✨حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام میفرمایند:
🌺«در حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، درندگان با یکدیگر در صلح و آرامش خواهند بود.»
📚 بحارالانوار، جلد ۵۲، ص۲۸۰
#حدیث
#مهدوی
#عکس_نوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨حجت خدا
🌸🍂 علامه حسن زاده آملی فرمودند:
🔸«حجت خدا» خواه ظاهر باشد و خواه غایب، شاهد است شاهد قائمی که هیچ گاه قعود ندارد.
بدان که فایده وجود امام، منحصر به جواب دادن سؤالهای مردم نیست، بلکه موجودات و حتی کمالات موجود به وجود آنها وابستهاند و در حال غیبت افاضه و استفاضه او استمرار دارد، همچون خورشیدی که از پس ابرها، نور، گرما و حرارت خود را به موجودات میرساند.
🔸الهی، به حق انانی که از دیده مردم غایبند، این غایب را در حضور بمیران!
📚انسان کامل از ديدگاه نهج البلاغه، علامه حسن حسن زاده آملي، ص۶۹
#نکته
#مهدوی
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍چشم انتظار
🌺جعبههای چوبی طلا و نقره را روی هم گذاشتند؛ بعد کیسههای گندم را جلوی جعبه ها روی هم قرار دادند. پارچه های زربافت و حریر، طاقه طاقه مثل دیوار چیدند. صدای مرغ های دریایی محمد را از انبار کشتی به عرشه کشاند. نسیم خنک بوی ماهی را به مشامش رساند. تق تق برخورد عصا بر تخته چوبهای عرشه محمد را متوجه حضور پدرش کرد.
🌸صورت زرد ابراهیم، ضربان قلب محمد را کند کرد ؛ اما دیگر زبانش نمی چرخید تا او را از سفر منصرف کند. شب گذشته با دیدن بدن لرزان ابراهیم گفته بود:« بابا! چرا می خوای این سفرو بری؟ حالت خوب نیست، نرو.» ابراهیم از زیر لحاف خود را بیرون کشید و با اخم گفت: « حتما باید برم، منتظرم هستن.»
☘دست مشت شده پدرش لرزید. عصا از دستش رها شد و روی زمین افتاد. محمد، پدر را از روی زمین بلند کرد و به خانه برد. دست های سرد ابراهیم را میان دستهای خود فشرد. پیشانی پر چین و شکن پدر خیس از عرق بود. محمد یک چشمش به در بود تا پزشک از راه برسد و یک چشمش به صورت پدر.
🌺ابراهیم همزمان با گشودن چشم هایش، دست محمد را فشرد. با صدایی که از ته چاه بلند می شد، گفت:« چیزهایی که در انبار کشتیه امانت، دست تو می سپارم. اونها را صحیح و سالم به مقصد برسون. عمر من دیگه به دنیا نیست.» پایان جمله اش همراه با شل شدن دستش شد.
🌸بغض محمد ترکید. چشم های باز پدر را بست. کنار ساحل به کشتی پر از بار خیره شد. چشم های متورم و خیسش بعد از مراسم پدر هنوز آماده گریستن بود. آب گلویش را قورت داد:« طبق خواسته ات میرم پدر؛ ولی بیشتر از چند روز منتظر نمی مونم، خودش باید سراغم بیاد.»
☘خانه ای دو اتاقه کرایه کرد. تمام بار کشتی را درون اتاقی گذاشت و در اتاقی دیگر مستقر شد. چند روز صبح ها به ساحل رودخانه می رفت و قبل از ظهر به خانه بر می گشت. روزی از خانه بیرون نرفت. در حیاط خانه قدم زد و به یاد اشک های مادر بر سر مزار پدر به صندوقچه ها و کیسه ها خیره شد، با خودش گفت :« کسی نیومد، همه را صدقه می دم و بر میگردم پیش مادر داغدارم. چطور پدر اینقدر اطمینان داشت؟ باید برگردم، آره همین کار رو می ... » صدای کوبیده شدن در خانه کلامش را برید. مرد چهارشانه پشت در نامه ای را به دست محمد داد. محمد نامه را باز کرد و خواند:« ای محمّد! دویست هزار درهم مال نزد توست اعم از بیست طاقه پارچه حریر و زربافت و... پدرت را خدا بیامرزد. اموال را به پیکم بسپار.» محمد با دهان باز به چشم های سیاه مرد خیره شد:« تو قاصد او هستی؟ » مرد سرش را به نشانه تأکید تکان داد. محمد در را به روی مرد چهارشانه کامل گشود. رمق از پای محمد رفت، دست به دیوار گرفت و با کمک دیوار نشست. چند نفر وارد شدند و اتاق را خالی کردند. محمد به قدم های آنها خیره شد. یکدفعه مثل جن زده ها بلند شد تا بپرسد:« پیغامی برایم نداشتن.» اما با یادآوری جزئیات شنیده شده از قاصد، بدون سؤال پرسیدن نشست.
