ادعيه‌های سفارش شده در دوران غيبت حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است. 🌺امام صادق عليه‌السلام فرمودند:«به زودی امر مشتبه‌ی (غيبت طولانی) به شما می‌رسد، پس بدون نشانه‌ای كه ديده شود و بدون امام هدايت‌كننده می‌مانيد. از آن نجات نمی‌يابد ،👈 مگر گسي كه دعاي غريق را بخواند. راوی می‌گويد:« دعاي غريق »چگونه است؟ 🌸حضرت فرمودند: می‌گويی«یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ» 📚كمال الدين، ص۳۵۱ ┏━~━━↬◆↫━━~━┓ @tanha_rahe_narafte ┗━~━━↬◆↫━━~━┛
💠 وقایع نزدیک ظهور در قرآن ✅ یکی از سنت‌های الهی ابتلا و آزمایش است. (۱) 🔘 در دوران قبل ظهور این امتحان‌های الهی سنگین‌تر و سخت‌تر خواهد بود؛ چراکه انسان‌ها باید غربال شوند تا منتظر واقعی از کسی که فقط ظهور لقلقه زبانش است، مشخص شود. (۲) 🔘 بزرگ‌ترین آزمایش‌ها در مال‌ها و جان‌هاست. در این راه ثابت قدم باشید و صبور که خدا با صابرین است. (۳) ☘☘☘☘☘☘☘ 🔹۱- إِنَّ اللّه مَعَ الصَّابِرِین َ(بقره/۱۵۳) 🔸۲- و لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ ...[بقره/۱۵۵] 🔺 ترجمه : و قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مالها و جانها و میوه ها، آزمایش میکنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان. 🔅۳- امام صادق فرمودند: ناگُزیر باید پیش از آمدن قائم، سالی باشد که مردم در آن سال گرسنه بمانند و آنان را ترسی سخت از کشتار و کاهش اموال و کم شدن عمر و محصول فراگیرد که این در کتاب خدا بسیار آشکار است [و بعد آیه بالا را خواندند] 📚البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۵۹ 📚الغیبه، نعمانی، ص۲۵۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ دلجویی امام 🍃مجید به استاد غفاری نگاه کرد، استاد هر چند قدم که برمی‌داشت از حرکت می‌ایستاد و استراحت می‌کرد. جوانان و گروهی از کاروان همراهشان، زیر لب و در گوشی غُر می‌زدند که به خاطر او حرکتشان به کُندی پیش می‌رود. ☘امّا مجید به خاطر خدا و حقی که استاد به گردنش داشت، دست در زیر بغل او انداخت و تکیه گاه او شد تا کمتر پای تاول‌زده‌اش را روی زمین بگذارد. 🌸وقتی به کربلا رسیدند، تاول‌ها‌ی پای استاد توان راه رفتن را از او گرفته بود. مجید هر روز یک ساعت زودتر بیرون می‌رفت و با ویلچر به هتل برمی‌گشت. استاد غفاری را سوار بر ویلچر می‌کرد و به حرم می‌برد. استاد با لبخند زدن به چهره آفتاب سوخته مجید از او تشکر می‌کرد. 🍃روز آخر استاد ۴۰ دینار عراقی به مجید داد تا برای کاروان میوه بخرد. پول زیادی بود؛ ولی گفت:«نگران نباش پول دارم، همه را خرج کن.» ☘ برای بازگشت همه آماده شدند؛ اما استاد همچنان نمی‌توانست راه برود. مجید به او گفت:«پیشتون می‌مونم تا بهتر بشین، بعد با هم برمی‌گردیم.» استاد خیره به چشمان منتظر مجید گفت:«برو، نگران نباش. خودم میتونم برگردم.» 🌺مجید با کاروان به ایران برگشت. کلاس‌های دانشگاه دوباره طبق روال قبل از پیاده‌روی اربعین با حضور همه اساتید و دانشجویان برگزار ‌شد. اساتید و دانشجویان زائر کربلا، همه برگشته بودند؛ جز استاد غفاری. مجید روز سوم با غیبت استاد غفاری در کلاس درس، دوباره با استاد تماس گرفت. شنیدن صدای استاد بعد از چند روز شنیدن مخاطب در دسترس نیست، خیالش را راحت کرد. 