eitaa logo
مسار
330 دنبال‌کننده
5هزار عکس
553 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍حفظ زندگی 🌺باز هم شب شد و‌چشم هایی که به در سفید شد و علی که هنوز خبری از او نشده است.   🌸با دست های بی جانم آبی به صورتم زدم و خودم را در آئینه نظاره کردم. دوست داشتم همه چیز فقط یک خواب یا کابوس باشد. سال ها بود که طعم شیرین خوشبختی را کنار علی چشیده بودم. همه چیز خوب پیش می رفت. اما اکنون مدتی بود همه چیز بهم ریخته بود. چند باری هم خواستم در این باره با علی صحبت کنم اما هر دفعه از پاسخ دادن طفره می رفت. واقعا کلافه شده بودم. تصمیم گرفتم داستان را با مادر علی در میان بگذارم.  گوشی را برداشتم. ☘-سلام مادر جوون حالتون خوبه؟   🌺-ممنون عزیز، شما چطورید؟ علی چه میکنه؟   🌸با آمدن اسم علی بغضم شکست و یکدفعه با صدای بلند زیر گریه زدم.   ☘-چی شده لیلا جوون، چرا گریه میکنی؟ نکنه برای علی اتفاقی افتاده؟ 🌺روی صورتم رودی جاری شده بود. دستی بر روی صورتم کشیدم. هق هق کنان گفتم: «نه مادر جون نگرون نباشین علی سالمه، اما مدتیه رابطه اش باهام خیلی شکرآب شده، اصلا مثل قبل نیست. »  🌸-خدا نکنه آخه چرا مادرجون، حرفتون شده؟ ☘ دیدم چندبار بدون تو اومد اینجا، اتفاقا احوالت ازش گرفتم، گفت: «تازه از مهمونی دوستش اومده،لیلا دوست نداره همراه من جایی بیاد، هر کاریش کردم همرام مهمونی دوستم نیومده. »  🌺یکدفعه جا خوردم، تازه فهمیدم علی چرا این قدر ناراحت است. چقدر التماسم کرد همراش برم اما من قبول نکردم.   🌸-لیلا جون می شنوی مادر؟ ☘-بله بله بفرمایید.   🌺-دخترم  علی با آن چشم‌های مشکی و موهای پرپشتش به راحتی می تواند دل هر دختری را ببرد. درست نیست که در مهمونی ها همراش نمیری.   🌸-آخه مادر جون من اصلا حوصله جمع های شلوغ رو ندارم، مخصوصا جایی که همه را نشناسم معذبم. ☘- درست، اما شوهرتم باید در نظر بگیری، میتونسی بخاطر حفظ زندگیت همراش بری مثلا دیرتر میرفتین، زودتر میومدین، یا اونجا میتونی با صحبت و معاشرت با همه آشنا بشی این که کمرویی نداره. وقتی در مهمونی های خانوادگی تنهاش بذاری؛ یه نفر بیاد جلو براش دلبری کنه، اونم یه لحظه شیطون گولش بزنه میشه همین که از خونه بریده میشه. 🌺-درسته مادرجوون من اصلا به این جوانبش فکر نکرده بودم. حالا باید چکار کنم؟   🌸-فکر کنم دیروز می گفت: شبی هم مهمانی دوستش دعوت هست به او زنگ بزن و بگو همراش حتما میری.   ☘-ممنون مادرجون مثل همیشه خیلی کمکم کردید.   🌺وقتی پای تلفن به علی گفتم دارم آماده میشم ‌ تا باهاش به مهمونی دوستش برم  باورش نمیشد. عصر بود که علی سریع به خانه آمد با گل های باغچه دسته گلی برایش درست کردم، تا ناراحتی پیش آمده را از دلش بیرون بیاورم.     🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه های روزانه پروانه های عاشق