🌺ساعت ها کنار در نشست و اشک ریخت. مثل پدر اطمینان یافته بود؛ اما بعد از دیدن و شنیدن حرف های قاصد. امانتی پدر را تحویل داده بود؛ ولی دست ودلش به رفتن راضی نمی شد. چند روز کارش نشستن کنار اتاق و اشک ریختن شده بود. بالاخره اشکریزان وسایلش را جمع کرد. صدای کوبیده شدن در، چشم هایش را به اطراف اتاق کشاند تا چیزی جا نگذاشته باشد. خانه را باید تحویل می داد. در را باز کرد و بدون نگاه کردن به مرد مقابلش گفت:« به خونه نگاه بنداز تا من برم.» صدای مرد چند روز پیش را شنید:« از امام زمان برایت نامه آوردم.» محمد میان خنده، گریه کرد. نامه را با دستان لرزان باز کرد:« ما تو را جانشین پدرت قرار دادیم، پس شکر خدا را به جا بیاور.»
#داستان
#مهدوی
#به_قلم_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
31.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍دوست دارید از شرّ کرونا خلاص بشید؟
🌺تمام خانواده رو به قبله بنشینید. به بچهها سفارش کنید دستهای کوچکشان را به سمت آسمان بالا ببرند. این دعا را دانلود کنید. دکمه پخش را بفشارید. گوشی را کناری بگذارید و همراه نوای آن از خدا فرج امام زمان ارواحنا فداه و خلاصی از این بیماری را درخواست نمایید.
✨امید است خداوند دعای دستهای کوچک و دلهای پاک کودکانمان را بپذیرد.
💫سعی کنید هر روز با این دعا از درگاه الهی درخواست رفع بلای کرونا را داشته باشید.
#کلیپ
#مسبب_الاسباب
#صحیفه_سجادیه
🆔 @tanha_rahe_narafte
🤨من چی هستم؟
🐾گرگ، گوسفند، خوک، روباه، میمون و.... همه خصوصیاتی دارند که با آن بین بشر معروف شدهاند.
🌾انسان با چند حالت روبرو میشود:
۱- انسانیت خودش را از بدو تولد تا لحظه مرگ حفظ میکند.
۲- ارتقاء درجه میگیرد و به سطح فرشتگان و حتی بالاتر از آنها میرسد.
۳- به ته دره حیوانیت سقوط میکند.
🌴الان قدری فکر کنید. ببینید مسیرتان را در جهت کدام حالت تنظیم کردهاید. اگر اشتباه دارید طی مسیر مینمایید از همین الان مسیر درست را انتخاب بفرمایید.
🌸امروز هفدهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک #یاعلی اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند.
#زیارت_عاشورا
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_habibi-[www.Patoghu.com].mp3
6.25M
🌺 برنامه امروزتون چیه؟
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم.
🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨
#زیارت_عاشورا
#منصوری
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ خورشید روی نیزه
☀️خورشید آرام و با خجالت سر از شانهی کوه برمیگیرد و بیاختیار و آهسته خودش را بالا میآورد.
✨سلام میکند و همهی خلق، پشت سرش سلام میکنند.
🌹سلام خورشید روی نیزه
سلام مولای من!
صبح بخیر
#صبح_طلوع
#به_قلم_ترنم
#عکس_نوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴۲۶محرم
⚫️ شهادت علی بن الحسین المثلث
در سال ۱۴۶ ه علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی علیهالسّلام در سن ۴۵سالگی در زندان منصور که شب و روز در آن تشخیص داده نمی شد در حال سجده و در حالیکه غل و زنجیر بر دست و پایش بود، به شهادت رسید.