🍃 از استاد غفاری علت تأخیرش را پرسید. او گفت:«پولم تمام شده بود و کسی هم نبود که به دادم برسه. رو به حرم به امام شکایت کردم که آقا حداقل پولی که خرج زائرانت کردم رو بهم برگردون. چیزی نگذشت، موتور سواری روبریم ایستاد. با زبان عربی چیزی گفت و پولی کف دستم گذاشت و رفت. پول را شمردم ۴۰ دینار عراقی بود.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌شما از :صبر زینبی به : منجی عالم بشریت سلام امام زمانم سلام امام مهربانی‌ها گرچه همیشه سعادت می‌شد تا شب در پی نوشتن نامه باشم، اما این بار سحرگاه جمعه خداوند این لطف بی‌کران را به من حقیر کرد تا بتوانم چند کلامی را با شما گفتگو کنم. بله گفتگو؛چون می‌دانم که کلامم را می‌شنوی و پاسخ می‌دهی و اینکه من دریافت نمی‌کنم ایراد از خود من است مولایم. آقا جان ای آفتاب عالم تاب هنوز صبح آدینه است و ما امیدواریم که امروز دیگر روز ظهور باشد و از پس پرده درآیی وگرنه غروبی بس دلگیر و غمگین خواهیم داشت. چرا که محب، بدون امامش باید محزون باشد و ما هم در پی غم تو روز شب کرده‌ایم تا شاید این جمعه بیایی ...شاید اللهم عجل لولیک الفرج🤲 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
☀️تو و خورشید سلام بر شنبه، سلام بر صبح، سلام به موفقیت و خوشبختی. خورشید امروز از سمت نام تو می‌تابد. برخیز و هفته را آغاز کن. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨بعد از گناه کردن چه احساسی داری؟ 🌹شهید بابایی و مراسم جشن سالگرد عروسی یک از هم کاران عباس دعوت مان کرده بود مهمانی. سال گرد ازدواج شان بود. گفته بود آدم های زیادی نمی آیند، همین آشناها هستند. وارد کوچه که شدیم، پر از ماشین بود. گفتیم شاید مهمانان همسایه ها هستند. وقتی وارد شدیم غوغایی بود. از سبک مهمانی های آن موقع، زن و مرد با هم می رقصیدند. سر میزها مشروب هم بودو … . 🌱نتواستیم زیاد طاقت بیاوریم. زدیم بیرون. در راه عباس بغض کرده بود. وقتی رسیدیم خانه بغضش ترکید. بلند بلند گریه می کرد و سرش را به در و دیوار می کوبید. می گفت: امشب را چه طوری باید جبران کنم. قرآن را باز کرد و تا صبح قرآن خواند. 📚آسمان؛ بابائی به روایت هسر شهید، نویسنده: علی مرج، ص ۲۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔴 دیدی گفتم ممنوع! 💠 وقتی همسرتان اشتباه می‌کند بلافاصله به او نگویید: دیدی گفتم؟ اگر از اشتباه كردن در حضور شما هراس داشته باشد شک نكنيد به تدريج از شما دورتر می شود و به مرور، احساس آرامش و لذتِ با شما بودن برایش کمرنگ می‌شود. 💠 این هراس، زمینه‌ی از بین رفتن اقتدار و اعتماد به‌نفس همسر، مخفی‌کاری، دروغگویی و کم شدن ارتباط کلامی او با شما شده و به مرور باعث اختلاف و سرد شدن رابطه‌تان خواهد شد. 💠 تغافل و یا توجیه خطای همسر در نزد دیگران، هم زمینه‌ی اصلاح همسرتان را فراهم می‌کند و هم شما را در نزد او محبوب می‌سازد. 💠 درخطاهای بزرگ و ریشه‌دار که از همسرتان سر می‌زند اگر استمرار پیدا کرد حتماً با مشاور در میان بگذارید. 🆔 @tanha_rahe_narafte