از:حسنا🌹 به:خدای مهربان🌺 ✨ سلام بر پروردگار رئوف و مهربانم 🌼 امروزه مردم با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند غافل از اینکه دلیل تمام مشکلات شون اینه که توکل به تو ندارند. 🌱توی نمازهاشون میگن ایّاک نعبُدُ وَ ایّاک نستعین،اما وقتی وارد جامعه می شوند و با مشکلات برخورد می کنند به دامان بنده های تو پناه می برند. 🌟غافل از این هستند که آن ها هیچ کاره اند و همه چیز تحت اراده و قدرت توست. 🌷این را به بندگان خودت بفهمان خدای عزیزم 💐دوستت دارم 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. 🆔 @parvanehaye_ashegh
⚫️غریب دست بسته ◾️بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه ◾️با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه ◾️بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت ◾️بار دیگر آشیانی در میان شعله ها سوخت 🥀داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق 🥀بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق محسن بلنج 🍂 شهادت جانسوز رئیس مذهب شیعه،امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت باد.🥀 علیه‌السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠یاری رسان آنان در انتخاب شغل ✅ برای آموزش اقتصاد به فرزندان، خیلی خوب است که قدری از وقتشان را به جای صرفاً کلاس‌های مختلف، در آشنایی با مشاغل مختلف بگذرانند. 🔘البته لازم نیست، مقصود از این فعالیت اقتصادی، کسب درآمد باشد. 🔘بلکه صرف آشنایی با مشاغل ، علاوه بر جذابیت برای آنان، یاری رسان آنها در انتخاب شغل آینده خواهد بود. ✅ به این ترتیب، هم با مشاغل مختلف آشنا شده و برای آینده بهتر تصمیم می‌گیرند و هم قدر پول را می‌دانند و برای اقتصاد، تلاش می‌کنند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️کریم من اولاد الکرام ▪️از تو می‌پرسم ای شاهد و ای زمین. به یادت هست آن لحظه ای که بر روی بهترین قسمت تو، که همان مسجد است، برترین بنده خدا، بهترین حالت را داشت؟ درست است همان زمان که امام عزیزمان در حال نماز خواندن در مسجد بود؟ و تو افتخار می‌کردی به وجود نازنینش. ▪️ ای زمین عزیز چه‌ها که تو ندیده‌ای؟ چگونه تاب آورده ای؟ تو که با نفس هایش همراه بودی؟ آن روز را یادت است؟ همان روز را می گویم که آن مرد حج گزار در مدینه به خواب رفت و چون بیدار شد هِمیان خود را ندید! پنداشت آن را دزدیده اند. به یادت آمد؟ همان لحظه عزیز فاطمه در حال نماز خواندن بود، آن مرد او را نشناخت و گستاخانه به چشمهای حضرت نگاه کرد و گفت: هِمیانم را تو برده‌ای؟ ▪️و امام نگاه مهربانانه‌ای به او کرد و پرسید: در هِمیانت چه بود؟ با بی‌پروایی گفت: هزار دینار. با محبت او را به خانه‌اش برد و همان مقدار پول به او داد. وقتی مرد به خانه‌اش رفت، دید هِمیانش داخل خانه است. عذرخواهانه و شرمنده به نزد امام آمد و امام پولی را که به او داده بود نپذیرفت! فرمود: چیزی که از دستم بیرون شود، به من باز نمی گردد. باز هم او را نشناخت. افرادی که آنجا بودند به او گفتند: او جعفر صادق علیه السلام است. او گفت: چنین رفتاری از چون او شایسته و سزاوار است. 