📚الوقایع و الحوادث، ج ۴، ص۲۸۹
#محرم
#عکس_نوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 هنرِ مرد
✅ درست است که زن باید مطیع همسرش باشد؛ ولی این هنر مرد است که همسرش را گوش به فرمان خود کند. این مهم محقق نمیشود مگر در سایه محبت و نیکی کردن.
🔘 مرد باید در محبت ورزیدن خود آن قدر صادق باشد، که قلب همسرش را به مالکیت خود درآورد تا به معنای حقیقی کلمه عاشق او شود.
🔘محبت که باشد، اطاعت و تبعیت هم به دنبال آن خواهد آمد تا جایی که همسر در همهی مشکلات با شوهرش همراهی میکند و خواسته هایش را بر خواستهی او منطبق میکند.
✅ حواسمان باشد راه اصلی وادار کردن فرزندان به اطاعت نیز محبت و احترام به ایشان است.
📚 برگرفته از نور مجرد۲، ص ۶۵۶
#همسرداری
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
#عکس_نوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍حسرت
🌺فاطمه دستهایش را لای موهای مجعدش فرو کرد، شراره های آتش درد انگار از درون بر دیوار قلب ومعده اش چنگ میزد. دلش میخواست فریاد بزند. همسرش برای بار هزارم تا دیروقت به خانه نیامده بود دوست نداشت پیش چشم بچه ها، خودش را روی تخت زندانی کند.
🌸بالاخره زنگ در به صدا درآمد، احساس کرد حالا میتواند کوله ی مسئولیت را روی دوش همسر بگذارد و بخوابد؛ اما همین که به سمت شوهرش رفت، سعید با تندی او را ازخود راند و خودش را روی زمین پهن کرد و هنوز کامل ننشسته، گفت:«پس کو شامت؟»
☘اشک های فاطمه بی صدا باریدند: «اولا سلام. دوما؛ خب صبر کن تابیارم. ولی من معدم... خیلی درد میکنه... »
🌺سعید، حرفش راقطع کرد: «باشه خانوم. باشه. حالا یه دقیقه شام بیار. معده ی تو که همیشه درد میکنه.»
🌸فاطمه گریه اش گرفت: «باشه» ی کوتاهی گفت و شام را چید. بعد خودش به اتاق رفت و در را پشت سرش بست.
☘_حالا ببین دوباره ما اومدیم یک لقمه شام کوفت کنیم. اصلا نخواستیم، بیا بریم دکتر.
🌺چندبار فاطمه را صدازد. فاطمه که جواب نداد، سعید از پای سفره بلند شد وتا دم اتاق آمد: «بسه دیگه خانوم،بسه. دیوونم کردی والا.» اما وقتی جوابی نگرفت،با شتاب وارد اتاق شد و خواست که روی فاطمه را برگرداند. گمان می کرد فاطمه، مشغول گریه است یا خوابش برده است. نزدیکتر که رفت ملافه تخت با خون دهان فاطمه،رنگ شده بود.
🌸 وقتی دکتر دربیمارستان از حمله ی عصبی وفشار آن بر معده اش، برای سعید گفت و از او خواست کمی بیشتر مراقب همسرش باشد، سعید اشک می ریخت و آرزو می کرد برای یک زندگی بهتر وعاشقانه، با فاطمه وقت داشته باشد. آرزویی که دعا می کرد محال نباشد.
#داستان
#به_قلم_ترنم
#همسرداری
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۴۵
از: نازنین زهرا
به: قاسم بن الحسن
سلام نوجوان نمونه ی اسلام
سلام حضرت قاسم(ع)
من هم تقریبا هم سن و سال شما هستم .
کاش من هم مثل شما به مرحله ای از معرفت برسم که شیرین ترین لحظه های زندگی ام ، شهادت باشد و جانم را فدای امام زمان خود کنم و از ایثار و ولایت پذیری و وفا داری شما الگو برداری کنم.
ولی از روی شما شرمنده ام ، کاش از این فضای مجازی و محیط بد اطرافمان و بد حجابی فاصله بگیریم .
کاش بتوانم زندگی حسینی را طوری انتخاب کنم که مشکلاتش برایمان شیرین تر از عسل باشد.
کاش حجاب را طوری رعایت کنم که محدودیت هایش برایم شیرین تر از عسل باشد .
چیزی بالاتر و لذت بخش تر از این نباشد که تمام وجودم را خرج امام زمان کنم.