📚مناقب ابن شهر آشوب ، ج ۴، ص ۲۷۴ علیه السلام علیه السلام 🏴🏴🏴🏴🏴 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨هموطن کالای ایرانی بخر😊 🌿در همه چیز ما را محاصره کرده‌اند. یک روستایی هم که به شهر می‌آید تا پارچه بخرد، می گوید خارجی باشد ایرانی نباشد. زمینه‌ای فراهم کرده‌اند که جنس ما خراب است و شما نمی‌توانید جنس خوب به بازار ارائه کنید و هر چه هست از خارج است. 👨‍🔬اگر بگویند فلان دکتر در تهران درسش را تمام کرده تحویلش نمی‌گیرید؛ اما اگر بگویند که در فلان دانشگاه کالیفرنیا دوره دیده، فکر می‌کنیم از بهشت برین آمده است. 👨‍🎓اگر بگویند فلان سیاستمدار شاگرد مدرس یا آیت الله کاشانی است، تحویلش نمی‌گیریم؛ اما همین که بگویند در فلان دانشگاه سیاسی آمریکا درس خوانده، توجه ما را جلب می‌کند. 🔅اصلا در فرهنگ ما زمینه‌اش را درست کرده‌اند که داخل بد و خارج خوب است. ممکن است بگوئید واقعا همینطور است و جنس ایرانی همه‌اش بد و جنس خارجی همه‌اش خوب است. 📚 تنها ۳۰ ماه دیگر، نوشته: مصطفی محمدی،ص ۱۲۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی(ره) فرموده‌اند: 🌺«والدین تنها باید استعدادهای درونی فرزند خود را شکوفا کنند، که ما از آن به "آبیاری زمین وجود کودک" تعبیر می‌کنیم. زمین وجودی کودک آماده است؛ بذر هم آماده است؛ در این حال والدین اگر به این زمین آماده، آب ندهند، خیانت کرده‌اند؛ چه بسا جنایت کرده‌اند. معتقدم که تربیت فرزند خیلی مشکل نیست؛ ولی دارای ظرافت‌های علمی فراوانی است.» 📚کتاب ادب الهی،تربیت فرزند،ص۴۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍خدای روزی رسان   🌺با سرگیجه های مدوام حالم را روز به روز بدتر بود، حالت تهوع هم امانم را بریده بود.   به اکبر گفتم: «معلوم نیست چه مرضی دامنم رو گرفته.» 🌼 _خوب چرا یک سری دکتر نمیری.   🌺نمی خواستم در شرایط سخت اقتصادی هزینه اضافی دکتر برای خودمون بتراشم. دقیقا چهار ماه بود اکبر بخاطر تعدیل نیرو از شرکت بیرون شده بود. با وجود یک بچه مدرسه ای و این همه هزینه باید حسابی حواسمان راجمع می کردیم که در تهیه نان شب مان نمانیم.   ☘اما بعد از گذشت چند روز حالم بدتر شد به اصرار اکبر راهی مطب دکتر زنان شدم. خانم دکتر دستگاه سونوش را روی شکمم چند باری تکان داد و گفت: «مبارک باشه، خانم شما باردارید تقریبا ۱۰ هفته ای دارید.»   🌺با کلمه شما باردارید، دنیا دور سرم چند بار چرخید احساس کردم سرگیجه ام شدید تر شده بلند فریاد زدم یا حضرت فاطمه. 🌼مطب را سریع ترک کردم، مقداری در کوچه پس کوچه ها قدم زدم. نمی دانستم داستان را چطور برای اکبر بگویم. از این بدتر نمیشد.   بالاخره به خانه رسیدم. آبی به صورتم زدم . لباس هایم را عوض کردم .   🌼 _سلام مریم چی شد؟ دکتر چی گفت؟   🌺 _سلام هیچی، بدبخت شدیم رفت.   ☘اکبر دستی به روی ریش هایش کشید، اخمی به چهره کشید گفت: «خدانکنه ، واسه چی ؟ مگه چته؟»    🌺 _هیچی من سالمم اما حامله ام، دکتر گفت که ۱۰ هفته باردارم. 🌼اکبر دستش را محکم به پیشانی زد گفت: «وای خدای من در این شرایط بچه نه اصلا فکرش را هم نمیشه کرد. باید تا دیر نشده بچه رو سقط کنیم.» 