یا صاحب الزمان مددی
🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴
#نامه_خاص
#مسابقه
#مناجات_با_معصومین
#حضرت_قاسم علیهالسلام
🆔 @parvanehaye_ashegh
💣 مواظب بمباران رسانهای باشیم
🤔از اثرگذاری رسانه بر افکارتان خبر دارید؟ اعمال ما بسته به افکار ماست. وقتی افکارمان طی بمباران رسانهای ضد دین و ضد ولی فقیه شود، انتظار نداشته باشید اعمالی مخالف افکارمان از ما سر بزند.
📿حتی ممکن است چند سال قبل دینداری مقید بوده و الان به مرور از تقیدمان کاسته شود.
⚔مراقب میدان نبردی باشیم که هرگز به ما رحم نخواهد کرد.
🌸امروز هجدهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک #یاعلی اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند.
#زیارت_عاشورا
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_habibi-[www.Patoghu.com].mp3
6.25M
🌺 برای شروع روزت برنامه ریختی؟
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم.
🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨
#زیارت_عاشورا
#منصوری
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️مکتب هیهاتَ مِنَّ الذِّلَّة
🏴محرم ماه عشق و عاشقی است،
☘️ماه از خود گذشتن و به معبود رسیدن،
ماه حسین و مکتب هیهاتَ مِنَّ الذِّلَّة
❄️ماهی که به یاد لبهای تشنه و خشکیدهاش
باید روضه عطش خواند و خون گریست.
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چرا شهریه میگیری؟
🌹علی آمده بود مرخصی. رفت وضو بگیرد. رفتم سر جیب شلوارش ببینم این که اصلا شهریه نمیگیرد، چرا حرف از بیپولی نمیزند.
🍀از داخل حیاط با صدای بلند گفت: مادر! برکت پول را خدا می دهد. نمیدانم از کجا فهمید.
📚بیا مشهد، گروه فرهنگی شهید هادی، ص۸۵
#سیره_شهدا
#شهید_علی_سیفی
#عکس_نوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 وفا
✅ رزق و روزی همه مخلوقات دست خداست؛ امّا این میان واسطههایی برای رسیدن به رزق مثل پدر و مادرها وجود دارند.
کودکان نیز آنها را پناه و رازق خود میدانند.
🔘 اگر پدر و مادر وعده ای به کودک بدهد و به آن وفا نکند در ذهن کودک جایگاه پناه و رازق بودن پدر و مادر میشکند پس به وعدههای که به فرزندان خود میدهید، وفا کنید.
🌸قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه: اَحِبُّوا الصِّبْيانَ وَ ارْحَمُوهُمْ وَ اِذا وَعَدْتُمُوهُمْ فَفُوا لَهُمْ فَاِنَّهُمْ لايَرَوْنَ اِلّا اَنَّكُمْ تَرْزُقُونَهُمْ.
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: كودكان خود را دوست بداريد و با آنان مهربان باشيد، وقتي به آنها وعدهای میدهيد حتماً وفا كنيد زيرا كودكان، شما را رازق خود میپندارند.
📚وسائل الشيعه، ج۵، ص۱۲۶
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_صبح_طلوع
#عکس_نوشته_کوثر
@tanha_rahe_narafte
✍️گل پسر
🌸مثل همیشه غر میزد. معصومه کلافه شد. سرش داد زد:«دیوانم کردی. بسه دیگه غرو غرو. دهنت رو ببند.»
🌼یک هفته گذشته بود و هنوز محمد به محمد قبل تبدیل نشده بود. نگرانش شد. با مشاور خانواده اش که تماس گرفت تازه فهمید چقدر اشتباه کرده.
🌺به مغاره رفت واز میان لوازم تحریرهای مختلف، مدادهای رنگی ایرانی را جدا کرد. زیباترینهایش را میان کادوی زرورق پسرانه، پیچید.
☘️محمد در را که بازکرد، با همان چهره ی عبوس سلام کرد. سرش را پایین انداخت و راه اتاقش را در پيش گرفت.
🌸معصومه چادرش را در دستش گرفت.سرجایش ایستاد ومحمد را صدا کرد: «گل پسر قشنگم.آقا محمد! »
🌺محمد به سمت صدا برگشت: «بله مامان. »
🌼_پسر قشنگم یک بغل یه مامان میدی؟
☘️محمد داشت بزرگ میشد، سختش بود وغرور بچگانه اش اجازه نمیداد.لبهایش جایی بین غر ولبخند، ماند: «بله مامان.»
🌸معصومه دستش را در گردن محمد انداخت. او را در آغوش کشید و گونهاش را بوسید. محمد گاردش را شکست.اشکهایش جاری شد.
🌼_مامانو میبخشی؟
🌺بعد کادو را بالا آورد و به محمد داد.
☘️محمد اشکهایش را با پشت دستش پاک کرد، لبخند زد و برق کادو در برق چشمش تابید.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از:حسنا🌹
به: خدای مهربان🌹
✨ سلام بر خدای دانای اسرار
🍃این روزها همه دل هایی دارند که سراسر اسراری است که نمیشود به هر کسی گفت.یکی از فرزند ش یکی از همسرش یکی از همسایه یا فامیل یا دوستش ناراحت است .
🍃دنبال راه چاره می گردد و راه به جایی نمی برد. اینجاست که متوسل به دیگران می شود و سفره ی دلش را پیش آنها باز می کند.
🍃غافل از این است که پیش هر کسی نمی شود اسرار خود را فاش کرد همانطور که شاعر بزرگ ما سعدی می گوید:
🍀خامشي به كه ضمير دل خويش
با كسي گفتن و گفتن، كه مگوي
اي سليم! آب ز سرچشمه ببند
كه چو پر شد، نتوان بستن جوي
🍃وقتی اسرارت فاش شد دیگر نمی توان کاری کرد. چه خوب گفته مولای متقیان حضرت علی علیه السلام در حکمت دوم نهجالبلاغه که:
🍃كسي كه ناراحتي خويش را فاش كند به ذلت، تن در داده است🍃
🍃 کاش این فرمایش مولایمان را در زندگی پیاده کنیم.
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
ارتباط با ادمین: @taghatoae
ادمین تبادل: @tajil0313
🆔 @parvanehaye_ashegh
📿نماز و روزه تنها برای عاقبت به خیریمون کافیه؟
📖اگر عبادات ظاهری برای عاقبت به خیر شدن کافی میبود، تمامی مردم زمان پیامبر صلیالله علیهوآلهوسلم و ائمه علیهمالسلام باید بهشتی میشدند.
😎پس برای به دست آوردن عاقبت خیر علاوه بر انجام ظواهر دین، باید بصیرتمان را بالا ببریم.
🌸امروز نوزدهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک #یاعلی اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند.
#زیارت_عاشورا
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
1292709_715.mp3
3.65M
🌺 شروع روز جدیدت در پناه سیدالشهداء
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم.
🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨
#زیارت_عاشورا
#سلحشوری
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️پناه میخواهم
☘️حسین جان! زندگیام وقف روضههایت
⛺️خانهام را خیمهگاه عاشقانت کردهام.
بچههایم، جان نثار مکتبت تربیت شدهاند.
اشکهایم، فریادی بر مظلومیتت است.
نفسهایم ، بیقرار راه و رسمت هستند.
پدر و مادرم ، فدای نهمین فرزندت شودند.
☘️حسین جان ! ای کشتی نجات پناه میخواهم.
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_مقداد
🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴۲۸محرم
⚫️ وفات حذیفه بن یمان
حذیفه از بزرگان اصحاب پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و از خواص اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام بود. پدر حذیفه در جنگ احد اشتباهاً به وسیله یکی از مسلمانان کشته شد.
حذیفه یکی از هفت نفری بود که بر صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها نماز خواندند. او صحابه منافق را می شناخت. منافقینی که پس از غدیر خم توطئه قتل پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله را چیدند و می خواستند در بازگشت از غدیر خم در راهی که از کوه می گذشت شتر حضرت را بترسانند تا برمد و حضرت به دره سقوط کند و به قتل برسد. اما جبرئیل این نقشه را بسمع مبارک نبوی رسانید.
⚫️تبعید امام جواد علیه السّلام به بغداد
در سال۲۲۰ ه امام جواد علیه السّلام به دستور معتصم از مدینه به بغداد تبعید شدند.
📚ارشاد، ج۲، ص۲۹۵
⚫️ورود اسرای اهل بیت علیه السّلام به بعلبک:
بنابرنقلی ورود اسرای اهل بین علیهم السّلام به شهر بعلبک و استقبال مردم آن شهر از نیزه داران با شکر و سویق و آذوقه و علف در این روز بوده است، که حضرت امّ کلثوم سلام اللَّه علیها با دیدن این منظره در حق آنان نفرین کردند.
📚قلائد النحور، ج محرم و صفر، ص۳۳۲
#محرم
#عکس_نوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله وسلم فرمودند:
🌹هر کس پیشانی مادر خود را ببوسد، از آتش جهنم دور میماند.
📚بحارالانوار، ج۸، ص۱۹۱
#عکس_نوشته_حسنا
#ارتباط_با_والدین
🆔 @tanha_rahe_narafte
💦 آبیاری
☀️خورشید از پشت کوههای سر به فلک کشیده روستا بالا آمد و چادر طلاییش را بر سر روستا پهن کرد. صادق به دسته چوبی و کهنه بیلش تکیه داده بود و با آستین پیراهنِ آبی لاجوردی اش عرق های نشسته بر آغوش پیشانی را پاک میکرد.
💦جریان آب با صدای شُرشُر و با فشار از بالادست به کنار درختان سیب و گیلاس میرفت. در آئینه آب، سنگریزه ها ، سنگهای درشت، خار و خاشاک و برگها خودنمایی میکردند.
از بالای سرش یک دسته کبک از باغ همسایه به سوی چشمه آب می رفتند.
🌸صدایِ غارغار موتور پسرش رضا، با تالاپ تالاپ آب قاتی شده بود. سرش را به سمت در باغ کشاند. رضا، سوئیچ موتور را چرخاند و آن را خاموش کرد.
☘️بقچه نان و غذا را از تَرک موتور با دست های سفید و لاغرش برداشت. با سرعت خود را به پدر رساند، از همان راه دور با صدای بلند گفت:« مگه قرار نبود آبیاری امروز با من باشه؟»
🌿بیل را از دستان لاغر و کشیده پدر گرفت و بُقچه را به دستانش داد.
« خُب حالا وقت استراحت و صبحانه هس، بقیه ش با من» . پدر با دستان پینه بسته و زِبْرَش موهای پُرپُشت و سیاه رضا را نوازش کرد. توانی در پاهایش نمانده بود تا به کنار آلاچیق که با حصیر خرما پوشیده بود، برود.
🌳روی سنگ بزرگی سمت راست باغ، کنار دیوار نشست. موسیقی آب و وزش بادی که در لابه لای درختان می پیچید، گوش هایش را نوازش میداد. سرش را بالا بُرد تا قد بلند پسرش که به اندازه نصف درختان باغ می رسید نگاه کند. چشمان عسلی اش خیس شد و لب های خشکیده اش را تکان داد و با خود چیزی گفت.
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۵۶
از: پسری جوان
به: سید و سالار شهیدان حضرت"اباعبدالله الحسین(ع)"
سلام امام حسین جانم
سلام😪
سلام بهترين و مهربانترين..
یا سیدالشهدا دلم از خودم و از قلبم گرفته🥺
خسته ام كه هر چه ميكنم كه اين دل رو خالي از دنياي خاكي كنم نميشه
امام حسین كمكم كن🤲
من ضعيفم و بنده اي سست ايمان
برام دعا كن كه غير از عشق خودت توي قلبم جايي نباشه براي اين دنيا
خسته و دلگيرم از خودم و از اينكه نميتونم با نفسم بجنگم
یا امام حسین به طفل شیش ماهتون قسمتون ميدم يه كاري كنيد برام...
كمكم كنيد😭😭
برام دعا كنيد..
فقط شما ميتونيد كمكم كنيد...
من نميتونم اين قلب رو پاك كنم از غير شماها
خودتون برام دعا كنيد
دلم نميخواد به جز شما درگير كسي يا چيزي بشم
یاحسین اين پسرتت دست دعا بلند كرده
لطفا واسطه شين و از خدا برام صبر بخواين
از خدا بخواین خودش يه راهي بزاره جلوم
من اميدم به شماست
ميدونم نامه هام خونده ميشه...
آخه دور از مهر و محبت شماست كه نامه هاي ما رو نخونيد
خيلي غم دارم آقا...
دوستون دارم♥️
🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴
#نامه_خاص
#مسابقه
#مناجات_با_معصومین
#امام_حسین علیهالسلام
🆔 @parvanehaye_ashegh