🌺 _وای اکبر یعنی راهی دیگه نیس، اینطوری خدا قهرش میگیره، باید بیشتر فک کنیم. ☘از جایم بلند شدم سریع به آشپزخونه رفتم. خودم رو مشغول پخت و پز کردم باید راهی پیدا میکردیم . 🌺 یکدفعه فکری به ذهنم رسید اکبر را صدا زدم و بهش گفتم: «بیا برو از روحانی مسجد سوال کن ببین چی میگه؟ بهش بگو حکمش چیه سقطش کنیم؟ شاید راهی چیزی باشه ؟» 🌼صدای بهم‌خوردن در متوجه شدم اکبر به خانه برگشته، سراسیمه خودم را بهش رساندم. قیافه درهم رفته اکبر همه چیز را نشان می داد. بازم از روی استرس پرسیدم: «خوب چی شد؟ تونستی باهاش صحبت کنی؟ »  🌺 _اره گفت که سقط گناه کبیره هس، تو هیچ شرایطی نباید سقط کرد، روزی رو خدا میرسونه ما چکاره ایم؟ ☘ _میخواستی بگی بیکاری، دخلمون به خرجمون نمیخوره. 🌺 _همه را گفتم اونم جواب داد: «هیچ کدام از این ها دلیل نمیشه، خدایی که فکر روزی مورچه ها در دل خاک ، ماهی در در عمق دریا ها هست فکر روزی شما هم هست. تازه میگفت: «باید خدا را شاکر باشید فرزند این نعمت بزرگ را به شما هدیه داده. » هر چند میدونم سخته اما حالا دیگه دلم نمیخواد بچه را سقط کنیم. حالا تو‌چی میگی ؟ 🌼حرف های روحانی مسجد به دلم نشسته بود، اما باز ترس و دلهره ای وجودم را فراگرفته بود. بعد از مدتی درگیری ذهنی تصمیمم را باید می گرفتم. بچه هایم را به خدای روزی رسان سپردم. حالا انگار آرامشی وجودم را گرفته بود که مطمئن بودم کسی پشتمان محکم ایستاده و‌ مواظبمان هست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از :میرآفتاب 🌼 به :منجی حقیقی🌸 آقا جان سلام مولای آگاهم زمینه برای تمدن مهدوی آماده نمی شود مگر زمانی که جامعه پذیرش آمدنتان را داشته باشد . دعایمان فرما ظرفیت وجودی مان بالا رود و جامعه پذیرش زیبایی ها را داشته باشد . مولاجان دعا بفرما طاقت عدالت را داشته باشیم. 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨آرامش الهی 🌸چه قشنگ است همزمان با دیدن طلوع زیبای خورشید، آرامشی داشته باشی با نوشیدن چای بابونه، کنار تمامی اعضای خانه. 🌼🆔 @tanha_rahe_narafte 🌼
🔄ارتباط دو طرفه 🔸ارتباط والدین و فرزندان با یگدیگر باید دو طرفه باشد. 🔹فرزندان نباید همیشه انتظار داشته باشند، فقط والدین برای آنان وقت بگذارند. 🔸بلکه فرزندان نیز باید والدین خود را مورد لطف و محبت قرار دهند. 🔹باید همیشه گوش شنوایی برای والدین خود باشند و خواسته‌ها و نظرات آنان را بشنوند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺 نمازِ شب‌خوانِ مخلص.. 🌹شب عملیات بچه‌ها رو تقسیم کردم تا هر کدوم ساعتی رو بیدار باشند.گفتم: چون غلامعلی می‌خواد نمازشب بخونه، پاسِ آخر از ساعت 3 تا 5 برای او غلامعلی خندید و گفت: اگه می‌خوای امشب من رو مجبور به نماز شب کنی، اشکال نداره. گفتم: اگه اعتراض کنی ، به همه میگم هر شب وقتی خسته از مانور بر می‌گردیم، تو چراغ‌ها رو خاموش می‌کنی و می‌نشینی به راز و نیاز... غلامعلی پرید وسطِ حرف ، و بحث رو عوض کرد... 🇮🇷خاطره‌ای از زندگی سردار شهید غلامعلی دست‌بالا 📚همسفر تا بهشت۲ ، صفحه ۹۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte